گفتگوی رسانه سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج ازکشور با دکتر حسین موسویان، رئیس هیئت رهبری – اجرایی جبهه ملی ایران بمناسبت ۲۹ اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران بیست و نهم اسفند 1401
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
گفتگوی رسانه سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج ازکشور با دکتر حسین موسویان، رئیس هیئت رهبری – اجرایی جبهه ملی ایران بمناسبت ۲۹ اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران بیست و نهم اسفند 1401
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
14 اسفند1401 مصادف با پنجاه وششمین سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران است. دکتر مصدق در مدت بیش از هفتاد سال زندگی سیاسی خود،با طرز تفکر و گفتار و کردار خویش الگویی را در این سرزمین به یادگار گذاشت که در مجموع باید «مکتب مصدق» نامیده شود.
مصدق ساده زیست،پاکدست و درستکار بود و درتمام مسئولیت ها و مناصبی که داشت نه تنها خودش هرگز به اموال مردم دست درازی نکرد بلکه در حوزه مدیریتش امکان نادرستی وفساد مالی به هیچکس را نداد به طوری که حتی سرسخت ترین دشمنانش نتوانستند کمترین نقطه ضعف مالی در او و خانواده و همکارانش پیدا نمایند.مصدق به آزادی و حاکمیت ملی عمیقا باور داشت.او اوج اعتقادش به آزادی قلم و بیان و آزادی فعالیت سیاسی را در دوران نخست وزیری با تامین آزادی برای مخالفانش و تحمل انواع هتاکی آنان به وضوح به همگان نشان داد.مصدق به استقلال و عدم وابستگی به قدرت های بیگانه با تمام وجود پای بند بود،تا آنجا که تفکرش در مورد استقلال طلبی و عدم وابستگی مایه فکری برای شکل گرفتن جنبش غیر متعهدها در جهان گردید.او ملی کردن صنعت نفت را صرفنظر از استیفای حقوق مادی ملت ایران،به قصد تامین استقلال کشور و رهایی از سلطه شرکت نفت انگلیسی که در تمام شئون این کشور مداخله می کرد، به انجام رسانید.تکیه مصدق به آزادی و استقلال را در جای جای سخنانش و درتمام عملکرد سیاسیش به روشنی می توان دید.مصدق با وجود داشتن اعتقادات مذهبی،به لزوم جدایی عقاید دینی از نهاد حکومت به شدت باورمند بود تاآنجا که برخی از دین گرایان،با او به ستیز برخاستند و در کودتا علیه دولت ملی او مشارکت نموده و با کودتای بیگانه ساخته همراهی کردند.
مصدق همواره به عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت در جامعه تاکید داشت.او به منظور حمایت از کارگران و زحمتکشان ،سازمان تامین اجتماعی را بنیان گذاشت.مصدق در مدت زندگی سیاسی خود هرگز به مردم دروغ نگفت و وعده دروغ به آن ها نداد و در صدد فریب مردم و خدعه کردن برنیامد.
مصدق به حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران به شدت باور داشت. او در جریان نهضت ملی کردن نفت،به ویژه بر شمول قانون ملی کردن نفت بر جزایر بحرین تاکید ورزید و بر تملک ایران بر بحرین پای فشرد.
مصدق در حفظ منافع ملی در برابر قدرت ها ثابت قدم و استوار بود و همان گونه که نفت را از چنگال دولت استعماری انگلیس خارج کرد،شیلات را نیز ملی کرد وحق ماهی گیری در دریای مازندران را از اتحاد جماهیر شوروی باز پس گرفت.مصدق در سیاست خارجی خواهان صلح و دوستی و مراوده با کلیه کشور های جهان بود.او به نعامل با تمام جامعه جهانی توام با احترام متقابل و حفظ استقلال ملی اعتقاد داشت.مصدق در اداره اموری که به افراد محول می کرد،به تخصص و دانش آن ها در زمینه مسئولیتشان نگاهی ویژه داشت.به همین دلیل همکارانش را در هر زمینه از بهترین متخصصان و صاحب نظران برمی گزید.
مصدق به اوضاع اقتصادی کشور و رفاه مردم توجهی مخصوص داشت.در دوران حکومت دولت ملی او با این که نفت صادر نمی شد و درآمد نفتی وجود نداشت بیلان اقتصادی کشور مثبت شد و صادرات ایران بر واردات فزونی پیدا کرد و با آن سیاست اقتصادی ملی معیشت مردم و رفاه آنان در وضعیتی کاملا مطلوب قرار گرفت.مصدق در دوران کوتاه 28 ماه زمامداری خود،علاوه بر اقدام بزرگ ملی کردن نفت،ملی کردن شیلات،تاسیس سازمان تامین اجتماعی،آغاز لوله کشی آب در شهرها را عملی نمود.علاوه بر این ها لوایح سودمندی مانند لایحه استقلال دانشگاه،لایحه تاسیس کانون مستقل وکلای دادگستری،لایحه اختصاص پنج درصد از درآمد شهرداری ها برای ساختن مدرسه را نیز به اجراء گذاشت.
این افکار و این کردار مشخصات مکتب مصدق است که دولت او را از همه ی حکومت های دوران معاصر،چه پس از انقلاب مشروطیت و چه بعد از کودتای 28 مرداد32 و چه نسبت به عملکرد قدرتمداران جمهوری اسلامی پس از انقلاب 57 متمایز می نماید.
جبهه ملی ایران در پنجاه وششمین سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق،به راه و روش آن بزرگ مرد تاریخ باورمند است.و راه مصدق یعنی تحقق آزادی ها ،استقلال سیاسی و عدم وابستگی،عدالت اجتماعی،جدایی دین از حکومت،حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی سرزمینی و استقرار حاکمیت ملی را راه رهایی ایران از بحران های هولناک اقتصادی،سیاسی و اجتماعی امروز این کشور میداند.
شورای مرکزی جبهه ملی ایران
تهران-چهاردهم اسفند ماه 1401 خورشیدی
جمهوری اسلامی در پنجاه و ششمین سالگرد درگذشت دکتر مصدق، مانع از ادای دین جبهه ملی ایران و ملیون به نخست وزیر ملی ایران و حضور در آرامگاه دکتر محمد مصدق شدند.
امروز چهارده اسفند ۱۴۰۱ مصادف با پنجاه و ششمین سالگرد دکتر محمد مصدق، جبهه ملّی ایران به همراه ملّیون دیگر، قصد ادای احترام بر آرامگاه دکتر مصدق در قلعه احمدآباد را داشتند که مأموران امنیتی و نظامی مانند چند سال اخیر ضمن برخورد با حاضرین، مانع ورود به قلعه احمدآباد و آرامگاه دکتر مصدق شدند.
هموندان جبهه ملی ایران و ملّیون ضمن اعتراض به مأموران، به سمت ساوجبلاغ رفته و ضمن خوانش سرود ای ایران، یاد دکتر مصدق بزرگ را گرامی داشتند.
در این تجمع دکتر موسویان ریاست شورای مرکزی در خصوص خدمات دکتر مصدق و وضعیت کنونی کشور ایران سخنرانی کوتاهی ایراد کردند.
همچنین آقای علی نظری کاکوندی در شعری در خصوص دکتر محمد مصدق قرائت کرد.
وکلای شریف و مستقل دادگستری
از دولت ملی دکتر محمد مصدق درسال۱۳۳۱ تا به امروز واژه استقلال وکیل را حرف به حرف نوشتیم و خواندیم بخش کردیم و هجا بندی نمودیم ،پاسدارعدالت بودیم و سرباز حقوق ملت.
برای حاکمیت قانون رشادت نمودیم و برای احقاق حقوق مردم قیام .
اگرچه تمامیت خواهی حکومت استبدادی و اقتدار گرا،استقلال نهاد وکالت را ربود
اما همچنان برای احیای آن ایستاده ایم و با وجود ناملایمات و فشارها ،زندان و بازداشت ،برای دادخواهی حق طبیعی مردم یعنی حق بهره مندی ملت از وکیل مستقل ایستاده ایم.
سازمان حقوقدانان جبهه ملی ایران
هفتم اسفند ماه 1401 خورشیدی
درپنجاه وپنجمین سال جاوادانگی جهان پهلوان تختی نام و یاد او را گرامی می داریم
ملت ایران فتوت و ظلم ستیزی تختی را همچنان سرمشق خود قرار میدهد
ویژگی هایی که موجب نام بلند جهان پهلوان تختی شد؛ مردمی، ملّی و مصدقی بودن او بود. وقتی قلمروی ورزش محدود به زورآوری و رزمآوری تلقی می شد، پهلوان تختی ورای ورزش به جستجوی محتوا سازی و معناداری ورزش بود. تنها راه معناداری ورزش، مردمی کردن ورزش از مدار قدرت حاکم بوده وهست. حکومت های دیکتاتوری نه تنها استبداد و فساد را در جامعه می گسترانند بلکه قلمرو ورزش رانیز در قبضه خود می خواهند و در نهایت به ابتذال می برند. خاستگاه ورزش، مردمی بودن آن است.با این وجود حاکمیت سابق ،به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جایگاه مردمی ورزش را از مردم ستانده و آنرا در تصرف خود در آورده بود. اما خدمت بزرگ تختی مردمی کردن دوباره ورزش بود. همانطور که دکتر مصدق صنعت نفت را ملّی کرده بود، پهلوان تختی ورزش را ملّی کرد. در واقع او یک “مصدق” برای جامعه ورزشکاران بود.
آنچه که موجب بلندنامی و نیکنامی جهان پهلوان تختی شده بود، مصدقی بودن وی بود. در اوج استبداد و اختناق و سرکوب ملّیون، او افتخار هموندی شورای مرکزی جبهه ملّی ایران را داشت. دو ویژگی ملّی و مصدقی بودن تختی، فرهنگ مردمی بودن را در تختی بارور کرد. تختی نه تنها پیرو راه پاک دکترمحمد مصدق بود که خوشه چین خرمن انسانیت و شرافت بزرگ مردانی چون دکتر غُلامحسین صَدیقی، مهندس کاظم حسیبی، دکتر محمدعلی خُنجی، محمد حسن شمشیری، دکتر حیدر رقابی، حسن خرمشاهی و دکتر سعید فاطمی نیز بود.
او از سرآمدان نَهضَت ملی ایران بود. آنچه که جامعه ایران در نشیب و فراز نهضت ملّی در دهه بیست آزموده بود، او با جان و دل تجربه کرده بود. از استبداد دوره رضاشاهی گرفته تا زخم های ناشی از تجاوز متفقین به ایران و پس از آن برآمدن نهضت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق و کودتای ننگین 28 مرداد32 همه را شاهد بود
کودتای ۲۸ مرداد ضربه ای ویرانگر، بر آرمان و اراده ملت ایران بود. کودتا نه تنها خفقان و اختناق ایجاد کرد که موجب یأس و ناامیدی عمیق در جامعه شد. مردم مایوس در آن دوران سیاه، آمال خود را نه در تغییر و تحولات کوتاه سیاسی، بلکه در دست توانا و بازوان قدرتمند جهان پهلوان تختی میدیدند، او سه سال پس از کودتا در نبرد دلیرانه در المپیک ملبورن1956 بر سه حریف روسی، انگلیسی و آمریکایی یعنی سه ضلع مثلث سازنده کودتای ۲۸ مرداد، چیره شد. او با به اهتزاز در آوردن پرچم سه رنگ شیروخورشید نشان ایرانزمین در صحنه بینالمللی،این حقیقت را به رخ جهانیان کشید که باری ملت ایران هیچگاه و با هیچ کودتا وسرکوب و اختناقی سرنگون نمیشود، بلکه همواره در بلندای تاریخ پیروز وسرافراز خواهد بود در مصاف داخلی نیز بر استبداد چیره شد. زمانی که ملت ایران او را «رستم زمان» و«قهرمان ملی» میخواند، منظورش قرار دادن جهان پهلوان تختی در مقابل سردمداران حکومت کودتا بود. کودتا چیانی که استقلال و آزادی ایرانزمین را بر باد دادند. اما تختی واجد قهرمانی و پهلوانی ملت بود. چنانکه ملت ایران او را بر فراز دستان خود قرار داده و از اوبه نیکی و زیبندگی ستایش میکرد.
رهبر ملت ایران ،دکتر محمد مصدق، به درستی گفته بود که رهبر را با سر نیزه و زور بر مردم تحمیل نمیکنند. شخصیت مردمی و محبوب ملّت را خود ملت برمیگزیند. اینبار پهلوان تختی این شاگرد خلف مکتب مصدق از سوی ملت برگزیده شده بود. حکومت دیکتاتوری برخاسته از کودتا هرگز محبوبیت جهان پهلوان تختی را برنتابید و او را به مانند دیگر یارانش سرکوب کرد.جهان پهلوان مورد عنایت تمامی گروهها و طبقات جامعه بود. از کارگران تا معلمان او را بر فراز قرار دادند. بهویژه رابطه تنگاتنگی بین جهان پهلوان تختی و دانشجویان برقرار بود. یکبار او توسط دانشجویان دانشگاه تهران به سالن مسابقات کشتی دانشجویان دعوت شد. حضور بیشمار دانشجویان نشان از شیفتگی این قشر فرهیخته به تختی داشت. در آن روز دانشجویان از تحتی خواستند که برای آنان سخنی بگوید.او کوتاه سخن گفت. اما چنان پر شور گفت که سالن از شدت ابراز احساسات منفجر شد ودستگاه استبداد را به شدت خشمگین و بیمناک کرد. او گفت: من هرگاه دلتنگ میشوم به پیرامون دانشگاه می آیم. اگر قرار باشد روزی مکان مقدسی را طوّاف کنم، آن مکان دانشگاه تهران است.
شاعر ملی و رئیس فقید شورای مرکزی جبهه ملی ایران استاد ادیب برومند در رثای وی چنین سرود:
هرآن کس که این قهرمان دید گفت/ به پا خاست ستارخانی دگر/ سوی جبهه ی ملت آورد روی /
که بودش به سر سایبانی دگر
رژیم پیشین همان گونه که شیوه همه نظام های استبدادی و دیکتاتوری است رجال و نخبگان جامعه، از جمله جهان پهلوان تختی را منزوی و سرکوب کرد وبه جای آن ها، افراد فرومایه و مزدور را جایگزین نمود. اکنون در این چهل و چهار سال، شاهد آن هستیم که پهلوانان، قهرمانان و نخبگان مملکت را منزوی، زندانی، اعدام و تیرباران میکنند و جای آنان افراد ناشایست و اکثرا فاسد را تقدیس و تکریم می نمایند!
ملت غیور ایران آگاه باشید آنچه که موجب بلندنامی نام جهان پهلوان تختی شده است، مبارزه او با استبداد و ظلم ستیزی وی بود. زیرا آیین فتوت و جوانمردی بر پایه ظلم ستیزی بنا نهاده شده است. درطول تاریخ جوانمردان همواره ظلم ستیز و ضعیفنواز بوده اند.
جبهه ملی ایران ضمن پشتیبانی از دلیری ها و فدا کاری های شیرزنان و دلیرمردان جنبش آزادیخواهانه کنونی ملت ایران، اعتقاد دارد ،باید چهره درخشان مردان بزرگ و وطنخواه تاریخ معاصر مانند دکتر مصدقها، ستارخانها، دکتر فاطمیها و تختیها را همچنان پر فروغ وتابنده نگهداریم.
هیات رهبری اجرائی جبهه ملی ایران
تهران-هفدهم دیماه 1401 خورشیدی
سید محمود علایی طالقانی در ۱۳ اسفند ۱۲۸۹ خورشیدی در خانوادهای فقیر، اهل علم و دارای روحیات انقلابی در روستای گلیرد طالقان در استان البرز متولد شد. پدرش ابوالحسن علایی طالقانی نخستین استاد وی بود. وی دوران کودکی خود را در زادگاهش سپری کرد تا اینکه هنگامی که هفت ساله بود، پدرش به تهران مهاجرت کرد و در خانهای کوچک در محله قنات آباد ساکن شد. محمود طالقانی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ملارضا در میدان امین السلطان آغاز کرد و مبانی صرف و نحو و علوم دینی را نزد پدرش سید ابوالحسن طالقانی آموخت. پس از آن در مدارس رضویه و فیضیه قم و نجف تا سال ۱۳۱۷ تحصیل را تا درجه اجتهاد ادامه داد و در سال ۱۳۱۸ برای تدریس در مدرسه سپهسالار راهی تهران شد. نخستین بار سیدمحمود طالقانی با انتشار اعلامیه ای در اعتراض به سیاستهای رضاخان درباره کشف حجاب، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و به همین دلیل بازداشت و به ۶ ماه حبس محکوم و سپس از زندان آزاد شد. طالقانی پس از مدتی به صورت رسمی امامت جماعت مسجد هدایت را برعهده گرفت و مسجد هدایت را به یکی از کانونهای مقاومت و مبارزه تبدیل کرد در همین زمان هم از نهضت ملی نیز حمایت می کرد. وی پس از کودتای ۲۸ مرداد، فدائیان اسلام را پناه داد و علاوه بر پناه دادن آنان در تهران، آنها را به طالقان و دیگر شهرهای ایران میفرستاد تا از گزند جوخه اعدام رژیم در امان باشند. وی به سبب پناه دادن فدائیان اسلام دستگیر و به طور موقت روانه بازداشتگاه شد.
او همچنین بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی در همراه با ملیونی آیتالله سیدرضا زنجانی، آسیدجعفر غروی ،محمد نخشب، حسین شاهحسینی در نهضت مقاومت ملی فعالیت کرد؛ نهضتی که در اطلاعیه آن از بازاریان خواسته شده بود، بازار تهران را تعطیل کنند. با وجود فشار حکومت نظامی کودتا، بازار تا صدور اعلامیهای دیگر از طرف نهضت مقاومت، باز نشد. طالقانی عضو کمیته روحانیون کمیته مرکزی نهضت مقاومت شد و همکاری خود را با نهضت ملی تا اواخر دهه ۳۰ خورشیدی ادامه داد. همکاری او با جبهه ملی تا پایان فعالیت های جبهه ملی ایران در سال 1343خورشیدی ادامه یافت.
آیت الله طالقانی با همکاری مهدی بازرگان و یدالله سحابی نهضت آزادی ایران را به عنوان حزبی پیرو راه مصدق و بر اساس لیبرالیسم و اصول مذهبی بنا نهاد. در جریان انقلاب سفید شاه، طالقانی به مخالفت با این رفراندوم پرداخت. وی در بیانیهای در ۲ بهمن ۱۳۴۱ش ضمن بیان دیدگاهش در مخالفت با فئودالیسم و اینکه به داشتن گرایشهای سوسیالیستی مشهور است و با اصلاحات واقعی مخالف نیست، اعلام داشت که تا آزادی قلم و مطبوعات نباشد و قانون اساسی زیر پا گذاشته میشود، خیمه شب بازی رفراندوم، فایدهای ندارد. پس از این مخالفت، وی در ۳ بهمن ۱۳۴۱ به همراه مهدی بازرگان و یدالله سحابی و سایر اعضای نهضت آزادی دستگیر و زندانی شدند. گفته شده هدف از دستگیری این عدّه و نیز اعضای جبهه ملی و عدهای از روحانیون این بود که در هنگام رفراندوم، مخالفان در صحنه نباشند. او بار دیگر در سال ۴۲ پس از قیام ۱۵ خرداد دستگیر و به ۱۰ سال زندان محکوم شد که البته در سال ۱۳۴۶ به دنبال عفو عمومی آزاد شد.
بعد از رمضان ۱۳۵۰ خورشیدی در ادامه مبارزاتی که آیت الله طالقانی داشت به مدت ۱۰ سال به زابل تبعید شد که این موضوع اعتراضهای زیادی در پی داشت و عوامل رژیم آن زمان با فشار مردم و علما، رأی صادره را پس از ۶ ماه تقلیل و محل اقامت اجباری وی را از زابل به بافتِ کرمان تغییر دادند و پس از یکسال اقامت در بافت، وی به تهران بازگشت. اما بار دیگر در دوم آذر ۱۳۵۴ خورشیدی توسط دادستان ارتش دستگیر و زندانی شد. علت دستگیری او افشای ارتباطش با مجاهدین بود که پس از دستگیری بلافاصله به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شد. وی تا مدتها در زندان بلاتکلیف بود، نه کیفر خواستی علیه او صادر کرده بودند و نه دادگاهی تشکیل دادند تا اینکه سرانجام دادگاهی فرمایشی تشکیل و او را به ۱۰ سال زندان محکوم کردند اما در شامگاه هشتم آبان ۱۳۵۷ خورشیدی از زندان آزاد شد.
وی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در مورخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ گفتهاست: خصوصیت انقلاب اسلامی اینست که ما رهبران مذهبی هیچ داعیه حکومت برای خودمان نداریم و نمیخواهیم حاکم باشیم. انقلابی است که از همه مردم شروع شده و برای همه است و هیچ حزب و جمعیت و فردی حق این را ندارد که در این انقلاب سهم بیشتری را برای خود قائل باشد و از این جهت حکومت را در انحصار خودش دربیاورد.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ آیتالله طالقانی به عضویت شورای انقلاب درآمد و ریاست آن را به عهده گرفت. با شروع درگیریهای مسلحانه بین کمیتههای شیعه و سنی سنندج در اواخر اسفند ۱۳۵۷ طالقانی به این شهر میرود و سخنان تأثیرگذار وی منجر به ختم این غائله میشود و کار با انتخاب شورای شهر ختم به خیر میشود. او در سال ۱۳۵۸ به عنوان اولین امام جمعه تهران برگزیده شد.
ده روز بعد او از طرف مردم تهران به نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. طالقانی معتقد بود که برای جلوگیری از انحراف انقلاب، باید سرنوشت سیاسی مردم به دست خود آنان تعیین شود و راهکار اجرایی این امر را شوراها میدانست او طرح اصلی شوراها را در سخنرانی خود در مدرسه فیضیه در سال ۱۳۵۸به طور واضح مطرح کرد. و به دنبال این بود که طرحش در ضمن اصول قانون اساسی بیاید اما آنچه مدنظر وی بود تصویب نشد. این امر باعث شد که طالقانی در خطبههای نماز جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۵۸ که آخرین خطبه وی بود، با لحنی انتقادی و گلهآمیز از تصویب نشدن اصول شوراها در قانون اساسی و مزایای شوراها و تأثیر آن بر مردم سخن بگوید.
وی مصراً از نمایندگان مجلس خواست که با تصویب مواد قانونی شوراها کار مردم را به خودشان بسپارند تا مردم باور کنند که انقلاب شده و خودشان میتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند و بیاموزند که چگونه مردمسالاری را عملاً به اجرا گذارند. همچنین وی با حضور در برخی از کنگره های جهان اسلام به دفاع از حقوق فلسطینیان می پرداخت و اینگونه استدلال می کرد که اگر ساکنان فلسطین شکست بخورند، همه ما شکست خورده ایم و اگر این ملت به حقوق خود دست یابند، این پیروزی از آن امت اسلامی خواهد بود. بنابراین او را باید از پیشگامان جلب توجه افکار عمومی در ایران به مساله فلسطین دانست. او با آنکه نقش موثری در پیروزی انقلاب داشت، در مدت کوتاهی که پس از انقلاب زنده بود اختلاف نظرهای فراوانی با رهبران روحانی حکومت نوبنیاد از جمله آیتالله خمینی پیدا کرد که به تلخ کامی و انزوای وی انجامید. در بسیاری از مسائل از جمله ولایت فقیه، در مجلس خبرگان با اکثریت انقلابی و روحانی آن مجلس در مناقشه بود و بارها تلاش کرد از عضویت این مجلس کناره گیری کند. مجلس خبرگان تا زمان حیات وی چهارده جلسه داشت که او در پنج جلسه شرکت نکرد و در سه جلسه نیز با تأخیر حضور داشت.
دو ماه پس از پیروزی انقلاب فرزندانش ابوالحسن، مجتبی و همسرش بازداشت شدند.در پی این بازداشتها و نیز دریافت گزارشی از وضع زندانهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آیتالله طالقانی، همه دفترهای خود را در تهران و شهرستانها بست و با همسر و سه فرزندش از تهران خارج شد و به حومه تنکابن در شمال ایران رفت. وی به درخواست آیتالله خمینی به قم رفت و سپس به تهران بازگشت. اما حمایت آیتالله طالقانی از آزادی فعالیت احزاب که با روحانیان حاکم مخالف بودند، روابط او را تا زنده بود با آیتالله خمینی و نزدیکانش تیره کرد.
آیت الله طالقانی در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ سه روز بعد نماز جمعه۱۶ شهریور در گذشت.
در بخشی از نوشتههای جنجالبرانگیز ولادیمیر کوزیچکین، مأمور سازمان اطلاعات و جاسوسی شوروی در ایران طی سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ آمده است: «.. ملاقات با سفیر شوروی هنگام صبح صورت گرفت. پس از خاتمه ملاقات، طالقانی مانند معمول سرخوش بود. ولی شب هنگام پس از صرف شام ناگهان حالش به هم خورد. نگهبانان شخصیاش به سوی تلفن هجوم بردند تا به دکتر خبر بدهند، ولی خط قطع بود. کوشیدند به او آب بخورانند، ولی جریان آب هم قطع شده بود. پیرمرد شانسی نداشت. مخالفانش همه چیز را تا آخرین جزئیات حساب کرده بودند.»
سید علی اصغر غروی در خصوص طالقانی میگوید:
او دین را مدافع آزادی و شخص دیندار را آزادیخواهترین انسان بهشمار میآورد. امروز طالقانی به عنوان کسی که برای آزادی ملت و اجرای قانون و برقراری عدالت، یک عمر زجر کشیده و زندانهای سخت و شکنجههای کشنده را تحمل کرده، از این جهت مهم است که او از جایگاه یک رجل دین و یک روحانی، از آزادیهای فطری، مشروع و قانونی آحاد ملت دفاع کرد، و سپهر اندیشگی خود را بر این مدار به چرخش آورد که «دین ضد هرگونه خودکامگی، استبداد و استکبار است».
طالقانی حتی آخرین نمازجمعه خود را در بهشت زهرا به مناسبت سالگرد هفده شهریور، در واقع در اظهار نگرانی از سوگ آزادی اقامه نمود، و جان تازهای که در کالبد نیمه جان استبداد دمیده شده بود. وی بیمناکی خود را از ظهور یک استبداد جدید، و قطعاً خطرناکتر، تحت عنوان استبداد دینی، پنهان نساخت، و به صراحت و وضوح هرچه تمامتر، از علائم و نشانههایش پرده برداشت.
یدالله سحابی در سال ۱۲۸۴ هجری شمسی در خانوادهای مذهبی و از پدری اصفهانی و مادری تهرانی در محله سنگلج تهران به دنیا آمد. دوره دبستان را در دبستانهای شرف احمدی و اتحادیه و دوره دبیرستان را در دبیرستانهای شرف و دارالفنون گذارند. آموزش پایه را در سال ۱۳۰۴ در دارالمعلمین مرکزی که آن زمان زیرنظر میرزا ابوالحسن فروغی اداره میشد به پایان رساند. پس از چند ماه تدریس در مدارس به مدت سه سال در سمنان و خراسان به راهسازی پرداخت و در همان سالها تحت تاثیر نطقهای دکتر محمد مصدق به سیاست علاقهمند شد و تصمیم گرفت مسائل سیاسی را دنبال کند. در سال ۱۳۰۷ به دارالمعلمین عالی رفت و پس از سه سال یکی از اولین فارغالتحصیلان لیسانس علوم طبیعی از آن مرکز شد. پس از آن سحابی به دانشگاه لیل واقع در شمال غرب فرانسه رفت و به مدت پنج سال در آنجا ادامه تحصیل داد تا اینکه موفق شد دکترای خود را در رشته زمینشناسی دریافت کند. سحابی از اولین نسل دانشجویانی بود که در دوره رضا شاه پهلوی برای تحصیل به خارج رفت و در رشته گیاهشناسی و آبهای زیرزمینی تحصیل کرد. او به همراه دکتر فریدون فرشاد اولین استادان ایرانی علم زمینشناسی در دانشگاههای ایران بودهاست. این سفر سحابی اولین مواجهه دانشجویان و تحصیلکردگان مسلمان ایرانی با غرب و علوم مدرن بود؛ با این حال مدرنیته اروپایی تاثیر زیادی بر او نگذاشت و او همچنان قرائتهای نظری خود را در سالهای بعد هم ادامه داد و تنها رهاورد او از این سفر علاقمندی اش به تاسیس حزب بود. او از یک طرف مسلمانی معتقد و متشرع بود که به دینداری خود وابستگی تام و تمام داشت و از طرف دیگر با توجه به پیشرفتهای غرب به این نتیجه رسید که راه آبادانی ایرانی از پذیرفتن علوم مدرن میگذرد، بنابراین در تمام سالهای حیات خود کوشید میان علم و دین پیوند ایجاد کند. به تدریج و با شکل گرفتن زمینههای جنبش ملی شدن صنعت نفت سحابی هم کم و بیش فعالیتهای سیاسی خود را پررنگتر کرد و پاه به عرصه سیاستورزی جدی گذاشت. سحابی در سالهای قدرت گرفتن دکتر مصدق و شکلگیری جنبش ملی شدن صنعت نفت همیشه یکی از یاران وفادار مصدق و حامیان سرسخت او بود؛ اما بر خلاف دکتر مصدق، سحابی به دنبال راه حل مذهبی برای حل تعارضات اقتصادی بود. اولین فعالیت جدی سحابی پیوستن به نهضت مقاومت ملی ایران به دعوت آیت الله سیدرضا زنجانی بود. در سال ۱۳۳۳ سحابی به همراه یازده استاد دانشگاه تهران به علت اعتراض به قرارداد کنسرسیوم نفت و با وجود مخالفت دکتر سیاسی رئیس وقت دانشگاه تهران با حکم تحصیل وزارت فرهنگ، تا پایان صدارت زاهدی، از خدمت در دانشگاه محروم شدند. این افراد بعد از اخراج از دانشگاه برای اینکه از دولت مستقل باشند و بتوانند نیازهای معیشتی خود را تامین کنند شرکتی با ریاست مهندس بازرگان تاسیس کردند و نام آن را با الهام از «یازده استاد اخراجی» دانشگاه «یاد» گذاشتند. به دنبال باز تر شدن فضای نسبی سیاسی ایران در دوره محمدرضا شاه پهلوی و در اواخر دهه سی و با انحلال نهضت مقاومت ملی سحابی به جبهه ملی دوم پیوست. از میان همفکران او مهندس بازرگان و سیدمحمود طالقانی به شورای مرکزی جبهه ملی دوم راه یافتند. اما بعد از مدتی متوجه شدند اختلاف آنها با دیگر اعضای جبهه ملی بسیار جدی است. آنها مایل به دخیل تفکرات دینی در فعالیت ها و اهداف حذف بودند در حالی که دیگر اعضای جبهه ملی سکولاریسم را برگزیده بودند؛ به همین خاطر بازرگان، طالقانی و سحابی تصمیم گرفتند در قالب حزب مستقلی به فعالیت خود ادامه دهند. با تاسیس نهضت آزادی حساسیت رژیم شاه بر فعالیت هیئت موسس آن زیاد شد. سرانجام این حساسیتها دستگیری طالقانی، بازرگان و سحابی در سال ۱۳۴۱ بود. محاکمه موسسان نهضت آزادی در دادگاه نظامی در بهمن سال ۱۳۴۱ اتفاق افتاد. سایر رهبران آنان هم دستگیر شدند و همگی حکمهای نسبتاً سنگینی گرفتند. این دادگاه همان دادگاه معروفی است که گفته شده متهمان آن به قاضی گفتهاند: «ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن میگوییم». سحابی در این دادگاه برای بار اول ۶ سال حکم زندان گرفت که بعد از بررسیها در دادگاه تجدید نظر، حکم او به ۴ سال زندان و هشت ماه تبعید به برازجان تقلیل یافت. در ایام زندان سحابی بود که دکتر محمد مصدق رهبر ملی شدن صنعت نفت درگذشت و سحابی با استفاده از مرخصی زندان در مراسم تدفین او شرکت کرد. در سال ۱۳۴۶ سحابی از زندان آزاد شد، اما کماکان از تدریس محروم بود. همین مسئله باعث شد با خیال راحتتری به انجام فعالیت سیاسی بپردازد. در سال های آغازین انقلاب سحابی طی حکمی مامور سازماندهی کمیته تقویت و تنظیم اعتصابات شد. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای شورای انقلاب بود و در کابینه دولت موقت مهندس بازرگان سمت وزیر مشاور را برعهده گرفت.
سحابی در این سمت هم با جدیت مشغول به کار شد و با همکاری بیش از ۲۴۰ نفر از متخصصان و کارشناسان با ۷۸۰۰ ساعت تحقیق و پژوهش گزارش نهایی سیاستهای توسعه و تکامل جمهوری اسلامی برای مرحله زمانی کوتاه مدت (دوساله)، میانمدت (۸ تا ۱۲ ساله) و درازمدت (۱۲ تا ۱۶ ساله) آماده و تدوین کردند. او همچنین در تدوین پیشنویس قانون اساسی نقش بهسزایی داشت و به عنوان منتخب مردم به مجلس اول هم راه پیدا کرد و ریاست سنی آن مجلس را هم برعهده گرفت. در ادامه کار مجلس اول یدالله سحابی به همراه به همراه مهدی بازرگان، کاظم سامی و علیاکبر معینفر نامهای اعتراضآمیز در اعتراض به توهین و تهدید، اخلالگری در اجتماعات، سانسور و محرومیت در صدا و سیما و توقیف روزنامههای آزاد اعلام کرد در جلسات مجلس شرکت نخواهند کرد که با اتهام ارتباط اعضای نهضت آزادی با گروههای محارب و اهانت به حزبالله از سوی هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس وقت مواجه شد. این مسئله سرآغاز دوری هرچه بیشتر اعضای نهضت آزادی از قدرت و قرارگرفتن آنها در مقام اپوزیسیون شد. در سال ۱۳۶۵ یدالله سحابی همراه با مهندس بازرگان نامهای به آیتالله خمینی نوشت و در آن مخالفت خود را با ادامه جنگ ایران و عراق اعلام کرد. یدالله سحابی در سالهای پس از جنگ و دوران اصلاحات هم به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. مهمترین اقدامات سحابی در این سالها تحصن او در سال 1379 در اعتراض به دستگیری عزتالله سحابی و اعضای نهضت آزادی بود. او همچنین پس از به وقوع پیوستن سلسله حوادث سیاسی اواسط و اواخر دهه هفتاد در نامهای به آیتالله خامنهای از او خواست: «قبل از هر چیز از جنابعالی میخواهم دستور دهید عاملان جنایات حمله به کوی دانشگاه معرفی شوند و آنها را به میز محاکمه بکشانند.» این نامه در روزنامه نشاط انتشار یافت و مدتی پس از انتشار این نامه، این روزنامه توقیف شد. یدالله سحابی که از هفدهم فروردین ۱۳۸۱ در پی خونریزی مغزی و کهولت سن در بیمارستان جم تهران بستری شده بود سرانجام در ساعت ۶:۳۰ صبح روز جمعه ۲۳ فروردینماه در حالی درگذشت که اکثر همفکران او به قید وثیقه آزاد شده بودند. بدین ترتیب بیش از ۹ دهه زندگی و تأثیرگذاری وی که شامل عضویت شورای مرکزی جبهه ملی، عضو شورای مرکزی نهضت مقاومت ملی، از موسسین نهضت آزادی ایران، عضو شورای عالی فرهنگ، تأسیس دانشسرای مستقل تعلیمات دینی، ریاست اداره فرهنگ تهران، وزیر مشاور دولت موقت، همکاری در تدوین پیش نویس قانون اساسی، عضو شورای انقلاب، رئیس سنی دوره اول مجلس شورای اسلامی، ازمؤسسین شرکت سهامی انتشار و… که در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران بود پایان یافت و پیکر ایشان در امامزاده عبدالله شهر ری به خاک سپرده شد.
۳۷ سال پیش در چنین روزی آرامگاه فاطمه معصومه قم شاهد فریادهای «مرگ بر منافق» «مرگ بر ضد ولایت فقیه» و «مرگ بر آمریکا» بود. این فریادها به مناسبت رحلت یکی از بزرگترین علمای تاریخ معاصر شیعه که اتفاقا از چهره های برجسته روحانیت سیاسی نیز بود سرداده می شد. اما چرا؟ این روحانی برجسته که بود و جواز هتک حرمت میتش به کدامین گناه صادر گشته بود؟
در سال ۱۲۸۱ ه.ش آیتالله سید محمد موسوی زنجانی مجتهد شیعه صاحب فرزندی شد و نام او را سیدرضا نامید. نام اصلی او سید رضا موسوی فرید و معروف به سید رضا زنجانی و سید رضا مجتهد زنجانی بود. سید رضا بنا بر سنت آبا و اجدادی خاندان خود مشغول تحصیل در علوم حوزوی گشت و ضمن برخورداری از کلاس درس آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در نجف، افتخار شاگردی آیت الله عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم را در ایران کسب نمود و به مقربترین شاگرد ایشان تبدیل گردید. اجازه اجتهاد ایشان را مرحوم حائری یزدی شخصا صادر نموده و در توصیف ایشان از عناوینی نظیر «عالم کامل»، «محقق مدقق ثقه امین»، و «نور چشم و مایه سرور خاطر من»، «از علمای اعلام و مجتهدین عظام» استفاده نمودند.
آیت.الله سید موسی شبیری زنجانی مرجع تقلید متنفذ عصر حاضر در باب ایشان عنوان می دارند «کمتر کسی در فقه و اصول و چیزهای دیگر به حاج آقا رضا میرسید. مرحوم والد ما درباره استعداد حاجآقا رضا میگفتند که ایشان فقه را از جیب خود درمیآورد!» پرورش در خانوادهای سیاسی در کنار متقارن گشتن ایام زندگی سیدرضا با حوادثی نظیر اشغال ایران بدست متفقین و … از او روحانیای سیاسی ساخت و باعث شد که وجهه سیاسی وی پررنگتر از سایر ابعاد زندگیش باشد. وی همراه با برادر بزرگترش آقا سید ابوالفضل از روحانیون عضو اتحادیه مسلمین بودند که در جریان ملی شدن صنعت نفت از دولت ملی دکتر محمد مصدق حمایت کرده و به جرگه ملیون پیوستند. ایشان همراه با سید علی رضوی هیات علمیه تهران را در حمایت از دکتر مصدق راه اندازی کردند که در حقیقت نخستین تشکل سیاسی روحانیت در کشور بود. پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایشان با همراهی چهره.هایی نظیر محمد نخشب، حسین شاهحسینی، ابراهیم کریمآبادی و … نهضت مقاومت ملی را با شعار «نهضت ادامه دارد» بنیان گذاشت و ضمن برعهده گرفتن رهبری آن جهت تامین منابع مالی فعالیت های نهضت باغ فندق خود در زنجان را فروختند. وی در همین راه چندین بار بازداشت شد که در یکی از این بازداشتها وی درزندان با دکتر فاطمی وزیر خارجه دولت ملی همبند میشود و دکتر فاطمی یادداشتهای خود را در خصوص ماجراهای دوره دولت ملی و حوادث بعد از ان از طریق واسطهای در زندان به ایشان میسپارد و همچنین در وصیت خود از آیتالله زنجانی می خواهد تا مراقب فرزندش بوده و هزینه های زندگی او را بعد از مرگش تامین نماید امری که تا زمان حیات آیتالله زنجانی همواره در جریان بود. سید رضا زنجانی بعد از مدتی حبس به دلیل فعالیتهایش در نهضت مقاومت به زنجان تبعید شد. او یکی از حامیان مالی خانوادههای جانباختگان پس از کودتای ۲۸ مرداد بود. این حمایت وی از خانواده های قربانیان دوره پهلوی بدون توجه به جهتگیریهای سیاسی آنان صورت میگرفت که میتوان از جمله این موارد حمایت وی ازهمسر و فرزند وارطان سالاخانیان که یک فعال سیاسی ارمنی عضو حزب توده که در زندان های پهلوی زیر شکنجه کشته شده بود یاد کرد.
با پایان یافتن فعالیتهای نهضت مقاومت ملی و با باز شدن فضای سیاسی کشور، جبهه ملی ایران در تیر ماه ۱۳۳۹ توسط تعدادی از ملیون من جمله شادروانان کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی، باقر کاظمی، مهدی آذر، شاپور بختیار، حسین راضی، مهدی بازرگان به رهبری الله یار صالح مجددا فعالیت هیا خود را آغاز کرد؛ که ایشان نیز نقش مهم و غیر قابل انکاری در تشکیل و ساماندهی آن بازی کردند. در این ادوار (پس از کودتا ۲۸ مرداد) که شادروان مصدق در حصر غیرقانونی در قلعه احمدآباد قرارداشت، سیدرضا زنجانی همواره با ایشان تماس داشته و مکاتبه می نمود. در نهایت در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ آنگاه که رهبر ملی ایرانیان چشم از جهان فرو بست، ایشان نماز میت را بر پیکر دکتر مصدق اقامه نمود.
پس از انقلاب ایشان به تبعیت از استاد خود آخوند خراسانی با دخالت روحانیت در اداره حکومت مخالفت ورزیده و شدیدا با دخالت روحانیت در مناصب اجرایی مخالفت میکردند. دختر ایشان بانو بهیّه موسوی زنجانی (حائری) در این زمینه عنوان می دارند: «او خواهان موقعیت معنوی و روحانی عالمان دینی بود و با دخالتهای روحانیان در امور اجرایی مخالفت میکرد، زیرا معتقد بود که ورود به کارهای اجرایی جایگاه معنوی روحانیت را مخدوش خواهد کرد. در زمان دولت ملی، دکتر مصدق با توجه به حسن اعتمادی که به مرحوم زنجانی داشت پیشنهاد نمود که به طور کلی تمام موقوفات در اختیار آیت الله زنجانی قرار گیرد. اما ایشان از این کار استنکاف ورزید و چنین استدلال کرد: دولت عامل این کار است و ما به هیچ وجه نمی توانیم در عمل مجریان خوبی باشیم. ما هر کجا مغایر با ضوابط مذهبی و قانونی عمل شود تذکر می دهیم. دخالت در امور اجرایی موجب بلا و فساد است چون عده ای ممکن است به دلیل عدم رشد فکری کینه بورزند و عده ای هم به همان دلیل ایجاد دوستی کنند و این برای روحانیت که باید از جایگاه معنوی نزد مردم برخوردار باشد جایز نیست. زیرا ممکن است عده ای نسبت به ما بدبین شوند و این بدبینی منتهی به بدبینی به مذهب شود. ما باید کوشش کنیم تا دولتها معتقد به مبانی اسلام و اصول قانون باشند و به مردم تذکر دهیم به کسانی رای دهند که صالح باشند ولی خود ما مستقیما مجری و عمل کننده نباشیم.»
سید رضا زنجانی پس از انقلاب نیز به یاری جبهه ملی ایران پرداخته و از فعالیت ملیون حمایت می نمودند. نخستین اطلاعیه ایشان پس از انقلاب بدین شرح است:
«بعد از سلام به عموم برادران و فرزندان و مسئلت موفقیت شما در اعتلای کلم اسلام و مبارزات ملی اعلام می دارد سی ام تیر سال ۳۱ طلیعه مبارزات ملت است که با مقاومت تام و به شهادت رسیدن عده زیادی از فرزندان عزیز خود توفیق یافت که استعمار و استبداد را مجبور به عقب نشینی و حکومت ملی خود را حفظ نماید. اهمیت این قیام تا آنجا رسید که مجلس ۱۷ جهت زنده نگه داشتن آن روز قانون تعطیل رسمی و بزرگداشت آن را تصویب نمود. حکومت منحوس کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ با شکنجه و کشتار جوانان عزیز در مدت ۲۷ سال مانع انجام مراسم ملی در آن روز گردید. حال که به فضل خدا و به رهبری آیت الله خمینی و فداکاری ملت عزیز حکومت و سلطنت منحوسه از بین رفته است شایسته است تمامی گروهها و أحزاب و طبقات ملت در روز سی ام تیر ماه جاری در میدان بهارستان جهت بزرگداشت آن روز مشارکت فرمایند.»
پس از انقلاب که سم پاشی ها برعلیه ملیون و شادروان مصدق از تریبون های رسمی کشور دنبال شده و کار تا جایی پیش رفت که مصدق را تکفیر و جبهه ملی را مرتد اعلام کردند، آقا سید رضا در مصاحبه با روزنامه مردم ایران می گوید: « آن مرحوم (دکتر مصدق) بدون تردید مسلمان معتقدی بود و اسلام را بالاتر از آن می.دانست که آن را وسیله پیشبرد مقاصد سیاسی و جلب افکار قرار بدهد. در تعجبم که به چه مبنا این سوال مطرح شده است! کدامیک از نخست وزیران و وزیران قبلی و بعد کابینه ایشان مسلمان تر از ایشان بودند. او شخصیت سیاسی بود نه مبلّغ رسمی مذهب.» ایشان همچنین مهمترین و شاخصترین حامی بنی صدر نخستین رئیس جمهور پس از انقلاب سال ۵۷ بودند و فرزندشان فرید زنجانی مسئول دفتر رئیس جمهور بودند و فرزند دیگرشان سعید در وزارت امور خارجه فعالیت داشتند. که در نهایت ترکش برخوردها با بنی صدر به آن ها نیز اصابت نموده و فرید زنجانی مدت ها طعم زندان های جمهوری اسلامی را چشدند آن عالم فقید تا آخر عمر همواره منتقد حکومت بوده، ضمن تلاش برای متشکل نمودن ملیون نسبت به انحرافات موجود ساکت نمیماندند.
اعلامیه ایشان در خرداد ماه سال ۶۰ نمونه ای از این تلاش های ایشان است:
هیأت حاکمه فعلی – در اثر ضعف درک سیاسی و غفلت از رعایت مقررات اسلامی و قانون اساسی که خود واضع آن بودند و اختلاف داخلی و عدم رعایت ارزشهای انسانی و آداب شرعی – ملت و مملکت را با خطرات وحشتنناکی مواجه ساخته اند: خطر تجزیه، خطر مغلوبیت در جنگ تحمیلی عراق که در اثر اشتباه سیاسی (صدور انقلاب) به وجود آمد، خطر فقر و بیکاری و تورم و قحطی، عدم امنیت جانی و مالی، تسلط دستهجاتی بنام حزب الله(برعکس نهند نام زنگی کافور) – که از ناحیهی بعضی شعبات حکومتی بطور غیرعلنی مورد حمایت قرار گرفته اند – بر جان و حیثیت و آزادی مردم، تعدد مراجع مسئول بدون حدود مشخصهی صلاحیت شرعی و یا قانونی آنها، خلاصه هرج و مرج در پهنای کشور و غیرها.
و چنین احساس می شود که اهتمام هیأت حاکمه فقط به ادامه حیات و سلطه خود می باشد، به هر وسیله و به هر قیمت. کلمهی مبارکهی اسلام بدون رعایت محتوی و مقررات آن در عمل و قتل و حبس و تهدید و هتک و اخذ اموال بدون مجور شرعی و عرفی و تهمت ضدانقلاب و غیرها برای همین منظور به کار گرفته می شود. آیا بهانه ضدانقلاب تا کی باید وسیلهی هتک حیثیت و گرفتاری مردم باشد؟ انقلابی به فضل خداوند تعالی به وجود آمد و ریشه یک منصب وراثتی منحوس کنده شد، و قابل احیاء هم نیست.
عجبا در چنین موقعیتی که کشور اسلامی در معرض سقوط و خطر قرار گرفته است چرا حضرات اعلام و مراجع عِظام مُدَّ ظِلُّهُم سکوت فرموده اند و مسلمانان را به وظایف خطیر خود ارشاد نمیفرمایند؟ شاید موجب سکوت آن باشد که چند نفر از أعلام عِظام در ماههای قبل بر اساس علاقه و احساس تکلیف شرعی به ملاقات رفتند (حضرت آیت الله محلاتی و حضرت آیت الله قمی) و مطالبی به عرض رساندند، ولی بلا نتیجه محضر ایشان را ترک فرمودند؛ و همین امر سبب شد که داعی به فکر زیارت و بحث با ایشان نشدم، و فکر کردم که شاید ایشان فقط از اشخاص معینی پذیرا باشند، مضافا بر اینکه ایشان امروز مثل بهشت محفوف به مکاره هستند، و تحمل آن در استعداد هر کس نیست. امید است که نسخهی این نامه به لحاظ معظم له برسد، و مورد توجه قرار گیرد، إن شاء الله تعالی.
در خاتمه معتقدم که مسئولیت دفع خطر شرعا متوجه عموم مسلمانان و طبقات مردم است، که با ایمان و توکل به خداوند و در ظلّ عنایت ولیّ عصر روحنا فداه و تحت ارشاد مراجع عِظام با وحدت فکری و عملی و مراقبت دقیق و مقاومت و استقامت بر خطرات و مشکلات فعلی فائق آیند، إن شاء الله تعالی. وَمَنْ جَاهَدَ فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنَا.
آیت الله سید رضا زنجانی نهایتا در ۱۴ دی ماه ۱۳۶۲ درگذشت و با وساطت آقای شیخ مرتضی حائری یزدی، پیکرش پس از اقامه نماز به امامت برادرش سید ابوالفضل زنجانی در در ورودی مسجد طباطبایی حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد.
دانشگاه عرصه ی مقدس کسب دانش و پهنه ی محترم فراگیری علوم وفنون برای ساختن آینده این مرز و بوم بوده و هست . و آنان که پای در این معبد تعلم و یادگیری گذاشته و بهترین سال های عمر خود را در راه تحصیل علم و ارتقای سطح آگاهی خود صرف می کنند ، برگزیده ترین و مستعد ترین فرزندان این ملت اند که ” دانشجو ” نام دارند . دانشجویان با کسب علوم و مهارت های گوناگون آینده سازان جامعه اند . دانشجویان با فراگیری علوم انسانی ، علوم تجربی ، علوم ریاضی و هنر و سایر دانش ها و مهارت ها ، زیربنای توسعه وپیشرفت کشور و رفاه و آسایش و سعادت هموطنان خود و اقتدار ملی را تامین میکنند . دانشجویان به مناسبت آگاهی و هوشمندی ، خیلی زودتر و بهتر به نارسایی ها وکج روی ها و فساد های موجود در جامعه پی می برند و به اقتضای سن پر شور خود و به سبب ارتباط نزدیک و امکان تبادل نظر که در محدوده دانشگاه برایشان میسر است ، در موضع پرسش گری و انتقاد و ایستادگی و مبارزه علیه ناروائی ها و بی عدالتی ها قرار می گیرند . و از همین روی است که دانشجو ودانشگاه همواره چون ستونی استوار در مقابل دستگاه های فاسد و ستم گر و بر باد دهنده ی منافع ملی و زیرپا گذارنده ی آزادی ، استقلال و عدالت اجتماعی قرار می گیرند . و به همین جهت همواره مورد سرکوب و خشونت حکومت های فاسد غیر ملی بوده و هستند . تا استبداد و وابستگی و فساد و عدم رعایت قانون وجود دارد ، جنبش اعتراضی دانشجویان هم غرش میکند و فریاد می زند .
در روز 16 آذر 1332 که حدود چهار ماه ونیم از کودتای 28 مرداد گذشته بود ، در شرایطی که از یک طرف محاکمه مصدق ، نخست وزیر دولت ملی ، در بیداد گاه نظامی کودتاچیان در جریان ، و فریاد های رسای آن بزرگ مرد تاریخ در دفاع از آزادی و استقلال ایران ، در آن بیدادگاه در فضای جامعه ایران طنین انداز بود ، واز سوی دیگر برقراری رابطه مجدد دولت کودتا با دولت استعماری انگلیس اعلام گردیده ، و هم چنین خبر آمدن نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران در روز های آینده اعلام شده بود . نا گهان بغض دانشگاه به انفجار رسید و دانشگاه تهران قیام کرد . ودر این خیزش ، رگبار مسلسل عوامل نظامی کودتا ، سه دانشجوی دانشکده فنی را به خاک انداخت و سنگفرش محوطه دانشگاه را از خون آنان رنگین ساخت . احمد قندچی ، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا شهدای قیام آن روز تاریخی اند . اما 16 آذر چون جرقه ای بود که سیاهی و ظلمات روز های پس از کودتا را شکست و این روز درخشان را به نام روز دانشجو در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ملت ایران به ثبت رساند . پس از آن باز هم بار ها دانشگاه مورد هجوم عمال استبداد و دیکتاتوری قرار گرفته است . در روز اول بهمن 1340 ، در روز هیجدهم تیرماه 1378 و در همین آبان ماه سال 1398 ، تا دانشگاه وجود دارد ، فریاد آزادیخواهی و عدالت طلبی خاموش نخواهد شد .
جبهه ملی ایران 16 آذر ، روز دانشجو را به دانشجویان عزیز کشور تبریک می گوید و اعتقاد دارد که رعایت استقلال دانشگاه یعنی بر قراری مدیریت مستقل و منتخب استادان دانشگاه ، بدون دخالت و انتصابات حکومتی و همچنین رعایت حق استفاده از آزادیهای سیاسی و اجتماعی دانشجویان امری لازم و ضروری برای ارتقاء سطح توسعه علمی وپیشرفت کشور است .
زندانیان سیاسی و دانشجویان زندانی را آزاد کنید.مانع ادامه تحصیل دانشجویان حق طلب و مبارز نشوید . استادان فرهیخته دانشگاه را از آموزش واقعیات سیاسی و اجتماعی باز ندارید .
شانزدهم آذر ماه 1399 خورشیدی
تهران – شورای مرکزی جبهه ملی ایران
متولد ۱۳۱۴ در مشهد و کشته شده در سال ۱۳۶۷ در تهران، اولین وزیر بهداشت ایران پس از انقلاب در کابینه مرحوم مهندس بازرگان و از یاران جبهه ملی و دکتر محمد مصدق در دوران دولت ملی و نهضت مقاومت ملی می باشد.
وی که شاهد هجوم نیروهای روس به مشهد در دوران کوکی خود بود، فشار و سختی دوران کودکی باعث ایجاد انگیزه وطن پرستی و مهرورزی به میهن شد و راه جبهه ملی و دکتر مصدق را به عنوان راه عشق خود به میهن انتخاب کرد و در دوران دانش آموزی و دبیرستان در جهت حمایت از ملی شدن صنعت نفت ایران فعالیت کرد.
تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته پزشکی در مشهد آغاز کرد و توانست با مدرک دکترای روانپزشکی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شود، همکارانش در حرفه طب و طبابت وی را فردی رقیق القلب و بسیار مهربان در پیشه خود می شناسند.
پس از وقایع تلخ کودتای ۲۸ مرداد همیشه در صدد اتحاد گروه ها و احزاب و سازمان ها بود و منافع ملی را به منافع گروهیش مقدم می شمرد و سعی و تلاش خود را برای بقای فعالیت های زیرزمینی نهضت مقاومت ملی حفظ میکرد.
سامی معتقد به اسلام و انسانی مذهبی بود و در کانون نشر حقایق اسلامی در کنار استاد محمدتقی شریعتی فعالیت میکرد و اعتقاد وی به زدودن اسلام از خرافات و پیراستن آن به آزادی و عدالت بود. سامی در دل فعالیت در کانون نشر حقایق به نهضت خداپرستان سوسیالیست پیوست و بعدها از بانیان جنبش انقلابی مردم ایران شد.
نهضت خداپرستان سوسیالیست که بعدها در حزب مردم ایران ادغام شده بود از جمله احزاب جبهه ملی محسوب میشد، حزب مردم ایران که رویکرد سکولار داشت اولین کنگره خود را در سال چهل و دو برای مقابله با استبداد و خفقان قبرستانی رژیم پهلوی برگزار کرد، دکتر سامی که در جناح رادیکال این حزب قرار داشت به تاسی از نهضت های انقلابی آن دوران جهان پیشنهاد مشی مسلحانه به حزب و همچنین به جبهه ملی داد که با مخالفت اکثریت رو به رو شد، به همین دلیل معتقدین به این مشی، جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) را ایجاد کردند و بدین ترتیب جاما در سال چهل و دو ایجاد شد، با این که جاما و دکتر سامی و یارانش در این ارگان هیچ گاه به صورت عملیاتی وارد فاز مسلحانه نشدند و فقط در حد صحبت و تبادل نظر جلسات برگزار می شد، اما در نهایت بازداشت شده و به زندان افتادند.
با پیروزی انقلاب پنجاه و هفت، دکتر سامی به عنوان وزیر بهداشت دولت مهندس بازرگان انتخاب شد، وی در این مسند طرح طب ملی را ارائه داد که به موجب آن هزینه پزشک و خدمات درمانی و دارو برای کلیه ایرانیان رایگان بوده و تاسیس بیمارستان غیر دولتی ممنوعیت داشت، اقدامات وی در همان زمان کوتاه مدت وزارتش در جهت حذف بروکراسی بی مورد و کاهش هزینه های اداری در دستگاه بهداشت و درمان ایران ستودنی است. وی قبل از استعفای جمعی دولت مهندس بازرگان چندین بار به دلیل نارسایی ها و کمبودها و دخالت های بی مورد استعفا داده بود اما در نهایت استعفایش چند روز پیش از استعفای دولت پذیرفته شد.
پس از آن به عنوان نامزد انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری ثبت نام کرد که در این انتخابات نفر ششم شد، ولی موفق شد در انتخابات مجلس به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یابد و پس از اتمام فعالیتش در مجلس تا زمان شهادتش فعالیت و سمت سیاسی را عهده دار نشد. دکتر کاظم سامی در دوم آذر ماه سال یکهزار و سیصد و شصت و هفت در مطب طبابت خود در تهران توسط فردی که به عنوان بیمار مراجعه کرده بود از ناحیه سر مورد اصابت ضربه چاقو قرار گرفت و دو روز بعد علی رغم تلاش پزشکان و جراحان درگذشت.
وزیر کشور وقت ایران محتشمی پور سه هفته بعد اعلام کرد، قاتل وی محمود جلیلیان کارمند سازمان هلال احمر در حمامی در اهواز خودکشی کرده، اکبر هاشمی رفسنجانی ریاست جمهوری اسلامی وقت نیز انگیزه قتل را اختلاف شخصی دانست. اما برخی شایعات مبنی بر آن بود تا سامی قصد داشت در انتخابات ریاست جمهوری بعدی با حمایت آیت الله منتظری به عنوان رقیب اکبر هاشمی رفسنجانی وارد میدان شود.