به نقل از سايت چشم انداز ايران
چشم انداز شماره 24 ـ بهمن و اسفند 1382
اشاره: همانگونه كه در گفتوگو با آقاي حسين شاهحسيني باعنوان “شانزدهم آذر، قلب تپنده جنبش دانشجويي” در نشريه شماره 17 ذكر شد، چشمانداز ايران بر آن است كه به بررسي سه نقطه عطف جنبش دانشجويي ـ شانزده آذر 1332، اول بهمن 1340 و هجدهم تير 1378ـ بپردازد. از همينرو و به جهت همزماني با واقعه اول بهمن 1340، كتابهاي چندي مورد مطالعه قرار گرفت و سوالاتي مطرح گرديد. ازجمله اين كتابها ميتوان به “تاريخ سياسي 25 ساله ايران، سرهنگ غلامرضا نجاتي”، “از نهضتآزادي تا مجاهدين، خاطرات لطفالله ميثمي”، “اقتصاد سياسي ايران، دكترمحمدهمايون كاتوزيان” و… اشاره كرد.
در همين راستا گفتوگويي با آقاي حسين شاهحسيني از بنيانگذاران نهضت مقاومت ملي و از فعالان هميشگي نهضتملي ايران صورت گرفت كه از نظر خوانندگان ميگذرد. چشمانداز ايران اميد دارد تا در همين زمينه بتواند از نظرات و ديدگاههاي ساير فعالان سياسي نيز بهره گيرد.
¢با تشكر از اينكه وقتتان را به خوانندگان چشمانداز ايران اختصاص داديد. همانطوركه سال گذشته در مصاحبة 16 آذر 1332 مطرح شد چشمانداز ايران بر آن است تا روي جنبش دانشجويي ايران كار بكند و تاكنون از اين كار استقبال نيز شده است. براي كار در اين زمينه سه مقطع را در نظر گرفتيم؛ 16 آذر 1332, اول بهمن 1340 و 18 تير 1378. ويژگي مشترك اين سه مقطع در اين است كه دانشجويان مستقيماً با قوةقهريه روبهرو شدند و هر سه را ميتوان يك فاجعه نام نهاد. از آنجا كه شما در مقطع اول بهمن 1340 عضو جبههملي بوده و در متن حوادث آن زمان حضور داشتيد و همچنين از آنجا كه در كنگرة جبههملي درسال 1341 درباره واقعة اول بهمن گزارشي داده شد, تقاضا داريم كه مطالب ارزشمند و ريشهيابي خود در مورد علل پيدايش اين واقعه را براي ما مطرح نماييد. خواهشمنديم به حوادث دورة نخستوزيري اميني ـ از تظاهرات جلاليه تا اول بهمن ـ و رابطة دولت وي با جبهةملي پرداخته و آن را ريشهيابي كنيد.
£بسم الله الرحمن الرحيم ـ با تشكر و سپاس از اينكه فرصتي در اختيار من قرار داديد. قطعاً اطلاع داريد كه تنها حزب و گروهي كه من به عضويت آن درآمدم, جبهةملي ايران بود. به دليل اعتقادات و ريشههاي مذهبي كه براي مبارزات خود قائل بودم بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 در خدمت آيتالله زنجاني در نهضت مقاومت ملي شروع به فعاليت كردم و اين فعاليت تا جبهةملي دوم ادامه پيدا كرد. در جبههملي دوم افتخار داشتم تا در كنار ديگر دوستان مشغول فعاليت شوم. از آن تاريخ به بعد مسئوليتهاي شبكهاي و سازماني را به من واگذار كردند. قطعاً مطلع هستيد كه بهدليل فسادي كه در دستگاه حكومت سپهبدزاهدي پيدا شد و حيفوميل تمام امكاناتي كه دولت امريكا در اختيار دولتهاي بعد از كودتا قرار داده بود, نتيجة كار نه به نفع ملت ايران بود و نه به سود خارجيها. مخالفت مردم نسبت به حاكميت روزبهروز شديدتر شد. از اين رو در سياست امريكا تجديدنظري پيدا شد. بر اين اساس كه پس از كودتا و درحاليكه امريكا بهوسيلة دولت زاهدي و وزارت دارايي علي اميني مسئلة نفت را حل كرده بود, از اين پس بايد كساني در ايران حكومت كنند كه با مردم به ملايمت رفتار كرده تا حاكميت بتواند پايگاهي در جامعه داشته باشد. اين تجديدنظر سياسي موجب شد كه علي اميني يك خوشبيني نسبي در مملكت ايجاد كند, البته تا قبل از اينكه ايشان در كابينة زاهدي قرار بگيرد مردم بيشتر به او خوشبيني داشتند، ولي زمانيكه اميني در كابينة زاهدي قرار گرفت در زمان وزارت دارايي وي قرارداد كنسرسيوم نفت پذيرفته شد و مردم نسبت به وي كينه پيدا كردند. اما اين كينه به حدي نبود كه اميني را در جامعه طرد كنند، چرا كه او بين جامعة روحانيت آن زمان نفوذ بسيار زيادي داشت. ازسوي ديگر در بين طبقة تحصيلكرده هم جايگاه مناسبي داشت. از اينرو اميني را به سمت نخستوزيري بر سر كار آوردند. وي در آغاز كار و در اولين نطقش اعلام كرد كه «من آمدهام تا اصلاحاتي در مسائل اقتصادي اين مملكت انجام دهم, چرا كه اقتصاد ايران واژگون شده است و ما دچار بحران اقتصادي بسيار هستيم. او براي اينكه نشان دهد كه آزادانديش است و قصد دارد قانون را اجرا كند از همان روزها شروع به سخنراني كرد. او هر روز در راديو و تلويزيون مملكت سخنراني ميكرد و مطرح ميكرد كه من عواملي را كه دستگاههاي قضايي ما را تا بهحال منحرف كردهاند, تحت تعقيب قرار ميدهم. در اين راستا وي دستور بازداشت آزموده را صادر كرد تا به اين وسيله جاذبيتي پيدا كرده و دوستان و طرفداران دكتر مصدق نسبت به كار او خوشبين شده و با او همكاريكنند. روزنامههاي آن دوران هم در مورد بازداشت آزموده نوشتند كه «ايشمن ايران» بازداشت شد. اميني همزمان هياهويي در ادارات دولتي به راه انداخته بود و اشخاصي را آورده بود تا مردم نسبت به او خوشبين بشوند. بهعنوان مثال آقاي احمد صدر حاج سيدجوادي را كه قاضي خوشنام و دادستان تهران بود آورده بود. دكتر الموتي ـ از قضات خوشنام ـ را وزير دادگستري كرده بود. در كل چنين وانمود ميكرد كه آمده تا با فساد مبارزه كند و فساد اداري را از بين ببرد.
علاوه بر اين براي اينكه روحانيت را جذب كند, واحدي بهنام واحد روحانيت راه انداخت و آقاي شريفالعلماي خراساني را مسئول آن كرد. البته بهصورت وزارتخانه نبود, ولي زير نظر نخستوزير اداره ميشد و محل آن در كنار مجلس شوراي ملّي در مدرسة سپهسالار بود. در آنجا جلساتي با روحانيون براي جلب نظر آنها برگزار ميكرد. در چنين شرايطي با توجه به قولي كه به خارجيها داده بود سعي داشت اصلاحات ارضي را پياده كند, ولي در عين حال چون مجلس را منحل كرده بود و فرمان انحلال را گرفته بود جبههملي از او حمايت نميكرد چرا كه جبهةملي دوم (در سال 1340) ـ كه تنها نيروي در صحنه بود ـ اعتقاد داشت كه حكومت مشروطه بدون داشتن مجلس شورايملي تحقق نمييابد و كارهاي اصلاحي بايد با نظر نمايندگان مجلس صورت بگيرد. اميني در آغاز قول داد كه انتخابات را برگزار كند و در تمام نطقهايش اعلام كرد زماني كه آرامش ايجاد شود انتخابات را شروع ميكند؛ شاه هم حتي در مصاحبههاي خود گفت كه مجلسي را كه ما منحل كرديم بايد انتخابات را مجدداً برگزار كنيم. درچنين شرايطي لوايحي را از طريق آقاي حسن ارسنجاني ـ كه وزير و مشاور وي و مدير روزنامة «داريا» بود و با برادران لنكراني نيز همكاري ميكرد ـ ارائه كرد. آنزمان ميگفتند كه آقاي ارسنجاني “چپ نفتي” است و از همينرو براي اصلاحات ارضي پيشقدم شده است. در مسئلة اصلاحات ارضي, اعتقاد جبههملي بر اين بود كه اصلاحات ارضي بايد در مملكت ايجاد شود, اما از طريق قانون. شعار جهبهملي نيز «اصلاحات آري ـ ديكتاتوري نه» بود. در ابتدا شاه با اميني اختلاف سليقه داشت, اما اختلاف تفكر نداشتند. هيچكدام معتقد به آزادي نبودند، اما اميني ظاهر قضيه را حفظ ميكرد. وي به شكلي لايحة اصلاحات ارضي را به تصويب رساند كه جنبههاي قانوني آن كاملاً رعايت نشد و مردم در آن صاحبنظر نبودند. جبههملي معتقد بود كه، روابط بين حاكم و مردم را قانون معين ميكند نه يك شخص, اما اميني روزبهروز قوانين را زير پا ميگذاشت حتي جبهةملي آن روز با وجود مخالفتها و خشونتهايي كه دكتربقايي با دكتر مصدق كرده بود وقتي اميني دكتربقايي را تحت فشار قرار داد خوشحال نشد, چرا كه معتقد بود چه دكتر بقايي و چه هر شخص ديگري هرگونه مخالفتي كرده است بايد از طريق قانوني مجازات شود, نه از طريق قدرتهاي شخصي. به همين دليل جبههملي درمقابل اميني موضع گرفت. من معتقدم كه عامل اصلي اين تشنج هم شخص اميني بود, بهدليل اينكه احساس ميكرد, اگر انتخاباتي را در سراسر ايران انجام بدهد نظام توفيقي پيدا نميكند. شاه هم به اين وسيله خود را موجه جلوه ميداد و ميگفت كه اميني انتخابات را انجام نميدهد. درنتيجه شاه از نظر قانوني خود را موجه جلوه ميداد و اميني را غيرموجه. اختلاف تفكر جبهةملي و اميني در اين بود كه جبههملي معتقد به استقرار حاكميت قانون از طريق پارلمان بود, ولي اميني زير بار اين حرف در آن شرايط نميرفت، حاكميت شاه هم از اين فرصت استفاده ميكرد و به تعديات و زورگويي خود ادامه ميداد. در شرايطي كه گفته ميشد دزدها دستگير شدهاند, اما آنها تحويل محاكم قضايي داده نميشدند و دكترمصدق در تبعيد بود.
دكترين اميني در آن شرايط حضور جبههملي در صحنه بدون تفكر و حضور دكترمصدق بود، در عين حال جبههملي معتقد بود كه دكترمصدق را از زندان آزاد كنند فارغ از اينكه وي كار سياسي بكند يا نكند. درهرحال قانون بايد حكومت كند و انتخابات پارلماني برگزار شود. در برنامهاي كه جبههملي در 28 ارديبهشت ماه در جلاليه برگزار كرد نيز جمعيتي كه حضور يافته بودند, خواستار اجراي انتخابات آزاد بودند. قطعنامهاي كه آن روز توسط داريوش فروهر خوانده شد نيز حكايت از اين داشت كه جبههملي خواستار اجراي قانون در سراسر ايران است.
¢در كجا ميتوان تأييدي از سوي جبههملي نسبت به اصلاحات ارضي يافت؟
£جبههملي در ميتينگ 28 ارديبهشت صريحاً عنوان كرده است كه ما معتقد به اصلاحات ارضي هستيم. جبههملي كميسيوني توسط آقاي فريدون مهدوي ـ كه بعدها وزير كابينة هويدا شد ـ تشكيل داد. ايشان رئيس كميسيون بود و شعار “اصلاحات ارضي آري ـ ديكتاتوري نه” از آن كميسيون آغاز شد.
روزي كه ما در ميدان جلاليه بوديم. شعارمان اصلاحات آري ـ ديكتاتوري نه بود. من با خانم پروانه فروهر ـ كه آن زمان دانشجو بود ـ بارها در ميدان جلاليه و خيابان اميرآباد شمالي حركت ميكرديم و اين شعار را ميداديم و مردم هم پشت سر ما حركت ميكردند. حتي روزنامة جبههملي نيز در آن دوران نوشت كه ما با اميني مخالف نيستيم. بلكه با عدم اجراي قانون ـ كه اميني عامل آن است و نميگذارد قانون انتخابات اجرا بشود ـ و با نداشتن مجلس مخالفيم, اما اگر مجلس تشكيل بشود و قانونگذاري كند, ما هيچ مخالفتي با آن نداريم. اميني در توجيه كار خود ميگفت كه بههيچ طريق نميتوان انتخابات را برگزار كرد چرا كه مملكت در حالت تشنج است. بهتر است كه ابتدا اصلاحات ارضي انجام بشود. اگر شما منشوري را كه از كنگرة جبههملي ايران در سال 1341 بيرون آمده مطالعه كنيد, ميبينيد كه در آن راجع به اصلاحات ارضي, كارخانجات, تعديل ثروت و مليشدن منابع زيرزميني بسيار سخن گفته شده است. اميني تلاش ميكرد كه ما را مقابل شاه قرار داده و خود را موجه جلوه دهد. در خانة 143 كه ما بوديم روزي آقايان خيرخواه آمدند و گفتند كه اسم اينجا را «كلوپ مصدق» بگذاريم. مرحوم اللهيارصالح معتقد بود كه ميخواهند ما را به مرحلهاي بكشند كه اين تابلو را پايين آورده و ما را آزار و اذيت بكنند. كاملاً مشخص بود كه جبههملي طرفدار دكترمصدق و دنبالهرو هدفهاي اوست, اما اگر ما اين كار را ميكرديم خود به خود محيطي را فراهم ميكرديم تا آنها ايجاد تشنج كنند و اثر حرفهاي مثبت ما از بين برود. بهتر اين بود كه ما در مقابل اين مسئله مقاومت كنيم و حرفمان را بزنيم, نه اينكه با داشتن تابلو بخواهيم خود را معرفي كنيم.
اميني حاضر نبود دكتر مصدق را تحمل كند, در صورتيكه از اقوام او بود. او ميخواست حكومت كند, امّا بدون دكترمصدق. جبههملي نميگفت كه دكترمصدق حاكم باشد, اما خواستار آزادي او از زندان بود. دكترمصدق خواهان اين بود كه قيد و بند را از او بردارند. حتي در ملاقاتي كه شادروان دكترصديقي با اميني داشت از او خواسته بود كه دكترمصدق را رها كند. اميني گفته بود كه “دكترمصدق بايد بيايد, ولي در حال حاضر شرايط ايجاب نميكند كه ايشان بيرون تشريف بياورند و بهتر است در احمدآباد باشند.” شرط اينكه اميني وارد صحنه شود اين بود كه مصدق هم رها شود و به صحنه بيايد. به همين دليل هم دوستان نهضتآزادي ـ نه صراحتاً ـ با آمدن آقاي علي اميني موافق بودند و نسبت به جبههملي اعتراضاتي داشتند مبني بر اينكه چرا جبههملي درمقابل علي اميني موضع گرفته است و شاه تقويت ميشود. جبههملي شخصاً با اميني مخالفتي نداشت, ولي از نظريات باطني او ـ نهضتملي بدون نظر دكترمصدق ـ آگاهي داشت. اميني ميخواست مرد مطلقالعناني باشد كه تصميمگيرندة اصلي است و با نظام قانونسالاري مخالف است. از اينرو نميشد با او موافقت كرد, ولي دوستان ما در نهضتآزادي ميگفتند كه شايد اين پلي باشد تا بهوسيلة آن, ما شاه را تعديل كنيم در حاليكه شاه تعديلپذير نبود. قدرت شاه از اميني بيشتر بود. همانطور كه ديديد چگونه اميني را كنار گذاشت و گفت كه هر كاري كه اميني بخواهد انجام دهد خود انجام ميدهم.
¢شما كه ميدانستيد قدرت شاه بيشتر بود و اميني را درنهايت كنار ميگذاشت پس به چه دليل لبة تيز حملات جبههملي متوجه اميني بود؟
£ما شاه را همواره باعنوان اينكه مخالف دكترمصدق بود و در كودتاي 28 مرداد نقش مؤثري داشت, ميكوبيديم، اما اميني توجيهكنندة شاه شده بود.
¢در آن شرايط آزاد, جبههملي ميتوانست هر كتابي چاپ كند. هر كاري ميخواست انجام دهد و در تمام دانشگاهها و محافل حضور يابد و سازماندهي كند، چرا از اين موقعيت استفاده نكرد؟
£فرصتي نبود. از سال 1339 تا سال 1341 كه كنگره تشكيل شد, زمان كافي نبود. بعد از كنگره هم اعضا, زنداني شدند.
¢اگر در اول بهمن 1340 اشتباهي صورت نميگرفت, جبهةملي قدرت را به دست ميگرفت.
£زماني كه چند دانشآموز در مدرسة دارالفنون اعلاميه پخش كردند آنها را گرفته و فردا صبح تصميم گرفتند كه تمام اين دانشآموزان را اخراجكنند. ماجراي اول بهمن 1340 از اينجا شروع ميشود كه تعدادي از دانشآموزان مدرسة دارالفنون اعلاميههاي جبههملي را پخش كردند. اعضاي كميتة دانشجويي جبههملي آقايان مهندس صباغيان, تهرانچي و حجازي بودند. دانشجويان كلاسها را تعطيل كردند و درگيريها به مقابل مجلس كشيده شد. پس از ماجراي اول بهمن در سوم بهمن, شاگردان دارالفنون به تأسي از دانشگاهيان تظاهرات كردند و تعدادي از آنها را دستگير كردند. در اين درگيريها دانشآموزي بهنام كلهر كشته شد. فرداي آن روز نيز تعداد ديگري از دانشآموزان را بيرون كردند. مدارس ديگر نيز به حمايت از آنها پرداختند. دانشگاهياني هم كه عضو سازمان جوانان جبههملي بودند ـ آن زمان مسئول تشكيلات جبهةملي, آقاي دكترسنجابي بود ـ از دانشآموزان مدرسة دارالفنون حمايت كردند. ازسويي دولت اميني تحت عنوان ساماندهي اقتصاد ايران، حقوق دانشسراي شبانة معلمين را قطع كرد. درنتيجه دانشآموزان و دبيران با هم به اعتراض پرداختند. در چنين شرايطي دانشگاه تهران كه محل فعاليت جبههملي بود تصميم گرفت كه وارد صحنه شده و از اينها حمايت كند. قصد آنها اين نبود كه وارد خيابانها شوند و تظاهرات كنند, بلكه ميخواستند بدون هياهو به آنها ملحق شوند. در چنين موقعيتي حاكميت وارد صحنه شد. تا آن زمان رسم نبود كه نيرويانتظامي وارد دانشگاه بشود. اما نيرويانتظامي ازساعت يازده بهبعد وارد دانشگاه شد. آنها هركه را كه ميگرفتند،كتك ميزدند. خودشان به كلاسهاي درس ريختند وگرنه همه دانشجويان درحال درسخواندن بودند و ساعت يازده هم كلاسها را تعطيل كرده بودند. آنها وارد كلاسها شدند تا ايجاد تشنج كنند تا بعد مدعي شوند سپهبد بختيار با جبههملي همكاري داشته است. اينها قصد داشتند بختيار را درمقابل شاه, علم كنند.
از نظر من هيچگاه چنين مسائلي نبود. من همان زمان مسئول سازمانهاي جبههملي در كميتة بازار و كميتة محلات و حومة تهران بودم. غروب اول بهمن ـ بعد از حادثه ـ در اولين جلسهاي كه تشكيل داديم آقاي علياشرف خان منوچهري كه مسئول تشكيلات تهران بودند آمدند و گفتند كه بعضي از اعضاي هيئتاجرائيه را گرفتهاند.
¢اعلاميهاي با عنوان “قم فاستقم” براي حركت 14 آذر پخش شد و بعد ملغا شد. سپس اعلاميهاي پخش كردند مبني بر اينكه اين حركت انجام نميشود. دو روز بعد در روز 16 آذر تظاهراتي در دانشگاه صورت گرفت كه جمشيد حسيبي در جنوب شرقي دانشگاه نزديك دانشكدة معماري دانشگاه تهران سخنراني كرد. وي در اين سخنراني گفت كه اگر مراسم 14 آذر انجام نشد ناشي از متانت رهبران جبههملي بود.
£همان اعلاميه را كه شما ميگوييد, جبههملي تصويب كرده بود. هيچ اعلاميه و برنامهاي بدون مسئوليت آقاي دكترسنجابيكه مسئول تشكيلات كل جبههملي بود منتشر نميشد. آقاي علياشرفخان منوچهري هم مسئول تشكيلات تهران بود. در تشكيلات كل جبههملي, دانشگاه يكي از واحدهاي آن بهحساب ميآمد. دكترسنجابي, دكتربختيار را مسئول تشكيلات دانشگاه تهران كرده بود. دكتربختيار از اقوام سپهبد بختيار بود. ولي تفكر آنها با هم منطبق نبود. دكتربختيار بههيچوجه مايل نبود تا زمينهاي براي رويكارآمدن سپهبد بختيار فراهم كند.
من از آنجا كه از نزديك در جبههملي با دكتر بختيار همكاري ميكردم معتقدم كه وي تفكري آزاديخواهانه درقالب استمرار يك حكومت قانوني داشت و نميتوانست بيقانوني را تحمل كند, در عين حال بسيار جدي بود. او از صداقت بسيار زيادي برخوردار بود. اينكه گفته ميشود وي از همان دوران قصد خودسري و خودخواهي داشت, من چنين مسائلي را در او نديدم. وي عضو حزب ايران و عضو هيئتاجرايي جبههملي و مسئول تشكيلات دانشگاه بود. بعضي از مواقع نيز مسئول تشكيلات داخلي حزب ايران ميشد. البته وي آدم جسور و سرسختي بود ولي نه در اين حد كه گفته ميشود بعد از كودتاي 28 مرداد بهدليل مشكلاتي كه وجود داشت بسياري از صحنه كنار رفتند, اما دكتربختيار به نهضتمقاومت ملي آمد و شروع به همكاري كرد. مدت زيادي مسئول سازمان نظامي نهضت مقاومت ملي ايران بود و با مرحوم حاجسيدرضا زنجاني همكاري داشت. همچنين با افسران ناسيوناليست ارتباط گستردهاي داشت.
¢مهندس حسيبي در خاطرات روزانهاش در زندان قزلقلعه براساس گفتوگويي كه با بختيار داشته است مينويسد كه بختيار افكار امريكايي دارد. يعني براساس گفتوگوهايي كه در سال 1341 در زندان داشتند چنين برداشتي از شخصيت بختيار داشته است.
£شايد، آن زمان كه مهندس حسيبي اين سخنان را گفته است زماني بوده كه همايون صنعتيزاده براي مذاكره آمده بود و دكتربختيار در آنجا نسبت به همايون صنعتيزاده, مهندس زيركزاده, مهندس خليلي و آقاي نصرتالله اميني خوشبين بودند. اما بقيه ازجمله مهندس حسيبي نسبت به اينها بدبين بودند. پيشنهادات آقاي همايون صنعتيزاده مبني بر پذيرش رهبري شاه و معرفي چند وزير و سينماينده به مجلس و بازگشايي كلوپ جبههملي و چاپ روزنامه ازسوي جبههملي ناشي از افكار امريكايي وي نبود, بلكه معتقد به سلطنت مشروطه و بازي سياسي بود. بختيار به پاكيزگي مبارزات سياسي در حدي كه سايرين اعتقاد داشتند, اعتقاد نداشت.
¢در بازي سياسي ممكن است انسان محاسبة درست يا اشتباه بكند، اما محاسبة اشتباه ربطي به سازش ندارد. آيا اينگونه است؟
£بله, اعضاي جبههملي ايران بهخصوص آقايان اللهيار صالح, دكترصديقي يا سنجابي و بقيه خواهان قانوني بودن مبارزات بودند. آقاي اميني هم زير بار اجراي قانون نميرفت. اميني مايل بود حكومتي در ايران باشد و دزدي هم در آن صورت نگيرد, ولي اگر بيقانوني هم بود مانعي نداشت. آن حد كه قانون براي جبههملي قابل احترام بود, براي اميني نبود و اين بهدليل سابقة وي در گذشته بود. وي مدتي با قوامالسلطنه همكاري داشت و در قرارداد كنسرسيوم نيز فعال بود. وي آنچنان اعتقادي به پاكيزگي سياسي نداشت. آقاي اللهيار صالح و ديگران نسبت به او شك و ترديد داشتند. آنها مايل بودند كارها پاكيزه صورت بگيرد. از اينرو زير بار حرف اميني نميرفتند و درنتيجه تفاهمي بين آنها ايجاد نشد.
¢در فضاي پيش از اول بهمن, جنبش دانشجويي چه ماهيتي داشت؟ آيا مستقل بود و از موضع استقلال بهرهبري جبههملي رسيده بود و يا اينكه هر چه جبههملي ميگفت, كوركورانه و بدون تفكر انجام ميداد؟
£سازمان دانشگاه هيچگاه تبعيت مطلق از جبههملي نداشت, به شخصيتهاي جبهه ملي اعتماد داشت, ولي در عين حال اين اعتماد، مطلق و بدون تفكر نبود. پيش از اول بهمن 1340 ذهنيت دانشجويان اينگونه بود كه جبههملي را واجد همان شجاعت, صراحت, تفكر و انديشة دكترمصدق و همان قاطعيت مبارزهگونة ايشان ميدانستند.
¢موارد چالش بين دانشجويان و رهبري جبههملي را اگر ممكن است توضيح دهيد؟
£دانشجويان آن زمان آن چنان اطلاعات سياسي نداشتند و نسبتاً فاقد بينش لازم براي درك مسائل پشت پرده بودند. در مورد جبههملي نيز اكثر آنها از وزراي دكترمصدق بودند. اين افراد ـ غير از چند نفري كه از حزب ايران بودند ـ مبارزات سياسي نكرده بودند, آنها شخصيتهاي سالمي بودند كه دكترمصدق براي همراهي انتخاب كرده بود ولي كار سياسي به معناي واقعي نكرده بودند و تجربة سياسي نداشتند. آنعدة كمي هم كه درحزب ايران بودند و اندكي تجربة سياسي داشتند، شخصيتهاي سياستبازي بودند و مبارز سياسي نبودند.
¢جنبش دانشجويي از حركتهاي صنفي به پذيرش جبههملي رسيده بود يا اينكه مستقيماً وارد حركتهاي سياسي شده بود؟
£در آن دوران حزب توده هم فعاليت ميكرد. اين برخوردها كمكم آنها را سياسي كرد و دانشجويان مشاهده كردند كه در گروههاي موجود، صداقت جبهه ملي از همه بيشتر است. در عين حال اعتقاد داشتند كه حالت مبارزاتي ندارند, عليرغم اينكه ضد ديكتاتوري هستند.
جبههملي بعد از مسئلة نهضت مقاومت ملي تلاشي در بين تودههاي مردم و دانشگاهها داشت, پس از رونق دانشگاهها به صحنه آمد. اما نتوانست رشد مطلوب را در بين تودههاي مردم, بازاريها و كسبه بهدست آورد. جبههملي بيشتر نيرو و توانش را روي طبقة تحصيلكرده گذاشت چرا كه كادر مركزياش هم از تحصيلكردهها تشكيل شده بود. كادر مركزي آن آقايان حسيبي, بازرگان, سحابي, صديقي, سنجابي و آذر بودند كه همه از اساتيد دانشگاه بودند. جلسات آقاي طالقاني از خانيآباد به خيابان هدايت منتقل شد. بيشتر كسانيكه پاي درس ايشان مينشستند از دانشجويان بودند و طبقات كسبه و متوسط در آن كمتر شركت داشتند. در انجمن اسلامي مهندسين و نمازهاي عيد فطر آيتالله طالقاني نيز طبقة تحصيلكرده, نقش فعالي داشت. طبقات متوسط و عامة مردم همواره با ديد مذهبي به صحنة سياسي ميآمدند, ولي كمكم بعد از موضعگيريهاي آيتالله كاشاني نقش مذهب در فعاليتهاي سياسي كمرنگ شده بود. از زمانيكه آيتالله خميني به صحنه آمد, فعاليت سياسي رنگ مذهبي به خود گرفت و پيش از آن توجهي به آن نميكردند. بهويژه عملكرد بد كاشاني در اواخر عمر موجب شد كه مردم نسبت به مسائل مذهبي بدبين شوند.
¢تنها آيتالله كاشاني اينگونه نبود, بلكه فدائيان اسلام, بهبهاني و… نيز در اين جهت گام برداشتند.
£مجمع مسلمانان مجاهد, شمس قناتآبادي, محسن بيگدليها، دكترشيرونيها و نواب صفوي و گروههاي مذهبي نيز كار مثبتي در جهت ارشاد مردم در تاريخ انجام ندادند. همه در فكر هيئتسازي و مسجدسازي بودند و اينكه به زيارت كربلا و مكه بروند و هيچ توجهي به سياست نداشتند.
¢آيا جنبش دانشجويي در آن زمان حركتها و درخواستهاي صنفي داشت؟
£بله, بهعنوان مثال در مورد سلف سرويس و يا انتخاب اساتيد حركتهايي ميكردند. بعد از آنجا كه در دانشگاه چپ گسترش پيدا كرد, از اين فرصت ضدديني عدهاي استفاده كرده و شروع به اعمال ايدئولوژي كردند. اما عدهاي از اساتيد ازجمله دكترقريب, مهندس سالور, مهندس بازرگان و دكترسحابي گرايشات مذهبي را وارد دانشگاه كردند و اين گرايشات مذهبي تا انقلاب ادامه پيدا كرد.
¢اعضاي كميتة دانشگاه جبههملي همزمان با واقعة اول بهمن 1340 چه كساني بودند؟
£من اسامي برخي آقايان ازجمله زركشوري, سيروس يحييزاده, دكترجفرودي, بنيصدر, مهندس صباغيان, عباس نراقي, حبيبي, احمد سلامتيان, قناديان و بيات را به خاطر دارم.
¢آقاي حجازي مسئول كميتة دانشگاه بودند؟
£ايشان مسئول سازمان جوانان بود. اين سازمان توسط آقايان مهندس اصغر تهرانچي, مهندس صباغيان و خارقانيها اداره ميشد.
¢آيا كميتة دانشگاه در جريان چرايي و چگونگي رخدادن واقعة اول بهمن بود؟
£اينها احتمال پيش آمدن مسائلي را در دانشگاه را ميدادند. بهدليل اينكه خشونتِ حاكميت را در مدارس ديده بودند و به همين دليل هم خواهان تعطيلي مدارس بودند. تعدادي هم بازار را در قالب حمايت از دانشآموزان و دانشسراييها, تعطيل كردند. منتها آنها از فرصت استفاده كردند و به دانشگاه ريختند و اين هياهو را تبديل به يك حركت ضددانشگاهي كردند.
¢دستگيري چند دانشآموز نميتوانست عامل چنين وقايع و واكنشهاي گستردهاي همچون تعطيلي بازار, مدارس و دانشگاهها باشد. آيا فكر نميكنيد همه اينها درجهت سرنگوني اميني بود؟
£بهطوركلي همه به اين جمعبندي رسيده بودند كه اميني زير بار هيچ كاري نميرود. در همان موقع جناحهاي وابسته به شاه هم به اين موضوع در پشتپرده دامن ميزدند. آن زمان آقايان جعفربهبهاني و رشيديان نيز عليه اميني فعاليت ميكردند, ولي اين فعاليت صريح و آشكار نبود, بلكه با توطئه و دستهبنديهايي كه ايجاد ميكردند حركت اپوزيسيون را منحرف كردند تا اميني را از بين ببرند. آنها قصد برگزاري انتخابات ازسوي اميني را نداشتند. درنهايت تمام مسائل را به حساب جبههملي گذاشتند.
¢يعني اين دو حركت عليه اميني ـ حركت جبههملي و حركت افرادي چون رشيديان, فرود و بهبهاني ـ بهطور اتفاقي همزمان شده بود؟
£بله, جبههملي برخلاف آنها ـ رشيديان, فرود و بهبهاني ـ تمايل داشت تا انتخابات انجام شود ولي اميني درمقابل انجام انتخابات مقاومت ميكرد. امثال رشيديان، فرود و بهبهاني نيز مانند اميني خواهان برگزاري انتخابات نبودند.
¢در كتابي كه مربوط به اميني ميباشد (متعلق به اسناد ساواك) ذكر شده است كه در چهار بهمن اميني با شاه ملاقاتي داشته است و از شاه خواسته كه بختيار را بازداشت كند و علت حوادث اول بهمن را تحريكات بختيار ميداند. شاه با بازداشت بختيار مخالفت كرده، ولي او را تبعيد ميكند. در بعدازظهر چهارم بهمن سپهبد بختيار از ايران خارج ميشود. شما چه استنباطي از اين موضوع داريد؟
£شاه از اينكه فرد قدرتمندي را ميخواست منكوب كند هيچ شك و ترديدي نداشت. شاه در مورد بختيار تصميمگيرنده نبود. همچنين اميني هم پيشنهاددهنده نبود. از آنجا كه سپهبد بختيار, نقش مؤثري در كودتاي 28 مرداد 1332 داشت و چهرة مطلوبي نداشت امريكاييها براي كسب وجهه تلاش داشتند تا وي را خلع قدرت نمايند. شاه هم از اين فرصت استفاده كرد و اين بهرهبرداري را انجام داد. مسئله اينجاست كه سياست جهاني ديگر ايجاب نميكرد كه در ايران يك قدرتمند مطلقالعناني باشد و هر كاري كه ميخواهد بكند. از اينرو اميني را درمقابل شاه قرار دادند تا مقداري او را تعديل كنند چرا كه او پس از 28 مرداد غرور زيادي پيدا كرده بود. بعد از موضوع اميني شاه به امريكاييها تعهد كرد كه هرچيزي كه آنها بخواهند انجام ميدهد به شرط اينكه آنها نيز رهبري شاه را بپذيرند.
تيمور بختيار تلاش زيادي ميكرد كه ذهنيت مردم را نسبت به خود تغيير دهد، از اينرو در تمام مجالس روضة تهران حاضر ميشد. من در پامنار تهران محرم همانسال [1340] وي را ديدم كه با استوارهاي لشكر دو زرهي كه در كودتاي 28 مرداد 1332 نقش فعالي داشتند به خانة حاجآقا ضيا استرآبادي كه از ائمة جماعت مسجد جامع تهران بود آمد و در مجلس روضه شركت كرد و ظهر آن روز به حسينية سادات اخوي در خيابان سيروس رفت. او در حال تمرين اين كارها بود تا چهرة خود را نزد مردم تغيير دهد. همانطور كه شاه چنين كاري كرد. بهعنوان مثال شاه ضريح حضرت ابوالفضل و حضرت رقيه را درست كرد و از ميدان توپخانة تهران تا انتهاي لالهزارنو را براي پانزدهم شعبان چراغاني كرده بودند. تمام اين كارها را ميكردند تا ذهنيت مردم را نسبت به خود تغيير دهند.
¢بعد از واقعة اول بهمن چند كميسيون تشكيل شد. يك كميسيون را جبههملي ترتيب داد و يك كميسيون هم دانشگاه و نخستوزيري ترتيب دادند كه گويا مهندس بازرگان هم عضو آن كميسيون سهنفره بود. نتيجة اين دو كميسيون چه شد و نتيجة گزارشهايش به كجا انجاميد؟
£يك گزارش در كنگرة جبهةملي ايران مطرح شد. اين گزارش را جبههملي تهيه كرده بود. اعضاي آن كميسيون آقايان نصرتالله اميني, ابراهيم كريمآبادي و اديب برومند بودند. يك كميسيون نيز دانشگاه تشكيل داد و يك كميسيون هم ازسوي علي اميني تشكيل شد كه شامل يك تيمسار ارتش, يكي از مستشاران ديوان عالي كشور و يكي از مقامات دادگستري بود و گزارشاتي نيز اين افراد تهيه كردند. قرار بود كه گزارش جبههملي در مورد اول بهمن را آقاي نصرتالله اميني بخواند و در مورد آن نظر بدهد. من مسئول تداركات آن كنگره بودم. آنها درمجموع گفته بودند كه جبههملي در اين مورد بيتقصير بوده و چنين قصدي نداشته, فقط دستور داده بودند كه مدارس را تعطيل كنيد. آن روز در دانشگاه از ساعت ده به بعد اصلاً خبري نبوده است و اينها از آجرهايي كه آنجا ريخته بودند استفاده كرده و از فرصت استفاده ميكنند و آن را تبديل به حركتي ضددانشگاهي كردند.
¢اميني همة اين مسائل را توطئه جبههملي ميدانست. در جلسهاي هم كه بعد از واقعه تشكيل شد معتقد بودندكه شركتكنندگان در واقعه اول بهمن اصلاً دانشجو نبودند. آيا اميني احتمال نميداد از آنجا كه رشيديان, فرود و بختيار را زندان و تبعيد كرده بود, تمام اين مسائل توطئة آنها باشد؟
£اميني به جبههملي اعتقادي نداشت چرا كه جبههملي را رقيب خود ميدانست. درنتيجه تلاش ميكرد تا به هر شكل كه شده, جبههملي را در اين كارآلوده كند. هيچگاه نميتوانست از عوامل شاه نام ببرد. ميخواست جبهه ملي را ـ بهعنوان جرياني كه برايش مزاحمت ايجاد ميكرد و براي برگزاري انتخابات به او فشار ميآورد ـ منكوب كند و به همين دليل همة تقصيرها را به گردن جبههملي ميانداخت. اما خودش هم به توطئه عوامل شاه واقف بود، چرا كه سالها با آنها همكاري كرده بود. همه با هم در كودتاي 28 مرداد نقش داشتند و همه در مسائل نفت همكاري كرده بودند. اميني فرد ملي و آزادانديشي نبود و كوشش ميكرد تا حريف را از سر راهش بردارد و قدرتطلب بود.
¢آيا احتمال دارد شايعاتي كه در آن دوران مبني بر ملاقات تيمور بختيار با جبههملي و همكاري آنها در سرنگوني اميني با هم و قول بختيار به جبههملي براي عذرخواهي از دكترمصدق مطرح ميشد ازسوي شخص اميني باشد؟
£بله, احتمال زيادي دارد. آقاي غلامحسين مصدق، فرزند دكترمصدق، يك روز در راه احمدآباد به من گفت كه دكترمصدق ديگر به هيچوجه حاضر نبود با اميني و حتي خانوادة اميني ارتباط داشته باشد. چرا كه معتقد بود اميني قرارداد نفت را امضا كرده است. او قصد دارد تا تمام خدمات يك ملت و زحمات آنان را از بين ببرد. حتي شادروان دكترغلامحسين مصدق به من ميگفت كه پدرم ديگر حاضر نيست, اقوامي را كه با اميني ارتباط داشتند ببيند. به اين دليل اميني همواره احساس رقابت ميكرد.
¢بعد از اول بهمن 1340 دانشگاه يكي ـ دوماه تا چهارم فروردين سال 1341 تعطيل شد. بعد كه دانشگاه باز شد در اعتماد دانشجويان نسبت به رهبري جبهةملي خللي بهوجود آمد. دانشجويان در دانشكدة فني دانشگاه تهران سؤالاتي راجع به ملاقاتهاي سران جبهةملي و كميسيون سياسي, همايون صنعتيزاده، نجمالملك و دكترعبده در قبل از اول بهمن مطرح كردند. مرحوم عباس نراقي كه در آن جلسه پاسخگوي سؤالات بود گفت كه ديگر در اين مورد توضيحي نميدهم و جلسه قفل شد اما سؤالات دانشجويان را نيز تكذيب نكرد.
£كميسيون سياسي جبههملي براساس اختيارات تامي كه داشت ميتوانست با شخصيتهايي كه در مسائل سياسي روز صاحب نظر هستند مذاكره كند. ما هيچگاه نميتوانيم بگوييم اللهيار صالح با محمدعلي وارسته و با جلال عبده و نجمالملك همافق نبوده است. تعدادي از آنها مثل دكتر اميرعلايي در بعضي از اين كابينهها حضور داشتهاند و درنتيجه اين اجازه را داشتند كه در مسائل مهم سياسي از جوانب امر آگاهي بگيرند. از نظر من اين ديدارها چنانچه براي كسب اطلاعات باشد كار صحيحي است و حتماً بايد بروند و اطلاعات بگيرند و برمبناي آن اطلاعات و با انديشة ثابتي كه دارند برداشت كنند. در غير اين صورت بدون تفكر و انديشه نميتوانند نظر بدهند. بهعنوان مثال در آستانة انقلاب ـ يك ماه قبل از پيروزي انقلاب ـ محمدعلي وارسته و علي اميني، دكتريحيي مهدوي با دكترصديقي وارد مذاكره شدند تا دكترصديقي نخستوزيري را بپذيرد. اينها به خاطر مصلحت مملكت مذاكره ميكردند. بايد ديد كه در اين گفتوگوها و مذاكرات منافع ملي در نظر گرفته ميشد يا منافع شخصي. اگر منافع ملي بوده, موجه است, ولي اگر منافع شخصي را در نظر ميگرفتند اين مذاكرات خطرناك بوده است. بهعنوان مثال دكترسنجابي زماني كه وزير آموزش و پرورش بود مهندس بازرگان را به معاونت خود در كابينة اول دكترمصدق انتخاب كرده بود. چنانچه او زماني تصميم ميگرفت با عناصر باسابقة آموزش و پرورش مذاكره كند جرمي نكرده بود. سياست, قهر ندارد. بايد حرف را زد و نظرات خود را مطرح كرد. در عين حال بايد در آن ثبات, وطندوستي, ملتدوستي و منافع ملي لحاظ شده باشد. اميني بسيار مايل بود كه با جبههملي در ارتباط باشد و از عنوان جبههملي بهرهبرداري كند, ولي حركت وي اصالت نداشت و به همين دليل جبههملي هم با او به مخالفت برخاست. اميني بازيگري بود كه قصد داشت از نام جبههملي بهرهبرداري كند. او بهدليل نقشي كه در قرارداد كنسرسيوم داشت, اصيل نبود. كسي كه در فعاليت سياسي از اصالت رفتار و انديشه برخوردار نيست محتمل است كه بعد از چند صباحي نظرش كاملاً تغيير كند و ثبات ندارد.
¢آيا اعلامية دكترفرهاد در مورد واقعة اول بهمن 1340 تأثيري در روند جريانات آن دوره داشت؟
£در گذشته انتخابات رؤساي دانشگاهها به اين صورت بود كه رؤساي دانشكدهها جمع ميشدند و شخصي را به شاه پيشنهاد ميكردند. اين چنين نبود كه مقامات بالا در اين زمينه تصميم بگيرند. رؤساي دانشگاهها را استادان دانشگاه انتخاب ميكردند. بهعنوان مثال روزي كه استادان، مهندس بازرگان را براي رياست دانشكده فني پيشنهاد كردند, از بالا به او حكم ندادند.
از اينرو وقتي در آن برهه دكتر فرهاد حرف ميزند و اعلاميه ميدهد مثل اين است كه دانشگاه و رؤساي دانشكدهها حرف ميزنند. به همين دليل وي مورد احترام همه بود. آن زمان شخصيت دكترفرهاد بهگونهاي بود كه وقتي اعلاميه داد كه به دانشگاه اين مملكت از لحاظ علمي توهين شده, اين مسئله در دانشگاههاي جهان از اهميت خاصي برخوردار شد يا همچنين فردي مانند دكترسياسي وقتي كه فوت ميكند, دكترسحابي و مهندس بازرگان به تشييع جنازة او ميروند چرا كه وي برگردن آنها حق داشت. زيرا دانشگاه مستقل بود و تصميمگيرندگان آن روساي انتخابي دانشكدهها بودند.
¢در كنگرة جبهةملي درسال 1341 چند دانشجو به شوراي مركزي آمدند؟
£37 الي 40 نفر از 190نفر اعضاي جبههملي دانشجو بودند. اسامي كه در ذهن من است شامل آقايان ددهبيگي, مجيدي, عباس نراقي, ارفعزاده, دكترشيباني, برليان, حسن پارسا, حسن حبيبي, بنيصدر, مهندس صباغيان، سلامتيان و قناديان اعضاي كنگرة جبهةملي ايران ميشود, همچنين آقايان ارفعزاده و نراقي در شوراي مركزي انتخاب شدند. تا آن روز سابقه نداشت كه خانمها در كنگرههاي سياسي حضور پيدا كنند. اما در اين دوران ميبينيم كه در كنگره جبههملي خانمها پروانه فروهر و هما دارابي نيز حضور يافتند. اين خانمها در كنار روحانيون برجستهاي همچون ميرزا سيدعلي انگجي, جلالي موسوي, آيتالله طالقاني و آيتالله حاجآقا ضيا حاجسيدجوادي حضور داشتند. حتي خانمها در كنگره مركزي آمدند و سخنراني كردند و اين در آن شرايط كه شاه حتي اجازه شركت زنان در انتخابات را نميداد پيشرفت بزرگي بود. اين مسئله نفي شركت بانوان در كنگره سياسي براي اولينبار توسط جبههملي ايران به مرحله عمل درآمد.
¢با توجه به عظمتي كه آن زمان دانشگاه داشت و اعتماد مطلقي كه دانشجويان به رهبري جبههملي داشتند و تظاهرات صدهزارنفري جلاليه آيا هيچگاه شما و ساير فعالان و سران جبههملي ريشهيابي كرديد كه اين شور و حرارت چگونه كمرنگ شد و چگونه تمام اين دانشجويان به دنبال زندگي خود رفتند و آن اعتماد مطلق به بياعتمادي منجر شد؟
£وقتي روز آخر در كنگرة جبههملي ايران رأي دادند همه مصوبات, منشور, قطعنامهها و اسامي شورا را تأييد كردند ولي متأسفانه بعد از پنج يا ده روز عدهاي كه انتخاب نشده بودند به عناوين مختلف و به اين دليل كه شادروان دكترمصدق دور از دسترس بود شروع به تحريك سايرين و ايجاد تشنج كردند و تلاش نمودند ذهن دكترمصدق را در جهت تغيير و تجديدنظر در اساسنامه مشغول نمايند. عدهاي هم در اروپا و بياطلاع از قضايا بودند، ولي نسبت به نظريات و شخص دكترمصدق اعتماد داشتند. آنها نيز تحتتأثير اين مطالب قرار گرفتند و شروع به مكاتباتي با دكترمصدق كردند. آخرين مكاتبه را هم با مهندس حسيبي داشتند. مهندس حسيبي به دكترمصدق نوشتند كه ما نظريات شما را خوانديم, ولي متأسفانه چون اساسنامهاي را در كنگره گذراندهايم و عدهاي آن را تصويب كردهاند، نميتوانيم نظر شما را پياده كنيم. انشاءالله در كنگرههاي بعدي به اين مطلب توجه خواهيم كرد. دكترمصدق ضمن تجليل بسيار از مهندس حسيبي پاسخ داد كه من با توجه به اين مسائل فعلاً موضوع را مسكوت ميگذارم. اين سكوت موجب بياعتمادي عدهاي شده و دشمنان اهداف جبههملي شروع به دامنزدن آن كردند. كادري كه در جبههملي ايران بود, كادر مبارزاتي نبود, بلكه كادر سياسي بود و به مقتضاي زمان همديگر را درك كرده و شورا تشكيل دادند, اما اينگونه نبود كه پستهاي سازماني را در جريان مبارزة سياسي اشغال كرده باشند. اينها برمبناي موقعيت شخصي دكترمصدق و قدمت مبارزاتي او و نهضت ملي ايران داراي مناصب و مشاغل شدند. علاوه بر اين, سن آنها هم بالا بود و درنتيجه بين آنها هيچگاه هماهنگي ايجاد نشد. اين سكوت در كادر بالاي شوراي جبهةملي بود. در كادر پايين, عناصر با هم ارتباط, دوستي و رفاقت داشتند و براساس اصول, اهداف و نظريات دكترمصدق با اعضاي نهضتآزادي, جاما وحزبملت ايران همكاري ميكردند. ساختار جبههملي ساختار مبارزاتي نبود. جبههملي يك ساختمان تشكيلاتي منظم در شرايط قانوني بود كه هيچ حالت مبارزاتي نداشتند.
¢پس از 15 خرداد 1342 كه شرايط نظامي و امنيتي شده و حكومت نظامي ميشود آنها ديگر نميتوانند اين روند را ادامه دهند. آيا اينچنين بوده است؟
£بله، به همين دليل هم پس از كودتاي 28 مرداد هم نهضتمقاومت ملي شكل ميگيرد. به محض اينكه فضا باز ميشود جبههملي برمبناي آن اهداف, نظرياتش را اعلام ميكند و جاذبيتي پيدا ميكند.
¢مرحوم نجاتي در تاريخ سياسي 25سالة ايران ميگويد كه دو دسته در جبههملي بودند؛ جناح راديكال كه معتقد بود كه بايد از اميني حمايت كرد تا شاه تضعيف شود و جناح ميانهرو كه معتقد به تضعيف اميني بود. آيا به واقع اين دو دستگي وجود داشت؟
£برداشت ايشان اينگونه است. يك عده از دوستان بهطوركلي نسبت به نظريات نهضتآزادي خوشبين بودند. ولي چنان نيرويي نداشتند كه بتوانند در برابر عظمت نيروي جبههملي اظهارنظر كنند. اين شاخه بخش كوچكي از بدنة جبههملي را شامل ميشد. آنها به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد اميني را تقويت كرد, ولي شاخة بالايي جبههملي زير بار اين پيشنهاد نميرفت و حتي اعلاميهاي داد كه با كسي كه عاقد قرارداد كنسرسيوم است هيچگونه همكاري نميتوان كرد چرا كه اصالت ندارد. حتي كار به جايي رسيد كه نهضتآزاديها ازجمله عباس رادنيا كه از بنيانگذاران نهضتآزادي بود، رسماً اعلاميهاي دادند كه مذاكره با كسانيكه دستشان آلوده به قرارداد كنسرسيوم است اشتباه است. جناحي كه معتقد به ايستادن در برابر اميني بود از مبارزان سياسي بودند. اما كساني كه به كنارآمدن با اميني معتقد بودند از بازيگران سياسي بودند. آنها معتقد بودند كه براي تضعيف شاه بايد با اميني كنار آمد اما نميدانستند كه قدرت شاه بسيار بيشتر است و شاه تعديلپذير نيست. شاه حاضر نبود از نقش رهبري كه براي خود قائل بود چشمپوشي كند. اميني هيچگاه نميتوانست شاه را از رهبري ساقط كند.
¢اما اين معادلة درستي نيست كه چون شاه سرسخت, غيرقابل تغيير و تعديل بود, بنابراين بايد با اميني درگير شد؟
£ما معتقد بوديم كه بايد مجلس باشد و از طريق مجلس و بهصورت قانوني او را پايين آورد.
¢مجلس را كه خود شاه منحل كرد و فرمان انتخابات را هم بايد شاه ميداد. مانع اصلي انتخابات شخص شاه بود و او مجلس را منحل كرد.
£اشكال كار هم در همينجا بود. به اميني گفتند كه «وقتي فرمان انحلال را گرفتي بايد حتماً فرمان انتخابات را هم ميگرفتي.» اميني با شاه سازش كرده بود براي اينكه حكم انحلال مجلس را بگيرد و انتخابات بعدي را متوقف كند. مرحوم اصغر پارسا براي من تعريف ميكرد كه قشقاييها پيغام داده بودند كه آيا با بودن شاه امكان دارد اصلاحات در ايران صورت بگيرد؟ جبههملي هم پاسخ داده بود كه با بودن شاه امكان اين كار نيست, مگر اينكه شاه را با قوانيني كه از مجلس ميگذرد تعديل داده تا از قدرت پايين بيايد, در غير اينصورت با قوانين جديد و حضور شاه هيچ كاري امكان ندارد.
¢عليرغم اين بحثها، اميني ساقط شد و شاه قدرتمندتر شد و خودش به ميدان آمد و سركوب قيام 15 خرداد را هم به عهده گرفت. آيا فكر ميكنيد اگر اميني بود اجازه ميداد تا سركوب 15 خرداد 1342 صورت بگيرد؟
£خير, ولي اگر اميني بود شاه همچنان موجه باقي ميماند. شاه در شرايطي قرار ميگرفت تا انتخابات را انجام ندهد و درواقع نظريات شاه را اميني اعمال ميكرد.
¢جبههملي بايد از شاه ميخواست تا مجلس را راه بيندازد, چرا از اميني چنين تقاضايي داشت؟
£دولت بايد به شاه ميگفت تا انتخابات را برگزار كند.
¢جبههملي كه دولت اميني را قانوني نميدانست, بلكه نخستوزير قانوني و ملي را مصدق ميدانست پس چرا بايد از او ميخواست كه اين كار را انجام دهد؟
£ببينيد اميني به صورت دوفاكتو مجلس را منحل كرده بود و فرمان انتخابات جديد را هم صادر نميكرد. او قصد داشت آنچه را كه شاه ميخواست انجام دهد, البته به شكل مورد نظر خود. اين عملي نبود.
¢نهضتآزادي نامهاي سرگشاده به شاه نوشته بود كه بعد از سقوط اميني به چاپ رسيد و در آن مواضع شاه و اميني را با هم مقايسه كرده بود و خطاب به شاه گفته بود كه اين نخستوزير منتصب خود شماست واي به روزي كه يك نخستوزير منتخب ملّت بيايد, آن وقت ببينيد كه چقدر با شما تضاد خواهد داشت، وقتي كه نامه چاپ شد, تيمسار پاكروان رئيس ساواك, حسن نزيه را خواسته بود و دائم از او ميپرسيد كه اين نامه را چه كسي نوشته است. آنها از اين نامه بسيار عصباني شده بودند. بعد از سقوط اميني همه متوجه شدند كه چقدر مواضع آنها ـ شاه و اميني ـ رو در روي هم بوده است.
£شكي نيست كه چنين بوده است, ولي اميني هيچ اصالتي نداشت.
¢شما اوج مخالفت اميني و جبههملي را در كجا ميدانيد؟ سرهنگ نجاتي گفته است كه اوج مخالفت جبههملي با اميني از عدم موافقت اميني با برگزاري ميتينگ در سالگرد قيام سيتير 1331 بود.
£در ميتينگ ميدان جلاليه قرار بود كه سخنرانان جبههملي در مورد سياست خارجي سخني نگويند, اما متأسفانه دكتربختيار در مورد سياست خارجي در آنجا سخن گفت و آن مسئله بهانه به دست دولت اميني داد. ما نميخواستيم در آن ميتينگ در مورد پيمانهاي ايران با كشورهاي خارجي بهخصوص پيمان سنتو حرفي زده شود. آقايان دكترسنجابي و دكترصديقي متن سخنرانيشان را به هيئتاجرائيه دادند و كميسيون سياسي آن را بررسي كرد, ولي دكتر بختيار تا زمانيكه از پلهها براي سخنراني بالا ميرفت متن سخنرانياش را به كسي نداد. ايشان در سخنرانياش خواستار تجديدنظر در تمام پيمانها بهخصوص پيمان سنتو شد. آن حرف را كه دكتربختيار زد جمعيت ابراز احساسات شديدي كرد. مرحوم اللهيارصالح همانروز گفت كه “دكتربختيار برخلاف تعهدي كه به ما سپرده بود, عمل كرد.” و خيلي از اين موضوع ناراحت شد. پس از آن اجازة مصاحبة مطبوعاتي را به صالح ندادند و اجازة برگزاري مراسم سيتير در ابنبابويه را هم ندادند, جبههملي اعلام كرد كه مواضع و نظريات خود را در آن ميتينگ كاملتر بيان ميكند. امّا نگذاشتند اين حركت انجام بشود. از آن روز ديگر جبهةملي با اميني مدارا نكرد و آنها كاملاً با هم رخبهرخ شدند. مشكل از آنجا شروع شد كه ما در ميتينگ جلاليه مواضع سياست خارجي خود را مشخص و دستمان را باز كرديم. ميخواستيم در ميتينگ سيتير, آن موضعگيري را تصحيح كنيم كه دولت اين فرصت را نداد.
¢گويا بعد از سقوط اميني نشست و مذاكراتي صورت گرفته تا جبههملي چند وزير به كابينة علم معرفي كند. آيا چنين چيزي صحت دارد؟
£اسدالله علم مهمانيهايي در باغش واقع در دزاشيب برپا ميكرد. آقايان صالح و دكتر آذر را نيز گاهي به آنجا دعوت ميكرد و با هم نهار ميخوردند و به آنها پيشنهاد شده بود كه به كابينه بيايند تا منشأ اثر باشند. آن زمان درخواست جبههملي بازگشايي جبهه و فعاليت رسمي آن نبود, بلكه شرط اصلي آنها, روشنشدن وضعيت دكترمصدق بود. علاوه بر اين خواستار بازگشايي كلوپ جبهةملي بودند. آقايان صالح و آذر هيچگاه زير بار پيشنهاد وزارت نرفتند. آن زمان اسدالله علم قصد داشت تمام نيروها را جذب كند. بهويژه تودهايها را خيلي خوب جذب كرد. در همين راستا علم در انتخابات انجمن شهر تهران به مرحوم تختي و ابراهيم كريمآبادي پيشنهاد كانديداتوري داد كه ازسوي آنها رد شد. علم كوشش بسياري كرد تا صالح و آذر به كابينه بيايند اما آنها گفتند كه جبههملي خواستار نشريه است, ميخواهد محلي داشته و بهعنوان يك گروه سياسي وارد صحنه شود. آنها معتقد بودند چنانچه وضعيت دكترمصدق مشخص نشود آنها نيز از لحاظ كار اجرايي دچار مشكل خواهند شد.
¢چه درسهايي از اول بهمن 1340 براي جنبش دانشجويي ميتوان گرفت؟
£مهمترين درسي كه دانشجويان ميتوانند از اين موضوع بگيرند اين است كه از روي هوس و لحظهاي وارد كار سياسي نشوند. آنها بايد يك كار متوالي بكنند نه يك كار متناوب و مطالعات قبلي داشته باشند. بدون مطالعات قبلي تحتتأثير احساسات خود قرار نگيرند. سياست يك علم است. دانشجو بايد تحقيق كند و سياست جزيي از زندگياش باشد، نه اينكه فقط زماني كه دانشجوست, به فعاليت سياسي بپردازد و بعد از فارغالتحصيلي فعاليت سياسي را رها كند, اگر چنين باشد نتيجهاي نخواهد داشت. دانشجو بايد به كارش اعتقاد و ايمان داشته و آمادگي پرداخت هزينه را هم داشته باشد. همانطوركه ميخواهد در درسي نمرة بيست بگيرد بايد در كار اجتماعي هم احساس مسئوليت كند. با واقعيات آشنا شود و راهش را انتخاب كند. اگر راهش را انتخاب كرد, حتي اگر درسش در دانشگاه هم تمام شد ميتواند دنبال اين واقعيات برود و جامعه نيز متقابلاً رشد ميكند. روزي كه اولين كنگرة جبههملي ايران ميخواست تشكيل بشود در حدود 450 يا 550نفر كارت عضويت پر كرده بودند. از دانشكدههاي مختلف, براساس اصول و اهداف مشخص به جبهةملي رأي دادند. اما متأسفانه اكثر دانشجويان بعدها مسيري متفاوت را در پيش گرفتند.