دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران تصويري چند رسانه‌اي شخصيت‌ها

یادنامه حسین راضی دبیرکل فقید حزب مردم ایران و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران

 

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها سندها و مدرك‌ها كتابخانه الكترونيك

درس‌هايي براي متفكران جامعه در برخورد با جنبش دانشجويي و جوانان -گفت‌وگو ي مهندس لطف‌الله ميثمي با دكتر مسعود حجازي

 

ريشه يابي‌ اجمالي واقعه اول بهمن ١٣٤٠

به نقل از نشريه چشم انداز شماره 29 ـ دی و بهمن 1383

 

اشاره: همان‌گونه كه در گفت‌وگو با آقاي حسين شاه‌حسيني باعنوان “اول بهمن 1340؛ درس‌هايي براي جنبش دانشجويي” در شماره 24 نشريه ذكر شد، چشم‌انداز ايران بر آن است كه به بررسي سه نقطه‌عطف جنبش دانشجويي ـ شانزده آذر 1332، اول بهمن 1340 و هجدهم تير 1378ـ بپردازد. از اين‌رو در ارتباط با واقعه اول بهمن 1340، كتاب‌هاي چندي مورد مطالعه قرار گرفت. ازجمله اين كتاب‌ها مي‌توان به “تاريخ سياسي 25 ساله ايران، سرهنگ غلامرضا نجاتي”، “از نهضت ‌آزادي تا مجاهدين، خاطرات لطف‌الله ميثمي” و اقتصاد سياسي ايران، دكترمحمدعلي همايون كاتوزيان” اشاره كرد. سوالاتي نيز براي انجام مصاحبه براي دكترحجازي فرستاده شد كه در زير مي‌آيد:

1ـ گفته ميشود كه آن روزها، دانشگاه در دست رهبران جبهة‌ملي بود، حال آيا در آن شرايط جنبش دانشجويي، جنبشي مستقل بود و از موضع استقلال به جبهه‌ملي وفادار بود يا اين‌كه در ساية اين اعتماد بدون اجازة جبهه‌ملي كاري نمي‌كرد؟

2ـ علت مخالفت دكتراميني با ميتينگ جبهه‌ملي در 30 تير 1340 چه بود،(1) درحالي‌كه وي در 28 ارديبهشت 1340 (سخنرانان: صديقي، بختيار و سنجابي) اجازة برپايي ميتينگ را به جبهه‌ملي در ميدان جلاليه (پارك لاله) داده بود؟ آيا آن‌گونه‌كه گفته مي‌شود، رفتن شاه به نروژ همزمان با ميتينگ جبهه‌ملي، جزو توافق‌ها بوده و تحت فشار امريكا انجام پذيرفته است؟

3ـ دليل به توافق نرسيدن و بي‌نتيجه ماندن جلسة 6 شهريور 1340 بين سران جبهه(2) (عبدالحسين خليلي، مهدي بازرگان،‌ مهدي آذر، كريم سنجابي و غلامحسين صديقي) با اميني چه بود و آيا اصولاً اين امكان وجود داشت كه دوطرف بتوانند به توافق دست يابند؟

4ـ گفته مي‌شود دليل مخالفت جبهه‌ملي با دولت دكتراميني، برنامة رفرم و اصلاحات ارضي اميني بوده است، چرا كه چندتن از اعضاي شوراي عالي جبهه‌ملي در زمرة مالكان بودند و اين برنامه مشكلاتي براي آنها ايجاد كرده بود، اما اوج اين مخالفت و آغاز رويارويي جبهه با اميني مخالفت اميني با برگزاري ميتينگ در سالروز سي‌تير 1331 دانسته شده است،(3) نظر شما چيست؟

5ـ آيا مبارزه و مخالفت با دولت دكتراميني گره‌گشاي مشكلات سياسي كشور بود يا اين‌كه مشكل اساسي كشور از دربار و عوامل آن سرچشمه مي‌گرفت؟ مهندس بازرگان در گفت‌وگوي خود با سرهنگ غلامرضا نجاتي(4) گفته است اختلاف نهضت‌آزادي با جبهه‌ملي بر سر شاه بود. نهضت‌آزادي مشكل اصلي مملكت را شاه مي‌دانست و معتقد بود كه شاه، حقوق ملت را پايمال مي‌كند و در امور مملكت مداخله مي‌كند و انتقاد از نخست‌وزيراني كه خود را نوكر شاه مي‌دانستند بي‌فايده مي‌دانست. اما جبهه‌ملي مبارزه با شاه را بي‌نتيجه دانسته و معتقد بود كه چون شاه ازسوي خارجي‌ها پشتيباني مي‌شود، نمي‌توان با آن مبارزه كرد. مهندس بازرگان معتقد بود كه رويدادهاي سال‌هاي آخر دهة 40 و 50 درستي نظرية نهضت‌آزادي را به اثبات رساند.

6ـ علت انصراف جبهة‌ملي از تظاهرات 14 آذر 1340 و موكول‌كردن آن به بعد چه بود،(5) با اين‌كه اعلامية تندي هم باعنوان “قُم فَاستَقِم” براي اين تظاهرات منتشر شده بود؟

7ـ درحالي‌كه جناح راديكال جبهه معتقد بود از اختلاف شاه و اميني بايد بهره برد و با حمايت  از اميني، شاه را تضعيف كرد، جناح ميانه‌روي جبهه (اكثريت شوراي‌عالي) هدف اصلي را مبارزه با دولت اميني مي‌دانست،(6) به نظر شما چرا جبهة‌ملي دچار اين دودستگي شد؟

8ـ چه عواملي در شكل‌گيري واقعة اول بهمن 1340 مؤثر بود؟ آيا صرفاً يك عامل (توطئة مشترك دربار و تيمور بختيار براي بركناري اميني) تأثيرگذار بود؟ آيا برخي از سران جبهه‌ملي هم در اين بستر ـ آگاهانه يا ناآگاهانه ـ عمل كردند؟ آيا صرفاً سركوب بود يا نبودن انسجام و بي‌تدبيري اپوزيسيون نيز در وقوع اين حادثه نقش داشته است؟

9ـ چرا با اين‌كه اصلاحات ارضي در طول حكومت اميني شكل گرفت و زمين‌ها تقسيم شد و در اين مدت جبهة‌ملي مخالف اصلي اميني به‌شمار مي‌رفت، هيچ‌يك از مراجع با اصلاحات ارضي مخالفت نكردند؟ آيا مخالفت جبهة‌ملي واكنش فئودا‌ل‌ها بود يا واكنش بازار و بورژوازي ملي يا از يك موضع اصولي و قانوني بود؟

10ـ آيا هدف اصلي جبهة‌ملي بركناري اميني بود يا اين‌كه صرفاً خواهان برگزاري انتخابات آزاد توسط وي بودند؟

11ـ نحوة تصميم‌گيري دموكراتيك براي برگزاري تظاهرات اول بهمن 1340 چه بود و رابطة جنبش دانشجويي با جبهه‌ملي چگونه بود؟

12ـ دكتر همايون كاتوزيان در كتاب «اقتصاد سياسي» اشاره مي‌كند كه جبهة‌ملي يك روز پيش از تظاهرات، از توطئة شاه اطلاع پيدا مي‌كنند، اما به‌دلايل نامعلوم به برپايي تظاهرات اصرار مي‌كند و حتي به شايعاتي اشاره مي‌كند كه خاستگاه آن شوراي‌عالي جبهه‌ملي بوده است، مبني بر اين‌كه شب پيش از واقعه، تيمور بختيار پيامي را به جبهه  داده كه اگر دولت اميني سقوط كند و به او براي جانشيني وي كمك شود، بختيار هم با جبهه همراهي كرده و از دكترمصدق نيز به جهت اعمال گذشته‌اش عذرخواهي مي‌كند.(7) آيا احتمال تباني سران و رهبران جبهه‌ملي با دربار و مخالفان اميني وجود داشته يا اين‌كه سران جبهه‌ملي بدون اطلاع از توطئه دربار و مخالفان اميني (تيمور بختيار و اسدالله رشيديان و فتح‌الله فرود) در اين دام افتادند؟

13ـ آيا در درون خود جبهة‌ملي و اعضاي آن نيز ترديدي نسبت به نقش جبهه و رهبري آن در واقعة اول بهمن 1340 وجود داشت؟(8)

14ـ آيا كميسيوني كه جبهة‌ملي براي رسيدگي به اين واقعه مشخص كرد، توانست در اين مورد به نتايج مقبول و چشمگيري برسد؟ جزني اعضاي اين كميسيون را مظهر بي‌لياقتي و محافظه‌كاري مي‌داند و معتقد است كه تحقيقات اين كميسيون چيزي را روشن نكرد؟(9)

15ـ اعلاميه دكترفرهاد، رئيس وقت دانشگاه تهران و استعفاي وي و جمعي از اساتيد و رؤساي دانشكده‌ها در بين دانشجويان و جامعة دانشگاهي چه تأثيري گذاشت؟

16ـ نقش گروه دكتر خنجي و دكترمسعود حجازي(10) در واقعة اول بهمن 1340 چه بود؟

17ـ ماجراي روز سوم بهمن 1340 و كشته‌شدن يكي از دانش‌آموزان (كلهر) درمقابل مدرسة دارالفنون چه بود؟

18ـ دكتراميني مخالفت دانشجويان با دولت خود را در دانشگاه، هدايت‌شده مي‌دانست و معتقد بود كه اين دانشجويان يا از طرف جبهه‌ملي تحريك شده‌اند و يا از عناصر نفوذي و چپي در دانشگاه هستند و حتي در جلسه‌اي پيش از واقعه اول بهمن 1340 (4/10/40) از قول يكي از اساتيد دانشگاه (دكتر نامدار) مي‌گويد عده‌اي كه در دانشگاه شعار مخالف دولت و ”زنده‌باد مصدق“ سرمي‌دادند، اصلاً دانشجو نبودند.(11) آيا به‌واقع اين‌گونه بود؟ آيا طبق گفتة اميني در جلسة فوق‌العادة (3/11/1340) وقوع اين حادثه با تباني عناصر توده‌اي و جناح چپ جبهه‌ملي صورت گرفت؟(12)

19ـ دكتر كاتوزيان در كتاب خويش اشاره مي‌كند كه بعد از بركناري اميني در پشت پرده به جبهه‌ملي پيشنهادهايي شده، ازجمله معرفي چند عضو مستقل و قديمي جبهه به شاه براي وزارت مانند نجم‌الملك و محمد سروري كه نجم‌الملك به‌دليل صراحت لهجه‌اش ازسوي شاه پذيرفته نشد و سروري هم با آن‌كه مورد پذيرش هر دو طرف بوده اما خود حاضر به پذيرش اين مأموريت نشد،(13) تحليل شما چيست؟

20ـ چه درس‌هايي مي‌توان از واقعة اول بهمن 1340 و پيامدهاي آن گرفت؟

٭٭٭

  به‌دنبال ارسال اين سوالات و در همين راستا گفت‌وگويي با دكتر مسعود حجازي صورت گرفت كه از نظر خوانندگان محترم مي‌گذرد. دكترمسعود حجازي، متولد سال 1308 هـ . ش در تهران مي‌باشد. وي در دوران دانش‌آموزي و نوجواني از آموزش‌هاي دايي خويش، سرلشكر افشارطوس، بهره برد. [*]  در سال 1327 به دانشكده حقوق دانشگاه تهران راه يافت و در پي آن از دانشگاه سوربن فرانسه دكتراي خود را دريافت كرد. همزمان و در همان سال فعاليت سياسي خود را نيز با ورود به “حزب زحمتكشان” آغاز نمود و از ابتداي تشكيل جبهه‌ملي با اين جبهه همراه بود و در جنبش‌ ملي‌شدن نفت نيز شركت فعال داشت. سپس ايشان، خليل ملكي و دكترمحمدعلي خنجي پس از انحراف دكتربقايي از نهضت‌ملي از حزب‌زحمتشكان انشعاب كرده و نيروي سوم را تشكيل دادند. دكترحجازي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 در نهضت مقاومت ملي فعاليت داشت. وي از نيروي سوم جدا شد و حزب سوسياليست را به همراه دكترخنجي پايه‌گذاري كرد. اين حزب در سال 1339 اعلام انحلال كرده و در تشكيلات  جبهه‌ملي جاي گرفت. وي در كنگره جبهه‌ملي در زمستان 1341 به عضويت شوراي مركزي جبهه‌ملي درآمد. دكترمسعود حجازي از سال 1375 به بعد  رياست هيئت اجرايي جبهه‌ملي را به عهده داشته و در سال 1380 به‌عنوان عضو هيئت‌ رهبري جبهه‌ملي انتخاب شد، ولي به‌دليل شدت بيماري از فعاليت سياسي كناره گرفته است.

چشم‌انداز ايران اميد دارد تا در همين زمينه بتواند از نظرات و ديدگاه‌هاي ديگر فعالان سياسي نيز بهره گيرد.

¢آقاي دكتر، از اين‌كه علي‌رغم كسالت و بيماري، وقت خود را در اختيار خوانندگان چشم‌انداز ايران قرار داديد بسيار متشكريم. همان‌طور كه در گفت‌وگو با آقاي شاه‌حسيني نيز اعلام كرديم، قصد داريم كه به بررسي سه مقطع مهم از جنبش دانشجويي بپردازيم. وجه مشترك اين سه مقطع در اين است كه در هر سه آنها يورش قهرآميزي توسط قوه‌قهريه به دانشگاه شد و سركوب عجيبي صورت گرفت. با توجه به اين‌كه شما پيش از شروع نهضت ملي دانشجو بوديد، در زمان نهضت‌ملي هم در جنبش دانشجويي قرار داشتيد و در مقام دانشجو، دوران دكترمصدق را درك كرده‌ايد، همچنين پس از كودتاي 28 مرداد 1332 نيز در نهضت‌ مقاومت ملي عضويت داشتيد ـ از آنجا كه نهضت با دانشگاه داراي ارتباط تنگاتنگ بود و در جنبش دانشجويي نقش داشت و سال‌هاي 1339 تا 1342 اوج فعاليت دانشجويي بود ـ مي‌خواستيم بدانيم كه آيا در آن مقطع، جنبش دانشجويي هويتي مستقل داشت يعني جهت صنفي داشت و بعد به فاز سياسي ارتقا پيدا كرد و به جبهه ملي پيوند خورد يا اين‌كه جبهه‌ملي، جنبش دانشجويي را ايجاد كرد؟ يا اين‌كه حالت بينابين وجود داشت يعني اين‌كه هم جنبش دانشجويي به جبهه‌ملي نياز داشت و هم جبهه‌ملي به جنبش دانشجويي و در اين نياز دوسويه، آن حركت چشمگير انجام شد؟ تقاضا داريم پتانسيل جنبش دانشجويي سال‌هاي 1339 تا 1342 و ويژگي‌هاي آن را براي ما بشكافيد و سپس به بررسي واقعه اول بهمن 1340 بپردازيد.

£ابتدا از توجهي كه به اين مسئله داريد تشكر مي‌كنم. برخي مسائل، هم تاريخي و هم اجتماعي است و هميشه هم موضوع روز مي‌باشد. بعد از شهريور 1320 دانشجويان دانشگاه از نظر سياسي بيشتر توجه به مبارزاتي داشتند كه دكترمصدق و اقليت مجلس چهاردهم و پس از آن مجلس شانزدهم انجام مي‌دادند، به همين جهت وقتي دكتر مصدق در مجلس چهاردهم در صحن مجلس فرياد زد كه “اينجا مجلس نيست، بلكه دزدگاه است” و مجلس را ترك كرد و به منزلش رفت. اين، دانشجويان بودند كه اجتماع كردند و بدون اين‌كه كسي از خارج  آنها را سازماندهي كند، رفتند و دكترمصدق را از منزل برداشته و به مجلس (بهارستان) بازگرداندند و به  دكترمصدق اين امكان را ندادند كه او مذاكره كند و بگويد كه مي‌آيم يا نمي‌آيم. اين كار اهميت حركت دانشجويي را نشان مي‌دهد. از سال 1327 به بعد و پس از سركوبي كه در آن زمان انجام گرفت، عامل مهمي كه موجب تحرك دانشگاه شد، موضوع ملي‌شدن صنعت نفت بود.

پس از بهمن 1327 حزب‌توده فرصت پيدا كرد تا با استفاده از جو وحشت و تروري كه حكومت نظامي شاه و رزم‌آرا ايجاد كرده بود. يك تشكيلات مخفي در محوطه دانشگاه سازماندهي كند، ولي پس از اين‌كه شعار ملي‌شدن صنعت نفت مطرح شد و افراد وابسته به حزب‌توده شعار لغو قرارداد را دادند و با ملي‌كردن نفت مخالفت كردند، دانشگاه در آغاز به‌طور نسبي و بعد به‌طور مطلق حركت كرد و با پذيرفتن شعار ملي‌كردن صنعت نفت به پشتيباني اين نهضت برخاست. ما مي‌دانيم كه شعار ملي‌كردن صنعت نفت از 1329 مطرح شد و چند سال پيش از آن اين مبارزه در صحن مجلس و همين‌طور در  جامعه وجود داشت. نخستين تظاهرات خياباني كه به هواداري دكترمصدق و ملي‌شدن صنعت نفت انجام گرفت ازسوي دانشجويان دانشگاه بود و با چند تظاهرات اعتراضي، دانشجويان حمايت خود را اعلام كردند. بايد بگوييم كه هيچ‌گونه رهبري ازسوي نهضت‌ملي و سازماندهي در آنجا وجود نداشت و هيچ نوع فعاليتي ازسوي مقامات مربوط به رهبري نهضت نسبت به دانشگاه انجام نمي‌گرفت. اين نهضت در دانشگاه، نهضتي خودجوش و مستقل از رهبري نهضت ملي بود و ارتباط سازماني با نهضت‌ملي نداشت. حتي زماني كه دكترمصدق براي آزادي انتخابات تحصن كرد و در آنجا جبهه‌ملي را تشكيل داد، بسياري از كساني‌كه از وي حمايت كردند، دانشجويان دانشگاه بودند. تا سال 1330 حركت از داخل دانشگاه به طرف نهضت بود و نه از طرف نهضت به دانشگاه. خود دانشگاه بود كه فعاليت مي‌كرد و با عقايد و افكاري كه مغاير با افكار نهضت ملي بود مبارزه مي‌كرد.

¢يعني ويژگي جنبش دانشجويي در آن مقطع، از حالت صنفي ارتقا پيدا كرده، سياسي شده بود و به دنبال رهبري مي‌گشت.

£به صورت صنفي و سياسي بود و به‌دنبال رهبري مي‌گشت و بعدها رهبري سياسي‌ خود را دكترمصدق و نهضت‌ملي قرار داد. در سال 1339 ـ كه در آينده بيشتر توضيح خواهم داد ـ زماني‌كه جبهه‌ملي تشكيل شد و فعاليتش را اعلام كرد و شروع به تشكيل جلسات در خيابان فخرآباد و برپايي سخنراني‌هاي عمومي كرد، قسمت اعظم تشكيل‌دهندگان آن اجتماعات، دانشجويان بودند. سال 1339 يك تفاوت خيلي مهم و اساسي با سال‌هاي قبل و بعد از خود داشت. ويژگي مهم اين سال اين بود كه علاوه بر مسائل تئوريك، حوادث مختلف، صحت خط‌مشي دكترمصدق و نهضت‌ملي را اثبات كرده بود و دستگاه كودتا به ورشكستگي كشيده شده بود. اين عوامل موجب شد كه دانشگاه يكپارچه به‌سوي اين هدف‌ها روي بياورد. حركت دانشگاه بعد از 1339، نه در تاريخ ايران، بلكه در تاريخ بسياري از نهضت‌هاي دانشجويي كشورهاي مختلف كم‌نظير و بلكه بي‌نظير بود؛ چرا كه دانشگاه به‌صورت يكپارچه اين هدف را انتخاب كرد. تظاهرات و اعتصاباتي كه دانشجويان دانشگاه مي‌كردند و جلساتي كه تشكيل مي‌دادند، همگي مستقل و مربوط به خودشان بود. از اين جهت جنبه صنفي داشت كه دانشجو بودند، ولي عمدتاً جنبه سياسي داشت و اين جنبه سياسي به‌دليل هدف‌هاي نهضت‌ملي بود كه از نظر دانشجويان صحت آن به اثبات رسيده بود.

¢در چه روند و سيري، بدون اين‌كه گذاري از مبارزه صنفي داشته باشد، در سال‌هاي1342ـ1339 دانشگاه يكپارچه سياسي شد؟

£بعد از 16 آذر 1332، اختناق سنگيني در جامعه و ازجمله بر دانشگاه حاكم بود و در دانشگاه هيچ‌گونه فعاليتي‌ صورت نمي‌گرفت. در اين فضا جبهه‌ملي بدون اين‌كه ارتباطي با دانشگاه يا ديگر نقاط داشته باشد وارد صحنه شد و موجوديت خود را اعلام كرد. جنبش دانشجويي، ظرفيت اصلي اين تجديد فعاليت نهضت بود و تمام جريانات مربوط به جبهه‌ملي را تحت‌الشعاع قرار داد. اينجا لازم است توضيحي بدهم كه اين توضيح از لحاظ تاريخي اهميت بسياري دارد و همه حوادث سال‌هاي 39 تا 57 و حتي بعد از آن را تحت‌تأثير قرار داد، آن هم اين‌كه دكترمصدق از سال 1328 يعني زمان تشكيل جبهه‌ملي و اعلام موجوديت آن فقط شعار آزادي انتخابات را مطرح مي‌كرد. شعار جبهه‌ملي هم همين بود. دكترمصدق هيچ مسئله ديگري را مطرح نكرد و با اين شعار وارد فعاليت شد و توانست در دوره شانزدهم، نمايندگاني را از تهران به مجلس وارد كند. به‌جز اين موضوع و اين فعاليت، جبهه‌ملي، فعاليت اختصاصي ديگري نداشت. دكترمصدق توانست در دادن اين شعار و اجراي آن به يك موفقيت عمده برسد و اقليتي در مجلس ايجاد كند، حتي دكترمصدق قصد داشت فراكسيوني در مجلس تشكيل بدهد، اما از آنجا كه عده‌اي علاقه‌مند بودند تا در آن فراكسيون شركت كنند ولي عضو جبهه‌ملي نباشند، براي رعايت  حال آ‌نها اسم فراكسيون را فراكسيون جبهه‌ملي نگذاشت، بلكه فراكسيون وطن گذاشت و درنتيجه درمجلس شانزدهم افراد جبهه‌ملي از “فراكسيون وطن” متشكل شدند و ديگر با نام جبهه‌ملي فعاليتي انجام نمي‌شد. اگرچه جبهه‌ملي از حيثيت فوق‌العاده‌اي برخوردار بود و دكترمصدق به‌عنوان رهبر جبهه‌ملي در مجلس و جامعه عمل مي‌كرد. در ارديبهشت 1330 كه پيشنهاد نخست‌وزيري دكترمصدق مطرح شد و دكترمصدق نخست‌وزيري را پذيرفت، اولين اقدام سياسي‌ وي اين بود كه از رهبري جبهه‌ملي استعفا داد. او اعلام كرد كه “من از رهبري جبهه‌ملي استعفا مي‌دهم براي اين‌كه من نخست‌وزير تمام مملكت هستم و نمي‌خواهم وابسته به يك جريان سياسي خاص بشوم.” پس از آن هم كه در مجلس هفدهم عده بيشتري از افراد وابسته به جبهه‌ملي انتخاب شدند، نام فراكسيون خود را “فراكسيون نهضت‌ملي” گذاشتند و از به‌كاربردن عنوان جبهه‌ملي خودداري كردند. رئيس آن فراكسيون مرحوم مهندس رضوي و سخنگوي آن هم آقاي اصغر پارسا بود. اين فراكسيون نقش عمده‌اي در مجلس هفدهم داشت. در قيام 30 تير 1331 رهبري قيام با اين فراكسيون بود.  بعد از سال‌هاي 1338 و 1339 كه مجدداً فعاليت جبهه‌ملي آغاز شد، در جلسه‌اي كه براي نامگذاري جريان سياسي جديد تشكيل دادند، بنا به پيشنهاد آقاي دكترسنجابي نام “جبهه‌ملي” مجدداً انتخاب شد و مطرح كردند كه اين عنوان يك پيشينه تاريخي دارد و ما نبايد اين پيشينه تاريخي را از دست بدهيم. آن مجلس نيز با نام “شوراي مركزي جبهه‌ملي” نامگذاري شد. اين جبهه‌ملي چند تفاوت اساسي با جبهه‌ملي سال 1328 داشت؛ نخست اين‌كه سعي كردند براي نخستين‌بار اين جلسه از تمام تمايلات مربوط به نهضت‌ملي ايران نمايندگي داشته باشد. به اين طريق كه از احزابي كه آن زمان همكاري مي‌كردند ـ به‌عنوان احزاب ملي ـ يك نماينده آوردند و تمام شخصيت‌هاي شناخته‌شده جبهه‌ملي را دعوت كردند. اين جلسه با حضور 30 نفر رسميت يافت. خصلتي كه از نظر تاريخي و نهضت دانشجويي براي جبهه‌ملي اهميت ويژه‌اي دارد اين بود كه جبهه‌ملي نه‌تنها به شعار “آزادي” اكتفا نكرد، بلكه در همان جلسه اول دو نوع اقدام را تصويب كرد كه همگي به اتفاق آرا و با حضور نمايندگان احزاب بود؛ نخست اين‌كه جبهه‌ملي بايد داراي اصول عقايد نسبت به تمام مسائل مملكت باشد و دوم اين‌كه بايد سازمان سياسي داشته باشد؛ يعني اقدام به سازماندهي كند. اين دو اصل را در سال 1339 در جلسه مطرح كردند. جبهه‌ملي از همان زمان معتقد بود كه آزادي‌هاي اجتماعي و مسائل مربوط به حقوق مردم از اولويت برخوردار است، ولي اين امر نبايد مانع ‌شود كه يك سازمان سياسي فقط به اين مسئله و جنبه اكتفا كند، بلكه بايد تمام مسائل اساسي كشور را جزو دستور كار خود قرار دهد و از همين‌رو اصول عقايد جبهه‌ملي تدوين شد و شروع به سازماندهي كردند. اين سازماندهي درواقع يك پاسخ به نياز كشور و نهضت دانشجويي و خواست دائمي دانشجويان بود، چرا كه دانشجويان در عين اين‌كه فعاليت گسترده‌اي داشتند، اما داراي يك سازمان دانشگاهي سياسي نبودند و از نظر فكري هم يك هدف اجتماعي خاص را تدوين نكرده بودند. آنها بيشتر به خاطر اصالت دكترمصدق و جبهه‌ملي و فعاليت‌هايي كه دكترمصدق براي آزادي و استقلال و قطع نفوذ بيگانگان انجام داده بود به طرف جبهه‌ملي آمدند. بيشتر آنها انتظار اشتند كه جبهه‌ملي سازماندهي كرده و فعاليت‌هاي خود را به مسائلي همچون استقلال، آزادي و حقوق مردم محدود نكند. خود جبهه‌ملي هم به اين نتيجه رسيده بود كه فعاليت‌هاي جديدش بايد با سازماندهي همراه باشد و سازماندهي هم بدون داشتن يك برنامه فكري و عقيدتي عملي نخواهد بود. به همين دليل، جبهه‌ملي از همان زمان شروع به سازماندهي كرد. اساسنامه‌اي تنظيم شد و تشكيلاتي برمبناي صنفي ايجاد شد. تا زماني‌كه كنگره جبهه‌ملي تشكيل بشود، ما نشريات مختلفي داشتيم كه در آنها بيشتر درباره معناي آزادي و حكومت قانون توضيح مي‌‌داديم. اين نشريات، نشريات تعليماتي نام داشتند. زماني‌كه كنگره جبهه‌ملي تشكيل شد، جبهه‌ملي منشوري تدوين كرد و در آن نسبت به تمام مسائل مملكت، نظر و برنامه خود را اعلام كرد، آن منشور، نشانه ورود جبهه‌ملي به صحنه اجتماعي ايران بود. زماني‌كه جبهه‌ملي سازماندهي خود را آغاز كرد، با استقبال چشمگيري روبه‌رو شد. نخستين استقبال پرشور و بي‌نظير در دانشگاه تهران صورت گرفت. دومين استقبال ازسوي دانش‌آموزان و پس از آن هم ازسوي ديگر صنف‌ها بود. بازار هم همكاري بسيار گسترده‌اي داشت كه به‌عنوان نمونه مي‌توان از حضور مرحوم شمشيري نام برد. سازماندهي از تهران آغاز گرديد و براي شهرستان‌ها هم برنامه‌ريزي شد. سازماندهي تهران شامل كميته‌ها بود. به‌دليل اهميت دانشگاه، در هيئت اجرايي جبهه‌ملي يك نفر مسئول دانشگاه بود. براي سازمان‌هاي ديگران طبق همان برنامه سازماني كميته استان از مسئولان سازمان‌هاي جبهه‌ملي تشكيل شد.

مرحوم تختي ـ از آنجا كه شأن ايشان بالاست، من ابتدا ايشان را نام مي‌برم ـ مسئول سازمان ورزشكاران، مرحوم كريم‌آبادي مسئول سازمان اصناف، آقاي حسين شاه‌حسيني مسئول سازمان محلات و خانم پروانه اسكندري (فروهر) نيز مسئول سازمان زنان بود. من مسئوليت سازمان جوانان را كه شامل دانش‌آموزان نيز مي‌شد به‌عهده داشتم. چهارده سازمان تشكيل شد كه كميته استان تهران را تشكيل دادند و جبهه‌ملي را در استان تهران پايه‌ريزي كردند و مسئول آن، آقاي علي‌اشرف‌خان منوچهري بود كه در زمان دكترمصدق، رئيس اداره ثبت و معاون وزارت دادگستري بود. همچنين ايشان از قضات ديوان عالي كشور بود كه در آن زمان بازنشسته شده بود. در هر جاي سازمان جوانان كه رفتيم با استقبال گسترده‌اي روبه‌رو ‌شديم. در عرض دوسال توانستيم ده‌هزارنفر را در حوزه‌هاي سازماني سازمان جوانان متشكل كنيم. البته من مسئول سازمان دانشجويان نبودم، بلكه مسئوليت سازمان جوانان را برعهده داشتم. من تعدادي از دانشجويان را كه مستعد تشخيص دادم، دعوت كردم تا براي سازماندهي سازمان جوانان كمك كنند. از سه نفر از آنان تقاضا كردم كه عضو اصلي كميته سازمان جوانان بشوند؛ آقايان احمد سلامتيان، هاشم صباغيان و سيروس يحيي‌زاده. مسئول سازمان بازار در كميته استان آقاي قاسم لباسچي بود كه مسئول مالي كميته استان نيز بود. مسئول مالي جبهه‌ملي آقاي مهندس خليلي رئيس سابق دانشكده فني بود. زماني‌كه ما در سازمان جوانان شروع به سازماندهي كرديم، در فاصله كوتاهي متوجه شديم كه يك سازمان پايه در دبيرستان‌ها مسئول فعاليت است كه از بقاياي جوانان وابسته به سازمان جوانان يا مرتبط با سازمان جوانان حزب‌توده است. سازماندهي ما پس از مدتي با آنها برخورد كرد. وجود اين سازمان و برخورد با آن بحران‌هايي را در سيستم تشكيلاتي جبهه‌ملي به‌وجود آورد. ما متوجه شديم كه اينها در حوزه‌هاي مخفي به‌نام جبهه‌ملي سازماندهي مي‌كنند. در صورتي‌كه حوزه‌هاي جبهه‌ملي علني بود و ما  كار مخفي نمي‌كرديم. اصلي كه ما پس از سال 1339 در جبهه‌ملي قرار داده بوديم، مبني بر اين بود كه فعاليت مخفي نداشته باشيم و فعاليتمان علني و قانوني باشد. اينها در وهله اول خود را جبهه‌ملي و طرفدار دكترمصدق مي‌دانستند. ديگر اين‌كه از ديگر رهبران جبهه‌ملي به‌جز دكترمصدق به شدت انتقاد  و همه را تخطئه مي‌كردند و به‌خصوص روي اسم چند نفر در شوراي مركزي انگشت مي‌گذاشتند تا دانش‌آموزان را كه اغلب از مسائل سياسي و سوابق تاريخي مطلع نبودند جذب خود بكنند و بعد هم ما متوجه شديم كه به آنهايي‌كه مي‌توانستند  جذب خود كنند تعليمات فكري چپ تلقين مي‌كردند. ما در دبيرستان دارالفنون كه مركز آن فعاليت‌ها بود متوجه اين مسئله شديم.

¢منظور، چپ به معناي كمونيستي است يا ماركسيستي؟

£به‌معناي ماركسيستي. ما افراد را آگاه كرديم كه اينها عضو جبهه‌ملي نيستند و زماني‌كه آنها مي‌فهميدند كه اين گروه‌ها عضو جبهه‌ملي نيستند، آن حوزه‌ها و هسته‌ها منحل مي‌شد. درمقابل، اينها واكنش‌هاي شديدي نشان دادند و براي اين‌كه تشكيلات جبهه‌ملي را تخطئه كنند ـ از آنجا كه من تنها عضو كميته استان تهران بودم و شخص ديگري از حزب سوسياليست نبود ـ گفتند كه ما (حجازي و…) باند دكترخنجي هستيم. براي اين‌كه اينها نمي‌خواستند اجازه دهند، تشكيلاتي به اسم جبهه‌ملي به‌وجود بيايد. اينها نمي‌توانستند مبارزه كنند تا اين تشكيلات از بين برود و توانايي فعاليت عليه تشكيلات را نداشتند. از چهارده مسئول استان، تنها مرحوم تختي و من پيشينه فعاليت سياسي با مرحوم دكترخنجي داشتيم و بقيه مسئولان سازمان‌ها از افراد شناخته‌شده مستقل و يا اعضاي احزاب ديگر جبهه‌ملي بودند. متأسفانه پس از مدتي، نظر بعضي از احزاب ـ كه نام آنها را در اينجا ذكر نمي‌كنم ـ در جبهه‌ملي درحالي‌كه ابتدا موافق با تشكيلات جبهه‌ملي بودند، تغيير كرد و گفتند كه جبهه‌ملي نبايد تشكيلات داشته باشد. آن احزاب هم اين مسئله را دامن مي‌زدند. در حادثه اول بهمن اينها دائماً از “دكترخنجي و دارودسته دكترخنجي اسم مي‌بردند” درحالي‌كه تنها كسي‌كه روحش اصلاً از اين وقايع باخبر نبود دكترخنجي بود. روش احزاب كمونيست‌ درگذشته اين‌گونه بود كه روي يك موضوع آن‌قدر فشار مي‌آوردند و تبليغات مي‌كردند تا مورد پذيرش و باور قرار گيرد. اينها بعدها هم شناخته شدند و ما توانستيم آنها را از حوزه‌ها كنار بزنيم.  ابتدا تلاش زيادي كرديم تا آنها را با فعاليت‌هاي جبهه‌ملي همراه كنيم و خيلي‌هايشان هم جذب سازمان جوانان و دانشگاه شدند. ما موفقيت زيادي در جذب دانش‌آموزان به‌دست آورديم. سياست جبهه‌ملي اين بود كه در محيط دبيرستان‌ها و مدارس فعاليت سياسي نشود چرا كه معتقد بوديم، دانش‌آموزان در محيط دبيرستان‌ها بايد به طرف درس‌خواندن و انضباط در مدرسه بروند. فعاليت ما در دبيرستان‌ها اين‌گونه بود كه نشرياتي توزيع مي‌كرديم و در خارج از مدرسه نيز حوزه تشكيل مي‌داديم. در دبيرستان‌ها تظاهرات نداشتيم. برخلاف دانشگاه تهران كه دانشجويان به‌صورت مستقل از جبهه‌ملي و تصميمات سازماني، دائماً در محوطه دانشگاه فعاليت و تظاهرات مي‌كردند، دانش‌آموزان جبهه‌ملي در محوطه دبيرستان‌ها چنين فعاليت‌هايي نداشتند، بلكه نشريه توزيع مي‌كردند و افراد را براي تشكيل حوزه‌ها جذب مي‌كردند. حوزه‌ها نيز خارج از محوطه مدارس تشكيل مي‌شد.

¢آيا به‌واقع دانشجويان به صورت مستقل از جبهه‌ملي فعاليت مي‌كردند؟

£بيشتر دانشجوياني كه طرفدار عقايد جبهه‌ملي مي‌شدند، در هر فرصتي به تظاهرات دست مي‌زدند بدون اين‌كه رهبري جبهه‌ملي اين فعاليت‌ها را قبول داشته و يا مطلع باشد. البته در فعاليت‌هاي عظيم سياسي و مسائل اصلي و اساسي، جبهه‌ملي تصميم مي‌گرفت، ولي خود دانشجويان نيز ابتكار عمل داشتند. به‌عنوان مثال وقتي حادثه‌اي رخ مي‌داد، دانشجويان جمع مي‌شدند، شعار مي‌دادند، تظاهرات مي‌كردند و در داخل محوطه دانشگاه دور مي‌زدند.

¢آيا آتش‌زدن ماشين دكتراقبال توسط دانشجويان نيز به‌واقع حادثه‌اي خودجوش بود؟

£بله، اين حادثه خودجوش بود. اين‌گونه نبود كه جبهه‌ملي به دانشجويان ديكته كند كه چه بكنند. دانشجويان درچارچوب شعارهاي جبهه‌ملي و انتظارات جبهه‌ملي، خود چنين فعاليت‌ها و تصميم‌گيري‌هايي مي‌كردند. باز هم خاطرنشان مي‌كنم كه در دبيرستان‌ها اين‌گونه نبود. در دبيرستان‌ها، انضباط جبهه‌ملي حاكم بود. گاهي‌ عده‌اي از آنها نيز كه فعال بودند، براي شركت در مبارزات، به دانشگاه تهران مي‌رفتند و در خود مدارس اجتماع نمي‌كردند. اين سياست جبهه‌ملي بود.

¢بپردازيم به واقعه اول بهمن 1340 و اين‌كه نقطه شروع اين واقعه از كجا بود و چگونه شكل گرفت؟

£از اواخر آبان‌ماه 1340 به ما اطلاع داده شد كه عده‌اي از دانش‌آموزان را از دبيرستان‌هاي مختلف اخراج مي‌كنند. ما پس از تحقيق و بررسي متوجه شديم كه تمام اين دانش‌آموزان، از فعالان و مسئولان جبهه‌ملي هستند. ما ارتباطاتي با فرهنگيان داشته و درميان آن چهارده سازمان، سازمان فرهنگيان، بسيار قدرتمند بود. ما كارهايي كرديم تا اين دانش‌آموزان به سر كلاس‌هايشان بازگردند، ولي پس از مدتي به ما اطلاع دادند كه دستور اخراج اينها از مراكز بالاي دبيرستان ابلاغ مي‌شود و ناظم و مدير مدرسه اختيار تصميم‌گيري در مورد اين مسائل را ندارند. در فاصله ماه‌هاي آبان‌ و آذر، دو عامل مهم، رهبري جبهه‌ملي را تحت فشار قرار داد؛ نخست احساسات دانشجويان بود كه مي‌گفتند جبهه‌ملي بايد در برابر برنامه‌هاي دولت و تنگناهايي كه از نظر سياسي ايجاد مي‌كند  واكنش نشان دهد. درحالي‌كه جبهه‌ملي هميشه به‌صورت اعلاميه، نشريه و چاپ مصاحبه واكنش نشان مي‌داد، ولي عده‌اي از اعضاي جبهه‌ملي به‌خصوص دانشجويان اصرار داشتند كه جبهه‌ملي با تظاهرات عمومي عليه دولت و حكومت موافقت كند و خواسته‌هايش را مطرح نمايد. گروه‌هايي كه در دانشگاه و سازمان جوانان حوزه‌بندي كرده بودند و جزو گروه‌هاي وابسته به چپ بودند، اين موضوع را مستمسك قرار داده و مطرح مي‌كردند كه جبهه‌ملي هيچ نوع فعاليتي نمي‌كند و فعاليت تبليغاتي وسيعي عليه رهبري جبهه‌ملي به‌راه انداختند. آنها مي‌گفتند كه سران جبهه‌ملي سازشكار بوده و از قاطعيت برخوردار نيستند و نمي‌خواهند از موقعيت استفاده بكنند. همچنين اشاره مي‌كردند كه سران جبهه‌ملي حاضر نيستند هيچ نوع اقدامي در جهت تأمين خواسته‌هاي دانشجويان و ديگر اقشار انجام دهند و درنهايت جريان تبليغاتي عظيمي عليه رهبري جبهه‌ملي برپا كردند. جبهه‌ملي نيز كه در مذاكرات با اميني براي انجام انتخابات مأيوس شده بود، تصميم گرفت كه در روز 14 آذر 1340 تظاهرات بسيار بزرگي نزديك مسجد شاه (امام‌خميني) روبه‌روي خيابان ناصرخسرو برپا كند. اين تظاهرات را هيئت اجراييه تصويب كرد و در شورا هم مطرح شده و به تصويب رسيد. از آنجا كه اين تظاهرات در داخل شهر بود و مي‌بايست اجازه گرفته مي‌شد، قرار شد كه با اطلاع و موافقت شهرباني باشد. تقاضانامه را آقاي دكترسنجابي براي شهرباني نوشت و به من گفت كه “من مي‌خواهم اين كار را به شما محول كنم و مي‌خواهم اين تقاضانامه مستقيماً به دست رئيس پليس تهران برسد و مايلم كه شما اين كار را بكنيد، من نيز پذيرفتم. پليس تهران در خيابان انقلاب فعلي نزديك چهارراه كالج بود و سرتيپ “مبصر” نيز رئيس پليس تهران بود. من در آنجا گفتم كه از طرف دكترسنجابي، آمده‌ام و اجازه دادند كه به داخل بروم. من حدس زدم كه حتماً مذاكرات كلي صورت گرفته و فقط من آمده‌ام تا تنها موافقتي بگيرم و آنها نيز شروطي بگذارند. در هر حال من تقاضانامه جبهه‌ملي را به دست خود مبصر دادم. مبصر تقاضانامه را خواند و به من گفت كه “دودقيقه بنشينيد” اما بعد فكر كرد و گفت: “نه، شما تشريف ببريد، ما خودمان جواب مي‌دهيم.” من هم اين گزارش را به دكترسنجابي دادم. پس از پنج ـ شش روز پليس تهران تلفن مي‌كند و به آقاي دكترسنجابي مي‌گويد كه اين موضوع در دولت مطرح شده و ما با اين تظاهرات موافق نيستيم. در صورتي‌كه شما به برگزاري اين تظاهرات اقدام كنيد، ما با قوه قهريه و با شدت آن را سركوب مي‌كنيم. آقاي دكترسنجابي نيز به هيئت‌اجراييه گزارش مي‌دهند. در هيئت‌اجراييه آقاي اللهيار صالح و عده‌اي ديگر مي‌گويند كه چون ما به همه گفته‌ايم و گمان مي‌كرديم كه اجازه داده مي‌شود، درنتيجه مسئوليت آن را شوراي جبهه‌ملي بايد به عهده بگيرد و شورا بايد تصميم بگيرد كه تظاهرات را برگزار كند يا منصرف بشود. جلسه شوراي مركزي در منزل آقاي اللهيار صالح تشكيل شد و چهارساعت در اين مورد گفت‌وگو كردند، چرا كه بايد به خواسته‌هاي دانشجويان، جوانان، بازاري‌ها و قشرهاي مختلف جبهه‌ملي پاسخ مي‌دادند.

¢در اين زمان هنوز دانش‌آموزان مطرح نبودند؟

£ما قصد داشتيم كه موضوع اخراج دانش‌آموزان را در برنامه تظاهرات بگنجانيم. اواخر آبان اخراج‌ها آغاز شده بود ولي هنوز به آن گستردگي نبود. ازسوي ديگر هم معتقد بودند كه اگر ما اين تظاهرات را برگزار كنيم، حكومت با قوه قهريه همه را سركوب كرده و خسارات جبران‌ناپذيري وارد مي‌كنند. در آخر تصميم بر اين شد كه رأي مخفي گرفته شود. اكثريت آرا رأي داد كه اين تظاهرات را برگزار نكنند؛ چرا كه صدمات احتمالي، بسيار بيشتر از منافع برگزاري تظاهرات بود. از فرداي روزي كه جبهه‌ملي اعلام كرد  ما اين تظاهرات را انجام نمي‌دهيم، هيجان عظيمي در دانشگاه و جاهاي ديگر عليه شوراي مركزي ـ به‌ويژه ميان گروه چپ كه در جبهه‌ملي سازماندهي داشتند ـ به‌پا شد. عده زيادي از دانشجويان و افراد جبهه‌ملي نيز كه دچار احساسات شده بودند، معتقد بودند كه اگر هم سركوبمان كنند مشكلي نيست، چرا كه ما اگر اكنون به ميدان نياييم، ديگر نمي‌توانيم اين كار را بكنيم. ما در كميته سازمان جوانان جبهه‌ملي مأمور شديم كه با آقاي دكتركريم سنجابي صحبت كنيم و مطرح كنيم كه حالا كه نتوانستيد چهارده آذر را برگزار كنيد، دست‌كم دانش‌آموزان، اعتراضي صنفي در مورد اين اخراج‌ها ـ كه روز به روز در دبيرستان‌هاي مختلف صورت مي‌گيرد ـ داشته باشند، چرا كه اگر هيچ كاري براي دانش‌آموزان نكنيم، تمام حوزه‌هاي سازمان جوانان منحل مي‌شود و درنتيجه آن گروه‌هايي هم كه زيرزميني كار مي‌كردند عليه جبهه‌ملي تبليغ كرده و براي انحلال و جذب آنها در سازماندهي خود تلاش مي‌كردند. پس از گفت‌وگوي ما با دكترسنجابي، ايشان گفت: “به اين شرط كه شما جنبه سياسي به اعتراضات ندهيد و تنها جنبه صنفي داشته باشد”. ما اين موضوع را در كميته سازمان جوانان مطرح كرديم و به كميته استان هم گفتيم. مسئول ما در امور اعلاميه و چاپ آقاي لباسچي بود كه هم مسئول اداره بازار و هم مسئول امور مالي بود و با چاپخانه مخفي هم ارتباط داشت. طبق صحبتي كه با ايشان داشتيم، قرار گذاشتيم كه اوايل دي‌ماه اين تظاهرات را برگزار كنيم. ما در كميته و سازمان جوانان برنامه‌ريزي كرديم  و تصميم گرفتيم آن روز دانش‌آموزان را جلوي هر مدرسه جمع كنيم و مسيري را مشخص نماييم. البته به كسي گفته نشود و فقط مسئولان بدانند. قرار شد  جمعيت را به طرف دارالفنون حركت بدهند تا از تمام خيابان‌ها دانش‌آموزان به خاطر اعتراض به اخراج دانش‌آموزان به طرف دارالفنون بروند. پس از اين‌كه به دارالفنون رسيدند، متفرق بشوند و در داخل مدارس و دارالفنون تظاهرات نكنند. شعارها هم معين شده بود و بيشتر حول موضوع اخراج دانش‌آموزان بود. آقاي لباسچي در اثر فشار ساواك به چاپخانه‌ها و كنترل شديد، موفق نشد تراكت‌ها را براي روز اول دي برساند. ايشان سه‌بار زمان را تغيير داد و گفت كه روز ديگري را معين كنيد. درنهايت ايشان براي روز اول بهمن تراكت‌‌ها را آماده كرد. ما در آن روزها در سازمان جوانان كار مي‌كرديم. آقاي لباسچي به كميته بررسي جبهه‌ملي درباره اول بهمن گفته بود كه روز تظاهرات را ايشان معين كرده ‌است، درحالي‌كه چاپخانه معين كرده بود. ما هم درحقيقت براساس روزي كه چاپخانه توانست به آقاي لباسچي قول تحويل تراكت‌ها را بدهد روز اول بهمن را انتخاب كرديم. من فقط به آقاي لباسچي گفته بودم هر روزي كه شما مي‌خواهيد بگذاريد، براي ما فرقي نمي‌كند، فقط روز قبل از آن تعطيل نباشد. ما انتخاب روز را در اختيار آقاي لباسچي گذاشته بوديم و او هم در اختيار چاپخانه گذاشته بود. با اين شرط كه بايد پنج روز فاصله باشد و روز قبل آن هم تعطيل نباشد تا ما بتوانيم در مدارس فعاليت داشته باشيم. ما گفتيم كاري كه از ما ساخته است براي دانش‌آموزان انجام مي‌دهيم. هيچ سخني هم از تظاهرات دانشگاه نبود، ولي زماني كه اين تراكت‌ها در مدارس منتشر شد، هيجاني در مدارس ايجاد شد. ما اين تظاهرات را زير نظر گروهي از دانشجويان دانشگاه سازماندهي كرده بوديم و قرار شده بود كه چندنفر دانشجو، از هر مدرسه‌اي، حركت دانش‌آموزان را از طرف مدارس به سمت دارالفنون رهبري كنند. شب قبل از اول بهمن كميته دانشگاه در منزل دكترسنجابي جمع شدند و در آن جلسه مطرح شد، حالا كه دانش‌آموزان دارند براي خودشان تظاهرات مي‌كنند، ما هم در محوطه دانشگاه با آنها همدردي كنيم و از جنبه صنفي نيز آن را مهم دانستند. در آن جلسه موافقت دكترسنجابي را مي‌گيرند. ايشان هم دانشجويان عضو جبهه‌ملي در دانشكده حقوق را زير نظر آقاي ابوالحسن بني‌صدر مسئول انتظامات مي‌كند و تمام اعضاي كميته دانشگاه نيز موافقت مي‌كنند. شب پيش از اول بهمن اين مسئله تصويب مي‌شود. ما نيز به‌دنبال سازماندهي سازمان جوانان بوديم. از آنجا كه يك برنامه سياسي خاص نبود و بيشتر در چارچوب صنفي و اخراج دانش‌آموزان بود و درجهت خنثي‌كردن تبليغاتي بود كه انجام مي‌شد تا سازمان ما را از هم بپاشند، فعاليت مي‌كرديم و اصلاً به دانشگاه كاري نداشتيم. خوبي دانشگاه هم اين بود كه چون همه در يك محوطه بودند، تراكت  لازم نداشتند. اما گويا تراكت نيز منتشر كردند و يا بعضي‌ها تراكت سازمان جوانان را داخل دانشگاه پخش كردند.

¢اما تراكتي نيز در آن روز در دانشگاه ديده نشد.

£به قول شما تراكتي هم نبود. شب قبل موافقت دكترسنجابي را گرفتند تا دانشگاه نيز با دانش‌آموزان همدردي بكند. روز اول بهمن برنامه سازمان جوانان با موفقيت كامل انجام شد. روي تراكت‌ها نوشته شده بود كه دانش‌آموزان جلوي هر مدرسه‌اي جمع بشوند و به اخراج دانش‌آموزان توسط اولياي مدارس اعتراض كنند. مسئولان هر دبيرستان را هم معين كرده بوديم. برنامه طوري تنظيم شده بود كه همه دانش‌آموزان در يك ساعت معين برسند. وقتي جمعيت به جلوي مدرسه دارالفنون مي‌رسند، يك ميتينگ خيلي قوي، خوب و با احساسات برگزار مي‌شود. البته شعارهايي در مورد جبهه‌ملي و آزادي هم داده شده بود، ولي بيشتر در مورد خود دانش‌آموزان بوده است. بعدها به علت حوادثي كه در دانشگاه رخ داد، موفقيت بزرگ سازمان جوانان و دانش‌آموزان در اجراي برنامه تنظيم‌شده منعكس نشد. آن وقت حوادث اول بهمن پيش مي‌آيد.

من در تظاهرات نقشي نداشتم، ما صبح به دادگاه رفته بوديم و كارهايمان را انجام مي‌داديم و خبر هم نداشتيم كه در دانشگاه چه گذشته است. چون نه مسئوليتي در دانشگاه داشتيم و نه دانشگاه برنامه مخصوصي داشت.

¢آيا كسي را شب اول بهمن دستگير كردند يا نه؟ ساواك متوجه حركت در دانشگاه نشده بود؟

£ببينيد، سه روز بعد از آن حركت، وقتي من مي‌خواستم از دفترم بيرون بيايم، يك مأمور آنجا ايستاده بود و مرا نزد سرتيپ مولوي برد.

¢اين مسئله چه روزي بود؟

£فرداي روزي بود كه ما تراكت دانش‌آموزان را منتشر كرديم. مرا مستقيم به اتاق مولوي بردند. مولوي شروع به تهديد من كرد و گفت كه جايي را به شما نشان مي‌دهم كه هيچ‌وقت فراموش نكنيد. مملكت در حال تجزيه است و اين كار شما موجب مي‌شود كه كردستان و آذربايجان از بين بروند و تجزيه بشوند. وقتي من شروع به پاسخگويي به او كردم، او با فريادهاي ناهنجار و زشت مرا از اتاق خود بيرون كرد.

كسي را دستگير نكردند، نه از دانشگاه كسي را گرفته بودند و نه از سازمان جوانان. ما هميشه با دانشجويان در تماس بوديم و ارتباط داشتيم و حساب نكرده بوديم كه اينها هم با آن ترتيب وارد برنامه مي‌شوند. برنامه آنها نيز فقط تظاهرات درمقابل دانشگاه بود. البته كاري نداريم كه هرگاه تظاهرات برپا مي‌شد، شعارهاي سياسي هم داده مي‌شد و تظاهرات را تحت‌الشعاع قرار مي‌داد. به‌هرحال شوراي مركزي و هيئت‌اجراييه خبر نداشتند.

¢چرا دكترسنجابي به شوراي مركزي اطلاع نداده بود؟

£براي اين‌كه تظاهرات در داخل دانشگاه بود و اغلب توسط دانشجويان برگزار مي‌شد. دكترسنجابي همواره اين اختيارات را داشت، چرا كه هم رئيس هيئت‌اجراييه بود، هم مسئول دانشگاه تهران و هم مسئول تشكيلات بود.

¢بني‌صدر كه در روز اول بهمن مسئول انتظامات بود، در برابر سنگ‌پراني‌ها و پرتاب آجر به اتوبوس چه مي‌كرد؟

£او نمي‌توانست كاري بكند. او هر چه در توان داشت انجام داد اما در آن وضعيت كاري از دستش برنمي‌آمد.

¢اما وي آنچنان مخالفتي هم با شرايط به‌وجود آمده نمي‌كرد؟

£درحقيقت، هيچ‌كس نمي‌توانست در مقابل آن هجوم و موج احساسات دانشجويان مقاومت كند. خصلت بني‌صدر اين بود كه  با افكارعمومي و افكار دانشجويان مقابله نمي‌كرد. در‌واقع نمي‌شد اين تظاهرات را به گردن بني‌صدر گذاشت. به‌خصوص كه خودش نيز از نظر عقيدتي طرفدار تظاهرات عليه دولت بود. دكتراميني ما را مقصر شناخت و گفت كه حجازي در دانشگاه چنين دستوري داده است. اين مسئله هم براساس گزارش ساواك شكل گرفته بود. از اين‌رو من، دكتربختيار و دكترخنجي را احضار كردند درحالي‌كه نه دكتربختيار از اين موضوع اطلاعي داشت و نه دكترخنجي. تنها كسي‌كه در هيئت‌اجراييه از اين موضوع اطلاع داشت، دكترسنجابي بود كه معتقد بود در اين زمينه اختيارات دارد.

¢آيا مرحوم دكترسنجابي در خاطرات خود به اين مسئله اشاره‌اي كرده‌اند؟

£دكترسنجابي در مورد اول بهمن بسيار حساس بود، چرا كه مي‌دانست اين جريان در خودش متمركز است. وي معتقد بود كه درست است در اول بهمن بسياري از مسائل تخطئه شد و عده‌اي مسير را تغيير دادند، ولي اين واقعه درواقع يك حركت دانشجويي زيبا و يك حركت عالي دانش‌آموزي بوده است.

¢كميته دانشكده فني از موضوع برگزاري تظاهرات اصلاً اطلاعي نداشت.

£به‌هرحال، اين تصميم ازسوي كميته اصلي دانشگاه گرفته شده بود. در اول بهمن بخش تظاهرات دانش‌آموزي با موفقيت انجام شد، ما حتي يك نفر بازداشتي هم نداشتيم و پليس نتوانست در جريان قرار بگيرد. ولي دانشگاه اين‌گونه نبود، يعني اگر چهارنفر بي‌برنامه راه بيفتند، بعضي مي‌گويند اينها با برنامه آمده‌اند.

‌آنچه در اول بهمن اهميت داشت اين بود كه مسئولان و چهره‌هاي شناخته‌شده ملي در دانشگاه، دانشجويان را به تظاهرات دعوت كردند و دانشجويان هم به همين خاطر آمدند، يعني زمينه فراهم بود و اعتماد نيز به‌طور صددرصد وجود داشت.

¢پس از اول بهمن اين اعتماد به‌طور كلي به رهبري جبهه‌ملي، ترك خورد. اصلاً به دانشجويان نگفتند و آنها به اين مسئله به‌طور ناگهاني كشيده شدند و پس از آن هم دانشگاه تعطيل شد. در جلسه‌اي كه دانشجويان در دانشكده فني گذاشتند، مرحوم عباس نراقي براي پاسخگويي دعوت شد. در آن جلسه سوال‌هاي زيادي از ايشان پرسيده شد. به‌ويژه در مورد اين‌كه جبهه‌ملي با دكتر عبده، نجم‌الملك و تقي‌زاده گفت‌وگوهايي داشته است و مرحوم نراقي گفت كه من ديگر نمي‌توانم در اينجا توضيح بدهم، اما تكذيبي هم نكرد. پس از عيد سال 1341 كم‌كم جو بي‌اعتمادي ميان دانشجويان به جبهه‌ملي شكل گرفت و سير كم‌رنگ شدن جبهه‌ملي در اذهان آغاز شد. نطفه سازمان مجاهدين در نيمه دوم سال 1341 در پي نامه‌اي ازسوي 9 نفر خطاب به سران نهضت‌آزادي، گذاشته شد. روز اول بهمن بچه‌هاي جبهه‌ملي بودند كه دانشگاه را تعطيل كردند ما آنها را مي‌شناختيم. در آن زمان سعيدمحسن مسئول دانشكده فني بود و با بيژن جزني در زندان بودند. پس از ملغاي تظاهرات 14 آذر، تراكتي پخش ‌شد كه در آن خبر از عدم برگزاري اين تظاهرات ‌درج شده بود. در جريان پخش اين تراكت، سعيدمحسن و جزني دستگير ‌شدند و مدتي در زندان بودند؛ در اول بهمن هم آنها حضور نداشتند.

£من اطلاعي ندارم.

¢آيا شما را به زندان موقت بردند؟

£بله، البته چند صدنفر از دانشجويان نيز در جاي ديگري بازداشت بودند و ما نيز در جاي ديگري بازداشت بوديم كه درحدود 20 نفر مي‌شديم. عيد كه شد همه را آزاد كردند. دانشجويان را نيز به ترتيب آزاد كردند، اما ما چهارنفر (من، دكترسنجابي، دكترخنجي و دكتربختيار) را نگه‌داشتند. ما چهارنفر تا شهريور در يك اتاق بوديم. بعد از رفتن اميني و روي كارآمدن علم ما را آزاد كردند. در زندان، “آقاي معاوني” از من بازجويي مي‌كرد. همه جرياناتي را كه اينجا براي شما مي‌گويم در آنجا هم به آنها گفتم. در زندان موقت سرتيپ وفا و آقاي اشرف احمدي همراه سه‌نفر از بازجويان دادگستري از همه بازجويي كردند. همه آنها به‌جز يك حرف من، بقيه گفته‌هايم را رد نكردند و آن هم اين بود كه آنها مي‌گفتند كه تو مي‌گويي از حركت دانشجويي اول بهمن خبر نداشتي و انكار مي‌كني، درحالي‌كه اين واقعيت ندارد و تو اطلاع داشته‌اي.

¢يعني شما مطلع بوديد، ولي سازماندهي نكرده بوديد.

£نه، من مطلع هم نبودم. آنها شب پيش از اول بهمن به منزل دكترسنجابي رفتند، من كه عضو آن جلسه نبودم. من گرفتار كارهاي سازمان جوانان بودم. من گفتم كه فقط در محدوده سازمان جوانان قبول مسئوليت مي‌كنم و اين مسئله را به تصويب دكترسنجابي رسانديم. حالا اين‌كه ايشان اين مسئله را به هيئت‌اجراييه گزارش داده و آن را مقتضي دانسته يا نه، ديگر با خود ايشان بود. صحبت‌هاي دكترسنجابي هم در گزارش رسمي دولت آمده بود و حرف‌هاي مرا هم پذيرفته بودند. در گزارش هيئت‌ منتخب دولت، اخراج دانش‌آموزان محكوم شده بود. عقايد و افكاري كه آنها در گزارش خود مطرح مي‌كردند، عين نظريات ما بود. عموماً گروه‌هاي تندرو با ايجاد هيجان در جامعه، گروه‌هاي ميانه‌رو را وادار به تندروي مي‌كنند؛ اگر ميانه‌روها بپذيرند و تندروي كنند، چون آمادگي تندروي ندارند، شكست مي‌خورند و اگر نپذيرند آنها را به‌عنوان بي‌عرضه و سازشكار از صحنه حذف مي‌كنند و در هر دو مورد با شايعه‌پراكني و اتهام، سعي در تخطئه جنبش مردمي و مأيوس‌كردن مردم مي‌كنند. ما بايد به مردم آموزش بدهيم كه احساسات خود را كنترل كنند. همه گروه‌ها و عناصري كه جبهه‌ملي را به‌خاطر لغو تظاهرات 14 آذر تخطئه مي‌كردند، بعد از اول بهمن نيز آن را به خاطر تندروي كردن محكوم كردند. مسئله 14 آذر اصلاً از نظر تاريخي فراموش شد و كسي آن را بررسي نكرد. درست است كه حركت اول بهمن مربوط به جبهه‌ملي نبود و يك حركت مقطعي و بيشتر مربوط به دانشگاه بود، ولي در هر حال يك اقدام خيلي تند عليه حكومت بود. اگر 14 آذر هم برگزار مي‌شد، دولتي‌ها آن را در سطح وسيع‌تري سركوب مي‌كردند. آنها اين مسئله را گفته بودند كه اين كار را مي‌كنيم و آماده اين كار هم بودند. من در جلد دوم خاطرات خود به ريشه‌يابي و بيان تفصيلي واقعه اول بهمن 1340 و تمام جنبه‌هاي آن پرداخته‌ام كه در آينده منتشر خواهد شد. با مطالعه آن كتاب كه قسمت مهمي از تاريخ معاصر ايران است، معلوم خواهد شد كه اغلب نوشته‌هايي كه مستند آن نشريه  در طرح سوالات فوق قرار گرفته با واقعيت‌ها تطبيق ندارد.

پي‌نوشت‌ها:

1ـ ر.ك: تاريخ سياسي 25 سالة ايران، سرهنگ غلامرضا نجاتي، ناشر: رسا، ص 181.

2ـ همان، ص 187.

3ـ همان، ص 176.

4ـ همان، (مصاحبه با مهندس بازرگان، 18 فروردين 1370) ص 212 و 213.

5ـ ر.ك: از نهضت‌آزادي تا مجاهدين، خاطرات لطف‌الله ميثمي، جلد اول، صفحة 81.

6ـ ر.ك: تاريخ سياسي 25 سالة ايران، …، ص 175.

7 ـ ر.ك: اقتصاد سياسي ايران، دكترمحمد علي همايون كاتوزيان، ترجمة نفيسي و عزيزي، ص 269 و 277.

8 ـ  اشارة دكتر سنجابي به جبهه و سران آن مبني بر روشن‌شدن اصالت پيشامد اول بهمن و رسيدگي به اين موضوع كه افرادي از جبهه با اشخاصي از خارج از جبهه مرتبط بوده‌اند يا خير، به نقل از مقالة كاوة بيات باعنوان دانشگاه تهران، اول بهمن 1340 در نشرية گفت‌وگو.

9ـ  ر.ك: مقالة كاوه بيات به نقل از تاريخ سي‌سالة ايران، نوشتة بيژن جزني.

10ـ. ر.ك: تاريخ سياسي 25 سالة ايران، …، ص192.

11ـ جنبش دانشجويي ايران، مركز اسناد رياست جمهوري، جلد چهارم، تهران 1381، ص 392.

12ـ همان، ص 393.

13ـ ر.ك: اقتصاد سياسي ايران، …، ص 270.

 

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها سندها و مدرك‌ها كتابخانه الكترونيك

اول بهمن ١٣٤٠؛  درس‌هايي براي جنبش دانشجويي – گفت‌وگو با آقاي حسين شاه حسيني

به نقل از سايت چشم انداز ايران

 چشم انداز شماره 24 ـ بهمن و اسفند 1382

 

  اشاره: همان‌گونه كه در گفت‌وگو با آقاي حسين شاه‌حسيني باعنوان “شانزدهم آذر، قلب تپنده جنبش دانشجويي” در نشريه شماره 17 ذكر شد، چشم‌انداز ايران بر آن است كه به بررسي سه نقطه عطف جنبش دانشجويي ـ شانزده آذر 1332، اول بهمن 1340 و هجدهم تير 1378ـ بپردازد. از همين‌رو و به جهت همزماني با واقعه اول بهمن 1340، كتاب‌هاي چندي مورد مطالعه قرار گرفت و سوالاتي مطرح گرديد. ازجمله اين كتاب‌ها مي‌توان به “تاريخ سياسي 25 ساله ايران،  سرهنگ غلامرضا نجاتي”، “از نهضت‌آزادي تا مجاهدين، خاطرات لطف‌الله ميثمي”، “اقتصاد سياسي ايران، دكترمحمدهمايون كاتوزيان” و… اشاره كرد.

   در همين راستا گفت‌وگويي با آقاي حسين شاه‌حسيني از بنيان‌گذاران نهضت مقاومت ملي و از فعالان هميشگي نهضت‌ملي ايران صورت گرفت كه از نظر خوانندگان مي‌گذرد. چشم‌انداز ايران اميد دارد تا در همين زمينه بتواند از نظرات و ديدگاه‌هاي ساير فعالان سياسي نيز بهره گيرد.

 ¢با تشكر از اين‌كه وقتتان را به خوانندگان چشم‌انداز ايران اختصاص داديد. همان‌طوركه سال گذشته در مصاحبة 16 آذر 1332 مطرح شد چشم‌انداز ايران بر آن است تا روي جنبش دانشجويي ايران كار بكند  و تاكنون از اين كار استقبال نيز شده است. براي كار در اين زمينه سه مقطع را در نظر گرفتيم؛ 16 آذر 1332, اول بهمن 1340 و 18 تير 1378. ويژگي مشترك اين سه مقطع در اين است كه دانشجويان مستقيماً با قوة‌قهريه رو‌به‌رو شدند و هر سه را مي‌توان يك فاجعه نام نهاد. از آنجا كه شما در مقطع اول بهمن 1340 عضو جبهه‌ملي بوده و در متن حوادث آن زمان حضور داشتيد و همچنين از آنجا كه در كنگرة جبهه‌ملي درسال 1341 درباره‌ واقعة اول بهمن گزارشي داده شد, تقاضا داريم كه مطالب ارزشمند و ريشه‌يابي خود در مورد علل پيدايش اين واقعه را براي ما مطرح نماييد. خواهشمنديم به حوادث دورة نخست‌وزيري اميني ـ از تظاهرات جلاليه تا اول بهمن ـ و رابطة دولت وي با جبهة‌ملي پرداخته و آن را ريشه‌يابي كنيد.

£بسم الله الرحمن الرحيم ـ با تشكر و سپاس از اين‌كه فرصتي در اختيار من قرار داديد. قطعاً اطلاع داريد كه تنها حزب و گروهي كه من به عضويت آن درآمدم, جبهة‌ملي ايران بود. به دليل اعتقادات و ريشه‌هاي مذهبي كه براي مبارزات خود قائل بودم بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 در خدمت آيت‌الله زنجاني در نهضت مقاومت ملي شروع به فعاليت كردم و اين فعاليت تا جبهة‌ملي دوم ادامه پيدا كرد. در جبهه‌ملي دوم افتخار داشتم تا در كنار ديگر دوستان مشغول فعاليت شوم. از آن تاريخ به بعد مسئوليت‌هاي شبكه‌اي و سازماني را به من واگذار كردند. قطعاً مطلع هستيد كه به‌دليل فسادي كه در دستگاه حكومت سپهبدزاهدي پيدا شد و حيف‌وميل تمام امكاناتي كه دولت امريكا در اختيار دولت‌هاي بعد از كودتا قرار داده بود, نتيجة كار نه به نفع ملت ايران بود و نه به سود خارجي‌ها. مخالفت مردم نسبت به حاكميت روزبه‌روز شديدتر شد. از اين رو در سياست امريكا تجديدنظري پيدا شد. بر اين اساس كه پس از كودتا و درحالي‌كه امريكا به‌وسيلة دولت زاهدي و وزارت دارايي علي اميني مسئلة نفت را حل كرده بود, از اين پس بايد كساني در ايران حكومت كنند كه با مردم به ملايمت رفتار كرده تا حاكميت بتواند پايگاهي در جامعه داشته باشد. اين تجديدنظر سياسي موجب شد كه علي اميني يك خوش‌بيني نسبي در مملكت ايجاد كند, البته تا قبل از اين‌كه ايشان در كابينة زاهدي قرار بگيرد مردم بيشتر به او خوش‌بيني داشتند، ولي زماني‌كه اميني در كابينة زاهدي قرار گرفت در زمان وزارت دارايي وي قرارداد كنسرسيوم نفت پذيرفته شد و مردم نسبت به وي كينه پيدا كردند. اما اين كينه به حدي نبود كه اميني را در جامعه طرد كنند، چرا كه او بين جامعة روحانيت آن زمان نفوذ بسيار زيادي داشت. ازسوي ديگر در بين طبقة تحصيل‌كرده هم جايگاه مناسبي داشت. از اين‌رو اميني را به سمت نخست‌وزيري بر سر كار آوردند. وي در آغاز كار و در اولين نطقش اعلام كرد كه «من آمده‌ام تا اصلاحاتي در مسائل اقتصادي اين مملكت انجام دهم, چرا كه اقتصاد ايران واژگون شده است و ما دچار بحران اقتصادي بسيار هستيم. او براي اين‌كه نشان دهد كه آزادانديش است و قصد دارد قانون را اجرا كند از همان روزها شروع به سخنراني كرد. او هر روز در راديو و تلويزيون مملكت سخنراني مي‌كرد و مطرح مي‌كرد كه من عواملي را كه دستگاه‌هاي قضايي ما را تا به‌حال منحرف كرده‌اند, تحت تعقيب قرار مي‌دهم. در اين راستا وي دستور بازداشت آزموده را صادر كرد تا به اين وسيله جاذبيتي پيدا كرده و دوستان و طرفداران دكتر مصدق نسبت به كار او خوش‌بين شده و با او همكاري‌كنند. روزنامه‌هاي آن دوران هم در مورد بازداشت آزموده نوشتند كه «ايشمن ايران» بازداشت شد. اميني همزمان هياهويي در ادارات دولتي به راه انداخته بود و اشخاصي را آورده بود تا مردم نسبت به او خوش‌بين بشوند. به‌عنوان مثال آقاي احمد صدر حاج سيدجوادي را كه قاضي خوشنام و دادستان تهران بود آورده بود. دكتر الموتي ـ از قضات خوشنام ـ را وزير دادگستري كرده بود. در كل چنين وانمود مي‌‌كرد كه آمده تا با فساد مبارزه كند و فساد اداري را از بين ببرد.

علاوه بر اين براي اين‌كه روحانيت را جذب كند, واحدي به‌نام واحد روحانيت راه انداخت و آقاي شريف‌العلماي خراساني را مسئول آن كرد. البته به‌صورت وزارت‌خانه نبود, ولي زير نظر نخست‌وزير اداره مي‌شد و محل آن در كنار مجلس شوراي ملّي در مدرسة سپهسالار بود. در آنجا جلساتي با روحانيون براي جلب نظر آنها برگزار مي‌كرد. در چنين شرايطي با توجه به قولي كه به خارجي‌ها داده بود سعي داشت اصلاحات ارضي را پياده كند, ولي در عين حال چون مجلس را منحل كرده بود و فرمان انحلال را گرفته بود جبهه‌ملي از او حمايت نمي‌كرد چرا كه جبهة‌ملي دوم (در سال 1340) ـ كه تنها نيروي در صحنه بود ـ اعتقاد داشت كه حكومت مشروطه بدون داشتن مجلس شوراي‌ملي تحقق نمي‌يابد و كارهاي اصلاحي بايد با نظر نمايندگان مجلس صورت بگيرد. اميني در آغاز قول داد كه انتخابات را برگزار كند و در تمام نطق‌هايش اعلام كرد زماني كه آرامش ايجاد شود انتخابات را شروع مي‌كند؛ شاه هم حتي در مصاحبه‌هاي خود گفت كه مجلسي را كه ما منحل كرديم بايد انتخابات را مجدداً برگزار ‌كنيم. درچنين شرايطي لوايحي را از طريق آقاي حسن ارسنجاني ـ كه وزير و مشاور وي و مدير روزنامة «داريا» بود و با برادران لنكراني نيز همكاري مي‌كرد ـ ارائه كرد. آن‌زمان مي‌گفتند كه آقاي ارسنجاني “چپ نفتي” است و از همين‌رو براي اصلاحات ارضي پيشقدم شده است. در مسئلة اصلاحات  ارضي, اعتقاد جبهه‌ملي بر اين بود كه اصلاحات ارضي بايد در مملكت ايجاد شود, اما از طريق قانون. شعار جهبه‌ملي نيز «اصلاحات آري ـ ديكتاتوري نه» بود. در ابتدا شاه با اميني اختلاف سليقه داشت, اما اختلاف تفكر نداشتند. هيچ‌كدام معتقد به آزادي نبودند، اما اميني ظاهر قضيه را حفظ مي‌كرد. وي به شكلي لايحة اصلاحات ارضي را به تصويب رساند كه جنبه‌هاي قانوني آن كاملاً رعايت نشد و مردم در آن صاحبنظر نبودند. جبهه‌ملي معتقد بود كه، روابط بين حاكم و مردم را قانون معين مي‌كند نه يك شخص, اما اميني روزبه‌روز قوانين را زير پا مي‌گذاشت حتي جبهة‌ملي آن روز با وجود مخالفت‌ها و خشونت‌هايي كه دكتربقايي با دكتر مصدق كرده بود وقتي اميني دكتربقايي را تحت فشار قرار داد خوشحال نشد, چرا كه معتقد بود چه دكتر بقايي و چه هر شخص ديگري هرگونه مخالفتي كرده است بايد از طريق قانوني مجازات شود, نه از طريق قدرت‌هاي شخصي. به همين دليل جبهه‌ملي درمقابل اميني موضع گرفت. من معتقدم كه عامل اصلي اين تشنج هم شخص اميني بود, به‌دليل اين‌كه احساس مي‌كرد, اگر انتخاباتي را در سراسر ايران انجام بدهد نظام توفيقي پيدا نمي‌كند. شاه هم به اين وسيله خود را موجه جلوه مي‌داد و مي‌گفت كه اميني انتخابات را انجام نمي‌دهد. درنتيجه شاه از نظر قانوني خود را موجه جلوه مي‌داد و اميني را غيرموجه. اختلاف تفكر جبهة‌ملي و اميني در اين بود كه جبهه‌ملي معتقد به استقرار حاكميت قانون از طريق پارلمان بود,‌ ولي اميني زير بار اين حرف در آن شرايط نمي‌رفت، حاكميت شاه هم از اين فرصت استفاده مي‌كرد و به تعديات و زورگويي خود ادامه مي‌داد. در شرايطي كه گفته مي‌شد دزدها دستگير شده‌اند, اما آنها تحويل محاكم قضايي داده نمي‌شدند و دكترمصدق در تبعيد بود.

دكترين اميني در آن شرايط حضور جبهه‌ملي در صحنه بدون تفكر و حضور دكترمصدق بود، در عين حال جبهه‌ملي معتقد بود كه دكترمصدق را از زندان آزاد كنند فارغ از اين‌كه وي كار سياسي بكند يا نكند. درهرحال قانون بايد حكومت كند و انتخابات پارلماني برگزار شود. در برنامه‌اي كه جبهه‌ملي در 28 ارديبهشت ماه در جلاليه برگزار كرد نيز جمعيتي كه حضور يافته بودند, خواستار اجراي انتخابات آزاد بودند. قطعنامه‌اي كه آن روز توسط داريوش فروهر خوانده شد نيز حكايت از اين داشت كه جبهه‌ملي خواستار اجراي قانون در سراسر ايران است.

¢در كجا مي‌توان تأييدي از سوي جبهه‌ملي نسبت به اصلاحات ارضي يافت؟

£جبهه‌ملي در ميتينگ 28 ارديبهشت صريحاً عنوان كرده است كه ما معتقد به اصلاحات ارضي هستيم. جبهه‌ملي كميسيوني توسط آقاي فريدون مهدوي ـ كه بعدها وزير كابينة هويدا شد ـ تشكيل داد. ايشان رئيس كميسيون بود و شعار “اصلاحات ارضي آري ـ ديكتاتوري نه” از آن كميسيون آغاز شد.

روزي كه ما در ميدان جلاليه بوديم. شعارمان اصلاحات آري ـ ديكتاتوري نه بود. من با خانم پروانه فروهر ـ كه آن زمان دانشجو بود ـ بارها در ميدان جلاليه و خيابان اميرآباد شمالي حركت مي‌كرديم و اين شعار را مي‌داديم و مردم هم پشت سر ما حركت مي‌كردند. حتي روزنامة جبهه‌ملي نيز در آن دوران نوشت كه ما با اميني مخالف نيستيم. بلكه با عدم اجراي قانون ـ كه اميني عامل آن است و نمي‌گذارد قانون انتخابات اجرا بشود ـ و با نداشتن مجلس مخالفيم, اما اگر مجلس تشكيل بشود و قانون‌گذاري كند, ما هيچ مخالفتي با آن نداريم. اميني در توجيه كار خود مي‌گفت كه به‌هيچ طريق نمي‌توان انتخابات را برگزار كرد چرا كه مملكت در حالت تشنج است. بهتر است كه ابتدا اصلاحات ارضي انجام بشود. اگر شما منشوري را كه از كنگرة جبهه‌ملي ايران در سال 1341 بيرون آمده‌ مطالعه كنيد, مي‌بينيد كه در آن راجع به اصلاحات ارضي, كارخانجات, تعديل ثروت و ملي‌شدن منابع زيرزميني بسيار سخن گفته شده است. اميني تلاش مي‌كرد كه ما را مقابل شاه قرار داده و خود را موجه جلوه دهد. در خانة 143 كه ما بوديم روزي آقايان خيرخواه آمدند و گفتند كه اسم اينجا را «كلوپ مصدق» بگذاريم. مرحوم اللهيارصالح معتقد بود كه مي‌خواهند ما را به مرحله‌اي بكشند كه اين تابلو را پايين آورده و ما را آزار و  اذيت بكنند. كاملاً مشخص بود كه جبهه‌ملي طرفدار دكترمصدق و دنباله‌رو هدف‌هاي اوست, اما اگر ما اين كار را مي‌كرديم خود به خود محيطي را فراهم مي‌كرديم تا آنها ايجاد تشنج كنند و اثر حرف‌هاي مثبت ما از بين برود. بهتر اين بود كه ما در مقابل اين مسئله مقاومت كنيم و حرفمان را بزنيم, نه اين‌كه با داشتن تابلو بخواهيم خود را معرفي كنيم.

اميني حاضر نبود دكتر مصدق را تحمل كند, در صورتي‌كه از اقوام او بود. او مي‌خواست حكومت كند, ام‍ّا بدون دكترمصدق. جبهه‌ملي نمي‌گفت كه دكترمصدق حاكم باشد, اما خواستار آزادي او از زندان بود. دكترمصدق خواهان اين بود كه قيد و بند را از او بردارند. حتي در ملاقاتي كه شادروان دكترصديقي با اميني داشت از او خواسته بود كه دكترمصدق را رها كند. اميني گفته بود كه “دكترمصدق بايد بيايد, ولي در حال حاضر شرايط ايجاب نمي‌كند كه ايشان بيرون تشريف بياورند و بهتر است در احمدآباد باشند.” شرط اين‌كه اميني وارد صحنه شود اين بود كه مصدق هم رها شود و به صحنه بيايد. به همين دليل هم  دوستان نهضت‌آزادي  ـ نه صراحتاً ـ با آمدن آقاي علي اميني موافق بودند و نسبت به جبهه‌ملي اعتراضاتي داشتند مبني بر اين‌كه چرا جبهه‌ملي درمقابل علي اميني موضع گرفته است و شاه تقويت مي‌شود. جبهه‌ملي شخصاً با اميني مخالفتي نداشت, ولي از نظريات باطني او ـ نهضت‌ملي بدون نظر دكترمصدق ـ آگاهي داشت. اميني مي‌خواست مرد مطلق‌العناني باشد كه تصميم‌گيرندة اصلي است و با نظام قانون‌سالاري مخالف است. از اين‌رو نمي‌شد با او موافقت كرد, ولي دوستان ما در نهضت‌آزادي مي‌گفتند كه شايد اين پلي باشد تا به‌وسيلة آن, ما شاه را تعديل كنيم در حالي‌كه شاه تعديل‌پذير نبود. قدرت شاه از اميني بيشتر بود. همان‌طور كه ديديد چگونه اميني را كنار گذاشت و گفت كه هر كاري كه اميني بخواهد انجام دهد خود انجام مي‌دهم.

¢شما كه مي‌دانستيد قدرت شاه بيشتر بود و اميني را درنهايت كنار مي‌گذاشت پس به چه دليل لبة تيز حملات جبهه‌ملي متوجه اميني بود؟

£ما شاه را همواره باعنوان اين‌كه مخالف دكترمصدق بود و در كودتاي 28 مرداد نقش مؤثري داشت, مي‌كوبيديم، ام‍ا اميني توجيه‌كنندة شاه شده بود.

¢در آن شرايط آزاد, جبهه‌ملي مي‌توانست هر كتابي چاپ كند. هر كاري مي‌خواست انجام دهد و در تمام دانشگاه‌ها و محافل حضور يابد و سازماندهي كند، چرا از اين موقعيت استفاده نكرد؟

£فرصتي نبود. از سال 1339 تا سال 1341 كه كنگره تشكيل شد,‌ زمان كافي نبود. بعد از كنگره هم اعضا, زنداني شدند.

¢اگر در اول بهمن 1340 اشتباهي صورت نمي‌گرفت, جبهة‌ملي قدرت را به دست مي‌گرفت.

£زماني كه چند دانش‌آموز در مدرسة دارالفنون اعلاميه پخش كردند آنها را گرفته و فردا صبح تصميم گرفتند كه تمام اين دانش‌آموزان را اخراج‌كنند. ماجراي اول بهمن 1340 از اينجا شروع مي‌شود كه تعدادي از دانش‌آموزان مدرسة دارالفنون اعلاميه‌هاي جبهه‌ملي را پخش كردند. اعضاي كميتة دانشجويي جبهه‌ملي آقايان مهندس صباغيان, تهرانچي و حجازي بودند. دانشجويان كلاس‌ها را تعطيل كردند و درگيري‌ها به مقابل مجلس كشيده شد. پس از ماجراي اول بهمن در سوم بهمن, شاگردان دارالفنون به تأسي از دانشگاهيان تظاهرات كردند و تعدادي از آنها را دستگير كردند. در اين درگيري‌ها دانش‌آموزي به‌نام كلهر كشته شد. فرداي آن روز نيز تعداد ديگري از دانش‌آموزان را بيرون كردند. مدارس ديگر نيز به حمايت از آنها پرداختند. دانشگاهياني هم كه عضو سازمان جوانان جبهه‌ملي بودند ـ آن زمان مسئول تشكيلات جبهة‌ملي, آقاي دكترسنجابي بود ـ از دانش‌آموزان مدرسة دارالفنون حمايت كردند. ازسويي دولت اميني تحت عنوان ساماندهي اقتصاد ايران، حقوق دانشسراي شبانة معلمين را قطع كرد. درنتيجه دانش‌آموزان و دبيران با هم به اعتراض پرداختند. در چنين شرايطي دانشگاه تهران كه محل فعاليت جبهه‌ملي بود تصميم گرفت كه وارد صحنه شده و از اينها حمايت كند. قصد آنها اين نبود كه وارد خيابان‌ها شوند و تظاهرات كنند, بلكه مي‌خواستند بدون هياهو به آنها ملحق شوند. در چنين موقعيتي حاكميت وارد صحنه شد. تا آن زمان رسم نبود كه نيروي‌انتظامي وارد دانشگاه بشود. اما نيروي‌انتظامي ازساعت يازده به‌‌بعد وارد دانشگاه شد. آنها هركه را كه مي‌گرفتند،كتك مي‌زدند. خودشان به كلاس‌هاي درس ريختند وگرنه همه دانشجويان درحال درس‌خواندن بودند و ساعت يازده هم كلاس‌ها  را تعطيل كرده بودند. آنها وارد كلاس‌ها شدند تا ايجاد تشنج كنند تا بعد مدعي شوند سپهبد بختيار با جبهه‌ملي همكاري داشته است. اينها قصد داشتند بختيار را درمقابل شاه, علم كنند.

از نظر من هيچ‌گاه چنين مسائلي نبود. من همان زمان مسئول سازمان‌هاي جبهه‌ملي در كميتة بازار و كميتة محلات و حومة تهران بودم. غروب اول بهمن ـ بعد از حادثه ـ در اولين جلسه‌اي كه تشكيل داديم آقاي علي‌اشرف خان منوچهري كه مسئول تشكيلات تهران بودند آمدند و گفتند كه بعضي از اعضاي هيئت‌اجرائيه را گرفته‌اند.

¢اعلاميه‌اي با عنوان “قم فاستقم” براي حركت 14 آذر پخش شد و بعد ملغا شد. سپس اعلاميه‌اي پخش كردند مبني بر اين‌كه اين حركت انجام نمي‌شود. دو روز بعد در روز 16 آذر تظاهراتي در دانشگاه صورت گرفت كه جمشيد حسيبي در جنوب شرقي دانشگاه نزديك دانشكدة معماري دانشگاه  تهران سخنراني كرد. وي در اين سخنراني گفت كه اگر مراسم 14 آذر انجام نشد ناشي از متانت رهبران جبهه‌ملي بود.

£همان اعلاميه را كه شما مي‌گوييد, جبهه‌ملي تصويب كرده بود. هيچ اعلاميه و برنامه‌‌اي بدون مسئوليت آقاي دكترسنجابي‌كه مسئول تشكيلات كل جبهه‌ملي بود منتشر نمي‌شد. آقاي علي‌اشرف‌خان منوچهري هم مسئول تشكيلات تهران بود. در تشكيلات كل جبهه‌ملي, دانشگاه يكي از واحدهاي آن به‌حساب مي‌آمد. دكترسنجابي, دكتربختيار را مسئول تشكيلات دانشگاه تهران كرده بود.  دكتربختيار از اقوام سپهبد بختيار بود. ولي تفكر آنها با هم منطبق نبود. دكتربختيار به‌هيچ‌وجه مايل نبود تا زمينه‌اي براي روي‌كارآمدن سپهبد بختيار فراهم كند.

من از آنجا كه از نزديك در جبهه‌ملي با دكتر بختيار همكاري مي‌كردم معتقدم كه وي تفكري آزاديخواهانه درقالب استمرار يك حكومت قانوني داشت و نمي‌توانست بي‌قانوني را تحمل كند, در عين حال بسيار جدي بود. او از صداقت بسيار زيادي برخوردار بود. اين‌كه گفته مي‌شود وي از همان دوران قصد خودسري و خودخواهي داشت, من چنين مسائلي را در او نديدم. وي عضو حزب ايران و عضو هيئت‌اجرايي جبهه‌ملي و مسئول تشكيلات دانشگاه بود. بعضي از مواقع نيز مسئول تشكيلات داخلي حزب ايران مي‌شد. البته وي آدم جسور و سرسختي بود ولي نه در اين حد كه گفته مي‌شود بعد از كودتاي 28 مرداد به‌دليل مشكلاتي كه وجود داشت بسياري از صحنه كنار رفتند, اما دكتربختيار به نهضت‌مقاومت ملي آمد و شروع به همكاري كرد. مدت زيادي مسئول سازمان نظامي نهضت مقاومت ملي ايران بود و با مرحوم حاج‌سيدرضا زنجاني همكاري داشت. همچنين با افسران ناسيوناليست ارتباط گسترده‌اي داشت.

¢مهندس حسيبي در خاطرات روزانه‌اش در زندان قزل‌قلعه براساس گفت‌وگويي كه با بختيار داشته است مي‌نويسد كه بختيار افكار امريكايي دارد. يعني براساس گفت‌وگوهايي كه در سال 1341 در زندان داشتند چنين برداشتي از شخصيت بختيار داشته است.

£شايد، آن زمان كه مهندس حسيبي اين سخنان را گفته است زماني بوده كه همايون صنعتي‌زاده براي مذاكره آمده بود و دكتربختيار در آنجا نسبت به همايون صنعتي‌زاده, مهندس زيرك‌زاده, مهندس خليلي و آقاي نصرت‌الله اميني خوش‌بين بودند. اما بقيه ازجمله مهندس حسيبي نسبت به اينها بدبين بودند. پيشنهادات آقاي همايون صنعتي‌زاده مبني بر پذيرش رهبري شاه و معرفي چند وزير و سي‌نماينده به مجلس و بازگشايي كلوپ جبهه‌ملي و چاپ روزنامه ازسوي جبهه‌ملي ناشي از افكار امريكايي وي نبود, بلكه معتقد به سلطنت مشروطه و بازي سياسي بود. بختيار به پاكيزگي مبارزات سياسي در حدي كه سايرين اعتقاد داشتند, اعتقاد نداشت.

¢در بازي سياسي ممكن است انسان محاسبة درست يا اشتباه بكند، اما محاسبة اشتباه ربطي به سازش ندارد. آيا اين‌گونه است؟

£بله, اعضاي جبهه‌ملي ايران به‌خصوص آقايان اللهيار صالح, دكترصديقي يا سنجابي و بقيه خواهان قانوني بودن مبارزات بودند. آقاي اميني هم زير بار اجراي قانون نمي‌رفت. اميني مايل بود  حكومتي در ايران باشد و دزدي هم در آن صورت نگيرد,‌ ولي اگر بي‌قانوني هم بود مانعي نداشت. آن حد كه قانون براي جبهه‌ملي قابل احترام بود, براي اميني نبود و اين به‌دليل سابقة وي در گذشته بود. وي مدتي با قوام‌السلطنه همكاري داشت و در قرارداد كنسرسيوم نيز فعال بود. وي آنچنان اعتقادي به پاكيزگي سياسي نداشت. آقاي اللهيار صالح و ديگران نسبت به او شك و ترديد داشتند. آنها مايل بودند كارها پاكيزه صورت بگيرد. از اين‌رو زير بار حرف اميني نمي‌رفتند و درنتيجه تفاهمي بين ‌آنها ايجاد نشد.

¢در فضاي پيش از اول بهمن, جنبش دانشجويي چه ماهيتي داشت؟ آيا مستقل بود و از موضع استقلال به‌رهبري جبهه‌ملي رسيده بود و يا اين‌كه هر چه جبهه‌ملي مي‌گفت, كوركورانه و بدون تفكر انجام مي‌داد؟

£سازمان دانشگاه هيچ‌گاه تبعيت مطلق از جبهه‌ملي نداشت, به شخصيت‌هاي جبهه ملي اعتماد داشت, ولي در عين حال اين اعتماد، مطلق و بدون تفكر نبود. پيش از اول بهمن 1340 ذهنيت دانشجويان اين‌گونه بود كه جبهه‌ملي را واجد همان شجاعت, صراحت, تفكر و انديشة دكترمصدق و همان قاطعيت مبارزه‌گونة ايشان مي‌دانستند.

¢موارد چالش بين دانشجويان و رهبري جبهه‌ملي را اگر ممكن است توضيح دهيد؟

£دانشجويان آن زمان ‌آن چنان اطلاعات سياسي نداشتند و نسبتاً فاقد بينش لازم براي درك مسائل پشت پرده بودند. در مورد جبهه‌ملي نيز اكثر آنها از وزراي دكترمصدق بودند. اين افراد ـ غير از چند نفري كه از حزب ايران بودند ـ مبارزات سياسي نكرده بودند, آنها شخصيت‌هاي سالمي بودند كه دكترمصدق براي همراهي انتخاب كرده بود ولي كار سياسي به معناي واقعي نكرده بودند و تجربة سياسي نداشتند. آن‌عدة كمي هم كه درحزب ايران بودند و اندكي تجربة سياسي داشتند، شخصيت‌هاي سياست‌بازي بودند و مبارز سياسي نبودند.

¢جنبش دانشجويي از حركت‌هاي صنفي به پذيرش جبهه‌ملي رسيده بود يا اين‌كه مستقيماً وارد حركت‌ها‌ي سياسي شده بود؟

£در آن دوران حزب توده هم فعاليت مي‌كرد. اين برخوردها كم‌كم آنها را سياسي كرد و دانشجويان مشاهده كردند كه در گروه‌هاي موجود، صداقت جبهه ملي از همه بيشتر است. در عين حال اعتقاد داشتند كه حالت مبارزاتي ندارند, علي‌رغم اين‌كه ضد ديكتاتوري هستند.

جبهه‌ملي بعد از مسئلة نهضت مقاومت ملي تلاشي در بين توده‌هاي مردم و دانشگاه‌ها داشت, پس از رونق دانشگاه‌ها به صحنه آمد. اما نتوانست رشد مطلوب را در بين توده‌هاي مردم, بازاري‌ها و كسبه به‌دست آورد. جبهه‌ملي بيشتر نيرو و توانش را روي طبقة تحصيل‌كرده گذاشت چرا كه كادر مركزي‌اش هم از تحصيل‌كرده‌ها تشكيل شده بود. كادر مركزي‌ آن آقايان حسيبي, بازرگان, سحابي, صديقي, سنجابي و آذر بودند كه همه از اساتيد دانشگاه بودند. جلسات آقاي طالقاني از خاني‌آباد به خيابان هدايت منتقل شد. بيشتر كساني‌كه پاي درس ايشان مي‌نشستند از دانشجويان بودند و طبقات كسبه و متوسط در آن كمتر شركت داشتند. در انجمن اسلامي مهندسين و نمازهاي عيد فطر آيت‌الله طالقاني نيز طبقة تحصيل‌كرده, نقش فعالي داشت. طبقات متوسط و عامة مردم همواره با ديد مذهبي به صحنة سياسي مي‌آمدند, ولي كم‌كم بعد از موضع‌گيري‌هاي آيت‌الله كاشاني نقش مذهب در فعاليت‌هاي سياسي كمرنگ شده بود. از زماني‌كه آيت‌الله خميني به صحنه ‌آمد, فعاليت سياسي رنگ مذهبي به خود گرفت و پيش از آن توجهي به ‌آن نمي‌كردند. به‌ويژه عملكرد بد كاشاني در اواخر عمر موجب شد كه مردم نسبت به مسائل مذهبي بدبين شوند.

¢تنها آيت‌الله كاشاني اين‌گونه نبود, بلكه فدائيان اسلام, بهبهاني و… نيز در اين جهت گام برداشتند.

£مجمع مسلمانان مجاهد, شمس قنات‌آبادي, محسن بيگدلي‌ها، دكترشيروني‌ها و نواب صفوي و گروه‌هاي مذهبي نيز كار مثبتي در جهت ارشاد مردم در تاريخ انجام ندادند. همه در فكر هيئت‌سازي و مسجدسازي بودند و اين‌كه به زيارت كربلا و مكه بروند و هيچ توجهي به سياست نداشتند.

¢آيا جنبش دانشجويي در آن زمان حركت‌ها و درخواست‌هاي صنفي داشت؟

£بله, به‌عنوان مثال در مورد سلف سرويس و يا انتخاب اساتيد حركت‌هايي مي‌كردند. بعد از آنجا كه در دانشگاه چپ گسترش پيدا كرد, از اين فرصت ضدديني عده‌اي استفاده كرده و شروع به اعمال ايدئولوژي كردند. اما عده‌اي از اساتيد ازجمله دكترقريب, مهندس سالور, مهندس بازرگان و دكترسحابي گرايشات مذهبي را وارد دانشگاه كردند و اين گرايشات مذهبي تا انقلاب ادامه پيدا كرد.

¢اعضاي كميتة‌ دانشگاه جبهه‌ملي همزمان با واقعة اول بهمن 1340 چه كساني بودند؟

£من اسامي برخي آقايان ازجمله زركشوري, سيروس يحيي‌زاده, دكترجفرودي, بني‌صدر, مهندس صباغيان, عباس نراقي, حبيبي, احمد سلامتيان, قناديان و بيات را به خاطر دارم.

¢آقاي حجازي مسئول كميتة دانشگاه بودند؟

£ايشان مسئول سازمان جوانان بود. اين سازمان  توسط آقايان مهندس اصغر تهرانچي, مهندس صباغيان و خارقاني‌ها اداره مي‌شد.

¢آيا كميتة دانشگاه در جريان چرايي و چگونگي رخ‌دادن واقعة اول بهمن بود؟

£اينها احتمال پيش آمدن مسائلي را در دانشگاه را مي‌دادند. به‌دليل اين‌كه خشونتِ حاكميت را در مدارس ديده بودند و به همين دليل هم خواهان تعطيلي مدارس بودند. تعدادي هم بازار را در قالب حمايت از دانش‌آموزان و دانشسرايي‌ها, تعطيل كردند. منتها آنها از فرصت استفاده كردند و به دانشگاه ريختند و اين هياهو را تبديل به يك حركت ضددانشگاهي كردند.

¢دستگيري چند دانش‌آموز نمي‌توانست عامل چنين وقايع و واكنش‌هاي گسترده‌اي همچون تعطيلي بازار, مدارس و دانشگاه‌ها باشد. آيا فكر نمي‌كنيد همه اينها درجهت سرنگوني اميني بود؟

£به‌طوركلي همه به اين جمع‌‌بندي رسيده بودند كه اميني زير بار هيچ كاري نمي‌رود. در همان موقع جناح‌هاي وابسته به شاه هم به اين موضوع در پشت‌پرده دامن مي‌زدند. آن زمان آقايان جعفربهبهاني و رشيديان نيز عليه اميني فعاليت مي‌كردند, ولي اين فعاليت صريح و آشكار نبود, بلكه با توطئه و دسته‌بندي‌هايي كه ايجاد مي‌‌كردند حركت اپوزيسيون را منحرف كردند تا اميني را از بين ببرند. آنها قصد برگزاري انتخابات ازسوي اميني را نداشتند. درنهايت تمام مسائل را به حساب جبهه‌ملي گذاشتند.

¢يعني اين دو حركت عليه اميني ـ حركت جبهه‌ملي و حركت افرادي چون رشيديان, فرود و بهبهاني ـ به‌طور اتفاقي همزمان شده بود؟

£بله, جبهه‌ملي برخلاف آنها ـ رشيديان, فرود و بهبهاني ـ تمايل داشت تا انتخابات انجام شود ولي اميني درمقابل انجام انتخابات مقاومت مي‌‌كرد. امثال رشيديان، فرود و بهبهاني نيز مانند اميني خواهان برگزاري انتخابات نبودند.

¢در كتابي كه مربوط به اميني مي‌باشد (متعلق به اسناد ساواك) ذكر شده است كه در چهار بهمن اميني با شاه ملاقاتي داشته است و از شاه خواسته كه بختيار را بازداشت كند و علت حوادث اول بهمن را تحريكات بختيار مي‌داند. شاه با بازداشت بختيار مخالفت كرده، ولي او را تبعيد مي‌كند. در بعدازظهر چهارم بهمن سپهبد بختيار از ايران خارج مي‌شود. شما چه استنباطي از اين موضوع داريد؟

£شاه از اين‌كه فرد قدرتمندي را مي‌خواست منكوب كند هيچ شك و ترديدي نداشت. شاه در مورد بختيار تصميم‌گيرنده نبود. همچنين اميني هم پيشنهاددهنده نبود. از آنجا كه سپهبد بختيار, نقش مؤثري در كودتاي 28 مرداد 1332 داشت و چهرة مطلوبي نداشت امريكايي‌ها براي كسب وجهه تلاش داشتند تا وي را  خلع قدرت نمايند. شاه هم از اين فرصت استفاده كرد و اين بهره‌برداري را انجام داد. مسئله اينجاست كه سياست جهاني ديگر ايجاب نمي‌كرد كه در ايران يك قدرتمند مطلق‌‌العناني باشد و هر كاري كه مي‌خواهد بكند. از اين‌رو اميني را درمقابل شاه قرار دادند تا مقداري او را تعديل كنند چرا كه او پس از 28 مرداد غرور زيادي پيدا كرده بود. بعد از موضوع اميني شاه به امريكايي‌ها تعهد كرد كه هرچيزي كه آنها بخواهند انجام مي‌دهد به شرط اين‌كه آنها نيز رهبري شاه را  بپذيرند.

تيمور بختيار تلاش زيادي مي‌كرد كه ذهنيت مردم را نسبت به خود تغيير دهد، از اين‌رو در تمام مجالس روضة تهران حاضر مي‌شد. من در پامنار تهران محرم همان‌سال  [1340] وي را ديدم كه با استوارهاي لشكر دو زرهي كه در كودتاي 28 مرداد 1332 نقش فعالي داشتند به خانة حاج‌آقا ضيا استرآبادي كه از ائمة جماعت مسجد جامع تهران بود آمد و در مجلس روضه شركت كرد و ظهر آن روز به حسينية سادات اخوي در خيابان سيروس رفت. او در حال تمرين اين كارها بود تا چهرة خود را نزد مردم تغيير دهد. همان‌طور كه شاه چنين كاري كرد. به‌عنوان مثال شاه ضريح حضرت ابوالفضل و حضرت رقيه را درست كرد و از ميدان توپخانة تهران تا انتهاي لاله‌زارنو را براي پانزدهم شعبان چراغاني كرده بودند. تمام اين كارها را مي‌كردند تا ذهنيت مردم را نسبت به خود تغيير دهند.

¢بعد از واقعة اول بهمن چند كميسيون تشكيل شد. يك كميسيون را جبهه‌ملي ترتيب داد و يك كميسيون  هم دانشگاه و نخست‌وزيري ترتيب دادند كه گويا مهندس بازرگان هم عضو آن كميسيون سه‌نفره بود. نتيجة اين دو كميسيون چه شد و نتيجة گزارش‌هايش به كجا انجاميد؟

£يك گزارش در كنگرة‌ جبهة‌ملي ايران مطرح شد. اين گزارش را جبهه‌ملي تهيه كرده بود. اعضاي آن كميسيون آقايان نصرت‌الله اميني, ابراهيم كريم‌آبادي و اديب برومند بودند. يك كميسيون نيز دانشگاه تشكيل داد و يك كميسيون هم ازسوي علي اميني تشكيل شد كه شامل يك تيمسار ارتش, يكي از مستشاران ديوان عالي كشور و يكي از مقامات دادگستري بود و گزارشاتي نيز اين افراد تهيه كردند. قرار بود كه گزارش جبهه‌ملي در مورد اول بهمن را آقاي نصرت‌الله اميني بخواند و در مورد آن نظر بدهد. من مسئول تداركات آن كنگره بودم. آنها درمجموع گفته بودند كه جبهه‌ملي در اين مورد بي‌تقصير بوده و چنين قصدي نداشته, فقط دستور داده بودند كه مدارس را تعطيل كنيد. آن روز در دانشگاه از ساعت ده به بعد اصلاً خبري نبوده است و اينها از آجرهايي كه آنجا ريخته بودند استفاده كرده و از فرصت استفاده مي‌كنند و آن را تبديل به حركتي ضددانشگاهي كردند.

¢اميني همة اين مسائل را توطئه جبهه‌ملي مي‌دانست. در جلسه‌اي هم كه بعد از واقعه تشكيل شد معتقد بودندكه شركت‌كنندگان در واقعه اول بهمن اصلاً دانشجو نبودند. آيا اميني احتمال نمي‌داد از آنجا كه رشيديان, فرود و بختيار را زندان و تبعيد كرده بود, تمام اين مسائل توطئة آنها باشد؟

£اميني به جبهه‌ملي اعتقادي نداشت چرا كه جبهه‌ملي را رقيب خود مي‌دانست. درنتيجه تلاش مي‌كرد تا به هر شكل كه شده, جبهه‌ملي را در اين كارآلوده كند. هيچ‌گاه نمي‌توانست از عوامل شاه نام ببرد. مي‌خواست جبهه ملي را ـ به‌عنوان جرياني كه برايش مزاحمت ايجاد مي‌كرد و براي برگزاري انتخابات به او فشار مي‌آورد ـ منكوب كند و به همين دليل همة تقصيرها را به گردن جبهه‌ملي مي‌انداخت. اما خودش هم به توطئه عوامل شاه واقف بود، چرا كه سال‌ها با آنها همكاري كرده بود. همه با هم در كودتاي 28 مرداد نقش داشتند و همه در مسائل نفت همكاري كرده بودند. اميني‌ فرد ملي و آزادانديشي نبود و كوشش مي‌كرد تا حريف را از سر راهش بردارد و قدرت‌طلب بود.

¢آيا احتمال دارد شايعاتي كه در آن دوران مبني بر ملاقات تيمور بختيار با جبهه‌ملي و همكاري آنها در سرنگوني اميني با هم و قول بختيار به جبهه‌ملي براي عذرخواهي از دكترمصدق مطرح مي‌شد ازسوي شخص اميني باشد؟

£بله, احتمال زيادي دارد. آقاي غلامحسين مصدق،  فرزند دكترمصدق، يك روز در راه احمدآباد به من گفت كه دكترمصدق ديگر به هيچ‌وجه حاضر نبود با اميني و حتي خانوادة اميني ارتباط داشته باشد. چرا كه معتقد بود اميني قرارداد نفت را امضا كرده است. او قصد دارد تا تمام خدمات يك ملت و زحمات آنان را از بين ببرد. حتي شادروان دكترغلامحسين مصدق به من مي‌گفت كه پدرم ديگر حاضر نيست, اقوامي را كه با اميني ارتباط داشتند ببيند. به اين دليل اميني همواره احساس رقابت مي‌كرد.

¢بعد از اول بهمن 1340 دانشگاه يكي ـ دوماه تا چهارم فروردين سال 1341 تعطيل شد. بعد كه دانشگاه باز شد در اعتماد دانشجويان نسبت به رهبري جبهة‌ملي خللي به‌وجود آمد. دانشجويان در دانشكدة فني دانشگاه تهران سؤالاتي راجع به ملاقات‌هاي سران جبهة‌ملي و كميسيون سياسي, همايون صنعتي‌زاده، نجم‌الملك و دكترعبده در قبل از اول بهمن مطرح كردند. مرحوم عباس نراقي كه در آن جلسه پاسخگوي سؤالات بود گفت كه ديگر در اين مورد توضيحي نمي‌دهم و جلسه قفل شد اما سؤالات دانشجويان را نيز تكذيب نكرد.

£كميسيون سياسي جبهه‌ملي براساس اختيارات تامي كه داشت مي‌توانست با شخصيت‌هايي كه در مسائل سياسي روز صاحب نظر هستند مذاكره كند. ما هيچ‌گاه نمي‌توانيم بگوييم اللهيار صالح با محمدعلي وارسته و با جلال عبده و نجم‌الملك هم‌افق نبوده است. تعدادي از آنها مثل دكتر اميرعلايي در بعضي از اين كابينه‌ها حضور داشته‌‌اند و درنتيجه اين اجازه را داشتند كه در مسائل مهم سياسي از جوانب امر آگاهي بگيرند. از نظر من اين ديدارها چنانچه براي كسب اطلاعات باشد كار صحيحي است و حتماً بايد بروند و اطلاعات بگيرند و برمبناي آن اطلاعات و با انديشة ثابتي كه دارند برداشت كنند. در غير اين صورت بدون تفكر و انديشه نمي‌توانند نظر بدهند. به‌عنوان مثال در آستانة انقلاب ـ يك ماه قبل از پيروزي انقلاب ـ محمدعلي وارسته و علي اميني، دكتريحيي مهدوي با دكترصديقي وارد مذاكره شدند تا دكترصديقي نخست‌وزيري را بپذيرد. اينها به خاطر مصلحت مملكت مذاكره مي‌كردند. بايد ديد كه در اين گفت‌وگوها و مذاكرات منافع ملي در نظر گرفته مي‌شد يا منافع شخصي. اگر منافع ملي بوده, موجه است,‌ ولي اگر منافع شخصي را در نظر مي‌گرفتند اين مذاكرات خطرناك بوده است. به‌عنوان مثال دكترسنجابي زماني كه وزير آموزش و پرورش بود مهندس بازرگان را به معاونت خود در كابينة اول دكترمصدق انتخاب كرده بود. چنانچه او زماني تصميم مي‌گرفت با عناصر باسابقة آموزش و پرورش مذاكره كند جرمي نكرده بود. سياست, قهر ندارد. بايد حرف را زد و نظرات خود را مطرح كرد. در عين حال بايد در آن ثبات, وطن‌دوستي, ملت‌دوستي و منافع ملي لحاظ شده باشد. اميني بسيار مايل بود كه با جبهه‌ملي در ارتباط باشد و از عنوان جبهه‌ملي بهره‌برداري كند, ولي حركت وي اصالت نداشت و به همين دليل جبهه‌ملي هم با او به مخالفت برخاست. اميني بازيگري بود كه قصد داشت از نام جبهه‌ملي بهره‌برداري كند. او به‌دليل نقشي كه در قرارداد كنسرسيوم داشت, اصيل نبود. كسي كه در فعاليت سياسي از اصالت رفتار و انديشه برخوردار نيست محتمل است كه بعد از چند صباحي نظرش كاملاً تغيير كند و ثبات ندارد.

¢آيا اعلامية دكترفرهاد در مورد واقعة اول بهمن 1340 تأثيري در روند جريانات آن دوره داشت؟

£در گذشته انتخابات رؤساي دانشگاه‌ها به اين صورت بود كه رؤساي دانشكده‌ها جمع مي‌شدند و شخصي را به شاه پيشنهاد مي‌كردند. اين چنين نبود كه مقامات بالا در اين زمينه تصميم بگيرند. رؤساي دانشگاه‌ها را استادان دانشگاه انتخاب مي‌كردند. به‌عنوان مثال روزي كه استادان، مهندس بازرگان را براي رياست دانشكده فني پيشنهاد كردند, از بالا به او حكم ندادند.

از اين‌رو وقتي در آن برهه دكتر فرهاد حرف مي‌زند و اعلاميه مي‌دهد مثل اين است كه دانشگاه و رؤساي دانشكده‌ها حرف مي‌زنند. به همين دليل وي مورد احترام همه بود. آن زمان شخصيت دكترفرهاد به‌گونه‌اي بود كه وقتي اعلاميه داد كه به دانشگاه اين مملكت از لحاظ علمي توهين شده, اين مسئله در دانشگاه‌هاي جهان از اهميت خاصي برخوردار شد يا همچنين فردي مانند دكترسياسي وقتي كه فوت مي‌كند, دكترسحابي و مهندس بازرگان به تشييع جنازة او مي‌روند چرا كه وي برگردن آنها حق داشت. زيرا دانشگاه مستقل بود و تصميم‌گيرندگان آن روساي انتخابي دانشكده‌ها بودند.

¢در كنگرة جبهة‌ملي درسال 1341 چند دانشجو به شوراي مركزي آمدند؟

£37 الي 40 نفر از 190نفر اعضاي جبهه‌ملي دانشجو بودند. اسامي كه در ذهن من است شامل آقايان دده‌بيگي, مجيدي, عباس نراقي, ارفع‌زاده, دكترشيباني, برليان, حسن پارسا, حسن حبيبي, بني‌صدر, مهندس صباغيان، سلامتيان و قناديان اعضاي كنگرة جبهة‌ملي ايران مي‌شود, همچنين آقايان ارفع‌زاده و نراقي در شوراي مركزي انتخاب شدند. تا آن روز سابقه نداشت كه خانم‌ها در كنگره‌هاي سياسي حضور پيدا كنند. اما در اين دوران مي‌بينيم كه در كنگره جبهه‌ملي خانم‌ها پروانه فروهر و هما دارابي نيز حضور يافتند. اين خانم‌ها در كنار روحانيون برجسته‌اي همچون ميرزا سيدعلي انگجي, جلالي موسوي, آيت‌الله طالقاني و آيت‌الله حاج‌آقا ضيا حاج‌سيدجوادي حضور داشتند. حتي خانم‌ها در كنگره مركزي آمدند و سخنراني كردند و اين در آن شرايط كه شاه حتي اجازه شركت زنان در انتخابات را نمي‌داد پيشرفت بزرگي بود. اين مسئله نفي شركت بانوان در كنگره سياسي براي اولين‌بار توسط جبهه‌ملي ايران به مرحله عمل درآمد.

¢با توجه به عظمتي كه ‌آن زمان دانشگاه داشت و اعتماد مطلقي كه دانشجويان به رهبري جبهه‌ملي داشتند و تظاهرات صدهزارنفري جلاليه آيا هيچ‌گاه شما و ساير فعالان و سران جبهه‌ملي ريشه‌يابي كرديد كه اين شور و حرارت چگونه كمرنگ شد و چگونه تمام اين دانشجويان به دنبال زندگي خود رفتند و آن اعتماد مطلق به بي‌اعتمادي منجر شد؟

£وقتي روز آخر در كنگرة‌ جبهه‌ملي ايران رأي دادند همه مصوبات, منشور, قطع‌نامه‌ها و اسامي شورا را تأييد كردند ولي متأسفانه بعد از پنج يا ده روز عده‌اي كه انتخاب نشده بودند به عناوين مختلف و به اين دليل كه شادروان دكترمصدق دور از دسترس بود شروع به تحريك سايرين  و ايجاد تشنج كردند و تلاش نمودند ذهن دكترمصدق را در جهت تغيير و تجديدنظر در اساسنامه مشغول نمايند. عده‌اي هم در اروپا و بي‌اطلاع از قضايا بودند، ولي نسبت به نظريات و شخص دكترمصدق اعتماد داشتند. آنها نيز تحت‌تأثير اين مطالب قرار گرفتند و شروع به مكاتباتي با دكترمصدق كردند. آخرين مكاتبه را هم با مهندس حسيبي داشتند. مهندس حسيبي به دكترمصدق نوشتند كه ما نظريات شما را خوانديم, ولي متأسفانه چون اساسنامه‌اي را در كنگره گذرانده‌‌ايم و عده‌اي آن را تصويب كرده‌اند، نمي‌توانيم نظر شما را پياده كنيم. ان‌شاء‌الله در كنگره‌هاي بعدي به اين مطلب توجه خواهيم كرد. دكترمصدق ضمن تجليل بسيار از مهندس حسيبي پاسخ داد كه من با توجه به اين مسائل فعلاً موضوع را مسكوت مي‌گذارم. اين سكوت موجب بي‌اعتمادي عده‌اي شده و دشمنان اهداف جبهه‌ملي شروع به دامن‌زدن آن كردند. كادري كه در جبهه‌ملي ايران بود, كادر مبارزاتي نبود, بلكه كادر سياسي بود و به مقتضاي زمان همديگر را درك كرده و شورا تشكيل دادند, اما اين‌گونه نبود كه پست‌هاي سازماني را در جريان مبارزة سياسي اشغال كرده باشند. اينها برمبناي موقعيت شخصي دكترمصدق و قدمت مبارزاتي او و نهضت ملي ايران داراي مناصب و مشاغل شدند. علاوه بر اين, سن آنها هم بالا بود و درنتيجه بين آنها هيچ‌گاه هماهنگي ايجاد نشد. اين سكوت در كادر بالاي شوراي جبهة‌ملي بود. در كادر پايين, عناصر با هم ارتباط, دوستي و رفاقت داشتند و براساس اصول, اهداف و نظريات دكترمصدق با اعضاي نهضت‌آزادي, جاما وحزب‌ملت ايران همكاري مي‌‌كردند. ساختار جبهه‌ملي ساختار مبارزاتي نبود. جبهه‌ملي يك ساختمان تشكيلاتي منظم در شرايط قانوني بود كه هيچ حالت مبارزاتي نداشتند.

¢پس از 15 خرداد 1342 كه شرايط نظامي و امنيتي شده و حكومت نظامي مي‌شود آنها ديگر نمي‌توانند اين روند را ادامه دهند. آيا اين‌چنين بوده است؟

£بله، به همين دليل هم پس از كودتاي 28 مرداد هم نهضت‌مقاومت ملي شكل مي‌گيرد. به محض اين‌كه فضا باز مي‌شود جبهه‌ملي برمبناي آن اهداف, نظرياتش را اعلام مي‌كند و جاذبيتي پيدا مي‌كند.

¢مرحوم نجاتي در تاريخ سياسي 25سالة ايران مي‌گويد كه دو دسته در جبهه‌ملي بودند؛ جناح راديكال كه معتقد بود كه بايد از اميني حمايت كرد تا شاه تضعيف شود و جناح ميانه‌رو كه معتقد به تضعيف اميني بود. آيا به واقع اين دو دستگي وجود داشت؟

£برداشت ايشان اين‌گونه است. يك عده از دوستان به‌طوركلي نسبت به نظريات نهضت‌آزادي خوشبين بودند. ولي چنان نيرويي نداشتند كه بتوانند در برابر عظمت نيروي جبهه‌ملي اظهارنظر كنند. اين شاخه بخش كوچكي از بدنة جبهه‌ملي را شامل مي‌شد. آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد اميني را تقويت كرد, ولي شاخة بالايي جبهه‌ملي زير بار اين پيشنهاد نمي‌رفت و حتي اعلاميه‌اي داد كه با كسي كه عاقد قرارداد كنسرسيوم است هيچ‌گونه همكاري نمي‌توان كرد چرا كه اصالت ندارد. حتي كار به جايي رسيد كه نهضت‌آزادي‌ها ازجمله عباس رادنيا كه از بنيان‌گذاران نهضت‌آزادي بود، رسماً اعلاميه‌اي دادند كه مذاكره با كساني‌كه دستشان آلوده به قرارداد كنسرسيوم است اشتباه است. جناحي كه معتقد به ايستادن در برابر اميني بود از مبارزان سياسي بودند. اما كساني‌ كه به كنارآمدن با اميني معتقد بودند از بازيگران سياسي بودند. آنها معتقد بودند كه براي تضعيف شاه بايد با اميني كنار آمد اما نمي‌دانستند كه قدرت شاه بسيار بيشتر است و شاه تعديل‌پذير نيست. شاه حاضر نبود از نقش رهبري كه براي خود قائل بود چشم‌پوشي كند. اميني هيچ‌گاه نمي‌توانست شاه را از رهبري ساقط كند.

¢اما اين معادلة درستي نيست كه چون شاه سرسخت, غيرقابل تغيير و تعديل بود, بنابراين بايد با اميني درگير شد؟

£ما معتقد بوديم كه بايد مجلس باشد و از طريق مجلس و به‌صورت قانوني او را پايين آورد.

¢مجلس را كه خود شاه منحل كرد و فرمان انتخابات را هم بايد شاه مي‌داد. مانع اصلي انتخابات شخص شاه بود و او مجلس را منحل كرد.

£اشكال كار هم در همين‌جا بود. به اميني گفتند كه «وقتي فرمان انحلال را گرفتي بايد حتماً فرمان انتخابات را هم مي‌گرفتي.» اميني با شاه سازش كرده بود براي اين‌كه حكم انحلال مجلس را بگيرد و انتخابات بعدي را متوقف كند. مرحوم اصغر پارسا براي من تعريف مي‌كرد كه قشقايي‌ها پيغام داده بودند كه آيا با بودن شاه امكان دارد اصلاحات در ايران صورت بگيرد؟ جبهه‌ملي هم پاسخ داده بود كه با بودن شاه امكان اين كار نيست,‌ مگر اين‌كه شاه را با قوانيني كه از مجلس مي‌گذرد تعديل داده تا از قدرت پايين بيايد, در غير اين‌صورت با قوانين جديد و حضور شاه هيچ كاري امكان ندارد.

¢علي‌‌رغم اين بحث‌ها، اميني ساقط شد و شاه قدرتمندتر شد و خودش به ميدان آمد و سركوب قيام 15 خرداد را هم به عهده گرفت. آيا فكر مي‌كنيد اگر اميني بود اجازه مي‌داد تا سركوب 15 خرداد 1342 صورت بگيرد؟

£خير, ولي اگر اميني بود شاه همچنان موجه باقي مي‌ماند. شاه در شرايطي قرار مي‌گرفت تا انتخابات را انجام ندهد و درواقع نظريات شاه را اميني اعمال مي‌كرد.

¢جبهه‌ملي بايد از شاه مي‌خواست تا مجلس را راه بيندازد, چرا از اميني چنين تقاضايي داشت؟

£دولت بايد به شاه مي‌گفت تا انتخابات را برگزار كند.

¢جبهه‌ملي كه دولت اميني را قانوني نمي‌دانست, بلكه نخست‌وزير قانوني و ملي را مصدق مي‌دانست پس چرا بايد از او مي‌خواست كه اين كار را انجام دهد؟

£ببينيد اميني به صورت دوفاكتو مجلس را منحل  كرده بود و فرمان انتخابات جديد را هم صادر نمي‌كرد. او قصد داشت آنچه را كه شاه مي‌خواست انجام دهد, البته به شكل مورد نظر خود. اين عملي نبود.

¢نهضت‌آزادي نامه‌اي سرگشاده به شاه نوشته بود كه بعد از سقوط اميني به چاپ رسيد و در آن مواضع شاه و اميني را با هم مقايسه كرده بود و خطاب به شاه گفته بود كه اين نخست‌وزير منتصب خود شماست واي به روزي كه يك نخست‌وزير منتخب ملّت بيايد, آن وقت ببينيد كه چقدر با شما تضاد خواهد داشت، وقتي كه نامه چاپ شد, تيمسار پاكروان رئيس ساواك, حسن نزيه را خواسته بود و دائم از او مي‌پرسيد كه اين نامه را چه كسي نوشته است. آنها از اين نامه بسيار عصباني شده بودند. بعد از سقوط اميني همه متوجه شدند كه چقدر مواضع آنها ـ شاه و اميني ـ رو در روي هم بوده است.

£شكي نيست كه چنين بوده است,‌ ولي اميني هيچ اصالتي نداشت.

¢شما اوج مخالفت اميني و جبهه‌ملي را در كجا مي‌دانيد؟ سرهنگ نجاتي گفته است كه اوج مخالفت جبهه‌ملي با اميني از عدم موافقت اميني با برگزاري ميتينگ در سالگرد قيام سي‌تير 1331 بود.

£در ميتينگ ميدان جلاليه قرار بود كه سخنرانان جبهه‌ملي در مورد سياست خارجي سخني نگويند, اما متأسفانه دكتربختيار در مورد سياست خارجي در آنجا سخن گفت و آن مسئله بهانه به دست دولت اميني داد. ما نمي‌خواستيم در آن ميتينگ در مورد پيمان‌هاي ايران با كشورهاي خارجي به‌خصوص پيمان سنتو حرفي زده شود. آقايان دكترسنجابي و دكترصديقي متن سخنراني‌شان را به هيئت‌اجرائيه دادند و كميسيون سياسي آن را بررسي كرد, ولي دكتر بختيار تا زماني‌كه از پله‌ها براي سخنراني بالا مي‌رفت متن سخنراني‌اش را به كسي نداد. ايشان در سخنراني‌اش خواستار تجديدنظر در تمام پيمان‌ها به‌خصوص پيمان سنتو شد. آن حرف را كه دكتربختيار زد جمعيت ابراز احساسات شديدي كرد. مرحوم اللهيارصالح همان‌روز گفت كه “دكتربختيار برخلاف تعهدي كه به ما سپرده بود, عمل كرد.” و خيلي از اين موضوع ناراحت شد. پس از آن اجازة مصاحبة مطبوعاتي را به صالح ندادند و اجازة برگزاري مراسم سي‌تير در ابن‌بابويه را هم ندادند, جبهه‌ملي اعلام كرد كه مواضع و نظريات خود را در آن ميتينگ كامل‌تر بيان مي‌كند. امّا نگذاشتند اين حركت انجام بشود. از آن روز ديگر جبهة‌ملي با اميني مدارا نكرد و آنها كاملاً با هم رخ‌به‌رخ شدند. مشكل از آنجا شروع شد كه ما در ميتينگ جلاليه مواضع سياست خارجي خود را مشخص و دستمان را باز كرديم. مي‌خواستيم در ميتينگ سي‌تير, آن موضع‌گيري را تصحيح كنيم كه دولت اين فرصت را نداد.

¢گويا بعد از سقوط اميني نشست و مذاكراتي صورت گرفته تا جبهه‌ملي چند وزير به كابينة‌ علم معرفي كند. آيا چنين چيزي صحت دارد؟

£اسدالله علم مهماني‌هايي در باغش واقع در دزاشيب برپا مي‌كرد. آقايان صالح و دكتر آذر را نيز گاهي به آنجا دعوت مي‌كرد و با هم نهار مي‌‌خوردند و به آنها پيشنهاد شده بود كه به كابينه بيايند تا منشأ اثر باشند. آن زمان درخواست جبهه‌ملي بازگشايي جبهه و فعاليت رسمي آن نبود, بلكه شرط اصلي آنها, روشن‌شدن وضعيت دكترمصدق بود. علاوه بر اين خواستار بازگشايي كلوپ جبهة‌ملي بودند. آقايان صالح و آذر هيچ‌گاه زير بار پيشنهاد وزارت نرفتند. آن زمان اسدالله علم قصد داشت تمام نيروها را جذب كند. به‌ويژه توده‌اي‌ها را خيلي خوب جذب كرد. در همين راستا علم در انتخابات انجمن شهر تهران به مرحوم تختي و ابراهيم كريم‌آبادي پيشنهاد كانديداتوري داد كه ازسوي آنها رد شد. علم كوشش بسياري كرد تا صالح و آذر به كابينه بيايند اما آنها گفتند كه جبهه‌ملي خواستار نشريه است, مي‌خواهد محلي داشته و به‌عنوان يك گروه سياسي وارد صحنه شود. آنها معتقد بودند چنانچه وضعيت دكترمصدق مشخص نشود آنها نيز از لحاظ كار اجرايي دچار مشكل خواهند شد.

¢چه درس‌هايي از اول بهمن 1340 براي جنبش دانشجويي مي‌توان گرفت؟

£مهم‌ترين درسي كه دانشجويان مي‌توانند از اين موضوع بگيرند اين است كه از روي هوس و لحظه‌اي وارد كار سياسي نشوند. آنها بايد يك كار متوالي بكنند نه يك كار متناوب و مطالعات قبلي داشته باشند. بدون مطالعات قبلي تحت‌تأثير احساسات خود قرار نگيرند. سياست يك علم است. دانشجو بايد تحقيق كند و سياست جزيي از زندگي‌اش باشد، نه اين‌كه فقط زماني كه دانشجوست, به فعاليت سياسي بپردازد و بعد از فارغ‌التحصيلي فعاليت سياسي را رها كند, اگر چنين باشد نتيجه‌‌اي نخواهد داشت. دانشجو بايد به كارش اعتقاد و ايمان داشته و آمادگي پرداخت هزينه را هم داشته باشد. همان‌طوركه مي‌خواهد در درسي نمرة بيست بگيرد بايد در كار اجتماعي هم احساس مسئوليت كند. با واقعيات آشنا شود و راهش را انتخاب كند. اگر راهش را انتخاب كرد, حتي اگر درسش در دانشگاه هم تمام شد مي‌تواند دنبال اين واقعيات برود و جامعه نيز متقابلاً رشد مي‌كند. روزي كه اولين كنگرة جبهه‌ملي ايران مي‌خواست تشكيل بشود در حدود 450 يا 550نفر كارت عضويت پر كرده بودند. از دانشكده‌هاي مختلف, براساس اصول و اهداف مشخص به جبهة‌ملي رأي دادند. اما متأسفانه اكثر دانشجويان بعدها مسيري متفاوت را در پيش گرفتند.

 

دسته‌ها
تصويري چند رسانه‌اي شخصيت‌ها

به یاد حسین راضی دبیرکل فقید حزب مردم ایران و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها سندها و مدرك‌ها كتابخانه الكترونيك

آخرین سخنرانی زنده‌یاد استاد دکتر غلام‌حسین صَدیقی در سالروز مرگ غلام‌رضا تختی

 

تختی انسانی روشن‌اندیش، آزادی‌خواه و طالب عزت ملی و بلند نامی ایران بود

 

در گردهمایی جبهه ملی ایران در ابن‌بابویه ۱۷ دی‌ماه ۱۳۵۸ خورشیدی – به یاد در سالروز مرگ غلام‌رضا تختی  

 

سروران بزرگوار، دوستان گرامی، هموطنان ارجمند

این قطعه خاک در بسیط زمین و اقطار ربع مسکون به وجه خاص مورد اعزاز و تکریم و منظور نظر گوینده حقیر است!

اینجا مزار شیخ صدوق ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بی موسی بن بابویه قمی محدث و فقیه بزرگ شیعی قرن چهارم، متوفی به سال 318 هجری قمری صاحب تصنیفات مشهور در فقه و حدیث است.

اینجا قرارگاه شاعر بی‌قرار بخون تپیده میرزاده عشقی است.

اینجا حکیم بلند همت وارسته زواره‌ای میرزا ابوالحسن جلوه (متولد در ذیقعده 1238 ه . ش در احمدآباد کجرات – متوفی در ذیقعده 1314 ه . ش در تهران) آرامگاه دارد.

اینجا نویسنده و لغوی بزرگ، شاعر بدیع بیدار توانا، علی‌اکبر دهخدا، یار دیرین و تأیید کننده راه و رسم مصدق، خفته است؛ استاد گرانمایه‌ای که در سن 74 سالگی با تن رنجور در شدت سرما او را به فرمانداری نظامی بردند و سپس خسته و نیم جان بازگردانده، در برف یخ‌بندان به پشت در خانه‌اش، بی‌آنکه اهل خانه را خبر کنند، انداختند و رفتند؛ بزرگواری که هنوز گوش‌های ما به نشید نغز و فصل‌الخطاب فکرت افزای حشمت‌آمیز اوست:

ای مردم آزاده کجائید کجائید

آزادگی افسرد بیایید بیایید

در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانند

مقصود از آزاده شمایید شمایید

بسیار مفاخر پدرانتان و شمار است

کوشید که یک لخت بر آنها بفزایید

بس عقده گشودید باعصار و کنون هم

این بسته گشائید که بس عقده گشائید

اینجا آرامگاه کشته‌شدگان سی‌ام تیر 1331 است که پایداری و وقار و تحمل و جان‌بازی ایشان همگان را به شگفتی واداشت و در حالی‌که از هر طرف آواز احسنت می‌شنودند، با تیر نابکاران بخاک افتادند و با خون خود نوشتند: «یا مرگ یا مصدق!» مصدق بزرگ، رهبر عالی‌قدر و سرور دوستان وفادار ما که آخرین وصیتش خفتن در همین مطاف است؛

هرچه بکوشم که حدیث تو نگویم

ز اول سخنم نام تو اندر دهن آید!

اینجا تربت دکتر حسین فاطمی است که با آخرین پیام دشمن شکار خود به همه درست همّت و ثبات آموخت و با مرگ جان‌گدازش چه خون که در دل یاران مهربان انداخت!

اینجا آخرین پایگاه آزادی‌خواه راستین، کوشا و دلیر، محمد اسماعیل کریم‌آبادی است.

اینجا خفتن‌گاه فقید کرم و وفا، حاج محمد حسن شمشیری است؛ رادمردی که در یکی از ماه‌های پایان عمر پرثمر خویش، با سؤالی حسرت‌آمیز به من گفت: آقا بیش از پنجاه سال است که سخن از «آزادی» می شنویم و در راه رسیدن به آن می‌کوشیم، آیا عاقبت به آن خواهیم رسید ؟

گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال

گه صبر همی گفت که ای آه تو مخروش (سنائی).

تا بپالاییم صافان را ز دُرد

چند باید عقل ما را رنج برد! ( مولوی ).

اینجا پدر و مادر و خواهر و بیست و پنج تن از خویشان و منسوبان من آرمیده‌اند؛
این نفس جان دامنم بر تافتست

بوی پیراهان یوسف یافتست

کز برای حق صحبت سالها

بازگو حالی از آن خوش حالها ! …

باری، اینجا گورخانه مرد امروز ما «جهان‌پهلوان غلام‌رضا تختی» است!

به ببینید که در این گوشه خاک مقدس که سر فخر بر آسمان می‌ساید چگونه محمد و علی و حسن و حسین و رضا گردآمده‌اند !

حاضران ارجمند! شما در اینجا در پیرامون خود این خموشان سخنگو را که نام ارجمندشان زیب دفتر زندگانی و زندگان حقیقی است، با هزاران تن که صدها سالست روی در نقاب خاک کشیده‌اند بی تذکّر و تذکار نام، با دیده دل می‌بینید یا در عالم خیال به خاطر روشن‌بین می‌آورید که سعدی آسان بشما می‌گویند :

خاک راهی که برو می‌گذری ساکن باش

که عیونست و جفونست و خدودست و قدود! (سعدی)

سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین [حق]

کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن!  (سنایی).

راستی در اینجا چه مایه فضایل اخلاق و ادب و علم و هنر باید جست!

در این روزگار و در هر روزگار، در این آموزشگاه بزرگ، بصورت دلگیر و بمعنی روحانی، از پیران و جوانان در خاک خفته، چه درس‌های فزاینده و پاینده آزادگی و مردانگی و شهامت، حتی شهادت، باید آموخت! چه عظمت و حشمتی در این خاک نهفته، نه بل پدیدار، و چه قدرت و بی‌نیازی در این ضعف و سکنت ظاهری نهان، نه بل آشکار است! فاعتبروا یا اولی الابصار !

ما اگر از کردار چنین مردان، راه حسن عاقبت را نیاموزیم و حماسه قوت و اقتدار معنوی را در کتاب اندوه‌شکن حیات آنان نخوانیم، یا این معنی را از صحایف ایام در نیابیم، از گرانجانی و کور ذهنی، زندگان عقل مرده خواهیم بود!

امروز، ما پس از دوازده سال در این مکان معلّی به منظور گرامی‌داشت یاد «غلام‌رضا تختی جهان‌پهلوان» که نام ایران محبوب را در ورزشگاه‌های بین‌المللی بلندآوازه ساخت، فراهم آمده‌ایم و همه در حالی‌که چشم بر تربت عزیز او داریم، یک‌دل و یک‌زبان به ستایش صفات و فضایل او همداستانیم.

پهلوان ما در شهریور 1309 ه . ش در خاندانی متوسط در خیابان خانی‌آباد دیده به جهان گشود. تحصیلات دبستانی و دبیرستانی را در تهران به پایان رسانید و با دلبستگی وافر روی به ورزش آورد و بسیار زود به میدان کشتی آمد و بر حریفان چیره گشت. در سالهای 1336 و 1337 و 1338 پهلوان کشور شناخته شد. چند بار در المپیک‌ها قهرمان دوم کشتی آزاد المپیاد گردید تا در المپیاد 1335 ( 1956 م ) در ملبورن بر جمیع حریفان فائق آمد و پرچم افتخار ایران را به اهتزاز درآورد. در سال 1337 ( 1958 م ) در توکیو قهرمان اول وزن هفتم کشتی آزاد آسیا شد و در سال 1338 ( 1959 م ) در مسابقات کشتی جهانی در تهران قهرمان اول وزن هفتم جهان گردید و در سال 1340 ( 1961 م ) در یوکوهاما ( ژاپون) دیگربار قهرمان اول وزن هفتم جهان شد.

منظور جامعه ورزشکاران ایران که مزایای خَلقی را با مکارم خُلقی همراه می‌خواهند و با ترتیب چنین اجتماع والائی همت گماشته‌اند، بیشتر یادآوری یا عرضه‌داشت خصلت‌های معنوی تختی است. شما به اینجا آمده‌اید که با حضور خود این ارزش‌های عالی را تقدیر و تأیید کنید. اکنون دیگر سخن در نیروی جسمانی او محلی ندارد.

تهمتن فروخفت در تیره خاک

کنون روز ناورد و پیکار نیست

تختی ادامه‌دهنده سنت‌های نیکوی اخلاقی پهلوانان بزرگ ما، همچون پهلوان محمود خوارزمی معروف به پوریای ولی ( م 722 ه . ق ) و در قرن اخیر حاج سید حسین شجاعت معروف به رزاز متوفی در نهم اسفند 1320 ه . ش که در همین سرزمین آرمیده است، بود. پهلوان ما مردی آزاده و جوانمرد و فروتن و بردبار و محبوب و مهربان و راستگو و درستکار و بی‌آلایش و بزرگ‌منش و قانع و پایدار در دوستی و جامع زورمندی و بی‌آزاری و از دوروئی دور و بری بود. با صفای باطن در حمایت از مظلومان و مستمندان می‌کوشید.

او انسانی روشن‌اندیش و آزادی‌خواه و طالب عزت ملی و بلند نامی ایران بود و به همین سبب مجذوب شهامت و حُسن سیاست و روشن‌بینی و خلوص نیت پهلوان سیاسی عصر «دکتر محمد مصدق» شد. در سال 1339 رسماً به «جَبهَه ملی دوم ایران» پیوست و در واقعه زلزله بوئین زهرای قزوین با کوشش های جبهه ملی در تخفیف رنج مردم مصیبت زده با نیت خدمت به خلق، نه مردم‌فریبی، همکاری مؤثر نمود و برای درخواست کمک به میان هم‌شهریان خود رفت و میلیون‌ها بسود آسیب‌دیدگان گردآورد. در دی ماه 1341 [4 لغایت 11  دی‌ماه] در کنگره جبهۀ ملی عضویت یافت. اما آنگاه که راستی زشت می‌شود، دروغ باید زیبا شود [ از فیلم دیمیتریوس و گلادیاتورها ] در قحط سال مردمی و مردانگی، آن شیفتگی و این دلبستگی در آن ایام، که روزگار محنت عقل اخلاقش باید خواند، سرآغاز درد و بی‌بلائی شد که بر او وارد کردند و درست در همین کشاکش آزمون بود که جوهر شهامت اخلاقی و قدرت معنوی او به نحو شایسته و زیبنده جلوه‌گری نمود.

آزادمرد ما که یک چند در آزادی ظاهری تا پایان زندگی بر سر پیمان خود با مردم و جَبهَۀ ملی پایدار ماند.

از عهدة عهد اگر برون آید مرد

از هرچه گُمان بَری فزون آید مرد (مولوی)

رنج دید و تحمل کرد و در تقدم فضایل بر رذایل و مبارزه با شرّ، عاقبت جانش را در این راه گذاشت … .

مرگ، ناگهان تختی را در سن 37 سالگی ربود و ما را از ثمرات وجود آن جوانمرد آراسته به سجایای اخلاقی و طینت پاک و فطرت عالی محروم ساخت و این امر مایۀ تاسف همگان شد، ولی  به حقیقت چه بسا کیفیت زندگی به حساب می آید نه کمیت آن.

گر عمر تو باشد به جهان تا سیصد

افسانه شمر زیستن بی مر خود

باری چو فسانه می‌ شوی ای بخرد

افسانه نیک شو نه افسانه بد ! (باباافضل کاشانی)

جهان آزمایش شایستگان است.

هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد

درد باید عمر سوز و مرد باید گام‌زن !

آری! درد باید عمر سوز و مرد باید گام‌زن !

للّهِ دَرُّ النائِباتِ فَّإنُّها

صَدَأ اللِّئام و صیقَلُ الأحراَر

آفرین بر درد بادا، زآنکه درد آرد پدید

مرد کم‌مایه را زازاد بر وجه حَسَن.

آفرین طرفه معجونی است محنت زانکه هست

فضل و سالاریّ مردم مرتهن اندر محن

( غلام‌حسین صَدیقی )

تختی نسبتاً جوان‌سال بود و از دانش بهره وافر نداشت، لکن در اخلاق به حدّ والائی رسیده بود. یک لحظه بیاندیشیم که چنین مردی که داعیۀ آموزگاری نداشت، در سیره و شیوه زندگی به ما چه می‌آموزد :

گذشته از صفات و فضایل شخصی و اجتماعی که در گفتار و رفتار و کردار تختی ظهور می‌نمود و نیاز به ذکر شواهدی از آنها نیست، او در سیاست مردی آزادی‌خواه و پیرو دکتر مصدق و تابع اصول درهم فشردۀ افکار آن بزرگمرد بود، افکاری که در جَبهَه ملی دوم ادامه و گسترش یافت و طرفدارانش در راه تحقق آن با دستگاهی که به گفته سر و سالارش بازنمای ظلم و فساد و اختناق بود [ قول شاه ] درافتادند و با ایمان به اینکه در وصول به شاهد مقصود: کشید باید رنج و چشید باید درد، بارها و سال‌ها رنج را خریدار آمدند، آزارها دیدند و محنت‌ها کشیدند و نسبت به آراستن فروع و ضایع ساختن اصول همواره در مقام اعراض و اعتراض پایدار ماندند و اندیشۀ رشید آزاد خود را مستمراً به نحو خستگی‌ناپذیر به سوی کمال مقدور ساختند. تختی در این مراحل با اخلاص عمل گام بر می‌داشت.

در حادثه دردناک و خونبار پانزدهم خرداد 1342 که ما در بازداشتگاه قصر و قزل‌قلعه گرفتار بودیم و فریاد اعتراضمان علیه ستمکاری‌ها و نابسامانی‌ها بلند بود، تختی درست در این هنگام با عضویت در هیئت اجرایی موقت، وظایف دشوار خود را با شایستگی انجام می‌داد و هیچ‌گاه قصور و فتوری در روش مبارزۀ او روی ننمود. بسیار بجاست که این روش ستودۀ آموزنده در ثبات قدم و کوشش و امیدواری و حتی از خودگذشتگی مورد تکریم و ادامه و تعقیب واقع شود … .

وقت آن است که در این دقایق عزیز و مکان مقدس وقت را غنیمت شمرده از اینجا با خلوص نیت و تعظیم و احترام به پیران و جوانانی که دلهایشان آکنده از مهر ایران است بگویم:

سلام بر آنانکه می‌دانند والاترین و زیباترین و دلاویزترین و جنبش‌انگیزترین و شوق‌آمیزترین مفهومی که بشریت در عالم هستی و تاریخ طولانی پرفراز و نشیب خود به آن پرداخته و در درک آن کم و بیش کوشیده، مفهوم «حق» است، با اعتقاد راسخ به اینکه : «آخر چیره نبود جز که خداوند حق»

سلام بر پویندگان راه صلاح و راستی، آنانکه در طول صد سال اخیر آرامش و آسایش را بر خود حرام کردند و جان گرامی را در رسیدن به مطلوب به چیزی نشمردند، کشته شدند و اکنون چه بسا از نام و خاکشان اثری پدیدار نیست !

سلام بر مبارزان که دیو استبداد و خودکامگی را بهر صورت و در هر جا بزانو درآوردند و پشتیبان و پناهگاه «آزادی» که آنرا پر ارج‌ترین و گرانمایه‌ترین مواهب می‌شمردند شدند.

سلام بر آنان‌که به مظاهر انسانیت و ارزش آدمی احترام می‌گذارند.

سلام بر پیروان عدل و انصاف که دربارۀ دوست و دشمن با رعایت اصل مردانگی داوری کرده و می‌کنند.

سلام بر آنان‌که بزرگ نمودن خود را در کوچک کردن دیگران نمی‌دانند !

سلام بر آنان‌که حوادث را دیگرگون جلوه نمی‌دهند، به کتمان حق نمی‌پردازند، حق می‌گویند و تمامی حق را می‌گویند و جز حق نمی‌گویند و مردم عامی را که ذهن آسان‌پذیر دارند، اغراء به جهل نمی‌کنند !

سلام بر آنان‌که از تعصب گریزانند و آن را استعفای از تعقل می‌شناسند و از سَموم روانکاهِ حقیقت اوبارِ آن بلای دهشت‌ناک می گریزند !

سلام بر آنان‌که با باطل همه جا و همه وقت و بهر صورت می‌ستیزند و این ستیزگی را تکلیف اخلاقی و مردمی خود می‌شمارند !

سلام بر آنان‌که از اهواء و اغراض پست، به حد امکان دوری جسته آن را نوعی بیماری روحی دانسته با داروی راحت‌رسان عقل به درمان آن می‌کوشند!

سلام بر آنان‌که چشم حق‌بین و گوش حق‌شنو و ذهن خبرگیر و حق‌جوی خود را بکار می‌اندازند

الَّذین یَستمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهّ ( زمر : 18 )

 

پاورقی:

1 –  از جمله کتاب من لا یحضره الفقیه، معانی الاخبار، عیون الاخبار الرضا (بنام صاحب بن عباد)، اکمال الدین، کتاب التوحید …، و در اواخر عمر در ری متوطن بود؛ رش : لغت‌نامة دهخدا، ابن‌بابویه.

 

درج شده در شماره 29 پیام ابراهیم

 

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران سندها و مدرك‌ها كتابخانه الكترونيك

تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد-خاطرات  دکتر نصرت الله امینی ، از اعضای جبهه ملی ایران

تاریخ شفاهی ایران دانشگاه  هاروارد

مصاحبه با نصرت الله امینی

شهردار تهران در دولت ملی دکتر مصدق

وکیل شخصی دکتر محمد مصدق

مصاحبه کننده:  ضیاء صدقی

فایل دانلود :نصرت الله امینی

دسته‌ها
درباره ما شخصيت‌ها

طالقانی روحانی ملی و عدالت خواه

سید محمود علایی طالقانی در ۱۳ اسفند ۱۲۸۹ خورشیدی در خانواده‌ای فقیر، اهل علم و دارای روحیات انقلابی در روستای گلیرد طالقان در استان البرز متولد شد. پدرش ابوالحسن علایی طالقانی نخستین استاد وی بود. وی دوران کودکی خود را در زادگاهش سپری کرد تا اینکه هنگامی که هفت ساله بود، پدرش به تهران مهاجرت کرد و در خانه‌ای کوچک در محله قنات آباد ساکن شد. محمود طالقانی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ملارضا در میدان امین السلطان آغاز کرد و مبانی صرف و نحو و علوم دینی را نزد پدرش سید ابوالحسن طالقانی آموخت. پس از آن در مدارس رضویه و فیضیه قم و نجف تا سال ۱۳۱۷ تحصیل را تا درجه اجتهاد ادامه داد و در سال ۱۳۱۸ برای تدریس در مدرسه سپهسالار راهی تهران شد. نخستین بار سیدمحمود طالقانی با انتشار اعلامیه ای در اعتراض به سیاست‌های رضاخان درباره کشف حجاب، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و به همین دلیل بازداشت و به ۶ ماه حبس محکوم و سپس از زندان آزاد شد. طالقانی پس از مدتی به صورت رسمی امامت جماعت مسجد هدایت را برعهده گرفت و مسجد هدایت را به یکی از کانون‌های مقاومت و مبارزه تبدیل کرد در همین زمان هم از نهضت ملی نیز حمایت می کرد. وی پس از کودتای ۲۸ مرداد، فدائیان اسلام را پناه داد و علاوه بر پناه دادن آنان در تهران، آن‌ها را به طالقان و دیگر شهرهای ایران می‌فرستاد تا از گزند جوخه اعدام رژیم در امان باشند. وی به سبب پناه دادن فدائیان اسلام دستگیر و به طور موقت روانه بازداشتگاه شد.

او همچنین بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی در همراه با ملیونی آیت‌الله سیدرضا زنجانی، آسیدجعفر غروی ،محمد نخشب، حسین شاه‌حسینی  در نهضت مقاومت ملی فعالیت کرد؛ نهضتی که در اطلاعیه آن از بازاریان خواسته شده بود، بازار تهران را تعطیل کنند. با وجود فشار حکومت نظامی کودتا، بازار تا صدور اعلامیه‌ای دیگر از طرف نهضت مقاومت، باز نشد. طالقانی عضو کمیته روحانیون کمیته مرکزی نهضت مقاومت شد و همکاری خود را با نهضت ملی تا اواخر دهه ۳۰ خورشیدی ادامه داد. همکاری او با جبهه ملی تا پایان فعالیت های جبهه ملی ایران در سال 1343خورشیدی ادامه یافت.

آیت الله طالقانی  با همکاری مهدی بازرگان و یدالله سحابی نهضت آزادی ایران را به عنوان حزبی پیرو راه مصدق و بر اساس لیبرالیسم و اصول مذهبی بنا نهاد. در جریان انقلاب سفید شاه، طالقانی به مخالفت با این رفراندوم پرداخت. وی در بیانیه‌ای در ۲ بهمن ۱۳۴۱ش ضمن بیان دیدگاهش در مخالفت با فئودالیسم و اینکه به داشتن گرایش‌های سوسیالیستی مشهور است و با اصلاحات واقعی مخالف نیست، اعلام داشت که تا آزادی قلم و مطبوعات نباشد و قانون اساسی زیر پا گذاشته می‌شود، خیمه شب بازی رفراندوم، فایده‌ای ندارد. پس از این مخالفت، وی در ۳ بهمن ۱۳۴۱ به همراه مهدی بازرگان و یدالله سحابی و سایر اعضای نهضت آزادی دستگیر و زندانی شدند. گفته شده هدف از دستگیری این عدّه و نیز اعضای جبهه ملی و عده‌ای از روحانیون این بود که در هنگام رفراندوم، مخالفان در صحنه نباشند. او بار دیگر در سال ۴۲ پس از قیام ۱۵ خرداد دستگیر و به ۱۰ سال زندان محکوم شد که البته در سال ۱۳۴۶ به دنبال عفو عمومی آزاد شد.

بعد از رمضان ۱۳۵۰ خورشیدی در ادامه مبارزاتی که آیت الله طالقانی داشت به مدت ۱۰ سال به زابل تبعید شد که این موضوع اعتراض‌های زیادی در پی داشت و عوامل رژیم آن زمان با فشار مردم و علما، رأی صادره را پس از ۶ ماه تقلیل و محل اقامت اجباری وی را از زابل به بافتِ کرمان تغییر دادند و پس از یکسال اقامت در بافت، وی به تهران بازگشت. اما بار دیگر در دوم آذر ۱۳۵۴ خورشیدی توسط دادستان ارتش دستگیر و زندانی شد. علت دستگیری او افشای ارتباطش با مجاهدین بود که پس از دستگیری بلافاصله به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شد. وی تا مدت‌ها در زندان بلاتکلیف بود، نه کیفر خواستی علیه او صادر کرده بودند و نه دادگاهی تشکیل دادند تا اینکه سرانجام دادگاهی فرمایشی تشکیل و او را به ۱۰ سال زندان محکوم کردند اما در شامگاه هشتم آبان ۱۳۵۷ خورشیدی از زندان آزاد شد.

وی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در مورخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ گفته‌است: خصوصیت انقلاب اسلامی اینست که ما رهبران مذهبی هیچ داعیه حکومت برای خودمان نداریم و نمی‌خواهیم حاکم باشیم. انقلابی است که از همه مردم شروع شده و برای همه است و هیچ حزب و جمعیت و فردی حق این را ندارد که در این انقلاب سهم بیشتری را برای خود قائل باشد و از این جهت حکومت را در انحصار خودش دربیاورد.

پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ آیت‌الله طالقانی به عضویت شورای انقلاب درآمد و ریاست آن را به عهده گرفت. با شروع درگیری‌های مسلحانه بین کمیته‌های شیعه و سنی سنندج در اواخر اسفند ۱۳۵۷ طالقانی به این شهر می‌رود و سخنان تأثیرگذار وی منجر به ختم این غائله می‌شود و کار با انتخاب شورای شهر ختم به خیر می‌شود. او در سال ۱۳۵۸ به عنوان اولین امام جمعه‌ تهران برگزیده شد.

 

ده روز بعد او از طرف مردم تهران به نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. طالقانی معتقد بود که برای جلوگیری از انحراف انقلاب، باید سرنوشت سیاسی مردم به دست خود آنان تعیین شود و راهکار اجرایی این امر را شوراها می‌دانست او طرح اصلی شوراها را در سخنرانی خود در مدرسه فیضیه در سال ۱۳۵۸به طور واضح مطرح کرد. و به دنبال این بود که طرحش در ضمن اصول قانون اساسی بیاید اما آنچه مدنظر وی بود تصویب نشد. این امر باعث شد که طالقانی در خطبه‌های نماز جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۵۸ که آخرین خطبه وی بود، با لحنی انتقادی و گله‌آمیز از تصویب نشدن اصول شوراها در قانون‌ اساسی و مزایای شوراها و تأثیر آن بر مردم سخن بگوید.

وی مصراً از نمایندگان مجلس خواست که با تصویب مواد قانونی شوراها کار مردم را به خودشان بسپارند تا مردم باور کنند که انقلاب شده و خودشان می‌توانند سرنوشت خود را تعیین کنند و بیاموزند که چگونه مردم‌سالاری را عملاً به اجرا گذارند. همچنین وی با حضور در برخی از کنگره های جهان اسلام به دفاع از حقوق فلسطینیان می پرداخت و اینگونه استدلال می کرد که اگر ساکنان فلسطین شکست بخورند، همه ما شکست خورده ایم و اگر این ملت به حقوق خود دست یابند، این پیروزی از آن امت اسلامی خواهد بود. بنابراین او را باید از پیشگامان جلب توجه افکار عمومی در ایران به مساله فلسطین دانست. او با آنکه نقش موثری در پیروزی انقلاب داشت، در مدت کوتاهی که پس از انقلاب زنده بود اختلاف نظرهای فراوانی با رهبران روحانی حکومت نوبنیاد از جمله آیت‌الله خمینی پیدا کرد که به تلخ‌ کامی و انزوای وی انجامید. در بسیاری از مسائل از جمله ولایت فقیه، در مجلس خبرگان با اکثریت انقلابی و روحانی آن مجلس در مناقشه بود و بارها تلاش کرد از عضویت این مجلس کناره ‌گیری کند. مجلس خبرگان تا زمان حیات وی چهارده جلسه داشت که او در پنج جلسه شرکت نکرد و در سه جلسه نیز با تأخیر حضور داشت.

دو ماه پس از پیروزی انقلاب فرزندانش ابوالحسن، مجتبی و همسرش بازداشت شدند.در پی این بازداشت‌ها و نیز دریافت گزارشی از وضع زندان‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آیت‌الله طالقانی، همه‌ دفترهای خود را در تهران و شهرستان‌ها بست و با همسر و سه فرزندش از تهران خارج شد و به حومه‌ تنکابن در شمال ایران رفت. وی به درخواست آیت‌الله خمینی به قم رفت و سپس به تهران بازگشت. اما حمایت آیت‌الله طالقانی از آزادی  فعالیت احزاب که با روحانیان حاکم مخالف بودند، روابط او را تا زنده بود با آیت‌الله خمینی و نزدیکانش تیره کرد.

آیت الله طالقانی در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ سه روز بعد نماز جمعه۱۶ شهریور در گذشت.

در بخشی از نوشته‌های جنجال‌برانگیز ولادیمیر کوزیچکین، مأمور سازمان اطلاعات و جاسوسی شوروی در ایران طی سال‌های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ آمده است: «.. ملاقات با سفیر شوروی هنگام صبح صورت گرفت. پس از خاتمه ملاقات، طالقانی مانند معمول سرخوش بود. ولی شب هنگام پس از صرف شام ناگهان حالش به هم خورد. نگهبانان شخصی‌اش به سوی تلفن هجوم بردند تا به دکتر خبر بدهند، ولی خط قطع بود. کوشیدند به او آب بخورانند، ولی جریان آب هم قطع شده بود. پیرمرد شانسی نداشت. مخالفانش همه چیز را تا آخرین جزئیات حساب کرده بودند.»

سید علی اصغر غروی در خصوص طالقانی می‌گوید:

او دین را مدافع آزادی و شخص دین‌دار را آزادی‌خواه‌ترین انسان به‌شمار می‌آورد. امروز طالقانی به عنوان کسی که برای آزادی ملت و اجرای قانون و برقراری عدالت، یک عمر زجر کشیده و زندان‌های سخت و شکنجه‌های کشنده را تحمل کرده، از این جهت مهم است که او از جایگاه یک رجل دین و یک روحانی، از آزادی‌های فطری، مشروع و قانونی آحاد ملت دفاع کرد، و سپهر اندیشگی خود را بر این مدار به چرخش آورد که «دین ضد هرگونه خودکامگی، استبداد و استکبار است».

طالقانی حتی آخرین نمازجمعه خود را در بهشت زهرا به مناسبت سالگرد هفده شهریور، در واقع در اظهار نگرانی از سوگ آزادی اقامه نمود، و جان تازه‌ای که در کالبد نیمه جان استبداد دمیده شده بود. وی بیمناکی خود را از ظهور یک استبداد جدید، و قطعاً خطرناک‌تر، تحت عنوان استبداد دینی، پنهان نساخت، و به صراحت و وضوح هرچه تمام‌تر، از علائم و نشانه‌هایش پرده برداشت.

دسته‌ها
برجسته ترین ها درباره ما شخصيت‌ها

حق شناس، حق جو و حق طلب

 

در بهمن ماه 1289 در تهران به دنیا آمد، دوران متوسطه خود را در مدرسه ایران و آلمان گذراند و موفق شد بورسیه ادامه تحصیل در خارج از کشور را کسب نماید، بدین ترتیب تحصیلات تکمیلی خود را در رشته های فنی مکانیک و عمران راه در دانشگاه پلی تکنیک برلین سپری کرد و پس از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و در وزارت پیشه و هنر مشغول شد و در دانشکده فنی به تدریس پرداخت، پس از وقایع اشغال ایران در شهریور 1320 و تشکیل حزب ایران، جزو پیشگامان و موسسان حزب ایران گردید و عهده دار سمت های مدیریتی در بانک صنعتی و معدنی ایران گردید و بعد از آن به عضویت شورایعالی سازمان برنامه ریزی کشور منصوب شد و در زمان دولت دکتر مصدق به سمت ریاست هیئت مدیره شرکت سهامی بیمه ایران انتخاب شد و پس از اتمام ماموریتش در بیمه و به دلیل شایستگی در خدمات مدیریتی به عنوان وزیر راه در دولت ملی انتخاب گردید.

در جریان وقایع 25 مرداد سال 32 در ساعت بعد 1 نیمه شب در حالی که در ویلای استیجاری به همراه مهندس زیرک زاده و دختر پنج ساله سرتیپ ریاحی در خواب و استراحت شبانه بودند، توسط ماموران ارتش بازداشت شده و با پیژامه و لباس خواب تحت الحفظ به قصر سعدآباد منتقل شده و در دفتر نگهبانان قراولان درباری بازداشت شدند. مهندس زیرک زاده از وقایع آن شب اینطور میگوید که وقتی به دفتر قراولان درباری رسیدیم، دکتر فاطمی نیز با پیژامه آنجا بود و به ما توضیح داد که کودتایی علیه دولت در جریان است و بنابراین برخی از وزرای مصدق بازداشت شده اند.

مهندس حق شناس همیشه به خوشی و شوخ طبعی معروف بود و همان شب تا نزدیک ساعت 5 صبح با سه نفری با لطیفه ها و جوک های مهندس حق شناس و دکتر فاطمی در بازداشت می خندیدند. تا ساعت 5 صبح که اعلام می شود کودتا شکست خورده و مجددا هر سه نفر آزاد می شوند.

چندی بعد و در وقایع کودتای 28 مرداد مهندس حق شناس تحت پیگرد قرار می گیرد و به مدت دو ماه و نیم در منزل مهندس منصور روحانی به صورت مخفیانه زندگی می کند، ولی سرانجام بازداشت شده و چند ماه در زندان به سر می‌برد.

پس از آزادی از زندان به فعالیت در نهضت مقاومت ملی پرداخت و در هنگام تشکیل جبهه ملی دوم، از اعضای موسس و به عنوان عضو منتخب شورای مرکزی کنگره جبهه ملی دوم انتخاب شد.

مهندس جهانگیر حق شناس سرانجام در سال 1380 در تهران درگذشت.

دسته‌ها
درباره ما شخصيت‌ها

دکتر سحابی سیاستمدار اخلاق مدار

یدالله سحابی در سال ۱۲۸۴ هجری شمسی در خانواده‌ای مذهبی و از پدری اصفهانی و مادری تهرانی در محله سنگلج تهران به دنیا آمد. دوره دبستان را در دبستان‌های شرف احمدی و اتحادیه و دوره دبیرستان را در دبیرستان‌های شرف و دارالفنون گذارند. آموزش پایه را در سال ۱۳۰۴ در دارالمعلمین مرکزی که آن زمان زیرنظر میرزا ابوالحسن فروغی اداره می‌شد به پایان رساند. پس از چند ماه تدریس در مدارس به مدت سه سال در سمنان و خراسان به راه‌سازی پرداخت و در همان سال‌ها تحت تاثیر نطق‌های دکتر محمد مصدق به سیاست علاقه‌مند شد و تصمیم گرفت مسائل سیاسی را دنبال کند. در سال ۱۳۰۷ به دارالمعلمین عالی رفت و پس از سه سال یکی از اولین فارغ‌التحصیلان لیسانس علوم طبیعی از آن مرکز شد. پس از آن سحابی به دانشگاه لیل واقع در شمال غرب فرانسه رفت و به مدت پنج سال در آن‌جا ادامه تحصیل داد تا این‌که موفق شد دکترای خود را در رشته زمین‌شناسی دریافت کند. سحابی از اولین نسل دانشجویانی بود که در دوره رضا شاه پهلوی برای تحصیل به خارج رفت و در رشته گیاه‌شناسی و آب‌های زیرزمینی تحصیل کرد. او به همراه دکتر فریدون فرشاد اولین استادان ایرانی علم زمین‌شناسی در دانشگاه‌های ایران بوده‌است. این سفر سحابی اولین مواجهه دانشجویان و تحصیل‌کردگان مسلمان ایرانی با غرب و علوم مدرن بود؛ با این حال مدرنیته اروپایی تاثیر زیادی بر او نگذاشت و او همچنان قرائت‌های نظری خود را در سال‌های بعد هم ادامه داد و تنها رهاورد او از این سفر علاقمندی اش به تاسیس حزب بود. او از یک طرف مسلمانی معتقد و متشرع بود که به دینداری خود وابستگی تام و تمام داشت و از طرف دیگر با توجه به پیشرفت‌های غرب به این نتیجه رسید که راه آبادانی ایرانی از پذیرفتن علوم مدرن می‌گذرد، بنابراین در تمام سال‌های حیات خود کوشید میان علم و دین پیوند ایجاد کند. به تدریج و با شکل گرفتن زمینه‌های جنبش ملی شدن صنعت نفت سحابی هم کم و بیش فعالیت‌های سیاسی خود را پررنگ‌تر کرد و پاه به عرصه سیاست‌ورزی جدی گذاشت. سحابی در سال‌های قدرت گرفتن دکتر مصدق و شکل‌گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت همیشه یکی از یاران وفادار مصدق و حامیان سرسخت او بود؛ اما بر خلاف دکتر مصدق، سحابی به دنبال راه‌ حل مذهبی برای حل تعارضات اقتصادی بود. اولین فعالیت جدی سحابی پیوستن به نهضت مقاومت ملی ایران به دعوت آیت الله سیدرضا زنجانی بود. در سال ۱۳۳۳ سحابی به همراه یازده استاد دانشگاه تهران به علت اعتراض به قرارداد کنسرسیوم نفت و با وجود مخالفت دکتر سیاسی رئیس وقت دانشگاه تهران با حکم تحصیل وزارت فرهنگ، تا پایان صدارت زاهدی، از خدمت در دانشگاه محروم شدند. این افراد بعد از اخراج از دانشگاه برای این‌که از دولت مستقل باشند و بتوانند نیاز‌های معیشتی خود را تامین کنند شرکتی با ریاست مهندس بازرگان تاسیس کردند و نام آن را با الهام از «یازده استاد اخراجی» دانشگاه «یاد» گذاشتند. به دنبال باز تر شدن فضای نسبی سیاسی ایران در دوره محمدرضا شاه پهلوی و در اواخر دهه سی و با انحلال نهضت مقاومت ملی سحابی به جبهه ملی دوم پیوست. از میان هم‌فکران او مهندس بازرگان و سیدمحمود طالقانی به شورای مرکزی جبهه ملی دوم راه یافتند. اما بعد از مدتی متوجه شدند اختلاف آن‌ها با دیگر اعضای جبهه ملی بسیار جدی است. آن‌ها مایل به دخیل تفکرات دینی در فعالیت ها و اهداف حذف بودند در حالی که دیگر اعضای جبهه ملی سکولاریسم را برگزیده بودند؛ به همین خاطر بازرگان، طالقانی و سحابی تصمیم گرفتند در قالب حزب مستقلی به فعالیت خود ادامه دهند. با تاسیس نهضت آزادی حساسیت رژیم شاه بر فعالیت هیئت موسس آن زیاد شد. سرانجام این حساسیت‌ها دستگیری طالقانی، بازرگان و سحابی در سال ۱۳۴۱ بود. محاکمه موسسان نهضت آزادی در دادگاه نظامی در بهمن سال ۱۳۴۱ اتفاق افتاد. سایر رهبران آنان هم دستگیر شدند و همگی حکم‌های نسبتاً سنگینی گرفتند. این دادگاه همان دادگاه معروفی است که گفته شده متهمان آن به قاضی گفته‌اند: «ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن می‌گوییم». سحابی در این دادگاه برای بار اول ۶ سال حکم زندان گرفت که بعد از بررسی‌ها در دادگاه تجدید نظر، حکم او به ۴ سال زندان و هشت ماه تبعید به برازجان تقلیل یافت. در ایام زندان سحابی بود که دکتر محمد مصدق رهبر ملی شدن صنعت نفت درگذشت و سحابی با استفاده از مرخصی زندان در مراسم تدفین او شرکت کرد. در سال ۱۳۴۶ سحابی از زندان آزاد شد، اما کماکان از تدریس محروم بود. همین مسئله باعث شد با خیال راحت‌تری به انجام فعالیت سیاسی بپردازد. در سال های آغازین انقلاب سحابی طی حکمی مامور سازماندهی کمیته تقویت و تنظیم اعتصابات شد. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای شورای انقلاب بود و در کابینه دولت موقت مهندس بازرگان سمت وزیر مشاور را برعهده گرفت.

سحابی در این سمت هم با جدیت مشغول به کار شد و با همکاری بیش از ۲۴۰ نفر از متخصصان و کارشناسان با ۷۸۰۰ ساعت تحقیق و پژوهش گزارش نهایی سیاست‌های توسعه و تکامل جمهوری اسلامی برای مرحله زمانی کوتاه مدت (دوساله)، میان‌مدت (۸ تا ۱۲ ساله) و درازمدت (۱۲ تا ۱۶ ساله) آماده و تدوین کردند. او همچنین در تدوین پیش‌نویس قانون اساسی نقش به‌سزایی داشت و به عنوان منتخب مردم به مجلس اول هم راه پیدا کرد و ریاست سنی آن مجلس را هم برعهده گرفت. در ادامه کار مجلس اول یدالله سحابی به همراه به همراه مهدی بازرگان، کاظم سامی و علی‌اکبر معین‌فر نامه‌ای اعتراض‌آمیز در اعتراض به توهین و تهدید، اخلالگری در اجتماعات، سانسور و محرومیت در صدا و سیما و توقیف روزنامه‌های آزاد اعلام کرد در جلسات مجلس شرکت نخواهند کرد که با اتهام ارتباط اعضای نهضت آزادی با گروه‌های محارب و اهانت به حزب‌الله از سوی هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس وقت مواجه شد. این مسئله سرآغاز دوری هرچه بیشتر اعضای نهضت آزادی از قدرت و قرارگرفتن آن‌ها در مقام اپوزیسیون شد. در سال ۱۳۶۵ یدالله سحابی همراه با مهندس بازرگان نامه‌ای به آیت‌الله خمینی نوشت و در آن مخالفت خود را با ادامه جنگ ایران و عراق اعلام کرد. یدالله سحابی در سال‌های پس از جنگ و دوران اصلاحات هم به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. مهم‌ترین اقدامات سحابی در این سال‌ها تحصن او در سال 1379 در اعتراض به دستگیری عزت‌‍‌الله سحابی و اعضای نهضت آزادی بود. او هم‌چنین پس از به وقوع پیوستن سلسله حوادث سیاسی اواسط و اواخر دهه هفتاد در نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای از او خواست: «قبل از هر چیز از جنابعالی می‌خواهم دستور دهید عاملان جنایات حمله به کوی دانشگاه معرفی شوند و آن‌ها را به میز محاکمه بکشانند.» این نامه در روزنامه نشاط انتشار یافت و مدتی پس از انتشار این نامه، این روزنامه توقیف شد. یدالله سحابی که از هفدهم فروردین ۱۳۸۱ در پی خون‌ریزی مغزی و کهولت سن در بیمارستان جم تهران بستری شده بود سرانجام در ساعت ۶:۳۰ صبح روز جمعه ۲۳ فروردین‌ماه در حالی درگذشت که اکثر همفکران او به قید وثیقه آزاد شده بودند. بدین ترتیب بیش از ۹ دهه زندگی و تأثیرگذاری وی که شامل عضویت شورای مرکزی جبهه ملی، عضو شورای مرکزی نهضت مقاومت ملی، از موسسین نهضت آزادی ایران، عضو شورای عالی فرهنگ، تأسیس دانشسرای مستقل تعلیمات دینی، ریاست اداره فرهنگ تهران، وزیر مشاور دولت موقت، همکاری در تدوین پیش نویس قانون اساسی، عضو شورای انقلاب، رئیس سنی دوره اول مجلس شورای اسلامی، ازمؤسسین شرکت سهامی انتشار و… که در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران بود پایان یافت و پیکر ایشان در امامزاده عبدالله شهر ری به خاک سپرده شد.

دسته‌ها
سندها و مدرك‌ها كتابخانه الكترونيك

خاطرات مهندس احمد زیرک زاده دبیر کل فقید حزب ایران در گفتگو با تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هارواد

تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد

خاطرات مهندس احمد زیرک زاده دبیر کل فقید حزب ایران،
از اعضای جبهه ملی ایران
نماینده مجلس شورای ملی دوره هفدهم از تهران

مصاحبه کننده ضیاء صدقی

فایل دانلود : Ahmad_ZirakZadeh