ریشه یابی اجمالی واقعه اول بهمن ١٣۴٠
به نقل از نشریه چشم انداز شماره ۲۹ ـ دی و بهمن ۱۳۸۳
اشاره: همانگونه که در گفتوگو با آقای حسین شاهحسینی باعنوان “اول بهمن ۱۳۴۰؛ درسهایی برای جنبش دانشجویی” در شماره ۲۴ نشریه ذکر شد، چشمانداز ایران بر آن است که به بررسی سه نقطهعطف جنبش دانشجویی ـ شانزده آذر ۱۳۳۲، اول بهمن ۱۳۴۰ و هجدهم تیر ۱۳۷۸ـ بپردازد. از اینرو در ارتباط با واقعه اول بهمن ۱۳۴۰، کتابهای چندی مورد مطالعه قرار گرفت. ازجمله این کتابها میتوان به “تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی”، “از نهضت آزادی تا مجاهدین، خاطرات لطفالله میثمی” و اقتصاد سیاسی ایران، دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان” اشاره کرد. سوالاتی نیز برای انجام مصاحبه برای دکترحجازی فرستاده شد که در زیر میآید:
۱ـ گفته میشود که آن روزها، دانشگاه در دست رهبران جبههملی بود، حال آیا در آن شرایط جنبش دانشجویی، جنبشی مستقل بود و از موضع استقلال به جبههملی وفادار بود یا اینکه در سایه این اعتماد بدون اجازه جبههملی کاری نمیکرد؟
۲ـ علت مخالفت دکترامینی با میتینگ جبههملی در ۳۰ تیر ۱۳۴۰ چه بود،(۱) درحالیکه وی در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۰ (سخنرانان: صدیقی، بختیار و سنجابی) اجازه برپایی میتینگ را به جبههملی در میدان جلالیه (پارک لاله) داده بود؟ آیا آنگونهکه گفته میشود، رفتن شاه به نروژ همزمان با میتینگ جبههملی، جزو توافقها بوده و تحت فشار امریکا انجام پذیرفته است؟
۳ـ دلیل به توافق نرسیدن و بینتیجه ماندن جلسه ۶ شهریور ۱۳۴۰ بین سران جبهه(۲) (عبدالحسین خلیلی، مهدی بازرگان، مهدی آذر، کریم سنجابی و غلامحسین صدیقی) با امینی چه بود و آیا اصولاً این امکان وجود داشت که دوطرف بتوانند به توافق دست یابند؟
۴ـ گفته میشود دلیل مخالفت جبههملی با دولت دکترامینی، برنامه رفرم و اصلاحات ارضی امینی بوده است، چرا که چندتن از اعضای شورای عالی جبههملی در زمره مالکان بودند و این برنامه مشکلاتی برای آنها ایجاد کرده بود، اما اوج این مخالفت و آغاز رویارویی جبهه با امینی مخالفت امینی با برگزاری میتینگ در سالروز سیتیر ۱۳۳۱ دانسته شده است،(۳) نظر شما چیست؟
۵ـ آیا مبارزه و مخالفت با دولت دکترامینی گرهگشای مشکلات سیاسی کشور بود یا اینکه مشکل اساسی کشور از دربار و عوامل آن سرچشمه میگرفت؟ مهندس بازرگان در گفتوگوی خود با سرهنگ غلامرضا نجاتی(۴) گفته است اختلاف نهضتآزادی با جبههملی بر سر شاه بود. نهضتآزادی مشکل اصلی مملکت را شاه میدانست و معتقد بود که شاه، حقوق ملت را پایمال میکند و در امور مملکت مداخله میکند و انتقاد از نخستوزیرانی که خود را نوکر شاه میدانستند بیفایده میدانست. اما جبههملی مبارزه با شاه را بینتیجه دانسته و معتقد بود که چون شاه ازسوی خارجیها پشتیبانی میشود، نمیتوان با آن مبارزه کرد. مهندس بازرگان معتقد بود که رویدادهای سالهای آخر دهه ۴۰ و ۵۰ درستی نظریه نهضتآزادی را به اثبات رساند.
۶ـ علت انصراف جبههملی از تظاهرات ۱۴ آذر ۱۳۴۰ و موکولکردن آن به بعد چه بود،(۵) با اینکه اعلامیه تندی هم باعنوان “قُم فَاستَقِم” برای این تظاهرات منتشر شده بود؟
۷ـ درحالیکه جناح رادیکال جبهه معتقد بود از اختلاف شاه و امینی باید بهره برد و با حمایت از امینی، شاه را تضعیف کرد، جناح میانهروی جبهه (اکثریت شورایعالی) هدف اصلی را مبارزه با دولت امینی میدانست،(۶) به نظر شما چرا جبههملی دچار این دودستگی شد؟
۸ـ چه عواملی در شکلگیری واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ مؤثر بود؟ آیا صرفاً یک عامل (توطئه مشترک دربار و تیمور بختیار برای برکناری امینی) تأثیرگذار بود؟ آیا برخی از سران جبههملی هم در این بستر ـ آگاهانه یا ناآگاهانه ـ عمل کردند؟ آیا صرفاً سرکوب بود یا نبودن انسجام و بیتدبیری اپوزیسیون نیز در وقوع این حادثه نقش داشته است؟
۹ـ چرا با اینکه اصلاحات ارضی در طول حکومت امینی شکل گرفت و زمینها تقسیم شد و در این مدت جبههملی مخالف اصلی امینی بهشمار میرفت، هیچیک از مراجع با اصلاحات ارضی مخالفت نکردند؟ آیا مخالفت جبههملی واکنش فئودالها بود یا واکنش بازار و بورژوازی ملی یا از یک موضع اصولی و قانونی بود؟
۱۰ـ آیا هدف اصلی جبههملی برکناری امینی بود یا اینکه صرفاً خواهان برگزاری انتخابات آزاد توسط وی بودند؟
۱۱ـ نحوه تصمیمگیری دموکراتیک برای برگزاری تظاهرات اول بهمن ۱۳۴۰ چه بود و رابطه جنبش دانشجویی با جبههملی چگونه بود؟
۱۲ـ دکتر همایون کاتوزیان در کتاب «اقتصاد سیاسی» اشاره میکند که جبههملی یک روز پیش از تظاهرات، از توطئه شاه اطلاع پیدا میکنند، اما بهدلایل نامعلوم به برپایی تظاهرات اصرار میکند و حتی به شایعاتی اشاره میکند که خاستگاه آن شورایعالی جبههملی بوده است، مبنی بر اینکه شب پیش از واقعه، تیمور بختیار پیامی را به جبهه داده که اگر دولت امینی سقوط کند و به او برای جانشینی وی کمک شود، بختیار هم با جبهه همراهی کرده و از دکترمصدق نیز به جهت اعمال گذشتهاش عذرخواهی میکند.(۷) آیا احتمال تبانی سران و رهبران جبههملی با دربار و مخالفان امینی وجود داشته یا اینکه سران جبههملی بدون اطلاع از توطئه دربار و مخالفان امینی (تیمور بختیار و اسدالله رشیدیان و فتحالله فرود) در این دام افتادند؟
۱۳ـ آیا در درون خود جبههملی و اعضای آن نیز تردیدی نسبت به نقش جبهه و رهبری آن در واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ وجود داشت؟(۸)
۱۴ـ آیا کمیسیونی که جبههملی برای رسیدگی به این واقعه مشخص کرد، توانست در این مورد به نتایج مقبول و چشمگیری برسد؟ جزنی اعضای این کمیسیون را مظهر بیلیاقتی و محافظهکاری میداند و معتقد است که تحقیقات این کمیسیون چیزی را روشن نکرد؟(۹)
۱۵ـ اعلامیه دکترفرهاد، رئیس وقت دانشگاه تهران و استعفای وی و جمعی از اساتید و رؤسای دانشکدهها در بین دانشجویان و جامعه دانشگاهی چه تأثیری گذاشت؟
۱۶ـ نقش گروه دکتر خنجی و دکترمسعود حجازی(۱۰) در واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ چه بود؟
۱۷ـ ماجرای روز سوم بهمن ۱۳۴۰ و کشتهشدن یکی از دانشآموزان (کلهر) درمقابل مدرسه دارالفنون چه بود؟
۱۸ـ دکترامینی مخالفت دانشجویان با دولت خود را در دانشگاه، هدایتشده میدانست و معتقد بود که این دانشجویان یا از طرف جبههملی تحریک شدهاند و یا از عناصر نفوذی و چپی در دانشگاه هستند و حتی در جلسهای پیش از واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ (۴/۱۰/۴۰) از قول یکی از اساتید دانشگاه (دکتر نامدار) میگوید عدهای که در دانشگاه شعار مخالف دولت و ”زندهباد مصدق“ سرمیدادند، اصلاً دانشجو نبودند.(۱۱) آیا بهواقع اینگونه بود؟ آیا طبق گفته امینی در جلسه فوقالعاده (۳/۱۱/۱۳۴۰) وقوع این حادثه با تبانی عناصر تودهای و جناح چپ جبههملی صورت گرفت؟(۱۲)
۱۹ـ دکتر کاتوزیان در کتاب خویش اشاره میکند که بعد از برکناری امینی در پشت پرده به جبههملی پیشنهادهایی شده، ازجمله معرفی چند عضو مستقل و قدیمی جبهه به شاه برای وزارت مانند نجمالملک و محمد سروری که نجمالملک بهدلیل صراحت لهجهاش ازسوی شاه پذیرفته نشد و سروری هم با آنکه مورد پذیرش هر دو طرف بوده اما خود حاضر به پذیرش این مأموریت نشد،(۱۳) تحلیل شما چیست؟
۲۰ـ چه درسهایی میتوان از واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ و پیامدهای آن گرفت؟
٭٭٭
بهدنبال ارسال این سوالات و در همین راستا گفتوگویی با دکتر مسعود حجازی صورت گرفت که از نظر خوانندگان محترم میگذرد. دکترمسعود حجازی، متولد سال ۱۳۰۸ هـ . ش در تهران میباشد. وی در دوران دانشآموزی و نوجوانی از آموزشهای دایی خویش، سرلشکر افشارطوس، بهره برد. [*] در سال ۱۳۲۷ به دانشکده حقوق دانشگاه تهران راه یافت و در پی آن از دانشگاه سوربن فرانسه دکترای خود را دریافت کرد. همزمان و در همان سال فعالیت سیاسی خود را نیز با ورود به “حزب زحمتکشان” آغاز نمود و از ابتدای تشکیل جبههملی با این جبهه همراه بود و در جنبش ملیشدن نفت نیز شرکت فعال داشت. سپس ایشان، خلیل ملکی و دکترمحمدعلی خنجی پس از انحراف دکتربقایی از نهضتملی از حزبزحمتشکان انشعاب کرده و نیروی سوم را تشکیل دادند. دکترحجازی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در نهضت مقاومت ملی فعالیت داشت. وی از نیروی سوم جدا شد و حزب سوسیالیست را به همراه دکترخنجی پایهگذاری کرد. این حزب در سال ۱۳۳۹ اعلام انحلال کرده و در تشکیلات جبههملی جای گرفت. وی در کنگره جبههملی در زمستان ۱۳۴۱ به عضویت شورای مرکزی جبههملی درآمد. دکترمسعود حجازی از سال ۱۳۷۵ به بعد ریاست هیئت اجرایی جبههملی را به عهده داشته و در سال ۱۳۸۰ بهعنوان عضو هیئت رهبری جبههملی انتخاب شد، ولی بهدلیل شدت بیماری از فعالیت سیاسی کناره گرفته است.
چشمانداز ایران امید دارد تا در همین زمینه بتواند از نظرات و دیدگاههای دیگر فعالان سیاسی نیز بهره گیرد.
¢آقای دکتر، از اینکه علیرغم کسالت و بیماری، وقت خود را در اختیار خوانندگان چشمانداز ایران قرار دادید بسیار متشکریم. همانطور که در گفتوگو با آقای شاهحسینی نیز اعلام کردیم، قصد داریم که به بررسی سه مقطع مهم از جنبش دانشجویی بپردازیم. وجه مشترک این سه مقطع در این است که در هر سه آنها یورش قهرآمیزی توسط قوهقهریه به دانشگاه شد و سرکوب عجیبی صورت گرفت. با توجه به اینکه شما پیش از شروع نهضت ملی دانشجو بودید، در زمان نهضتملی هم در جنبش دانشجویی قرار داشتید و در مقام دانشجو، دوران دکترمصدق را درک کردهاید، همچنین پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز در نهضت مقاومت ملی عضویت داشتید ـ از آنجا که نهضت با دانشگاه دارای ارتباط تنگاتنگ بود و در جنبش دانشجویی نقش داشت و سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ اوج فعالیت دانشجویی بود ـ میخواستیم بدانیم که آیا در آن مقطع، جنبش دانشجویی هویتی مستقل داشت یعنی جهت صنفی داشت و بعد به فاز سیاسی ارتقا پیدا کرد و به جبهه ملی پیوند خورد یا اینکه جبههملی، جنبش دانشجویی را ایجاد کرد؟ یا اینکه حالت بینابین وجود داشت یعنی اینکه هم جنبش دانشجویی به جبههملی نیاز داشت و هم جبههملی به جنبش دانشجویی و در این نیاز دوسویه، آن حرکت چشمگیر انجام شد؟ تقاضا داریم پتانسیل جنبش دانشجویی سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ و ویژگیهای آن را برای ما بشکافید و سپس به بررسی واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ بپردازید.
£ابتدا از توجهی که به این مسئله دارید تشکر میکنم. برخی مسائل، هم تاریخی و هم اجتماعی است و همیشه هم موضوع روز میباشد. بعد از شهریور ۱۳۲۰ دانشجویان دانشگاه از نظر سیاسی بیشتر توجه به مبارزاتی داشتند که دکترمصدق و اقلیت مجلس چهاردهم و پس از آن مجلس شانزدهم انجام میدادند، به همین جهت وقتی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم در صحن مجلس فریاد زد که “اینجا مجلس نیست، بلکه دزدگاه است” و مجلس را ترک کرد و به منزلش رفت. این، دانشجویان بودند که اجتماع کردند و بدون اینکه کسی از خارج آنها را سازماندهی کند، رفتند و دکترمصدق را از منزل برداشته و به مجلس (بهارستان) بازگرداندند و به دکترمصدق این امکان را ندادند که او مذاکره کند و بگوید که میآیم یا نمیآیم. این کار اهمیت حرکت دانشجویی را نشان میدهد. از سال ۱۳۲۷ به بعد و پس از سرکوبی که در آن زمان انجام گرفت، عامل مهمی که موجب تحرک دانشگاه شد، موضوع ملیشدن صنعت نفت بود.
پس از بهمن ۱۳۲۷ حزبتوده فرصت پیدا کرد تا با استفاده از جو وحشت و تروری که حکومت نظامی شاه و رزمآرا ایجاد کرده بود. یک تشکیلات مخفی در محوطه دانشگاه سازماندهی کند، ولی پس از اینکه شعار ملیشدن صنعت نفت مطرح شد و افراد وابسته به حزبتوده شعار لغو قرارداد را دادند و با ملیکردن نفت مخالفت کردند، دانشگاه در آغاز بهطور نسبی و بعد بهطور مطلق حرکت کرد و با پذیرفتن شعار ملیکردن صنعت نفت به پشتیبانی این نهضت برخاست. ما میدانیم که شعار ملیکردن صنعت نفت از ۱۳۲۹ مطرح شد و چند سال پیش از آن این مبارزه در صحن مجلس و همینطور در جامعه وجود داشت. نخستین تظاهرات خیابانی که به هواداری دکترمصدق و ملیشدن صنعت نفت انجام گرفت ازسوی دانشجویان دانشگاه بود و با چند تظاهرات اعتراضی، دانشجویان حمایت خود را اعلام کردند. باید بگوییم که هیچگونه رهبری ازسوی نهضتملی و سازماندهی در آنجا وجود نداشت و هیچ نوع فعالیتی ازسوی مقامات مربوط به رهبری نهضت نسبت به دانشگاه انجام نمیگرفت. این نهضت در دانشگاه، نهضتی خودجوش و مستقل از رهبری نهضت ملی بود و ارتباط سازمانی با نهضتملی نداشت. حتی زمانی که دکترمصدق برای آزادی انتخابات تحصن کرد و در آنجا جبههملی را تشکیل داد، بسیاری از کسانیکه از وی حمایت کردند، دانشجویان دانشگاه بودند. تا سال ۱۳۳۰ حرکت از داخل دانشگاه به طرف نهضت بود و نه از طرف نهضت به دانشگاه. خود دانشگاه بود که فعالیت میکرد و با عقاید و افکاری که مغایر با افکار نهضت ملی بود مبارزه میکرد.
¢یعنی ویژگی جنبش دانشجویی در آن مقطع، از حالت صنفی ارتقا پیدا کرده، سیاسی شده بود و به دنبال رهبری میگشت.
£به صورت صنفی و سیاسی بود و بهدنبال رهبری میگشت و بعدها رهبری سیاسی خود را دکترمصدق و نهضتملی قرار داد. در سال ۱۳۳۹ ـ که در آینده بیشتر توضیح خواهم داد ـ زمانیکه جبههملی تشکیل شد و فعالیتش را اعلام کرد و شروع به تشکیل جلسات در خیابان فخرآباد و برپایی سخنرانیهای عمومی کرد، قسمت اعظم تشکیلدهندگان آن اجتماعات، دانشجویان بودند. سال ۱۳۳۹ یک تفاوت خیلی مهم و اساسی با سالهای قبل و بعد از خود داشت. ویژگی مهم این سال این بود که علاوه بر مسائل تئوریک، حوادث مختلف، صحت خطمشی دکترمصدق و نهضتملی را اثبات کرده بود و دستگاه کودتا به ورشکستگی کشیده شده بود. این عوامل موجب شد که دانشگاه یکپارچه بهسوی این هدفها روی بیاورد. حرکت دانشگاه بعد از ۱۳۳۹، نه در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ بسیاری از نهضتهای دانشجویی کشورهای مختلف کمنظیر و بلکه بینظیر بود؛ چرا که دانشگاه بهصورت یکپارچه این هدف را انتخاب کرد. تظاهرات و اعتصاباتی که دانشجویان دانشگاه میکردند و جلساتی که تشکیل میدادند، همگی مستقل و مربوط به خودشان بود. از این جهت جنبه صنفی داشت که دانشجو بودند، ولی عمدتاً جنبه سیاسی داشت و این جنبه سیاسی بهدلیل هدفهای نهضتملی بود که از نظر دانشجویان صحت آن به اثبات رسیده بود.
¢در چه روند و سیری، بدون اینکه گذاری از مبارزه صنفی داشته باشد، در سالهای۱۳۴۲ـ۱۳۳۹ دانشگاه یکپارچه سیاسی شد؟
£بعد از ۱۶ آذر ۱۳۳۲، اختناق سنگینی در جامعه و ازجمله بر دانشگاه حاکم بود و در دانشگاه هیچگونه فعالیتی صورت نمیگرفت. در این فضا جبههملی بدون اینکه ارتباطی با دانشگاه یا دیگر نقاط داشته باشد وارد صحنه شد و موجودیت خود را اعلام کرد. جنبش دانشجویی، ظرفیت اصلی این تجدید فعالیت نهضت بود و تمام جریانات مربوط به جبههملی را تحتالشعاع قرار داد. اینجا لازم است توضیحی بدهم که این توضیح از لحاظ تاریخی اهمیت بسیاری دارد و همه حوادث سالهای ۳۹ تا ۵۷ و حتی بعد از آن را تحتتأثیر قرار داد، آن هم اینکه دکترمصدق از سال ۱۳۲۸ یعنی زمان تشکیل جبههملی و اعلام موجودیت آن فقط شعار آزادی انتخابات را مطرح میکرد. شعار جبههملی هم همین بود. دکترمصدق هیچ مسئله دیگری را مطرح نکرد و با این شعار وارد فعالیت شد و توانست در دوره شانزدهم، نمایندگانی را از تهران به مجلس وارد کند. بهجز این موضوع و این فعالیت، جبههملی، فعالیت اختصاصی دیگری نداشت. دکترمصدق توانست در دادن این شعار و اجرای آن به یک موفقیت عمده برسد و اقلیتی در مجلس ایجاد کند، حتی دکترمصدق قصد داشت فراکسیونی در مجلس تشکیل بدهد، اما از آنجا که عدهای علاقهمند بودند تا در آن فراکسیون شرکت کنند ولی عضو جبههملی نباشند، برای رعایت حال آنها اسم فراکسیون را فراکسیون جبههملی نگذاشت، بلکه فراکسیون وطن گذاشت و درنتیجه درمجلس شانزدهم افراد جبههملی از “فراکسیون وطن” متشکل شدند و دیگر با نام جبههملی فعالیتی انجام نمیشد. اگرچه جبههملی از حیثیت فوقالعادهای برخوردار بود و دکترمصدق بهعنوان رهبر جبههملی در مجلس و جامعه عمل میکرد. در اردیبهشت ۱۳۳۰ که پیشنهاد نخستوزیری دکترمصدق مطرح شد و دکترمصدق نخستوزیری را پذیرفت، اولین اقدام سیاسی وی این بود که از رهبری جبههملی استعفا داد. او اعلام کرد که “من از رهبری جبههملی استعفا میدهم برای اینکه من نخستوزیر تمام مملکت هستم و نمیخواهم وابسته به یک جریان سیاسی خاص بشوم.” پس از آن هم که در مجلس هفدهم عده بیشتری از افراد وابسته به جبههملی انتخاب شدند، نام فراکسیون خود را “فراکسیون نهضتملی” گذاشتند و از بهکاربردن عنوان جبههملی خودداری کردند. رئیس آن فراکسیون مرحوم مهندس رضوی و سخنگوی آن هم آقای اصغر پارسا بود. این فراکسیون نقش عمدهای در مجلس هفدهم داشت. در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ رهبری قیام با این فراکسیون بود. بعد از سالهای ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ که مجدداً فعالیت جبههملی آغاز شد، در جلسهای که برای نامگذاری جریان سیاسی جدید تشکیل دادند، بنا به پیشنهاد آقای دکترسنجابی نام “جبههملی” مجدداً انتخاب شد و مطرح کردند که این عنوان یک پیشینه تاریخی دارد و ما نباید این پیشینه تاریخی را از دست بدهیم. آن مجلس نیز با نام “شورای مرکزی جبههملی” نامگذاری شد. این جبههملی چند تفاوت اساسی با جبههملی سال ۱۳۲۸ داشت؛ نخست اینکه سعی کردند برای نخستینبار این جلسه از تمام تمایلات مربوط به نهضتملی ایران نمایندگی داشته باشد. به این طریق که از احزابی که آن زمان همکاری میکردند ـ بهعنوان احزاب ملی ـ یک نماینده آوردند و تمام شخصیتهای شناختهشده جبههملی را دعوت کردند. این جلسه با حضور ۳۰ نفر رسمیت یافت. خصلتی که از نظر تاریخی و نهضت دانشجویی برای جبههملی اهمیت ویژهای دارد این بود که جبههملی نهتنها به شعار “آزادی” اکتفا نکرد، بلکه در همان جلسه اول دو نوع اقدام را تصویب کرد که همگی به اتفاق آرا و با حضور نمایندگان احزاب بود؛ نخست اینکه جبههملی باید دارای اصول عقاید نسبت به تمام مسائل مملکت باشد و دوم اینکه باید سازمان سیاسی داشته باشد؛ یعنی اقدام به سازماندهی کند. این دو اصل را در سال ۱۳۳۹ در جلسه مطرح کردند. جبههملی از همان زمان معتقد بود که آزادیهای اجتماعی و مسائل مربوط به حقوق مردم از اولویت برخوردار است، ولی این امر نباید مانع شود که یک سازمان سیاسی فقط به این مسئله و جنبه اکتفا کند، بلکه باید تمام مسائل اساسی کشور را جزو دستور کار خود قرار دهد و از همینرو اصول عقاید جبههملی تدوین شد و شروع به سازماندهی کردند. این سازماندهی درواقع یک پاسخ به نیاز کشور و نهضت دانشجویی و خواست دائمی دانشجویان بود، چرا که دانشجویان در عین اینکه فعالیت گستردهای داشتند، اما دارای یک سازمان دانشگاهی سیاسی نبودند و از نظر فکری هم یک هدف اجتماعی خاص را تدوین نکرده بودند. آنها بیشتر به خاطر اصالت دکترمصدق و جبههملی و فعالیتهایی که دکترمصدق برای آزادی و استقلال و قطع نفوذ بیگانگان انجام داده بود به طرف جبههملی آمدند. بیشتر آنها انتظار اشتند که جبههملی سازماندهی کرده و فعالیتهای خود را به مسائلی همچون استقلال، آزادی و حقوق مردم محدود نکند. خود جبههملی هم به این نتیجه رسیده بود که فعالیتهای جدیدش باید با سازماندهی همراه باشد و سازماندهی هم بدون داشتن یک برنامه فکری و عقیدتی عملی نخواهد بود. به همین دلیل، جبههملی از همان زمان شروع به سازماندهی کرد. اساسنامهای تنظیم شد و تشکیلاتی برمبنای صنفی ایجاد شد. تا زمانیکه کنگره جبههملی تشکیل بشود، ما نشریات مختلفی داشتیم که در آنها بیشتر درباره معنای آزادی و حکومت قانون توضیح میدادیم. این نشریات، نشریات تعلیماتی نام داشتند. زمانیکه کنگره جبههملی تشکیل شد، جبههملی منشوری تدوین کرد و در آن نسبت به تمام مسائل مملکت، نظر و برنامه خود را اعلام کرد، آن منشور، نشانه ورود جبههملی به صحنه اجتماعی ایران بود. زمانیکه جبههملی سازماندهی خود را آغاز کرد، با استقبال چشمگیری روبهرو شد. نخستین استقبال پرشور و بینظیر در دانشگاه تهران صورت گرفت. دومین استقبال ازسوی دانشآموزان و پس از آن هم ازسوی دیگر صنفها بود. بازار هم همکاری بسیار گستردهای داشت که بهعنوان نمونه میتوان از حضور مرحوم شمشیری نام برد. سازماندهی از تهران آغاز گردید و برای شهرستانها هم برنامهریزی شد. سازماندهی تهران شامل کمیتهها بود. بهدلیل اهمیت دانشگاه، در هیئت اجرایی جبههملی یک نفر مسئول دانشگاه بود. برای سازمانهای دیگران طبق همان برنامه سازمانی کمیته استان از مسئولان سازمانهای جبههملی تشکیل شد.
مرحوم تختی ـ از آنجا که شأن ایشان بالاست، من ابتدا ایشان را نام میبرم ـ مسئول سازمان ورزشکاران، مرحوم کریمآبادی مسئول سازمان اصناف، آقای حسین شاهحسینی مسئول سازمان محلات و خانم پروانه اسکندری (فروهر) نیز مسئول سازمان زنان بود. من مسئولیت سازمان جوانان را که شامل دانشآموزان نیز میشد بهعهده داشتم. چهارده سازمان تشکیل شد که کمیته استان تهران را تشکیل دادند و جبههملی را در استان تهران پایهریزی کردند و مسئول آن، آقای علیاشرفخان منوچهری بود که در زمان دکترمصدق، رئیس اداره ثبت و معاون وزارت دادگستری بود. همچنین ایشان از قضات دیوان عالی کشور بود که در آن زمان بازنشسته شده بود. در هر جای سازمان جوانان که رفتیم با استقبال گستردهای روبهرو شدیم. در عرض دوسال توانستیم دههزارنفر را در حوزههای سازمانی سازمان جوانان متشکل کنیم. البته من مسئول سازمان دانشجویان نبودم، بلکه مسئولیت سازمان جوانان را برعهده داشتم. من تعدادی از دانشجویان را که مستعد تشخیص دادم، دعوت کردم تا برای سازماندهی سازمان جوانان کمک کنند. از سه نفر از آنان تقاضا کردم که عضو اصلی کمیته سازمان جوانان بشوند؛ آقایان احمد سلامتیان، هاشم صباغیان و سیروس یحییزاده. مسئول سازمان بازار در کمیته استان آقای قاسم لباسچی بود که مسئول مالی کمیته استان نیز بود. مسئول مالی جبههملی آقای مهندس خلیلی رئیس سابق دانشکده فنی بود. زمانیکه ما در سازمان جوانان شروع به سازماندهی کردیم، در فاصله کوتاهی متوجه شدیم که یک سازمان پایه در دبیرستانها مسئول فعالیت است که از بقایای جوانان وابسته به سازمان جوانان یا مرتبط با سازمان جوانان حزبتوده است. سازماندهی ما پس از مدتی با آنها برخورد کرد. وجود این سازمان و برخورد با آن بحرانهایی را در سیستم تشکیلاتی جبههملی بهوجود آورد. ما متوجه شدیم که اینها در حوزههای مخفی بهنام جبههملی سازماندهی میکنند. در صورتیکه حوزههای جبههملی علنی بود و ما کار مخفی نمیکردیم. اصلی که ما پس از سال ۱۳۳۹ در جبههملی قرار داده بودیم، مبنی بر این بود که فعالیت مخفی نداشته باشیم و فعالیتمان علنی و قانونی باشد. اینها در وهله اول خود را جبههملی و طرفدار دکترمصدق میدانستند. دیگر اینکه از دیگر رهبران جبههملی بهجز دکترمصدق به شدت انتقاد و همه را تخطئه میکردند و بهخصوص روی اسم چند نفر در شورای مرکزی انگشت میگذاشتند تا دانشآموزان را که اغلب از مسائل سیاسی و سوابق تاریخی مطلع نبودند جذب خود بکنند و بعد هم ما متوجه شدیم که به آنهاییکه میتوانستند جذب خود کنند تعلیمات فکری چپ تلقین میکردند. ما در دبیرستان دارالفنون که مرکز آن فعالیتها بود متوجه این مسئله شدیم.
¢منظور، چپ به معنای کمونیستی است یا مارکسیستی؟
£بهمعنای مارکسیستی. ما افراد را آگاه کردیم که اینها عضو جبههملی نیستند و زمانیکه آنها میفهمیدند که این گروهها عضو جبههملی نیستند، آن حوزهها و هستهها منحل میشد. درمقابل، اینها واکنشهای شدیدی نشان دادند و برای اینکه تشکیلات جبههملی را تخطئه کنند ـ از آنجا که من تنها عضو کمیته استان تهران بودم و شخص دیگری از حزب سوسیالیست نبود ـ گفتند که ما (حجازی و…) باند دکترخنجی هستیم. برای اینکه اینها نمیخواستند اجازه دهند، تشکیلاتی به اسم جبههملی بهوجود بیاید. اینها نمیتوانستند مبارزه کنند تا این تشکیلات از بین برود و توانایی فعالیت علیه تشکیلات را نداشتند. از چهارده مسئول استان، تنها مرحوم تختی و من پیشینه فعالیت سیاسی با مرحوم دکترخنجی داشتیم و بقیه مسئولان سازمانها از افراد شناختهشده مستقل و یا اعضای احزاب دیگر جبههملی بودند. متأسفانه پس از مدتی، نظر بعضی از احزاب ـ که نام آنها را در اینجا ذکر نمیکنم ـ در جبههملی درحالیکه ابتدا موافق با تشکیلات جبههملی بودند، تغییر کرد و گفتند که جبههملی نباید تشکیلات داشته باشد. آن احزاب هم این مسئله را دامن میزدند. در حادثه اول بهمن اینها دائماً از “دکترخنجی و دارودسته دکترخنجی اسم میبردند” درحالیکه تنها کسیکه روحش اصلاً از این وقایع باخبر نبود دکترخنجی بود. روش احزاب کمونیست درگذشته اینگونه بود که روی یک موضوع آنقدر فشار میآوردند و تبلیغات میکردند تا مورد پذیرش و باور قرار گیرد. اینها بعدها هم شناخته شدند و ما توانستیم آنها را از حوزهها کنار بزنیم. ابتدا تلاش زیادی کردیم تا آنها را با فعالیتهای جبههملی همراه کنیم و خیلیهایشان هم جذب سازمان جوانان و دانشگاه شدند. ما موفقیت زیادی در جذب دانشآموزان بهدست آوردیم. سیاست جبههملی این بود که در محیط دبیرستانها و مدارس فعالیت سیاسی نشود چرا که معتقد بودیم، دانشآموزان در محیط دبیرستانها باید به طرف درسخواندن و انضباط در مدرسه بروند. فعالیت ما در دبیرستانها اینگونه بود که نشریاتی توزیع میکردیم و در خارج از مدرسه نیز حوزه تشکیل میدادیم. در دبیرستانها تظاهرات نداشتیم. برخلاف دانشگاه تهران که دانشجویان بهصورت مستقل از جبههملی و تصمیمات سازمانی، دائماً در محوطه دانشگاه فعالیت و تظاهرات میکردند، دانشآموزان جبههملی در محوطه دبیرستانها چنین فعالیتهایی نداشتند، بلکه نشریه توزیع میکردند و افراد را برای تشکیل حوزهها جذب میکردند. حوزهها نیز خارج از محوطه مدارس تشکیل میشد.
¢آیا بهواقع دانشجویان به صورت مستقل از جبههملی فعالیت میکردند؟
£بیشتر دانشجویانی که طرفدار عقاید جبههملی میشدند، در هر فرصتی به تظاهرات دست میزدند بدون اینکه رهبری جبههملی این فعالیتها را قبول داشته و یا مطلع باشد. البته در فعالیتهای عظیم سیاسی و مسائل اصلی و اساسی، جبههملی تصمیم میگرفت، ولی خود دانشجویان نیز ابتکار عمل داشتند. بهعنوان مثال وقتی حادثهای رخ میداد، دانشجویان جمع میشدند، شعار میدادند، تظاهرات میکردند و در داخل محوطه دانشگاه دور میزدند.
¢آیا آتشزدن ماشین دکتراقبال توسط دانشجویان نیز بهواقع حادثهای خودجوش بود؟
£بله، این حادثه خودجوش بود. اینگونه نبود که جبههملی به دانشجویان دیکته کند که چه بکنند. دانشجویان درچارچوب شعارهای جبههملی و انتظارات جبههملی، خود چنین فعالیتها و تصمیمگیریهایی میکردند. باز هم خاطرنشان میکنم که در دبیرستانها اینگونه نبود. در دبیرستانها، انضباط جبههملی حاکم بود. گاهی عدهای از آنها نیز که فعال بودند، برای شرکت در مبارزات، به دانشگاه تهران میرفتند و در خود مدارس اجتماع نمیکردند. این سیاست جبههملی بود.
¢بپردازیم به واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ و اینکه نقطه شروع این واقعه از کجا بود و چگونه شکل گرفت؟
£از اواخر آبانماه ۱۳۴۰ به ما اطلاع داده شد که عدهای از دانشآموزان را از دبیرستانهای مختلف اخراج میکنند. ما پس از تحقیق و بررسی متوجه شدیم که تمام این دانشآموزان، از فعالان و مسئولان جبههملی هستند. ما ارتباطاتی با فرهنگیان داشته و درمیان آن چهارده سازمان، سازمان فرهنگیان، بسیار قدرتمند بود. ما کارهایی کردیم تا این دانشآموزان به سر کلاسهایشان بازگردند، ولی پس از مدتی به ما اطلاع دادند که دستور اخراج اینها از مراکز بالای دبیرستان ابلاغ میشود و ناظم و مدیر مدرسه اختیار تصمیمگیری در مورد این مسائل را ندارند. در فاصله ماههای آبان و آذر، دو عامل مهم، رهبری جبههملی را تحت فشار قرار داد؛ نخست احساسات دانشجویان بود که میگفتند جبههملی باید در برابر برنامههای دولت و تنگناهایی که از نظر سیاسی ایجاد میکند واکنش نشان دهد. درحالیکه جبههملی همیشه بهصورت اعلامیه، نشریه و چاپ مصاحبه واکنش نشان میداد، ولی عدهای از اعضای جبههملی بهخصوص دانشجویان اصرار داشتند که جبههملی با تظاهرات عمومی علیه دولت و حکومت موافقت کند و خواستههایش را مطرح نماید. گروههایی که در دانشگاه و سازمان جوانان حوزهبندی کرده بودند و جزو گروههای وابسته به چپ بودند، این موضوع را مستمسک قرار داده و مطرح میکردند که جبههملی هیچ نوع فعالیتی نمیکند و فعالیت تبلیغاتی وسیعی علیه رهبری جبههملی بهراه انداختند. آنها میگفتند که سران جبههملی سازشکار بوده و از قاطعیت برخوردار نیستند و نمیخواهند از موقعیت استفاده بکنند. همچنین اشاره میکردند که سران جبههملی حاضر نیستند هیچ نوع اقدامی در جهت تأمین خواستههای دانشجویان و دیگر اقشار انجام دهند و درنهایت جریان تبلیغاتی عظیمی علیه رهبری جبههملی برپا کردند. جبههملی نیز که در مذاکرات با امینی برای انجام انتخابات مأیوس شده بود، تصمیم گرفت که در روز ۱۴ آذر ۱۳۴۰ تظاهرات بسیار بزرگی نزدیک مسجد شاه (امامخمینی) روبهروی خیابان ناصرخسرو برپا کند. این تظاهرات را هیئت اجراییه تصویب کرد و در شورا هم مطرح شده و به تصویب رسید. از آنجا که این تظاهرات در داخل شهر بود و میبایست اجازه گرفته میشد، قرار شد که با اطلاع و موافقت شهربانی باشد. تقاضانامه را آقای دکترسنجابی برای شهربانی نوشت و به من گفت که “من میخواهم این کار را به شما محول کنم و میخواهم این تقاضانامه مستقیماً به دست رئیس پلیس تهران برسد و مایلم که شما این کار را بکنید، من نیز پذیرفتم. پلیس تهران در خیابان انقلاب فعلی نزدیک چهارراه کالج بود و سرتیپ “مبصر” نیز رئیس پلیس تهران بود. من در آنجا گفتم که از طرف دکترسنجابی، آمدهام و اجازه دادند که به داخل بروم. من حدس زدم که حتماً مذاکرات کلی صورت گرفته و فقط من آمدهام تا تنها موافقتی بگیرم و آنها نیز شروطی بگذارند. در هر حال من تقاضانامه جبههملی را به دست خود مبصر دادم. مبصر تقاضانامه را خواند و به من گفت که “دودقیقه بنشینید” اما بعد فکر کرد و گفت: “نه، شما تشریف ببرید، ما خودمان جواب میدهیم.” من هم این گزارش را به دکترسنجابی دادم. پس از پنج ـ شش روز پلیس تهران تلفن میکند و به آقای دکترسنجابی میگوید که این موضوع در دولت مطرح شده و ما با این تظاهرات موافق نیستیم. در صورتیکه شما به برگزاری این تظاهرات اقدام کنید، ما با قوه قهریه و با شدت آن را سرکوب میکنیم. آقای دکترسنجابی نیز به هیئتاجراییه گزارش میدهند. در هیئتاجراییه آقای اللهیار صالح و عدهای دیگر میگویند که چون ما به همه گفتهایم و گمان میکردیم که اجازه داده میشود، درنتیجه مسئولیت آن را شورای جبههملی باید به عهده بگیرد و شورا باید تصمیم بگیرد که تظاهرات را برگزار کند یا منصرف بشود. جلسه شورای مرکزی در منزل آقای اللهیار صالح تشکیل شد و چهارساعت در این مورد گفتوگو کردند، چرا که باید به خواستههای دانشجویان، جوانان، بازاریها و قشرهای مختلف جبههملی پاسخ میدادند.
¢در این زمان هنوز دانشآموزان مطرح نبودند؟
£ما قصد داشتیم که موضوع اخراج دانشآموزان را در برنامه تظاهرات بگنجانیم. اواخر آبان اخراجها آغاز شده بود ولی هنوز به آن گستردگی نبود. ازسوی دیگر هم معتقد بودند که اگر ما این تظاهرات را برگزار کنیم، حکومت با قوه قهریه همه را سرکوب کرده و خسارات جبرانناپذیری وارد میکنند. در آخر تصمیم بر این شد که رأی مخفی گرفته شود. اکثریت آرا رأی داد که این تظاهرات را برگزار نکنند؛ چرا که صدمات احتمالی، بسیار بیشتر از منافع برگزاری تظاهرات بود. از فردای روزی که جبههملی اعلام کرد ما این تظاهرات را انجام نمیدهیم، هیجان عظیمی در دانشگاه و جاهای دیگر علیه شورای مرکزی ـ بهویژه میان گروه چپ که در جبههملی سازماندهی داشتند ـ بهپا شد. عده زیادی از دانشجویان و افراد جبههملی نیز که دچار احساسات شده بودند، معتقد بودند که اگر هم سرکوبمان کنند مشکلی نیست، چرا که ما اگر اکنون به میدان نیاییم، دیگر نمیتوانیم این کار را بکنیم. ما در کمیته سازمان جوانان جبههملی مأمور شدیم که با آقای دکترکریم سنجابی صحبت کنیم و مطرح کنیم که حالا که نتوانستید چهارده آذر را برگزار کنید، دستکم دانشآموزان، اعتراضی صنفی در مورد این اخراجها ـ که روز به روز در دبیرستانهای مختلف صورت میگیرد ـ داشته باشند، چرا که اگر هیچ کاری برای دانشآموزان نکنیم، تمام حوزههای سازمان جوانان منحل میشود و درنتیجه آن گروههایی هم که زیرزمینی کار میکردند علیه جبههملی تبلیغ کرده و برای انحلال و جذب آنها در سازماندهی خود تلاش میکردند. پس از گفتوگوی ما با دکترسنجابی، ایشان گفت: “به این شرط که شما جنبه سیاسی به اعتراضات ندهید و تنها جنبه صنفی داشته باشد”. ما این موضوع را در کمیته سازمان جوانان مطرح کردیم و به کمیته استان هم گفتیم. مسئول ما در امور اعلامیه و چاپ آقای لباسچی بود که هم مسئول اداره بازار و هم مسئول امور مالی بود و با چاپخانه مخفی هم ارتباط داشت. طبق صحبتی که با ایشان داشتیم، قرار گذاشتیم که اوایل دیماه این تظاهرات را برگزار کنیم. ما در کمیته و سازمان جوانان برنامهریزی کردیم و تصمیم گرفتیم آن روز دانشآموزان را جلوی هر مدرسه جمع کنیم و مسیری را مشخص نماییم. البته به کسی گفته نشود و فقط مسئولان بدانند. قرار شد جمعیت را به طرف دارالفنون حرکت بدهند تا از تمام خیابانها دانشآموزان به خاطر اعتراض به اخراج دانشآموزان به طرف دارالفنون بروند. پس از اینکه به دارالفنون رسیدند، متفرق بشوند و در داخل مدارس و دارالفنون تظاهرات نکنند. شعارها هم معین شده بود و بیشتر حول موضوع اخراج دانشآموزان بود. آقای لباسچی در اثر فشار ساواک به چاپخانهها و کنترل شدید، موفق نشد تراکتها را برای روز اول دی برساند. ایشان سهبار زمان را تغییر داد و گفت که روز دیگری را معین کنید. درنهایت ایشان برای روز اول بهمن تراکتها را آماده کرد. ما در آن روزها در سازمان جوانان کار میکردیم. آقای لباسچی به کمیته بررسی جبههملی درباره اول بهمن گفته بود که روز تظاهرات را ایشان معین کرده است، درحالیکه چاپخانه معین کرده بود. ما هم درحقیقت براساس روزی که چاپخانه توانست به آقای لباسچی قول تحویل تراکتها را بدهد روز اول بهمن را انتخاب کردیم. من فقط به آقای لباسچی گفته بودم هر روزی که شما میخواهید بگذارید، برای ما فرقی نمیکند، فقط روز قبل از آن تعطیل نباشد. ما انتخاب روز را در اختیار آقای لباسچی گذاشته بودیم و او هم در اختیار چاپخانه گذاشته بود. با این شرط که باید پنج روز فاصله باشد و روز قبل آن هم تعطیل نباشد تا ما بتوانیم در مدارس فعالیت داشته باشیم. ما گفتیم کاری که از ما ساخته است برای دانشآموزان انجام میدهیم. هیچ سخنی هم از تظاهرات دانشگاه نبود، ولی زمانی که این تراکتها در مدارس منتشر شد، هیجانی در مدارس ایجاد شد. ما این تظاهرات را زیر نظر گروهی از دانشجویان دانشگاه سازماندهی کرده بودیم و قرار شده بود که چندنفر دانشجو، از هر مدرسهای، حرکت دانشآموزان را از طرف مدارس به سمت دارالفنون رهبری کنند. شب قبل از اول بهمن کمیته دانشگاه در منزل دکترسنجابی جمع شدند و در آن جلسه مطرح شد، حالا که دانشآموزان دارند برای خودشان تظاهرات میکنند، ما هم در محوطه دانشگاه با آنها همدردی کنیم و از جنبه صنفی نیز آن را مهم دانستند. در آن جلسه موافقت دکترسنجابی را میگیرند. ایشان هم دانشجویان عضو جبههملی در دانشکده حقوق را زیر نظر آقای ابوالحسن بنیصدر مسئول انتظامات میکند و تمام اعضای کمیته دانشگاه نیز موافقت میکنند. شب پیش از اول بهمن این مسئله تصویب میشود. ما نیز بهدنبال سازماندهی سازمان جوانان بودیم. از آنجا که یک برنامه سیاسی خاص نبود و بیشتر در چارچوب صنفی و اخراج دانشآموزان بود و درجهت خنثیکردن تبلیغاتی بود که انجام میشد تا سازمان ما را از هم بپاشند، فعالیت میکردیم و اصلاً به دانشگاه کاری نداشتیم. خوبی دانشگاه هم این بود که چون همه در یک محوطه بودند، تراکت لازم نداشتند. اما گویا تراکت نیز منتشر کردند و یا بعضیها تراکت سازمان جوانان را داخل دانشگاه پخش کردند.
¢اما تراکتی نیز در آن روز در دانشگاه دیده نشد.
£به قول شما تراکتی هم نبود. شب قبل موافقت دکترسنجابی را گرفتند تا دانشگاه نیز با دانشآموزان همدردی بکند. روز اول بهمن برنامه سازمان جوانان با موفقیت کامل انجام شد. روی تراکتها نوشته شده بود که دانشآموزان جلوی هر مدرسهای جمع بشوند و به اخراج دانشآموزان توسط اولیای مدارس اعتراض کنند. مسئولان هر دبیرستان را هم معین کرده بودیم. برنامه طوری تنظیم شده بود که همه دانشآموزان در یک ساعت معین برسند. وقتی جمعیت به جلوی مدرسه دارالفنون میرسند، یک میتینگ خیلی قوی، خوب و با احساسات برگزار میشود. البته شعارهایی در مورد جبههملی و آزادی هم داده شده بود، ولی بیشتر در مورد خود دانشآموزان بوده است. بعدها به علت حوادثی که در دانشگاه رخ داد، موفقیت بزرگ سازمان جوانان و دانشآموزان در اجرای برنامه تنظیمشده منعکس نشد. آن وقت حوادث اول بهمن پیش میآید.
من در تظاهرات نقشی نداشتم، ما صبح به دادگاه رفته بودیم و کارهایمان را انجام میدادیم و خبر هم نداشتیم که در دانشگاه چه گذشته است. چون نه مسئولیتی در دانشگاه داشتیم و نه دانشگاه برنامه مخصوصی داشت.
¢آیا کسی را شب اول بهمن دستگیر کردند یا نه؟ ساواک متوجه حرکت در دانشگاه نشده بود؟
£ببینید، سه روز بعد از آن حرکت، وقتی من میخواستم از دفترم بیرون بیایم، یک مأمور آنجا ایستاده بود و مرا نزد سرتیپ مولوی برد.
¢این مسئله چه روزی بود؟
£فردای روزی بود که ما تراکت دانشآموزان را منتشر کردیم. مرا مستقیم به اتاق مولوی بردند. مولوی شروع به تهدید من کرد و گفت که جایی را به شما نشان میدهم که هیچوقت فراموش نکنید. مملکت در حال تجزیه است و این کار شما موجب میشود که کردستان و آذربایجان از بین بروند و تجزیه بشوند. وقتی من شروع به پاسخگویی به او کردم، او با فریادهای ناهنجار و زشت مرا از اتاق خود بیرون کرد.
کسی را دستگیر نکردند، نه از دانشگاه کسی را گرفته بودند و نه از سازمان جوانان. ما همیشه با دانشجویان در تماس بودیم و ارتباط داشتیم و حساب نکرده بودیم که اینها هم با آن ترتیب وارد برنامه میشوند. برنامه آنها نیز فقط تظاهرات درمقابل دانشگاه بود. البته کاری نداریم که هرگاه تظاهرات برپا میشد، شعارهای سیاسی هم داده میشد و تظاهرات را تحتالشعاع قرار میداد. بههرحال شورای مرکزی و هیئتاجراییه خبر نداشتند.
¢چرا دکترسنجابی به شورای مرکزی اطلاع نداده بود؟
£برای اینکه تظاهرات در داخل دانشگاه بود و اغلب توسط دانشجویان برگزار میشد. دکترسنجابی همواره این اختیارات را داشت، چرا که هم رئیس هیئتاجراییه بود، هم مسئول دانشگاه تهران و هم مسئول تشکیلات بود.
¢بنیصدر که در روز اول بهمن مسئول انتظامات بود، در برابر سنگپرانیها و پرتاب آجر به اتوبوس چه میکرد؟
£او نمیتوانست کاری بکند. او هر چه در توان داشت انجام داد اما در آن وضعیت کاری از دستش برنمیآمد.
¢اما وی آنچنان مخالفتی هم با شرایط بهوجود آمده نمیکرد؟
£درحقیقت، هیچکس نمیتوانست در مقابل آن هجوم و موج احساسات دانشجویان مقاومت کند. خصلت بنیصدر این بود که با افکارعمومی و افکار دانشجویان مقابله نمیکرد. درواقع نمیشد این تظاهرات را به گردن بنیصدر گذاشت. بهخصوص که خودش نیز از نظر عقیدتی طرفدار تظاهرات علیه دولت بود. دکترامینی ما را مقصر شناخت و گفت که حجازی در دانشگاه چنین دستوری داده است. این مسئله هم براساس گزارش ساواک شکل گرفته بود. از اینرو من، دکتربختیار و دکترخنجی را احضار کردند درحالیکه نه دکتربختیار از این موضوع اطلاعی داشت و نه دکترخنجی. تنها کسیکه در هیئتاجراییه از این موضوع اطلاع داشت، دکترسنجابی بود که معتقد بود در این زمینه اختیارات دارد.
¢آیا مرحوم دکترسنجابی در خاطرات خود به این مسئله اشارهای کردهاند؟
£دکترسنجابی در مورد اول بهمن بسیار حساس بود، چرا که میدانست این جریان در خودش متمرکز است. وی معتقد بود که درست است در اول بهمن بسیاری از مسائل تخطئه شد و عدهای مسیر را تغییر دادند، ولی این واقعه درواقع یک حرکت دانشجویی زیبا و یک حرکت عالی دانشآموزی بوده است.
¢کمیته دانشکده فنی از موضوع برگزاری تظاهرات اصلاً اطلاعی نداشت.
£بههرحال، این تصمیم ازسوی کمیته اصلی دانشگاه گرفته شده بود. در اول بهمن بخش تظاهرات دانشآموزی با موفقیت انجام شد، ما حتی یک نفر بازداشتی هم نداشتیم و پلیس نتوانست در جریان قرار بگیرد. ولی دانشگاه اینگونه نبود، یعنی اگر چهارنفر بیبرنامه راه بیفتند، بعضی میگویند اینها با برنامه آمدهاند.
آنچه در اول بهمن اهمیت داشت این بود که مسئولان و چهرههای شناختهشده ملی در دانشگاه، دانشجویان را به تظاهرات دعوت کردند و دانشجویان هم به همین خاطر آمدند، یعنی زمینه فراهم بود و اعتماد نیز بهطور صددرصد وجود داشت.
¢پس از اول بهمن این اعتماد بهطور کلی به رهبری جبههملی، ترک خورد. اصلاً به دانشجویان نگفتند و آنها به این مسئله بهطور ناگهانی کشیده شدند و پس از آن هم دانشگاه تعطیل شد. در جلسهای که دانشجویان در دانشکده فنی گذاشتند، مرحوم عباس نراقی برای پاسخگویی دعوت شد. در آن جلسه سوالهای زیادی از ایشان پرسیده شد. بهویژه در مورد اینکه جبههملی با دکتر عبده، نجمالملک و تقیزاده گفتوگوهایی داشته است و مرحوم نراقی گفت که من دیگر نمیتوانم در اینجا توضیح بدهم، اما تکذیبی هم نکرد. پس از عید سال ۱۳۴۱ کمکم جو بیاعتمادی میان دانشجویان به جبههملی شکل گرفت و سیر کمرنگ شدن جبههملی در اذهان آغاز شد. نطفه سازمان مجاهدین در نیمه دوم سال ۱۳۴۱ در پی نامهای ازسوی ۹ نفر خطاب به سران نهضتآزادی، گذاشته شد. روز اول بهمن بچههای جبههملی بودند که دانشگاه را تعطیل کردند ما آنها را میشناختیم. در آن زمان سعیدمحسن مسئول دانشکده فنی بود و با بیژن جزنی در زندان بودند. پس از ملغای تظاهرات ۱۴ آذر، تراکتی پخش شد که در آن خبر از عدم برگزاری این تظاهرات درج شده بود. در جریان پخش این تراکت، سعیدمحسن و جزنی دستگیر شدند و مدتی در زندان بودند؛ در اول بهمن هم آنها حضور نداشتند.
£من اطلاعی ندارم.
¢آیا شما را به زندان موقت بردند؟
£بله، البته چند صدنفر از دانشجویان نیز در جای دیگری بازداشت بودند و ما نیز در جای دیگری بازداشت بودیم که درحدود ۲۰ نفر میشدیم. عید که شد همه را آزاد کردند. دانشجویان را نیز به ترتیب آزاد کردند، اما ما چهارنفر (من، دکترسنجابی، دکترخنجی و دکتربختیار) را نگهداشتند. ما چهارنفر تا شهریور در یک اتاق بودیم. بعد از رفتن امینی و روی کارآمدن علم ما را آزاد کردند. در زندان، “آقای معاونی” از من بازجویی میکرد. همه جریاناتی را که اینجا برای شما میگویم در آنجا هم به آنها گفتم. در زندان موقت سرتیپ وفا و آقای اشرف احمدی همراه سهنفر از بازجویان دادگستری از همه بازجویی کردند. همه آنها بهجز یک حرف من، بقیه گفتههایم را رد نکردند و آن هم این بود که آنها میگفتند که تو میگویی از حرکت دانشجویی اول بهمن خبر نداشتی و انکار میکنی، درحالیکه این واقعیت ندارد و تو اطلاع داشتهای.
¢یعنی شما مطلع بودید، ولی سازماندهی نکرده بودید.
£نه، من مطلع هم نبودم. آنها شب پیش از اول بهمن به منزل دکترسنجابی رفتند، من که عضو آن جلسه نبودم. من گرفتار کارهای سازمان جوانان بودم. من گفتم که فقط در محدوده سازمان جوانان قبول مسئولیت میکنم و این مسئله را به تصویب دکترسنجابی رساندیم. حالا اینکه ایشان این مسئله را به هیئتاجراییه گزارش داده و آن را مقتضی دانسته یا نه، دیگر با خود ایشان بود. صحبتهای دکترسنجابی هم در گزارش رسمی دولت آمده بود و حرفهای مرا هم پذیرفته بودند. در گزارش هیئت منتخب دولت، اخراج دانشآموزان محکوم شده بود. عقاید و افکاری که آنها در گزارش خود مطرح میکردند، عین نظریات ما بود. عموماً گروههای تندرو با ایجاد هیجان در جامعه، گروههای میانهرو را وادار به تندروی میکنند؛ اگر میانهروها بپذیرند و تندروی کنند، چون آمادگی تندروی ندارند، شکست میخورند و اگر نپذیرند آنها را بهعنوان بیعرضه و سازشکار از صحنه حذف میکنند و در هر دو مورد با شایعهپراکنی و اتهام، سعی در تخطئه جنبش مردمی و مأیوسکردن مردم میکنند. ما باید به مردم آموزش بدهیم که احساسات خود را کنترل کنند. همه گروهها و عناصری که جبههملی را بهخاطر لغو تظاهرات ۱۴ آذر تخطئه میکردند، بعد از اول بهمن نیز آن را به خاطر تندروی کردن محکوم کردند. مسئله ۱۴ آذر اصلاً از نظر تاریخی فراموش شد و کسی آن را بررسی نکرد. درست است که حرکت اول بهمن مربوط به جبههملی نبود و یک حرکت مقطعی و بیشتر مربوط به دانشگاه بود، ولی در هر حال یک اقدام خیلی تند علیه حکومت بود. اگر ۱۴ آذر هم برگزار میشد، دولتیها آن را در سطح وسیعتری سرکوب میکردند. آنها این مسئله را گفته بودند که این کار را میکنیم و آماده این کار هم بودند. من در جلد دوم خاطرات خود به ریشهیابی و بیان تفصیلی واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ و تمام جنبههای آن پرداختهام که در آینده منتشر خواهد شد. با مطالعه آن کتاب که قسمت مهمی از تاریخ معاصر ایران است، معلوم خواهد شد که اغلب نوشتههایی که مستند آن نشریه در طرح سوالات فوق قرار گرفته با واقعیتها تطبیق ندارد.
پینوشتها:
۱ـ ر.ک: تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، ناشر: رسا، ص ۱۸۱٫
۲ـ همان، ص ۱۸۷٫
۳ـ همان، ص ۱۷۶٫
۴ـ همان، (مصاحبه با مهندس بازرگان، ۱۸ فروردین ۱۳۷۰) ص ۲۱۲ و ۲۱۳٫
۵ـ ر.ک: از نهضتآزادی تا مجاهدین، خاطرات لطفالله میثمی، جلد اول، صفحه ۸۱٫
۶ـ ر.ک: تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، …، ص ۱۷۵٫
۷ ـ ر.ک: اقتصاد سیاسی ایران، دکترمحمد علی همایون کاتوزیان، ترجمه نفیسی و عزیزی، ص ۲۶۹ و ۲۷۷٫
۸ ـ اشاره دکتر سنجابی به جبهه و سران آن مبنی بر روشنشدن اصالت پیشامد اول بهمن و رسیدگی به این موضوع که افرادی از جبهه با اشخاصی از خارج از جبهه مرتبط بودهاند یا خیر، به نقل از مقاله کاوه بیات باعنوان دانشگاه تهران، اول بهمن ۱۳۴۰ در نشریه گفتوگو.
۹ـ ر.ک: مقاله کاوه بیات به نقل از تاریخ سیساله ایران، نوشته بیژن جزنی.
۱۰ـ. ر.ک: تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران، …، ص۱۹۲٫
۱۱ـ جنبش دانشجویی ایران، مرکز اسناد ریاست جمهوری، جلد چهارم، تهران ۱۳۸۱، ص ۳۹۲٫
۱۲ـ همان، ص ۳۹۳٫
۱۳ـ ر.ک: اقتصاد سیاسی ایران، …، ص ۲۷۰٫