وکلای شریف و مستقل دادگستری
از دولت ملی دکتر محمد مصدق درسال۱۳۳۱ تا به امروز واژه استقلال وکیل را حرف به حرف نوشتیم و خواندیم بخش کردیم و هجا بندی نمودیم ،پاسدارعدالت بودیم و سرباز حقوق ملت.
برای حاکمیت قانون رشادت نمودیم و برای احقاق حقوق مردم قیام .
اگرچه تمامیت خواهی حکومت استبدادی و اقتدار گرا،استقلال نهاد وکالت را ربود
اما همچنان برای احیای آن ایستاده ایم و با وجود ناملایمات و فشارها ،زندان و بازداشت ،برای دادخواهی حق طبیعی مردم یعنی حق بهره مندی ملت از وکیل مستقل ایستاده ایم.
سازمان حقوقدانان جبهه ملی ایران
هفتم اسفند ماه 1401 خورشیدی
برچسب: دکتر مصدق
ريشه يابي اجمالي واقعه اول بهمن ١٣٤٠
به نقل از نشريه چشم انداز شماره 29 ـ دی و بهمن 1383
اشاره: همانگونه كه در گفتوگو با آقاي حسين شاهحسيني باعنوان “اول بهمن 1340؛ درسهايي براي جنبش دانشجويي” در شماره 24 نشريه ذكر شد، چشمانداز ايران بر آن است كه به بررسي سه نقطهعطف جنبش دانشجويي ـ شانزده آذر 1332، اول بهمن 1340 و هجدهم تير 1378ـ بپردازد. از اينرو در ارتباط با واقعه اول بهمن 1340، كتابهاي چندي مورد مطالعه قرار گرفت. ازجمله اين كتابها ميتوان به “تاريخ سياسي 25 ساله ايران، سرهنگ غلامرضا نجاتي”، “از نهضت آزادي تا مجاهدين، خاطرات لطفالله ميثمي” و اقتصاد سياسي ايران، دكترمحمدعلي همايون كاتوزيان” اشاره كرد. سوالاتي نيز براي انجام مصاحبه براي دكترحجازي فرستاده شد كه در زير ميآيد:
1ـ گفته ميشود كه آن روزها، دانشگاه در دست رهبران جبهةملي بود، حال آيا در آن شرايط جنبش دانشجويي، جنبشي مستقل بود و از موضع استقلال به جبههملي وفادار بود يا اينكه در ساية اين اعتماد بدون اجازة جبههملي كاري نميكرد؟
2ـ علت مخالفت دكتراميني با ميتينگ جبههملي در 30 تير 1340 چه بود،(1) درحاليكه وي در 28 ارديبهشت 1340 (سخنرانان: صديقي، بختيار و سنجابي) اجازة برپايي ميتينگ را به جبههملي در ميدان جلاليه (پارك لاله) داده بود؟ آيا آنگونهكه گفته ميشود، رفتن شاه به نروژ همزمان با ميتينگ جبههملي، جزو توافقها بوده و تحت فشار امريكا انجام پذيرفته است؟
3ـ دليل به توافق نرسيدن و بينتيجه ماندن جلسة 6 شهريور 1340 بين سران جبهه(2) (عبدالحسين خليلي، مهدي بازرگان، مهدي آذر، كريم سنجابي و غلامحسين صديقي) با اميني چه بود و آيا اصولاً اين امكان وجود داشت كه دوطرف بتوانند به توافق دست يابند؟
4ـ گفته ميشود دليل مخالفت جبههملي با دولت دكتراميني، برنامة رفرم و اصلاحات ارضي اميني بوده است، چرا كه چندتن از اعضاي شوراي عالي جبههملي در زمرة مالكان بودند و اين برنامه مشكلاتي براي آنها ايجاد كرده بود، اما اوج اين مخالفت و آغاز رويارويي جبهه با اميني مخالفت اميني با برگزاري ميتينگ در سالروز سيتير 1331 دانسته شده است،(3) نظر شما چيست؟
5ـ آيا مبارزه و مخالفت با دولت دكتراميني گرهگشاي مشكلات سياسي كشور بود يا اينكه مشكل اساسي كشور از دربار و عوامل آن سرچشمه ميگرفت؟ مهندس بازرگان در گفتوگوي خود با سرهنگ غلامرضا نجاتي(4) گفته است اختلاف نهضتآزادي با جبههملي بر سر شاه بود. نهضتآزادي مشكل اصلي مملكت را شاه ميدانست و معتقد بود كه شاه، حقوق ملت را پايمال ميكند و در امور مملكت مداخله ميكند و انتقاد از نخستوزيراني كه خود را نوكر شاه ميدانستند بيفايده ميدانست. اما جبههملي مبارزه با شاه را بينتيجه دانسته و معتقد بود كه چون شاه ازسوي خارجيها پشتيباني ميشود، نميتوان با آن مبارزه كرد. مهندس بازرگان معتقد بود كه رويدادهاي سالهاي آخر دهة 40 و 50 درستي نظرية نهضتآزادي را به اثبات رساند.
6ـ علت انصراف جبهةملي از تظاهرات 14 آذر 1340 و موكولكردن آن به بعد چه بود،(5) با اينكه اعلامية تندي هم باعنوان “قُم فَاستَقِم” براي اين تظاهرات منتشر شده بود؟
7ـ درحاليكه جناح راديكال جبهه معتقد بود از اختلاف شاه و اميني بايد بهره برد و با حمايت از اميني، شاه را تضعيف كرد، جناح ميانهروي جبهه (اكثريت شورايعالي) هدف اصلي را مبارزه با دولت اميني ميدانست،(6) به نظر شما چرا جبهةملي دچار اين دودستگي شد؟
8ـ چه عواملي در شكلگيري واقعة اول بهمن 1340 مؤثر بود؟ آيا صرفاً يك عامل (توطئة مشترك دربار و تيمور بختيار براي بركناري اميني) تأثيرگذار بود؟ آيا برخي از سران جبههملي هم در اين بستر ـ آگاهانه يا ناآگاهانه ـ عمل كردند؟ آيا صرفاً سركوب بود يا نبودن انسجام و بيتدبيري اپوزيسيون نيز در وقوع اين حادثه نقش داشته است؟
9ـ چرا با اينكه اصلاحات ارضي در طول حكومت اميني شكل گرفت و زمينها تقسيم شد و در اين مدت جبهةملي مخالف اصلي اميني بهشمار ميرفت، هيچيك از مراجع با اصلاحات ارضي مخالفت نكردند؟ آيا مخالفت جبهةملي واكنش فئودالها بود يا واكنش بازار و بورژوازي ملي يا از يك موضع اصولي و قانوني بود؟
10ـ آيا هدف اصلي جبهةملي بركناري اميني بود يا اينكه صرفاً خواهان برگزاري انتخابات آزاد توسط وي بودند؟
11ـ نحوة تصميمگيري دموكراتيك براي برگزاري تظاهرات اول بهمن 1340 چه بود و رابطة جنبش دانشجويي با جبههملي چگونه بود؟
12ـ دكتر همايون كاتوزيان در كتاب «اقتصاد سياسي» اشاره ميكند كه جبهةملي يك روز پيش از تظاهرات، از توطئة شاه اطلاع پيدا ميكنند، اما بهدلايل نامعلوم به برپايي تظاهرات اصرار ميكند و حتي به شايعاتي اشاره ميكند كه خاستگاه آن شورايعالي جبههملي بوده است، مبني بر اينكه شب پيش از واقعه، تيمور بختيار پيامي را به جبهه داده كه اگر دولت اميني سقوط كند و به او براي جانشيني وي كمك شود، بختيار هم با جبهه همراهي كرده و از دكترمصدق نيز به جهت اعمال گذشتهاش عذرخواهي ميكند.(7) آيا احتمال تباني سران و رهبران جبههملي با دربار و مخالفان اميني وجود داشته يا اينكه سران جبههملي بدون اطلاع از توطئه دربار و مخالفان اميني (تيمور بختيار و اسدالله رشيديان و فتحالله فرود) در اين دام افتادند؟
13ـ آيا در درون خود جبهةملي و اعضاي آن نيز ترديدي نسبت به نقش جبهه و رهبري آن در واقعة اول بهمن 1340 وجود داشت؟(8)
14ـ آيا كميسيوني كه جبهةملي براي رسيدگي به اين واقعه مشخص كرد، توانست در اين مورد به نتايج مقبول و چشمگيري برسد؟ جزني اعضاي اين كميسيون را مظهر بيلياقتي و محافظهكاري ميداند و معتقد است كه تحقيقات اين كميسيون چيزي را روشن نكرد؟(9)
15ـ اعلاميه دكترفرهاد، رئيس وقت دانشگاه تهران و استعفاي وي و جمعي از اساتيد و رؤساي دانشكدهها در بين دانشجويان و جامعة دانشگاهي چه تأثيري گذاشت؟
16ـ نقش گروه دكتر خنجي و دكترمسعود حجازي(10) در واقعة اول بهمن 1340 چه بود؟
17ـ ماجراي روز سوم بهمن 1340 و كشتهشدن يكي از دانشآموزان (كلهر) درمقابل مدرسة دارالفنون چه بود؟
18ـ دكتراميني مخالفت دانشجويان با دولت خود را در دانشگاه، هدايتشده ميدانست و معتقد بود كه اين دانشجويان يا از طرف جبههملي تحريك شدهاند و يا از عناصر نفوذي و چپي در دانشگاه هستند و حتي در جلسهاي پيش از واقعه اول بهمن 1340 (4/10/40) از قول يكي از اساتيد دانشگاه (دكتر نامدار) ميگويد عدهاي كه در دانشگاه شعار مخالف دولت و ”زندهباد مصدق“ سرميدادند، اصلاً دانشجو نبودند.(11) آيا بهواقع اينگونه بود؟ آيا طبق گفتة اميني در جلسة فوقالعادة (3/11/1340) وقوع اين حادثه با تباني عناصر تودهاي و جناح چپ جبههملي صورت گرفت؟(12)
19ـ دكتر كاتوزيان در كتاب خويش اشاره ميكند كه بعد از بركناري اميني در پشت پرده به جبههملي پيشنهادهايي شده، ازجمله معرفي چند عضو مستقل و قديمي جبهه به شاه براي وزارت مانند نجمالملك و محمد سروري كه نجمالملك بهدليل صراحت لهجهاش ازسوي شاه پذيرفته نشد و سروري هم با آنكه مورد پذيرش هر دو طرف بوده اما خود حاضر به پذيرش اين مأموريت نشد،(13) تحليل شما چيست؟
20ـ چه درسهايي ميتوان از واقعة اول بهمن 1340 و پيامدهاي آن گرفت؟
٭٭٭
بهدنبال ارسال اين سوالات و در همين راستا گفتوگويي با دكتر مسعود حجازي صورت گرفت كه از نظر خوانندگان محترم ميگذرد. دكترمسعود حجازي، متولد سال 1308 هـ . ش در تهران ميباشد. وي در دوران دانشآموزي و نوجواني از آموزشهاي دايي خويش، سرلشكر افشارطوس، بهره برد. [*] در سال 1327 به دانشكده حقوق دانشگاه تهران راه يافت و در پي آن از دانشگاه سوربن فرانسه دكتراي خود را دريافت كرد. همزمان و در همان سال فعاليت سياسي خود را نيز با ورود به “حزب زحمتكشان” آغاز نمود و از ابتداي تشكيل جبههملي با اين جبهه همراه بود و در جنبش مليشدن نفت نيز شركت فعال داشت. سپس ايشان، خليل ملكي و دكترمحمدعلي خنجي پس از انحراف دكتربقايي از نهضتملي از حزبزحمتشكان انشعاب كرده و نيروي سوم را تشكيل دادند. دكترحجازي پس از كودتاي 28 مرداد 1332 در نهضت مقاومت ملي فعاليت داشت. وي از نيروي سوم جدا شد و حزب سوسياليست را به همراه دكترخنجي پايهگذاري كرد. اين حزب در سال 1339 اعلام انحلال كرده و در تشكيلات جبههملي جاي گرفت. وي در كنگره جبههملي در زمستان 1341 به عضويت شوراي مركزي جبههملي درآمد. دكترمسعود حجازي از سال 1375 به بعد رياست هيئت اجرايي جبههملي را به عهده داشته و در سال 1380 بهعنوان عضو هيئت رهبري جبههملي انتخاب شد، ولي بهدليل شدت بيماري از فعاليت سياسي كناره گرفته است.
چشمانداز ايران اميد دارد تا در همين زمينه بتواند از نظرات و ديدگاههاي ديگر فعالان سياسي نيز بهره گيرد.
¢آقاي دكتر، از اينكه عليرغم كسالت و بيماري، وقت خود را در اختيار خوانندگان چشمانداز ايران قرار داديد بسيار متشكريم. همانطور كه در گفتوگو با آقاي شاهحسيني نيز اعلام كرديم، قصد داريم كه به بررسي سه مقطع مهم از جنبش دانشجويي بپردازيم. وجه مشترك اين سه مقطع در اين است كه در هر سه آنها يورش قهرآميزي توسط قوهقهريه به دانشگاه شد و سركوب عجيبي صورت گرفت. با توجه به اينكه شما پيش از شروع نهضت ملي دانشجو بوديد، در زمان نهضتملي هم در جنبش دانشجويي قرار داشتيد و در مقام دانشجو، دوران دكترمصدق را درك كردهايد، همچنين پس از كودتاي 28 مرداد 1332 نيز در نهضت مقاومت ملي عضويت داشتيد ـ از آنجا كه نهضت با دانشگاه داراي ارتباط تنگاتنگ بود و در جنبش دانشجويي نقش داشت و سالهاي 1339 تا 1342 اوج فعاليت دانشجويي بود ـ ميخواستيم بدانيم كه آيا در آن مقطع، جنبش دانشجويي هويتي مستقل داشت يعني جهت صنفي داشت و بعد به فاز سياسي ارتقا پيدا كرد و به جبهه ملي پيوند خورد يا اينكه جبههملي، جنبش دانشجويي را ايجاد كرد؟ يا اينكه حالت بينابين وجود داشت يعني اينكه هم جنبش دانشجويي به جبههملي نياز داشت و هم جبههملي به جنبش دانشجويي و در اين نياز دوسويه، آن حركت چشمگير انجام شد؟ تقاضا داريم پتانسيل جنبش دانشجويي سالهاي 1339 تا 1342 و ويژگيهاي آن را براي ما بشكافيد و سپس به بررسي واقعه اول بهمن 1340 بپردازيد.
£ابتدا از توجهي كه به اين مسئله داريد تشكر ميكنم. برخي مسائل، هم تاريخي و هم اجتماعي است و هميشه هم موضوع روز ميباشد. بعد از شهريور 1320 دانشجويان دانشگاه از نظر سياسي بيشتر توجه به مبارزاتي داشتند كه دكترمصدق و اقليت مجلس چهاردهم و پس از آن مجلس شانزدهم انجام ميدادند، به همين جهت وقتي دكتر مصدق در مجلس چهاردهم در صحن مجلس فرياد زد كه “اينجا مجلس نيست، بلكه دزدگاه است” و مجلس را ترك كرد و به منزلش رفت. اين، دانشجويان بودند كه اجتماع كردند و بدون اينكه كسي از خارج آنها را سازماندهي كند، رفتند و دكترمصدق را از منزل برداشته و به مجلس (بهارستان) بازگرداندند و به دكترمصدق اين امكان را ندادند كه او مذاكره كند و بگويد كه ميآيم يا نميآيم. اين كار اهميت حركت دانشجويي را نشان ميدهد. از سال 1327 به بعد و پس از سركوبي كه در آن زمان انجام گرفت، عامل مهمي كه موجب تحرك دانشگاه شد، موضوع مليشدن صنعت نفت بود.
پس از بهمن 1327 حزبتوده فرصت پيدا كرد تا با استفاده از جو وحشت و تروري كه حكومت نظامي شاه و رزمآرا ايجاد كرده بود. يك تشكيلات مخفي در محوطه دانشگاه سازماندهي كند، ولي پس از اينكه شعار مليشدن صنعت نفت مطرح شد و افراد وابسته به حزبتوده شعار لغو قرارداد را دادند و با مليكردن نفت مخالفت كردند، دانشگاه در آغاز بهطور نسبي و بعد بهطور مطلق حركت كرد و با پذيرفتن شعار مليكردن صنعت نفت به پشتيباني اين نهضت برخاست. ما ميدانيم كه شعار مليكردن صنعت نفت از 1329 مطرح شد و چند سال پيش از آن اين مبارزه در صحن مجلس و همينطور در جامعه وجود داشت. نخستين تظاهرات خياباني كه به هواداري دكترمصدق و مليشدن صنعت نفت انجام گرفت ازسوي دانشجويان دانشگاه بود و با چند تظاهرات اعتراضي، دانشجويان حمايت خود را اعلام كردند. بايد بگوييم كه هيچگونه رهبري ازسوي نهضتملي و سازماندهي در آنجا وجود نداشت و هيچ نوع فعاليتي ازسوي مقامات مربوط به رهبري نهضت نسبت به دانشگاه انجام نميگرفت. اين نهضت در دانشگاه، نهضتي خودجوش و مستقل از رهبري نهضت ملي بود و ارتباط سازماني با نهضتملي نداشت. حتي زماني كه دكترمصدق براي آزادي انتخابات تحصن كرد و در آنجا جبههملي را تشكيل داد، بسياري از كسانيكه از وي حمايت كردند، دانشجويان دانشگاه بودند. تا سال 1330 حركت از داخل دانشگاه به طرف نهضت بود و نه از طرف نهضت به دانشگاه. خود دانشگاه بود كه فعاليت ميكرد و با عقايد و افكاري كه مغاير با افكار نهضت ملي بود مبارزه ميكرد.
¢يعني ويژگي جنبش دانشجويي در آن مقطع، از حالت صنفي ارتقا پيدا كرده، سياسي شده بود و به دنبال رهبري ميگشت.
£به صورت صنفي و سياسي بود و بهدنبال رهبري ميگشت و بعدها رهبري سياسي خود را دكترمصدق و نهضتملي قرار داد. در سال 1339 ـ كه در آينده بيشتر توضيح خواهم داد ـ زمانيكه جبههملي تشكيل شد و فعاليتش را اعلام كرد و شروع به تشكيل جلسات در خيابان فخرآباد و برپايي سخنرانيهاي عمومي كرد، قسمت اعظم تشكيلدهندگان آن اجتماعات، دانشجويان بودند. سال 1339 يك تفاوت خيلي مهم و اساسي با سالهاي قبل و بعد از خود داشت. ويژگي مهم اين سال اين بود كه علاوه بر مسائل تئوريك، حوادث مختلف، صحت خطمشي دكترمصدق و نهضتملي را اثبات كرده بود و دستگاه كودتا به ورشكستگي كشيده شده بود. اين عوامل موجب شد كه دانشگاه يكپارچه بهسوي اين هدفها روي بياورد. حركت دانشگاه بعد از 1339، نه در تاريخ ايران، بلكه در تاريخ بسياري از نهضتهاي دانشجويي كشورهاي مختلف كمنظير و بلكه بينظير بود؛ چرا كه دانشگاه بهصورت يكپارچه اين هدف را انتخاب كرد. تظاهرات و اعتصاباتي كه دانشجويان دانشگاه ميكردند و جلساتي كه تشكيل ميدادند، همگي مستقل و مربوط به خودشان بود. از اين جهت جنبه صنفي داشت كه دانشجو بودند، ولي عمدتاً جنبه سياسي داشت و اين جنبه سياسي بهدليل هدفهاي نهضتملي بود كه از نظر دانشجويان صحت آن به اثبات رسيده بود.
¢در چه روند و سيري، بدون اينكه گذاري از مبارزه صنفي داشته باشد، در سالهاي1342ـ1339 دانشگاه يكپارچه سياسي شد؟
£بعد از 16 آذر 1332، اختناق سنگيني در جامعه و ازجمله بر دانشگاه حاكم بود و در دانشگاه هيچگونه فعاليتي صورت نميگرفت. در اين فضا جبههملي بدون اينكه ارتباطي با دانشگاه يا ديگر نقاط داشته باشد وارد صحنه شد و موجوديت خود را اعلام كرد. جنبش دانشجويي، ظرفيت اصلي اين تجديد فعاليت نهضت بود و تمام جريانات مربوط به جبههملي را تحتالشعاع قرار داد. اينجا لازم است توضيحي بدهم كه اين توضيح از لحاظ تاريخي اهميت بسياري دارد و همه حوادث سالهاي 39 تا 57 و حتي بعد از آن را تحتتأثير قرار داد، آن هم اينكه دكترمصدق از سال 1328 يعني زمان تشكيل جبههملي و اعلام موجوديت آن فقط شعار آزادي انتخابات را مطرح ميكرد. شعار جبههملي هم همين بود. دكترمصدق هيچ مسئله ديگري را مطرح نكرد و با اين شعار وارد فعاليت شد و توانست در دوره شانزدهم، نمايندگاني را از تهران به مجلس وارد كند. بهجز اين موضوع و اين فعاليت، جبههملي، فعاليت اختصاصي ديگري نداشت. دكترمصدق توانست در دادن اين شعار و اجراي آن به يك موفقيت عمده برسد و اقليتي در مجلس ايجاد كند، حتي دكترمصدق قصد داشت فراكسيوني در مجلس تشكيل بدهد، اما از آنجا كه عدهاي علاقهمند بودند تا در آن فراكسيون شركت كنند ولي عضو جبههملي نباشند، براي رعايت حال آنها اسم فراكسيون را فراكسيون جبههملي نگذاشت، بلكه فراكسيون وطن گذاشت و درنتيجه درمجلس شانزدهم افراد جبههملي از “فراكسيون وطن” متشكل شدند و ديگر با نام جبههملي فعاليتي انجام نميشد. اگرچه جبههملي از حيثيت فوقالعادهاي برخوردار بود و دكترمصدق بهعنوان رهبر جبههملي در مجلس و جامعه عمل ميكرد. در ارديبهشت 1330 كه پيشنهاد نخستوزيري دكترمصدق مطرح شد و دكترمصدق نخستوزيري را پذيرفت، اولين اقدام سياسي وي اين بود كه از رهبري جبههملي استعفا داد. او اعلام كرد كه “من از رهبري جبههملي استعفا ميدهم براي اينكه من نخستوزير تمام مملكت هستم و نميخواهم وابسته به يك جريان سياسي خاص بشوم.” پس از آن هم كه در مجلس هفدهم عده بيشتري از افراد وابسته به جبههملي انتخاب شدند، نام فراكسيون خود را “فراكسيون نهضتملي” گذاشتند و از بهكاربردن عنوان جبههملي خودداري كردند. رئيس آن فراكسيون مرحوم مهندس رضوي و سخنگوي آن هم آقاي اصغر پارسا بود. اين فراكسيون نقش عمدهاي در مجلس هفدهم داشت. در قيام 30 تير 1331 رهبري قيام با اين فراكسيون بود. بعد از سالهاي 1338 و 1339 كه مجدداً فعاليت جبههملي آغاز شد، در جلسهاي كه براي نامگذاري جريان سياسي جديد تشكيل دادند، بنا به پيشنهاد آقاي دكترسنجابي نام “جبههملي” مجدداً انتخاب شد و مطرح كردند كه اين عنوان يك پيشينه تاريخي دارد و ما نبايد اين پيشينه تاريخي را از دست بدهيم. آن مجلس نيز با نام “شوراي مركزي جبههملي” نامگذاري شد. اين جبههملي چند تفاوت اساسي با جبههملي سال 1328 داشت؛ نخست اينكه سعي كردند براي نخستينبار اين جلسه از تمام تمايلات مربوط به نهضتملي ايران نمايندگي داشته باشد. به اين طريق كه از احزابي كه آن زمان همكاري ميكردند ـ بهعنوان احزاب ملي ـ يك نماينده آوردند و تمام شخصيتهاي شناختهشده جبههملي را دعوت كردند. اين جلسه با حضور 30 نفر رسميت يافت. خصلتي كه از نظر تاريخي و نهضت دانشجويي براي جبههملي اهميت ويژهاي دارد اين بود كه جبههملي نهتنها به شعار “آزادي” اكتفا نكرد، بلكه در همان جلسه اول دو نوع اقدام را تصويب كرد كه همگي به اتفاق آرا و با حضور نمايندگان احزاب بود؛ نخست اينكه جبههملي بايد داراي اصول عقايد نسبت به تمام مسائل مملكت باشد و دوم اينكه بايد سازمان سياسي داشته باشد؛ يعني اقدام به سازماندهي كند. اين دو اصل را در سال 1339 در جلسه مطرح كردند. جبههملي از همان زمان معتقد بود كه آزاديهاي اجتماعي و مسائل مربوط به حقوق مردم از اولويت برخوردار است، ولي اين امر نبايد مانع شود كه يك سازمان سياسي فقط به اين مسئله و جنبه اكتفا كند، بلكه بايد تمام مسائل اساسي كشور را جزو دستور كار خود قرار دهد و از همينرو اصول عقايد جبههملي تدوين شد و شروع به سازماندهي كردند. اين سازماندهي درواقع يك پاسخ به نياز كشور و نهضت دانشجويي و خواست دائمي دانشجويان بود، چرا كه دانشجويان در عين اينكه فعاليت گستردهاي داشتند، اما داراي يك سازمان دانشگاهي سياسي نبودند و از نظر فكري هم يك هدف اجتماعي خاص را تدوين نكرده بودند. آنها بيشتر به خاطر اصالت دكترمصدق و جبههملي و فعاليتهايي كه دكترمصدق براي آزادي و استقلال و قطع نفوذ بيگانگان انجام داده بود به طرف جبههملي آمدند. بيشتر آنها انتظار اشتند كه جبههملي سازماندهي كرده و فعاليتهاي خود را به مسائلي همچون استقلال، آزادي و حقوق مردم محدود نكند. خود جبههملي هم به اين نتيجه رسيده بود كه فعاليتهاي جديدش بايد با سازماندهي همراه باشد و سازماندهي هم بدون داشتن يك برنامه فكري و عقيدتي عملي نخواهد بود. به همين دليل، جبههملي از همان زمان شروع به سازماندهي كرد. اساسنامهاي تنظيم شد و تشكيلاتي برمبناي صنفي ايجاد شد. تا زمانيكه كنگره جبههملي تشكيل بشود، ما نشريات مختلفي داشتيم كه در آنها بيشتر درباره معناي آزادي و حكومت قانون توضيح ميداديم. اين نشريات، نشريات تعليماتي نام داشتند. زمانيكه كنگره جبههملي تشكيل شد، جبههملي منشوري تدوين كرد و در آن نسبت به تمام مسائل مملكت، نظر و برنامه خود را اعلام كرد، آن منشور، نشانه ورود جبههملي به صحنه اجتماعي ايران بود. زمانيكه جبههملي سازماندهي خود را آغاز كرد، با استقبال چشمگيري روبهرو شد. نخستين استقبال پرشور و بينظير در دانشگاه تهران صورت گرفت. دومين استقبال ازسوي دانشآموزان و پس از آن هم ازسوي ديگر صنفها بود. بازار هم همكاري بسيار گستردهاي داشت كه بهعنوان نمونه ميتوان از حضور مرحوم شمشيري نام برد. سازماندهي از تهران آغاز گرديد و براي شهرستانها هم برنامهريزي شد. سازماندهي تهران شامل كميتهها بود. بهدليل اهميت دانشگاه، در هيئت اجرايي جبههملي يك نفر مسئول دانشگاه بود. براي سازمانهاي ديگران طبق همان برنامه سازماني كميته استان از مسئولان سازمانهاي جبههملي تشكيل شد.
مرحوم تختي ـ از آنجا كه شأن ايشان بالاست، من ابتدا ايشان را نام ميبرم ـ مسئول سازمان ورزشكاران، مرحوم كريمآبادي مسئول سازمان اصناف، آقاي حسين شاهحسيني مسئول سازمان محلات و خانم پروانه اسكندري (فروهر) نيز مسئول سازمان زنان بود. من مسئوليت سازمان جوانان را كه شامل دانشآموزان نيز ميشد بهعهده داشتم. چهارده سازمان تشكيل شد كه كميته استان تهران را تشكيل دادند و جبههملي را در استان تهران پايهريزي كردند و مسئول آن، آقاي علياشرفخان منوچهري بود كه در زمان دكترمصدق، رئيس اداره ثبت و معاون وزارت دادگستري بود. همچنين ايشان از قضات ديوان عالي كشور بود كه در آن زمان بازنشسته شده بود. در هر جاي سازمان جوانان كه رفتيم با استقبال گستردهاي روبهرو شديم. در عرض دوسال توانستيم دههزارنفر را در حوزههاي سازماني سازمان جوانان متشكل كنيم. البته من مسئول سازمان دانشجويان نبودم، بلكه مسئوليت سازمان جوانان را برعهده داشتم. من تعدادي از دانشجويان را كه مستعد تشخيص دادم، دعوت كردم تا براي سازماندهي سازمان جوانان كمك كنند. از سه نفر از آنان تقاضا كردم كه عضو اصلي كميته سازمان جوانان بشوند؛ آقايان احمد سلامتيان، هاشم صباغيان و سيروس يحييزاده. مسئول سازمان بازار در كميته استان آقاي قاسم لباسچي بود كه مسئول مالي كميته استان نيز بود. مسئول مالي جبههملي آقاي مهندس خليلي رئيس سابق دانشكده فني بود. زمانيكه ما در سازمان جوانان شروع به سازماندهي كرديم، در فاصله كوتاهي متوجه شديم كه يك سازمان پايه در دبيرستانها مسئول فعاليت است كه از بقاياي جوانان وابسته به سازمان جوانان يا مرتبط با سازمان جوانان حزبتوده است. سازماندهي ما پس از مدتي با آنها برخورد كرد. وجود اين سازمان و برخورد با آن بحرانهايي را در سيستم تشكيلاتي جبههملي بهوجود آورد. ما متوجه شديم كه اينها در حوزههاي مخفي بهنام جبههملي سازماندهي ميكنند. در صورتيكه حوزههاي جبههملي علني بود و ما كار مخفي نميكرديم. اصلي كه ما پس از سال 1339 در جبههملي قرار داده بوديم، مبني بر اين بود كه فعاليت مخفي نداشته باشيم و فعاليتمان علني و قانوني باشد. اينها در وهله اول خود را جبههملي و طرفدار دكترمصدق ميدانستند. ديگر اينكه از ديگر رهبران جبههملي بهجز دكترمصدق به شدت انتقاد و همه را تخطئه ميكردند و بهخصوص روي اسم چند نفر در شوراي مركزي انگشت ميگذاشتند تا دانشآموزان را كه اغلب از مسائل سياسي و سوابق تاريخي مطلع نبودند جذب خود بكنند و بعد هم ما متوجه شديم كه به آنهاييكه ميتوانستند جذب خود كنند تعليمات فكري چپ تلقين ميكردند. ما در دبيرستان دارالفنون كه مركز آن فعاليتها بود متوجه اين مسئله شديم.
¢منظور، چپ به معناي كمونيستي است يا ماركسيستي؟
£بهمعناي ماركسيستي. ما افراد را آگاه كرديم كه اينها عضو جبههملي نيستند و زمانيكه آنها ميفهميدند كه اين گروهها عضو جبههملي نيستند، آن حوزهها و هستهها منحل ميشد. درمقابل، اينها واكنشهاي شديدي نشان دادند و براي اينكه تشكيلات جبههملي را تخطئه كنند ـ از آنجا كه من تنها عضو كميته استان تهران بودم و شخص ديگري از حزب سوسياليست نبود ـ گفتند كه ما (حجازي و…) باند دكترخنجي هستيم. براي اينكه اينها نميخواستند اجازه دهند، تشكيلاتي به اسم جبههملي بهوجود بيايد. اينها نميتوانستند مبارزه كنند تا اين تشكيلات از بين برود و توانايي فعاليت عليه تشكيلات را نداشتند. از چهارده مسئول استان، تنها مرحوم تختي و من پيشينه فعاليت سياسي با مرحوم دكترخنجي داشتيم و بقيه مسئولان سازمانها از افراد شناختهشده مستقل و يا اعضاي احزاب ديگر جبههملي بودند. متأسفانه پس از مدتي، نظر بعضي از احزاب ـ كه نام آنها را در اينجا ذكر نميكنم ـ در جبههملي درحاليكه ابتدا موافق با تشكيلات جبههملي بودند، تغيير كرد و گفتند كه جبههملي نبايد تشكيلات داشته باشد. آن احزاب هم اين مسئله را دامن ميزدند. در حادثه اول بهمن اينها دائماً از “دكترخنجي و دارودسته دكترخنجي اسم ميبردند” درحاليكه تنها كسيكه روحش اصلاً از اين وقايع باخبر نبود دكترخنجي بود. روش احزاب كمونيست درگذشته اينگونه بود كه روي يك موضوع آنقدر فشار ميآوردند و تبليغات ميكردند تا مورد پذيرش و باور قرار گيرد. اينها بعدها هم شناخته شدند و ما توانستيم آنها را از حوزهها كنار بزنيم. ابتدا تلاش زيادي كرديم تا آنها را با فعاليتهاي جبههملي همراه كنيم و خيليهايشان هم جذب سازمان جوانان و دانشگاه شدند. ما موفقيت زيادي در جذب دانشآموزان بهدست آورديم. سياست جبههملي اين بود كه در محيط دبيرستانها و مدارس فعاليت سياسي نشود چرا كه معتقد بوديم، دانشآموزان در محيط دبيرستانها بايد به طرف درسخواندن و انضباط در مدرسه بروند. فعاليت ما در دبيرستانها اينگونه بود كه نشرياتي توزيع ميكرديم و در خارج از مدرسه نيز حوزه تشكيل ميداديم. در دبيرستانها تظاهرات نداشتيم. برخلاف دانشگاه تهران كه دانشجويان بهصورت مستقل از جبههملي و تصميمات سازماني، دائماً در محوطه دانشگاه فعاليت و تظاهرات ميكردند، دانشآموزان جبههملي در محوطه دبيرستانها چنين فعاليتهايي نداشتند، بلكه نشريه توزيع ميكردند و افراد را براي تشكيل حوزهها جذب ميكردند. حوزهها نيز خارج از محوطه مدارس تشكيل ميشد.
¢آيا بهواقع دانشجويان به صورت مستقل از جبههملي فعاليت ميكردند؟
£بيشتر دانشجوياني كه طرفدار عقايد جبههملي ميشدند، در هر فرصتي به تظاهرات دست ميزدند بدون اينكه رهبري جبههملي اين فعاليتها را قبول داشته و يا مطلع باشد. البته در فعاليتهاي عظيم سياسي و مسائل اصلي و اساسي، جبههملي تصميم ميگرفت، ولي خود دانشجويان نيز ابتكار عمل داشتند. بهعنوان مثال وقتي حادثهاي رخ ميداد، دانشجويان جمع ميشدند، شعار ميدادند، تظاهرات ميكردند و در داخل محوطه دانشگاه دور ميزدند.
¢آيا آتشزدن ماشين دكتراقبال توسط دانشجويان نيز بهواقع حادثهاي خودجوش بود؟
£بله، اين حادثه خودجوش بود. اينگونه نبود كه جبههملي به دانشجويان ديكته كند كه چه بكنند. دانشجويان درچارچوب شعارهاي جبههملي و انتظارات جبههملي، خود چنين فعاليتها و تصميمگيريهايي ميكردند. باز هم خاطرنشان ميكنم كه در دبيرستانها اينگونه نبود. در دبيرستانها، انضباط جبههملي حاكم بود. گاهي عدهاي از آنها نيز كه فعال بودند، براي شركت در مبارزات، به دانشگاه تهران ميرفتند و در خود مدارس اجتماع نميكردند. اين سياست جبههملي بود.
¢بپردازيم به واقعه اول بهمن 1340 و اينكه نقطه شروع اين واقعه از كجا بود و چگونه شكل گرفت؟
£از اواخر آبانماه 1340 به ما اطلاع داده شد كه عدهاي از دانشآموزان را از دبيرستانهاي مختلف اخراج ميكنند. ما پس از تحقيق و بررسي متوجه شديم كه تمام اين دانشآموزان، از فعالان و مسئولان جبههملي هستند. ما ارتباطاتي با فرهنگيان داشته و درميان آن چهارده سازمان، سازمان فرهنگيان، بسيار قدرتمند بود. ما كارهايي كرديم تا اين دانشآموزان به سر كلاسهايشان بازگردند، ولي پس از مدتي به ما اطلاع دادند كه دستور اخراج اينها از مراكز بالاي دبيرستان ابلاغ ميشود و ناظم و مدير مدرسه اختيار تصميمگيري در مورد اين مسائل را ندارند. در فاصله ماههاي آبان و آذر، دو عامل مهم، رهبري جبههملي را تحت فشار قرار داد؛ نخست احساسات دانشجويان بود كه ميگفتند جبههملي بايد در برابر برنامههاي دولت و تنگناهايي كه از نظر سياسي ايجاد ميكند واكنش نشان دهد. درحاليكه جبههملي هميشه بهصورت اعلاميه، نشريه و چاپ مصاحبه واكنش نشان ميداد، ولي عدهاي از اعضاي جبههملي بهخصوص دانشجويان اصرار داشتند كه جبههملي با تظاهرات عمومي عليه دولت و حكومت موافقت كند و خواستههايش را مطرح نمايد. گروههايي كه در دانشگاه و سازمان جوانان حوزهبندي كرده بودند و جزو گروههاي وابسته به چپ بودند، اين موضوع را مستمسك قرار داده و مطرح ميكردند كه جبههملي هيچ نوع فعاليتي نميكند و فعاليت تبليغاتي وسيعي عليه رهبري جبههملي بهراه انداختند. آنها ميگفتند كه سران جبههملي سازشكار بوده و از قاطعيت برخوردار نيستند و نميخواهند از موقعيت استفاده بكنند. همچنين اشاره ميكردند كه سران جبههملي حاضر نيستند هيچ نوع اقدامي در جهت تأمين خواستههاي دانشجويان و ديگر اقشار انجام دهند و درنهايت جريان تبليغاتي عظيمي عليه رهبري جبههملي برپا كردند. جبههملي نيز كه در مذاكرات با اميني براي انجام انتخابات مأيوس شده بود، تصميم گرفت كه در روز 14 آذر 1340 تظاهرات بسيار بزرگي نزديك مسجد شاه (امامخميني) روبهروي خيابان ناصرخسرو برپا كند. اين تظاهرات را هيئت اجراييه تصويب كرد و در شورا هم مطرح شده و به تصويب رسيد. از آنجا كه اين تظاهرات در داخل شهر بود و ميبايست اجازه گرفته ميشد، قرار شد كه با اطلاع و موافقت شهرباني باشد. تقاضانامه را آقاي دكترسنجابي براي شهرباني نوشت و به من گفت كه “من ميخواهم اين كار را به شما محول كنم و ميخواهم اين تقاضانامه مستقيماً به دست رئيس پليس تهران برسد و مايلم كه شما اين كار را بكنيد، من نيز پذيرفتم. پليس تهران در خيابان انقلاب فعلي نزديك چهارراه كالج بود و سرتيپ “مبصر” نيز رئيس پليس تهران بود. من در آنجا گفتم كه از طرف دكترسنجابي، آمدهام و اجازه دادند كه به داخل بروم. من حدس زدم كه حتماً مذاكرات كلي صورت گرفته و فقط من آمدهام تا تنها موافقتي بگيرم و آنها نيز شروطي بگذارند. در هر حال من تقاضانامه جبههملي را به دست خود مبصر دادم. مبصر تقاضانامه را خواند و به من گفت كه “دودقيقه بنشينيد” اما بعد فكر كرد و گفت: “نه، شما تشريف ببريد، ما خودمان جواب ميدهيم.” من هم اين گزارش را به دكترسنجابي دادم. پس از پنج ـ شش روز پليس تهران تلفن ميكند و به آقاي دكترسنجابي ميگويد كه اين موضوع در دولت مطرح شده و ما با اين تظاهرات موافق نيستيم. در صورتيكه شما به برگزاري اين تظاهرات اقدام كنيد، ما با قوه قهريه و با شدت آن را سركوب ميكنيم. آقاي دكترسنجابي نيز به هيئتاجراييه گزارش ميدهند. در هيئتاجراييه آقاي اللهيار صالح و عدهاي ديگر ميگويند كه چون ما به همه گفتهايم و گمان ميكرديم كه اجازه داده ميشود، درنتيجه مسئوليت آن را شوراي جبههملي بايد به عهده بگيرد و شورا بايد تصميم بگيرد كه تظاهرات را برگزار كند يا منصرف بشود. جلسه شوراي مركزي در منزل آقاي اللهيار صالح تشكيل شد و چهارساعت در اين مورد گفتوگو كردند، چرا كه بايد به خواستههاي دانشجويان، جوانان، بازاريها و قشرهاي مختلف جبههملي پاسخ ميدادند.
¢در اين زمان هنوز دانشآموزان مطرح نبودند؟
£ما قصد داشتيم كه موضوع اخراج دانشآموزان را در برنامه تظاهرات بگنجانيم. اواخر آبان اخراجها آغاز شده بود ولي هنوز به آن گستردگي نبود. ازسوي ديگر هم معتقد بودند كه اگر ما اين تظاهرات را برگزار كنيم، حكومت با قوه قهريه همه را سركوب كرده و خسارات جبرانناپذيري وارد ميكنند. در آخر تصميم بر اين شد كه رأي مخفي گرفته شود. اكثريت آرا رأي داد كه اين تظاهرات را برگزار نكنند؛ چرا كه صدمات احتمالي، بسيار بيشتر از منافع برگزاري تظاهرات بود. از فرداي روزي كه جبههملي اعلام كرد ما اين تظاهرات را انجام نميدهيم، هيجان عظيمي در دانشگاه و جاهاي ديگر عليه شوراي مركزي ـ بهويژه ميان گروه چپ كه در جبههملي سازماندهي داشتند ـ بهپا شد. عده زيادي از دانشجويان و افراد جبههملي نيز كه دچار احساسات شده بودند، معتقد بودند كه اگر هم سركوبمان كنند مشكلي نيست، چرا كه ما اگر اكنون به ميدان نياييم، ديگر نميتوانيم اين كار را بكنيم. ما در كميته سازمان جوانان جبههملي مأمور شديم كه با آقاي دكتركريم سنجابي صحبت كنيم و مطرح كنيم كه حالا كه نتوانستيد چهارده آذر را برگزار كنيد، دستكم دانشآموزان، اعتراضي صنفي در مورد اين اخراجها ـ كه روز به روز در دبيرستانهاي مختلف صورت ميگيرد ـ داشته باشند، چرا كه اگر هيچ كاري براي دانشآموزان نكنيم، تمام حوزههاي سازمان جوانان منحل ميشود و درنتيجه آن گروههايي هم كه زيرزميني كار ميكردند عليه جبههملي تبليغ كرده و براي انحلال و جذب آنها در سازماندهي خود تلاش ميكردند. پس از گفتوگوي ما با دكترسنجابي، ايشان گفت: “به اين شرط كه شما جنبه سياسي به اعتراضات ندهيد و تنها جنبه صنفي داشته باشد”. ما اين موضوع را در كميته سازمان جوانان مطرح كرديم و به كميته استان هم گفتيم. مسئول ما در امور اعلاميه و چاپ آقاي لباسچي بود كه هم مسئول اداره بازار و هم مسئول امور مالي بود و با چاپخانه مخفي هم ارتباط داشت. طبق صحبتي كه با ايشان داشتيم، قرار گذاشتيم كه اوايل ديماه اين تظاهرات را برگزار كنيم. ما در كميته و سازمان جوانان برنامهريزي كرديم و تصميم گرفتيم آن روز دانشآموزان را جلوي هر مدرسه جمع كنيم و مسيري را مشخص نماييم. البته به كسي گفته نشود و فقط مسئولان بدانند. قرار شد جمعيت را به طرف دارالفنون حركت بدهند تا از تمام خيابانها دانشآموزان به خاطر اعتراض به اخراج دانشآموزان به طرف دارالفنون بروند. پس از اينكه به دارالفنون رسيدند، متفرق بشوند و در داخل مدارس و دارالفنون تظاهرات نكنند. شعارها هم معين شده بود و بيشتر حول موضوع اخراج دانشآموزان بود. آقاي لباسچي در اثر فشار ساواك به چاپخانهها و كنترل شديد، موفق نشد تراكتها را براي روز اول دي برساند. ايشان سهبار زمان را تغيير داد و گفت كه روز ديگري را معين كنيد. درنهايت ايشان براي روز اول بهمن تراكتها را آماده كرد. ما در آن روزها در سازمان جوانان كار ميكرديم. آقاي لباسچي به كميته بررسي جبههملي درباره اول بهمن گفته بود كه روز تظاهرات را ايشان معين كرده است، درحاليكه چاپخانه معين كرده بود. ما هم درحقيقت براساس روزي كه چاپخانه توانست به آقاي لباسچي قول تحويل تراكتها را بدهد روز اول بهمن را انتخاب كرديم. من فقط به آقاي لباسچي گفته بودم هر روزي كه شما ميخواهيد بگذاريد، براي ما فرقي نميكند، فقط روز قبل از آن تعطيل نباشد. ما انتخاب روز را در اختيار آقاي لباسچي گذاشته بوديم و او هم در اختيار چاپخانه گذاشته بود. با اين شرط كه بايد پنج روز فاصله باشد و روز قبل آن هم تعطيل نباشد تا ما بتوانيم در مدارس فعاليت داشته باشيم. ما گفتيم كاري كه از ما ساخته است براي دانشآموزان انجام ميدهيم. هيچ سخني هم از تظاهرات دانشگاه نبود، ولي زماني كه اين تراكتها در مدارس منتشر شد، هيجاني در مدارس ايجاد شد. ما اين تظاهرات را زير نظر گروهي از دانشجويان دانشگاه سازماندهي كرده بوديم و قرار شده بود كه چندنفر دانشجو، از هر مدرسهاي، حركت دانشآموزان را از طرف مدارس به سمت دارالفنون رهبري كنند. شب قبل از اول بهمن كميته دانشگاه در منزل دكترسنجابي جمع شدند و در آن جلسه مطرح شد، حالا كه دانشآموزان دارند براي خودشان تظاهرات ميكنند، ما هم در محوطه دانشگاه با آنها همدردي كنيم و از جنبه صنفي نيز آن را مهم دانستند. در آن جلسه موافقت دكترسنجابي را ميگيرند. ايشان هم دانشجويان عضو جبههملي در دانشكده حقوق را زير نظر آقاي ابوالحسن بنيصدر مسئول انتظامات ميكند و تمام اعضاي كميته دانشگاه نيز موافقت ميكنند. شب پيش از اول بهمن اين مسئله تصويب ميشود. ما نيز بهدنبال سازماندهي سازمان جوانان بوديم. از آنجا كه يك برنامه سياسي خاص نبود و بيشتر در چارچوب صنفي و اخراج دانشآموزان بود و درجهت خنثيكردن تبليغاتي بود كه انجام ميشد تا سازمان ما را از هم بپاشند، فعاليت ميكرديم و اصلاً به دانشگاه كاري نداشتيم. خوبي دانشگاه هم اين بود كه چون همه در يك محوطه بودند، تراكت لازم نداشتند. اما گويا تراكت نيز منتشر كردند و يا بعضيها تراكت سازمان جوانان را داخل دانشگاه پخش كردند.
¢اما تراكتي نيز در آن روز در دانشگاه ديده نشد.
£به قول شما تراكتي هم نبود. شب قبل موافقت دكترسنجابي را گرفتند تا دانشگاه نيز با دانشآموزان همدردي بكند. روز اول بهمن برنامه سازمان جوانان با موفقيت كامل انجام شد. روي تراكتها نوشته شده بود كه دانشآموزان جلوي هر مدرسهاي جمع بشوند و به اخراج دانشآموزان توسط اولياي مدارس اعتراض كنند. مسئولان هر دبيرستان را هم معين كرده بوديم. برنامه طوري تنظيم شده بود كه همه دانشآموزان در يك ساعت معين برسند. وقتي جمعيت به جلوي مدرسه دارالفنون ميرسند، يك ميتينگ خيلي قوي، خوب و با احساسات برگزار ميشود. البته شعارهايي در مورد جبههملي و آزادي هم داده شده بود، ولي بيشتر در مورد خود دانشآموزان بوده است. بعدها به علت حوادثي كه در دانشگاه رخ داد، موفقيت بزرگ سازمان جوانان و دانشآموزان در اجراي برنامه تنظيمشده منعكس نشد. آن وقت حوادث اول بهمن پيش ميآيد.
من در تظاهرات نقشي نداشتم، ما صبح به دادگاه رفته بوديم و كارهايمان را انجام ميداديم و خبر هم نداشتيم كه در دانشگاه چه گذشته است. چون نه مسئوليتي در دانشگاه داشتيم و نه دانشگاه برنامه مخصوصي داشت.
¢آيا كسي را شب اول بهمن دستگير كردند يا نه؟ ساواك متوجه حركت در دانشگاه نشده بود؟
£ببينيد، سه روز بعد از آن حركت، وقتي من ميخواستم از دفترم بيرون بيايم، يك مأمور آنجا ايستاده بود و مرا نزد سرتيپ مولوي برد.
¢اين مسئله چه روزي بود؟
£فرداي روزي بود كه ما تراكت دانشآموزان را منتشر كرديم. مرا مستقيم به اتاق مولوي بردند. مولوي شروع به تهديد من كرد و گفت كه جايي را به شما نشان ميدهم كه هيچوقت فراموش نكنيد. مملكت در حال تجزيه است و اين كار شما موجب ميشود كه كردستان و آذربايجان از بين بروند و تجزيه بشوند. وقتي من شروع به پاسخگويي به او كردم، او با فريادهاي ناهنجار و زشت مرا از اتاق خود بيرون كرد.
كسي را دستگير نكردند، نه از دانشگاه كسي را گرفته بودند و نه از سازمان جوانان. ما هميشه با دانشجويان در تماس بوديم و ارتباط داشتيم و حساب نكرده بوديم كه اينها هم با آن ترتيب وارد برنامه ميشوند. برنامه آنها نيز فقط تظاهرات درمقابل دانشگاه بود. البته كاري نداريم كه هرگاه تظاهرات برپا ميشد، شعارهاي سياسي هم داده ميشد و تظاهرات را تحتالشعاع قرار ميداد. بههرحال شوراي مركزي و هيئتاجراييه خبر نداشتند.
¢چرا دكترسنجابي به شوراي مركزي اطلاع نداده بود؟
£براي اينكه تظاهرات در داخل دانشگاه بود و اغلب توسط دانشجويان برگزار ميشد. دكترسنجابي همواره اين اختيارات را داشت، چرا كه هم رئيس هيئتاجراييه بود، هم مسئول دانشگاه تهران و هم مسئول تشكيلات بود.
¢بنيصدر كه در روز اول بهمن مسئول انتظامات بود، در برابر سنگپرانيها و پرتاب آجر به اتوبوس چه ميكرد؟
£او نميتوانست كاري بكند. او هر چه در توان داشت انجام داد اما در آن وضعيت كاري از دستش برنميآمد.
¢اما وي آنچنان مخالفتي هم با شرايط بهوجود آمده نميكرد؟
£درحقيقت، هيچكس نميتوانست در مقابل آن هجوم و موج احساسات دانشجويان مقاومت كند. خصلت بنيصدر اين بود كه با افكارعمومي و افكار دانشجويان مقابله نميكرد. درواقع نميشد اين تظاهرات را به گردن بنيصدر گذاشت. بهخصوص كه خودش نيز از نظر عقيدتي طرفدار تظاهرات عليه دولت بود. دكتراميني ما را مقصر شناخت و گفت كه حجازي در دانشگاه چنين دستوري داده است. اين مسئله هم براساس گزارش ساواك شكل گرفته بود. از اينرو من، دكتربختيار و دكترخنجي را احضار كردند درحاليكه نه دكتربختيار از اين موضوع اطلاعي داشت و نه دكترخنجي. تنها كسيكه در هيئتاجراييه از اين موضوع اطلاع داشت، دكترسنجابي بود كه معتقد بود در اين زمينه اختيارات دارد.
¢آيا مرحوم دكترسنجابي در خاطرات خود به اين مسئله اشارهاي كردهاند؟
£دكترسنجابي در مورد اول بهمن بسيار حساس بود، چرا كه ميدانست اين جريان در خودش متمركز است. وي معتقد بود كه درست است در اول بهمن بسياري از مسائل تخطئه شد و عدهاي مسير را تغيير دادند، ولي اين واقعه درواقع يك حركت دانشجويي زيبا و يك حركت عالي دانشآموزي بوده است.
¢كميته دانشكده فني از موضوع برگزاري تظاهرات اصلاً اطلاعي نداشت.
£بههرحال، اين تصميم ازسوي كميته اصلي دانشگاه گرفته شده بود. در اول بهمن بخش تظاهرات دانشآموزي با موفقيت انجام شد، ما حتي يك نفر بازداشتي هم نداشتيم و پليس نتوانست در جريان قرار بگيرد. ولي دانشگاه اينگونه نبود، يعني اگر چهارنفر بيبرنامه راه بيفتند، بعضي ميگويند اينها با برنامه آمدهاند.
آنچه در اول بهمن اهميت داشت اين بود كه مسئولان و چهرههاي شناختهشده ملي در دانشگاه، دانشجويان را به تظاهرات دعوت كردند و دانشجويان هم به همين خاطر آمدند، يعني زمينه فراهم بود و اعتماد نيز بهطور صددرصد وجود داشت.
¢پس از اول بهمن اين اعتماد بهطور كلي به رهبري جبههملي، ترك خورد. اصلاً به دانشجويان نگفتند و آنها به اين مسئله بهطور ناگهاني كشيده شدند و پس از آن هم دانشگاه تعطيل شد. در جلسهاي كه دانشجويان در دانشكده فني گذاشتند، مرحوم عباس نراقي براي پاسخگويي دعوت شد. در آن جلسه سوالهاي زيادي از ايشان پرسيده شد. بهويژه در مورد اينكه جبههملي با دكتر عبده، نجمالملك و تقيزاده گفتوگوهايي داشته است و مرحوم نراقي گفت كه من ديگر نميتوانم در اينجا توضيح بدهم، اما تكذيبي هم نكرد. پس از عيد سال 1341 كمكم جو بياعتمادي ميان دانشجويان به جبههملي شكل گرفت و سير كمرنگ شدن جبههملي در اذهان آغاز شد. نطفه سازمان مجاهدين در نيمه دوم سال 1341 در پي نامهاي ازسوي 9 نفر خطاب به سران نهضتآزادي، گذاشته شد. روز اول بهمن بچههاي جبههملي بودند كه دانشگاه را تعطيل كردند ما آنها را ميشناختيم. در آن زمان سعيدمحسن مسئول دانشكده فني بود و با بيژن جزني در زندان بودند. پس از ملغاي تظاهرات 14 آذر، تراكتي پخش شد كه در آن خبر از عدم برگزاري اين تظاهرات درج شده بود. در جريان پخش اين تراكت، سعيدمحسن و جزني دستگير شدند و مدتي در زندان بودند؛ در اول بهمن هم آنها حضور نداشتند.
£من اطلاعي ندارم.
¢آيا شما را به زندان موقت بردند؟
£بله، البته چند صدنفر از دانشجويان نيز در جاي ديگري بازداشت بودند و ما نيز در جاي ديگري بازداشت بوديم كه درحدود 20 نفر ميشديم. عيد كه شد همه را آزاد كردند. دانشجويان را نيز به ترتيب آزاد كردند، اما ما چهارنفر (من، دكترسنجابي، دكترخنجي و دكتربختيار) را نگهداشتند. ما چهارنفر تا شهريور در يك اتاق بوديم. بعد از رفتن اميني و روي كارآمدن علم ما را آزاد كردند. در زندان، “آقاي معاوني” از من بازجويي ميكرد. همه جرياناتي را كه اينجا براي شما ميگويم در آنجا هم به آنها گفتم. در زندان موقت سرتيپ وفا و آقاي اشرف احمدي همراه سهنفر از بازجويان دادگستري از همه بازجويي كردند. همه آنها بهجز يك حرف من، بقيه گفتههايم را رد نكردند و آن هم اين بود كه آنها ميگفتند كه تو ميگويي از حركت دانشجويي اول بهمن خبر نداشتي و انكار ميكني، درحاليكه اين واقعيت ندارد و تو اطلاع داشتهاي.
¢يعني شما مطلع بوديد، ولي سازماندهي نكرده بوديد.
£نه، من مطلع هم نبودم. آنها شب پيش از اول بهمن به منزل دكترسنجابي رفتند، من كه عضو آن جلسه نبودم. من گرفتار كارهاي سازمان جوانان بودم. من گفتم كه فقط در محدوده سازمان جوانان قبول مسئوليت ميكنم و اين مسئله را به تصويب دكترسنجابي رسانديم. حالا اينكه ايشان اين مسئله را به هيئتاجراييه گزارش داده و آن را مقتضي دانسته يا نه، ديگر با خود ايشان بود. صحبتهاي دكترسنجابي هم در گزارش رسمي دولت آمده بود و حرفهاي مرا هم پذيرفته بودند. در گزارش هيئت منتخب دولت، اخراج دانشآموزان محكوم شده بود. عقايد و افكاري كه آنها در گزارش خود مطرح ميكردند، عين نظريات ما بود. عموماً گروههاي تندرو با ايجاد هيجان در جامعه، گروههاي ميانهرو را وادار به تندروي ميكنند؛ اگر ميانهروها بپذيرند و تندروي كنند، چون آمادگي تندروي ندارند، شكست ميخورند و اگر نپذيرند آنها را بهعنوان بيعرضه و سازشكار از صحنه حذف ميكنند و در هر دو مورد با شايعهپراكني و اتهام، سعي در تخطئه جنبش مردمي و مأيوسكردن مردم ميكنند. ما بايد به مردم آموزش بدهيم كه احساسات خود را كنترل كنند. همه گروهها و عناصري كه جبههملي را بهخاطر لغو تظاهرات 14 آذر تخطئه ميكردند، بعد از اول بهمن نيز آن را به خاطر تندروي كردن محكوم كردند. مسئله 14 آذر اصلاً از نظر تاريخي فراموش شد و كسي آن را بررسي نكرد. درست است كه حركت اول بهمن مربوط به جبههملي نبود و يك حركت مقطعي و بيشتر مربوط به دانشگاه بود، ولي در هر حال يك اقدام خيلي تند عليه حكومت بود. اگر 14 آذر هم برگزار ميشد، دولتيها آن را در سطح وسيعتري سركوب ميكردند. آنها اين مسئله را گفته بودند كه اين كار را ميكنيم و آماده اين كار هم بودند. من در جلد دوم خاطرات خود به ريشهيابي و بيان تفصيلي واقعه اول بهمن 1340 و تمام جنبههاي آن پرداختهام كه در آينده منتشر خواهد شد. با مطالعه آن كتاب كه قسمت مهمي از تاريخ معاصر ايران است، معلوم خواهد شد كه اغلب نوشتههايي كه مستند آن نشريه در طرح سوالات فوق قرار گرفته با واقعيتها تطبيق ندارد.
پينوشتها:
1ـ ر.ك: تاريخ سياسي 25 سالة ايران، سرهنگ غلامرضا نجاتي، ناشر: رسا، ص 181.
2ـ همان، ص 187.
3ـ همان، ص 176.
4ـ همان، (مصاحبه با مهندس بازرگان، 18 فروردين 1370) ص 212 و 213.
5ـ ر.ك: از نهضتآزادي تا مجاهدين، خاطرات لطفالله ميثمي، جلد اول، صفحة 81.
6ـ ر.ك: تاريخ سياسي 25 سالة ايران، …، ص 175.
7 ـ ر.ك: اقتصاد سياسي ايران، دكترمحمد علي همايون كاتوزيان، ترجمة نفيسي و عزيزي، ص 269 و 277.
8 ـ اشارة دكتر سنجابي به جبهه و سران آن مبني بر روشنشدن اصالت پيشامد اول بهمن و رسيدگي به اين موضوع كه افرادي از جبهه با اشخاصي از خارج از جبهه مرتبط بودهاند يا خير، به نقل از مقالة كاوة بيات باعنوان دانشگاه تهران، اول بهمن 1340 در نشرية گفتوگو.
9ـ ر.ك: مقالة كاوه بيات به نقل از تاريخ سيسالة ايران، نوشتة بيژن جزني.
10ـ. ر.ك: تاريخ سياسي 25 سالة ايران، …، ص192.
11ـ جنبش دانشجويي ايران، مركز اسناد رياست جمهوري، جلد چهارم، تهران 1381، ص 392.
12ـ همان، ص 393.
13ـ ر.ك: اقتصاد سياسي ايران، …، ص 270.
درپنجاه وپنجمین سال جاوادانگی جهان پهلوان تختی نام و یاد او را گرامی می داریم
ملت ایران فتوت و ظلم ستیزی تختی را همچنان سرمشق خود قرار میدهد
ویژگی هایی که موجب نام بلند جهان پهلوان تختی شد؛ مردمی، ملّی و مصدقی بودن او بود. وقتی قلمروی ورزش محدود به زورآوری و رزمآوری تلقی می شد، پهلوان تختی ورای ورزش به جستجوی محتوا سازی و معناداری ورزش بود. تنها راه معناداری ورزش، مردمی کردن ورزش از مدار قدرت حاکم بوده وهست. حکومت های دیکتاتوری نه تنها استبداد و فساد را در جامعه می گسترانند بلکه قلمرو ورزش رانیز در قبضه خود می خواهند و در نهایت به ابتذال می برند. خاستگاه ورزش، مردمی بودن آن است.با این وجود حاکمیت سابق ،به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جایگاه مردمی ورزش را از مردم ستانده و آنرا در تصرف خود در آورده بود. اما خدمت بزرگ تختی مردمی کردن دوباره ورزش بود. همانطور که دکتر مصدق صنعت نفت را ملّی کرده بود، پهلوان تختی ورزش را ملّی کرد. در واقع او یک “مصدق” برای جامعه ورزشکاران بود.
آنچه که موجب بلندنامی و نیکنامی جهان پهلوان تختی شده بود، مصدقی بودن وی بود. در اوج استبداد و اختناق و سرکوب ملّیون، او افتخار هموندی شورای مرکزی جبهه ملّی ایران را داشت. دو ویژگی ملّی و مصدقی بودن تختی، فرهنگ مردمی بودن را در تختی بارور کرد. تختی نه تنها پیرو راه پاک دکترمحمد مصدق بود که خوشه چین خرمن انسانیت و شرافت بزرگ مردانی چون دکتر غُلامحسین صَدیقی، مهندس کاظم حسیبی، دکتر محمدعلی خُنجی، محمد حسن شمشیری، دکتر حیدر رقابی، حسن خرمشاهی و دکتر سعید فاطمی نیز بود.
او از سرآمدان نَهضَت ملی ایران بود. آنچه که جامعه ایران در نشیب و فراز نهضت ملّی در دهه بیست آزموده بود، او با جان و دل تجربه کرده بود. از استبداد دوره رضاشاهی گرفته تا زخم های ناشی از تجاوز متفقین به ایران و پس از آن برآمدن نهضت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق و کودتای ننگین 28 مرداد32 همه را شاهد بود
کودتای ۲۸ مرداد ضربه ای ویرانگر، بر آرمان و اراده ملت ایران بود. کودتا نه تنها خفقان و اختناق ایجاد کرد که موجب یأس و ناامیدی عمیق در جامعه شد. مردم مایوس در آن دوران سیاه، آمال خود را نه در تغییر و تحولات کوتاه سیاسی، بلکه در دست توانا و بازوان قدرتمند جهان پهلوان تختی میدیدند، او سه سال پس از کودتا در نبرد دلیرانه در المپیک ملبورن1956 بر سه حریف روسی، انگلیسی و آمریکایی یعنی سه ضلع مثلث سازنده کودتای ۲۸ مرداد، چیره شد. او با به اهتزاز در آوردن پرچم سه رنگ شیروخورشید نشان ایرانزمین در صحنه بینالمللی،این حقیقت را به رخ جهانیان کشید که باری ملت ایران هیچگاه و با هیچ کودتا وسرکوب و اختناقی سرنگون نمیشود، بلکه همواره در بلندای تاریخ پیروز وسرافراز خواهد بود در مصاف داخلی نیز بر استبداد چیره شد. زمانی که ملت ایران او را «رستم زمان» و«قهرمان ملی» میخواند، منظورش قرار دادن جهان پهلوان تختی در مقابل سردمداران حکومت کودتا بود. کودتا چیانی که استقلال و آزادی ایرانزمین را بر باد دادند. اما تختی واجد قهرمانی و پهلوانی ملت بود. چنانکه ملت ایران او را بر فراز دستان خود قرار داده و از اوبه نیکی و زیبندگی ستایش میکرد.
رهبر ملت ایران ،دکتر محمد مصدق، به درستی گفته بود که رهبر را با سر نیزه و زور بر مردم تحمیل نمیکنند. شخصیت مردمی و محبوب ملّت را خود ملت برمیگزیند. اینبار پهلوان تختی این شاگرد خلف مکتب مصدق از سوی ملت برگزیده شده بود. حکومت دیکتاتوری برخاسته از کودتا هرگز محبوبیت جهان پهلوان تختی را برنتابید و او را به مانند دیگر یارانش سرکوب کرد.جهان پهلوان مورد عنایت تمامی گروهها و طبقات جامعه بود. از کارگران تا معلمان او را بر فراز قرار دادند. بهویژه رابطه تنگاتنگی بین جهان پهلوان تختی و دانشجویان برقرار بود. یکبار او توسط دانشجویان دانشگاه تهران به سالن مسابقات کشتی دانشجویان دعوت شد. حضور بیشمار دانشجویان نشان از شیفتگی این قشر فرهیخته به تختی داشت. در آن روز دانشجویان از تحتی خواستند که برای آنان سخنی بگوید.او کوتاه سخن گفت. اما چنان پر شور گفت که سالن از شدت ابراز احساسات منفجر شد ودستگاه استبداد را به شدت خشمگین و بیمناک کرد. او گفت: من هرگاه دلتنگ میشوم به پیرامون دانشگاه می آیم. اگر قرار باشد روزی مکان مقدسی را طوّاف کنم، آن مکان دانشگاه تهران است.
شاعر ملی و رئیس فقید شورای مرکزی جبهه ملی ایران استاد ادیب برومند در رثای وی چنین سرود:
هرآن کس که این قهرمان دید گفت/ به پا خاست ستارخانی دگر/ سوی جبهه ی ملت آورد روی /
که بودش به سر سایبانی دگر
رژیم پیشین همان گونه که شیوه همه نظام های استبدادی و دیکتاتوری است رجال و نخبگان جامعه، از جمله جهان پهلوان تختی را منزوی و سرکوب کرد وبه جای آن ها، افراد فرومایه و مزدور را جایگزین نمود. اکنون در این چهل و چهار سال، شاهد آن هستیم که پهلوانان، قهرمانان و نخبگان مملکت را منزوی، زندانی، اعدام و تیرباران میکنند و جای آنان افراد ناشایست و اکثرا فاسد را تقدیس و تکریم می نمایند!
ملت غیور ایران آگاه باشید آنچه که موجب بلندنامی نام جهان پهلوان تختی شده است، مبارزه او با استبداد و ظلم ستیزی وی بود. زیرا آیین فتوت و جوانمردی بر پایه ظلم ستیزی بنا نهاده شده است. درطول تاریخ جوانمردان همواره ظلم ستیز و ضعیفنواز بوده اند.
جبهه ملی ایران ضمن پشتیبانی از دلیری ها و فدا کاری های شیرزنان و دلیرمردان جنبش آزادیخواهانه کنونی ملت ایران، اعتقاد دارد ،باید چهره درخشان مردان بزرگ و وطنخواه تاریخ معاصر مانند دکتر مصدقها، ستارخانها، دکتر فاطمیها و تختیها را همچنان پر فروغ وتابنده نگهداریم.
هیات رهبری اجرائی جبهه ملی ایران
تهران-هفدهم دیماه 1401 خورشیدی
دانشجویان بدانند استقلال _ آزادی شعار ملت ماست.
همسنگران گرامی، نیک میدانیم جنبش بپاخاسته ملّت ایران، ریشه دیرین دارد. اما درگذشت مظلومانه و معصومانه بانو مهسا امینی به دست یکی از ارگانهای هیأت حاکمه، مقدمات جنبشی عمومی را مهیا کرد. نخست ساعتی پس از آیین بدرقه او در سقز، زادگاه آن جوان تازه درگذشته به خروش آمد و تا شب هنگام فضای شهر پادگانی بود. پس از آن نیز به فاصله یک روز از درگذشت آن روانشاد، دانشگاههای مختلف تهران بهطور مسالمتآمیز نسبت به این ظلم بپاخاستند. و بدینسان طولی نکشید که فریاد مطالبهجویانه، استقلالطلبانه و آزادیخواهانه سقز و سپس دانشجویان تهران، در سراسر ایران پژواک یافت.
سازمان دانشجویان جبهه ملّی ایران به اطلاع میرساند که از اعتراضات منطقی و مسالمتآمیز مردم و به ویژه دانشجویان حمایت کرده و هرگونه خشونت را محکوم مینماید. هیأت حاکمه باید بداند که دست یازیدن به هر نوعی از خشونت و سرکوب، تنها و تنها زمینه خشم و نفرت عمومی را بیشتر خواهد کرد. همچنین ما به آنها گوشزد میکنیم که سوق دادن آمال و امیال ملت ایران به قدرتهای بیگانه نوعی فرار رو به جلو و در تضاد آشکار با استقلال میهن همیشه جاویدمان است.
سازمان دانشجویان جبهه ملّی ايران با بانگی بلند اعلام میدارد که بازداشتها، ارعاب و اعمال خشونتبار بر دانشجویان کشور را به زیان کیان کشور دانسته و معتقد است که باید هرچه سریعتر دانشجویان بازداشت شده بدون قید و شرط آزاد شوند.
یاران شما در سازمان دانشجویان جبهه ملّی ایران از حقوق دانشجویان که آگاهانه و آزادانه حاضر شدند پای در راه مبارزات میهن گذاشته و از خودگذشتگی نمایند، دفاع نموده و از ایشان خواهانیم با پایفشاری روی اصول استقلالطلبانه و آزادیخواهانه جنبشهای ملی سده اخیر، بدون بازتولید خشونت به مقاومت علیه خشونتورزان و سرکوبگران ادامه دهند.
در پایان یادآور میشویم که ضرورت سازمانیابی حزبی و تشکیلاتی در شرایط کنونی کشور، امری لازم و بایسته است و قشر دانشجو میبايد از پیشگامان رسیدن به این ضرورت جمعی باشند. باشد تا ضمانتی جهت تداوم آزادی، استقلال و حق حاکمیت ملت، برای فردای ایران فراهم آورند.
یادمان باشد که دکتر مصدق رهبر نهضت ملّی ایران گفته است: «من به حس و عیان میبینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده و خواهد رسید … فرزندان عزیز وطن، با چشمان باز و بیدار مراقب سرنوشت خانه کهنسال خود باشید تا مبادا تاریخ فردا از نسل امروز به زشتی یاد کند»
سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران
تهران – پنجم مهر ماه ۱۴۰۱ خورشیدی
هموطنان عزیز!
متاسفانه بار دیگر یکی از فرزندان دلبند میهن، جان شیرین خود را در یکی از بازداشتگاه های جمهوری اسلامی بنا بر یکی از ناهنجاری های تحمیل شده بر ملت ما از دست داد. این ناگواری اصرار بر تداوم سیاست منحط حجاب اجباری توسط حکومت جمهوری اسلامی و با رویه نفرتانگیز و شکستخورده گشت ارشاد است که در این مورد اخیر، منتهی به جان باختن خانم مهسا امینی در بازداشت این واحد ضدمردمی گردید. جای تاسف و شرم بسیار است که دختر جوانی از خطه پهلوانپرور استان کردستان در پی سفر خانوادگی به پایتخت کشور خود، در بند جماعتی به دور از هرگونه اخلاق و منش و روش انسانی و قانونی و شرعی گرفتار آمده و جان و جوانی شیرینش ستانده میشود. بسیار اسفناک است که نام نیروی پلیس کشور که قطعاً بدنه پرسنل خدوم و زحمتکش و مردمدوست آن نیز نباید از چنین وضعیتی رضایت داشته باشند، به جای آنکه مفتخر به تامین و تضمین امنیت همه شهروندان این کشور باشد، اکنون با تدوام رویه منفور و مفتضح گشتهای ارشاد، در جایگاه متهم رخداد چنین فاجعهای قرار گرفته است. اتهامی که پخش تصاویر تقطیع شده دوربین مداربسته و طرح ادعاهایی برخلاف شواهد محرز پزشکی و امتناع از ارائه گزارش رسمی پزشکی قانونی، هرگز نمیتواند موجب اقناع افکار عمومی و برطرف شدن اتهامات وارده به مسئولین مرگ دلخراش خانم مهسا امینی گردد.
جبهه ملی ایران این ضایعه اسفناک و جبران نا پذیر را به خانواده داغدار مهسا امینی و به همه ملت بزرگ ایران تسلیت می گوید
جبهه ملی ایران ضمن ابراز تاسف و انزجار از فاجعه پیش آمده، به عنوان نیرویی پیشرو در دفاع از آزادیهای سیاسی و اجتماعی ملت ایران بر خود لازم میداند که در تداوم مواضع تاریخی خود، مخالفت همهجانبه خود را با هر نوع تحملیل پوشش و پیگردهای متعاقب آن با نام گشت ارشاد و یا تحت هر عنوان دیگری اعلام کند.
جبهه ملی ایران که پیش از انقلاب پنجاه و هفت مجدانه پیگیر احقاق حقوق و آزادیهای سیاسی ملت ایران بود، در سالهای پس از انقلاب نیز وظیفه حمایت از حقوق بنیادین و آزادیهای اجتماعی سلب شده ملت ایران را همواره مد نظر و پیگیری خود قرار داده است. این وظیفه از سازماندهی اعتراض به تعطیلی دانشگاه و گرانی و تورم و لوایح سخیف دولت وقت در خردادماه سال شصت آغاز شد و تاکنون نیز ادامه یافته است و در این راه و در مورد مشخص مخالفت با حجاب اجباری، یکی از هموندان جبهه ملی ایران و حزب ملت ایران، زندهیاد دکتر هما دارابی که به همراه زندهیاد پروانه اسکندری (فروهر) از بنیانگذاران سازمان زنان جبهه ملی ایران نیز بودند را در جریان خودسوزی اعتراضی ایشان به حجاب اجباری در اسفندماه سال هفتاد و دو، از دست داد.
اکنون نیز در تداوم این خویشکاری تاریخی، جبهه ملی ایران در پی وقوع فاجعه مرگ دلخراش خانم مهسا امینی خواستار آن است که:
یکم. سیاست ضد ملی و ضد حقوق بشری حجاب اجباری که بیگمان یکی از عوامل موثر بر خروج بیسابقه سرمایههای مادی و معنوی از کشور است،لغو گردد. این سیاست علاوه بر ضد ملی بودن و مغایرت آن با اصول اولیه حقوق بشر، اکنون از جانب بسیاری از روحانیون مستقل و مردمان دیندار ایرانی نیز عملی نکوهیده و حتی ضدشرعی شناخته میشود. سیاست تحمیل نوع پوشش همواره مورد نفی و مخالفت جبهه ملی ایران بوده است. اگر در گذشته زندهیاد دکتر محمد مصدق رهبر فقید جبهه ملی ایران، ضمن دفاع از حق انتخاب پوشش، شیوه کشف حجاب اجباری رضاشاهی را مورد نقد قرار داده بود، امروز نیز جبهه ملی ایران صراحتاً به تداوم سیاست منافی حقوق بشر حجاب اجباری معترض است و چنانکه اشاره رفت، آن را یکی از آسیبرسانترین تصمیمات جمهوری اسلامی به کشور میداند.
دوم. مخالفت با حجاب اجباری طبیعتاً به منزله مخالفت با تبعات آن یعنی گشتهای ارشاد نیز میباشد. علاوه بر این، مخالفت ما با این گشتها به دلیل اخلالی است که این شیوه شنیع، در نظم قانونی و همبستگی اجتماعی جامعه ایران ایجاد میکند. بدین صورت که این گشتها از یکسو منجر به تحریف و تخریب قانون و پلیس به مثابه نیروی حافظ آن به نفع یک سیاست شکستخورده ایدئولوژیک میشود و از سوی دیگر هم منجر به ناکارآمدی و ناتوانی و بدنامی نهادهای قانونی گردیده و جامعه را از امکان همبستگی اجتماعی پیرامون یک نظم قانونی مورد اجماع ملی محروم میسازد. این گشتها نهایتاً نیروی پلیس را در مقابل جامعه قرار داده و آن را از نیرویی مردمی، به ابزاری ضدمردمی در جهت سلب حقوق شهروندان تبدیل میکند. شاید حاکمان چنین وضعیتی را به نفع خود قلمداد کنند، اما آخرین پیامد چنین رویهایکه مرگ دلخراش خانم مهساامینی بوده است، وهمآلود بودن چنین تصوراتی را بیش از پیش نمایان میکند.
سوم. نهایتا اینکه مرگ دلخراش خانم مهسا امینی موردی نیست که افکار عمومی و وجدان جمعی ملت ایران، آن را به سادگی فراموش کنند و حاکمان تصور اشتباهی دارند که میتوانند در این مورد هم به سان موارد مشابه گذشته، از پاسخگویی طفره رفته و عملاً از مقصرین و مرتکبین جرم، با عدم پیگرد و رسیدگی حمایت کنند. جبهه ملی ایران موکداً خواستار تشکیل هیئت مستقلی برای بررسی نحوه رخداد فاجعه، شناسایی و پیگرد و محاکمه علنی مسببین و مقصرین واقعه است و حق دادخواهی را تا زمان احقاق حق خانواده خانم مهسا امینی و التیام خشم عمومی جامعه ایران، تعطیلناپذیر میداند.
شورای مرکزی جبهه ملی ایران
تهران – بیست وششم شهریور 1401
اول-دولت ملی دکتر محمد مصدق که علیرغم میل قدرت های استعماری و هیات حاکمه وابسته و فاسد ایران و تنها با حمایت ملت و با هدف ملی کردن نفت بر سر کار آمده بود،با برقراری دموکراسی و حاکمیت ملی و استقلال سیاسی و برداشتن گام هایی بلند در راه اعتلای کشور، الگویی از آزادی و استقلال را به کشورهای منطقه و سایر کشور های جهان سوم نشان می داد که با تداوم منافع قدرت های سلطه گر بیگانه در تضاد کامل بود، لذا آنان به براندازی آن دولت ملی مصمم گردیدند.
دوم- خصومت تاریخی و دیریینه بین ایران وانگلیس که خود ریشه درماهیت امپریالیستی واستعماری دولت بریتانیای کبیر داشت.
سوم- محور اصلي دعواي ايران و طرف انگلیسی كنترل بر فرايندهاي اكتشاف، استخراج و فروش نفت بود به همین دلیل انگليس وامريكا با وجود آنكه درظاهر خود را موافق با ملي شدن صنعت نفت ايران نشان می دادند، اما در واقع به هيچ وجه حاضر نبودند که كنترل فرايندهای فوق را از دست بدهند. بویژه بدان دلیل که آنان نگران تحركات مشابه در سایركشورهاي نفت خيز نيز بودند.
چهارم- اینکه، غربي ها درتوجيه عدم توافق با ايران به ويژگي هاي ملي ايراني ها و شخصيت مصدق متوسل شدند. درسایه سیاست فوق انها تلاش کردند تا مصدق را فردي كه سروكله زدن با او بسيار دشوار بوده و غيرمنطقی، نامتعارف وخشك انديش است، معرفي کنند ودراین راستا تلاش رسانه اي گسترده اي را در داخل و خارج از ايران براي تخريب شخصيت مصدق و يارانش كليد زدند.
پنجم- نگاه به عوامل داخلی است، دراین مورد می توان به فرایند مربوط به مجلس هفدهم که اکثر نمایندگان آن به روال همیشگی با دخالت ایادی هیات حاکمه مثل ژاندارمری و پادگان های ارتش و مالکان بزرگ انتخاب شده بودند اشاره کرد ، به دلیل همین دخالت ها،مصدق انتخابات آن مجلس را نیمه کاره متوقف کرده بود،این مجلس با توطئه هایی که برای براندازی دولت ملی طراحی می شد کاملا همراهی می کرد و در جریان استعفای دکتر مصدق در 25 تیر 31 بلافاصله به قوام السلطنه برای نخست وزیری رای اعتماد داد که البته دولت 5 روزه قوام با قیام ملی 30 تیرساقط گردید و مصدق به اریکه قدرت باز گشت.سرانجام هم در مردادماه 32 و قبل از کودتا مصدق ناگزیر شد با برگزاری رفراندوم و پرسش از مردم در صدد انحلال آن مجلس برآید.
ششم- انگلیسی ها با برگزیدن كارشناسان خبره، شبكه غيررسمي در بطن نيروهاي مسلح به رهبري زاهدی ،اخوي و ارفع و ترتیب دادن جلسات منظم سفارت با عوامل سرویس های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا نظيرشاپور ریپورتر، ارنست پرون، احمد هومن، سيدضياء وبرادران رشیدیان وبرخی روحانیون وابسته، زمینه های تسریع کودتا را فراهم کردند. ازطرف دیگرفشارهاي اقتصادي انگلیس وامریکا در قالب فشار بر بانك بين المللي، قطع كمك هاي امريكا به ايران، تحريم هاي بانكي و كشتيراني، زمینه ها رابرای براندازی مصدق آماده نمود.
هفتم- تحركات افراد منشعب شده از جبهه ملي مانند کاشانی،بقائی،مکی وحائری زاده عليه مصدق و ياران او با استفاده از تريبون مجلس و روزنامه هاي كثيرالانتشار واختلاف كاشاني و مصدق را می توان ازعوامل اصلی داخلی زمینه سازبراي كودتاگران دانست.
مجموعه عوامل فوق باعث شد تا برغم درایت و هوشیاری فوق العاده دکترمصدق درراستای انجام اصلاحات در كابينه پس از بازگشت از سفر لاهه به ايران، پيروزي خود را با يك رشته ضربات كوبنده به عوامل داخلی بیگانگان، شامل گرفتن مسئوليت وزارت جنگ وتغيير نام آن به وزارت دفاع، انتصاب سرتيپ رياحي به رياست ستاد ارتش، ، انتصاب اميني به وزارت درباردنبال كند.
سرانجام باید روی کار آمدن ژنرال آیزنهاور در آمریکا در حدود اول بهمن31 و همراه شدن کامل دولت آمریکا با انگلیس ، مرگ استالین دیکتاتور قدرتمند شوروی در نیمه اسفند31 وپیدا شدن فرصت مناسب برای غرب در دوران جنگ سرد را در آغاز حرکت کودتا موثر دانست.کودتایی که کاخ آمال و آرزوهای ملت ایران را برای داشتن آزادی و استقلال و پیشرفت و توسعه ویران نمود.
تهران-28 مرداد1401
هیات رهبری اجرائی جبهه ملی ایران
پدیده ای به نام “مانسون تابستانی” که ازاختلاف دمای خشکی با آب و هوای اقیانوسی همسایه یعنی اقیانوس هند ایجاد میشود سامانه بارشی پرفشاری ایجاد میکند که تابستان امسال بیش از 20 استان ایران بویژه نواحی جنوبی ومرکزی کشور را درگیر کرد.کشورهایی که با این پدیده آشنا هستند و ازحکومتهای دلسوز و مردمی و دارای برنامه برخوردارند، از بارش های سنگین آن در جهت ذخیره منابع آبی زیر زمینی و اقتصاد خود بویژه بخش کشاورزی استفاده میکنند که نمونه مشهور آن توسعه کشت برنج وچای در شبه قاره هند است.
ایران برخی سالها درمعرض نفوذ این جبهه هوایی پرفشار قرار میگیرد و حکومت جمهوری اسلامی به طور کلی هیج نوع سیاستی در برابر این بارشها وبه طور کلی مدیریت مناسب منابع آبی ندارد. به همین دلیل علاوه بر تجربه طولانی دورههای خشکسالی با پدیده تخلیه منابع آبی روبرو هستیم ودر کنار این مدیریت نادرست برداشت بیرویه منابع آبی، با تخریبهای متعدد مسیلها ومحیط طبیعی و ساخت و سازهای نادرست هم به جهت قطع مسیر مسیلها و هم عدم رعایت استحکام سازه ای روبرو هستیم.که ضایعات جبران ناپذیر جانی و مالی برای هموطنانمان در بر دارد. متاسفانه لایروبی رودخانههای فصلی هم به فراموشی سپرده شده و این درحالی است که این رودخانهها ونهرها در جریان بارشهای مختلف و یا استفاده نادرست در هدایت فاضلاب با انسداد روبرو شده اند و هنگام بارشهای سیلآسا، قادر به هدایت جریان سیلاب نیستند. بارشهای تابستانی سال 1401 خسارتهای عمده جانی و مالی برجای گذاشت. بر اساس اخرین آمار رسمی حدود 70 نفر از هموطنان جان خود را از دست دادند و تعداد زیادی نیز مفقود شده اند که آمار روشنی در مورد آنها وجود ندارد. به احتمال زیاد جزو کسانی هستند که جان خود را از دست داده اند. همچنین وزارت جهاد کشاورزی حداقل 10 هزار میلیارد تومان خسارت به بخش کشاورزی برآورد کرده است. حدود 20 هزار واحد مسکونی خسارت دیده و برخی مناطق گردشگری و بافتهای تاریخی نیز آسیب دیده است.
هنوز رقم دقیق وجامعی از میزان خسارت ها ارائه نشده ، اما آنچه که روشن است این ارقام حداقلی و به قیمتهای روز است. با توجه به فقدان سیستم تخصیص سریع جبرانهای هزینه ای به آسیب دیدگان وتورم پرشتاب موجود در اقتصاد، ارزش این خسارتها مرتبا در حال افزایش و در صورت تاخیر در پرداخت ها و بافرض تخصیص، قدرت جبرانی آن ها به سرعت کاهش مییابد. به عبارت دیگر آسیب دیدگان با محدودیتهای مالی شدید تری نیز روبرو خواهند گردید. تجارب قبلی نیز از عدم تخصیص به موقع و تحمیل هزینه جبران خسارتها به مردم حکایت دارد. این در حالی است که جبران این خسارت ها از محل صندوق بیمه همگانی و پرداختی مردم برروی قبوض برق صورت میگیرد. البته مواردی از خسارتها مانند خسارت خودروها در صورتیکه پوشش بدنه حوادث طبیعی نداشته باشند از شمول این موارد خارج میشود. نکته مهم اینکه مقایسه خسارت وارد شده با اعتبارات عمرانی سال 1401 حداقل رقمی حدود 10 درصد اعتبارات عمرانی را در برمیگیرد. البته میتوان این رقم را تا حدود 20 درصد هم در نظر گرفت. البته سابقه تخصیص واقعی اعتبارات عمرانی بسیار کمتر از مبالغ مصوب است.
به عبارت دیگر میزان خسارت سیل را با سهمی بزرگتر نسبت به اعتبارات عمرانی باید در نظر گرفت. همچنین مقایسه دیگر بودجه 112 هزار میلیاردی بخش کشاورزی است که خسارت برآوردی اولیه نزدیک 10 درصد این رقم است. اعتبارات صندوق بیمه همگانی نیز حدود 68 میلیارد تومان است که حداقل برآورد خسارت 20 درصد اعتبارات این صندوق را پوشش خواهد داد. بدیهی است در طول سال خسارت های متعدد دیگری ایجاد شده و میشود که در عمل صندوق را با کسری منابع مواجه می کند. مقایسههای موجود نشان میدهد که کشور به دلیل فقدان زیر ساختهای مناسب وتخریب بلند مدت منابع طبیعی تنها در عرض چند ساعت ویا چند روز مواجه با چه خسارتهایی میشود. ابعاد این خسارتها به دلیل تاخیرهای متعدد که اقدامات جبرانی، خسارتهای مضاعفی را نیز در پی دارد. به طور مثال بازگشت روستاها به چرخه تولید ویا بازار نهادهها و سایر امور مرتبط را با دشواری روبرو میکند. خسارت دفعی سیل با خسارت تاخیر در جبران معمولا همراه است ومیتوان شاهد اختلالات زنجیره تولید در دوره زراعی بعدی باشیم. با توجه به هشدارهای متعدد در زمینه ورود سامانههای بارشی جدید تا پایان مرداد ماه، احتمال افزایش خسارت ها نیز وجود دارد. با اینحال آنچه اهمیت دارد علاوه بر رعایت استانداردهای ساخت وساز درهمه مستحدثات از جمله بناهای مسکونی، راهها، پلها وسدهای خاکی و… ضرورت آزاد سازی مسیر رودخانهها و انهار به علاوه طرحهای آبخوان داری به شدت احساس میشود. اگر سیاست روشنی در این موارد دنبال شود بارشهای مانسون تابستانی ، حجم مناسبی آب وارد مخازن سطحی وزیر سطحی کشور خواهد کرد و دستکم از کویری شدن بیشتر جلوگیری خواهد نمود.سیل اخیر، چهره تخریب بیحساب و کارشناسی نشده طبیعت را عریان کرد و نشان داد خشکسالی و از بین بردن پوشش گیاهی، باران چند میلیمتری را چگونه به تهدید تبدیل میکند.
جبهه ملی ایران سنگین شدن این خسارات را ناشی از بی برنامگی و سوء مدیریت و ناتوان حکومت در امداد رسانی به مردم میداند. ما به خانواده هایی که عزیزان خود را در جریان این سیل ها از دست داده اند، صمیمانه تسلیت میگوییم و با هموطنان شریفی که در اثر بروز این حوادث اسفبار خانه و کاشانه و کشتزارشان از بین رفته عمیقا اظهار همدردی می کنیم. جبران این خسارات جانی به هیچ صورتی ممکن و میسر نیست. اما ما از مسئولان حکومتی میخواهیم که اندکی از بذل وبخششهای بیهوده خود که دور ازمنافع ملی است کاسته، و حداقل هرچه زود ترخسارات مالی وارد شده به هموطنان سیل زده را جبران نمایند.
هیات رهبری اجرائی جبهه ملی ایران
شانزدهم مردادماه 1401 خورشیدی
در روز سی ام تیر 1331 ملت ایران برای دفاع از آزادی و حاکمیت ملی و استقلال و در حمایت از رهبر جنبش استقلال طلبانه و آزادیخواهانه ملت ایران،دکتر محمد مصدق،پای به عرصه قیامی ملی و تاریخی گذاشت.ملت با نثار خون خود موجب تداوم نهضت ملی ایران گردید.سی ام تیر نقطه عطفی تاریخی در حیات سیاسی کشور ما و حاوی درس هایی آموختنی و عبرت آموز از غیرت و شجاعت ملت ماست.
جبهه ملی ایران روز 30 تیر 1331 را برای مقابله با استبداد وابسته و حمایت از مصدق اعتصاب عمومی اعلام کرد و از مردم فراخوان نمود که به پشتیبانی از مصدق برخیزند.بدین سان قیام خونین سی ام تیر با تعداد زیادی کشته و مجروح رقم خورد.عصر همان روز دولت 5 روزه قوام السلطنه ساقط شد و مصدق با خواست و اراده ملت بر اریکه قدرت بازگشت.گرچه توطئه ها متوقف نگردید و سرانجام یک سال و اندی بعد کودتای بیگانه ساخته 28 مرداد 32 به حاکمیت ملی و آزادی و استقلال در ایران پایان داد
جای بسی دریغ و تاسف است، که پس از گذشت هفتاد سال از سرکوب خونبار استبدادی سی ام تیر ماه، همچنان جامعه ی ایران شاهد استبداد و دیکتاتوری و تشدید موج سرکوب دگراندیشان آزادیخواه و فرهیخته ای است، که در مسیری مدنی، مشفقانه با انگیزه ای میهن گرایانه و آزادیخواهانه زبان به نقد و اعتراض گشوده و در برابر فجایع اجتماعی سکوت پیشه نساخته اند. در روزهای اخیر از یکسوی پژوهشگری چون دکتر سعید مدنی، جامعه شناس دردمندی که پیوسته دغدغه عدالت اجتماعی را داشته و اعتلای ایران را در آرمان های دکتر محمد مصدق بازجسته است، بازداشت می شود، از دیگرسوی کوشندگان صدیق عرصه ی حقوق بشری و تلاشگران شریف مدنی و نیز صنفی از جمله نرگس محمدی، مصطفی تاج زاده، کیوان صمیمی، محمد حبیبی، و رضا شهابی ونیز هنرمندانی چون جعفر پناهی، محمد رسولاف و مصطفی آلاحمد به بند و زندان گرفتار می آیند. شماری از مادران دادخواه و بازنشستگان و فعالان کارگری، صنف معلمان و بازنشستگان نیز از این موج تعدی در امان نمانده اند و به جای پاسخ منطقی و رسیدگی به ظلمی که بر آنان رواداشته شده است، دستگیر و زندانی شده اند. گروهی از حقوقدانان و وکلا چون آرش کیخسروی به احکام سنگین قضایی محکوم می گردند. این در حالی است که پرونده های کلان اقتصادی و امنیتی و جاسوسی که تهدیدی ملی از سوی کشورهای بیگانه است ، همچنان گشوده مانده و در هاله ای از ابهام است، اما فرزندان پاک نهاد این کهن بوم وبر محبوس می شوند. جبهه ملی ایران همنوا با آحاد ملت ایران خواهان پایان دادن به نقض موازین حقوق بشری و آزادسازی همه زندانیان سیاسی و تشکیل محاکم عادلانه برای ناقضان حقوق مدنی و منافع ملی است. بی گمان یکی از بزرگترین درس های قیام ملی سی ام تیرماه آن است، که تنها با استقرار قانونی دموکراتیک در پرتو گفتمانی مبتنی بر موازین حقوق بشری منافع ملی ایران در برابر قدرت های متعدی و مداخله گر حفظ می شود. و کشتی طوفان زده این مرز و بوم به ساحل امن رهنمون می گردد.
تهران – سی ام تیر ماه 1401
هیات رهبری اجرائی جبهه ملی ایران
یکصد و سی و نه سال پیش رادمردی در خاک پاک ایرانزمین پای به عرصه وجود گذاشت، که در طول زندگی پرافتخارش توانست با تکیه بر دو اصل مهم و اساسی «استقلال» و «آزادی» تاریخ این کشور را متحول سازد. او به همگان ثابت کرد که دو اصل استقلال و آزادی نه تنها جداییناپذیرند که دموکراسی و حاکمیت ملی تنها در گرو تحقق این دو اصل حیاتی برپا میشود.
او در برههای از تاریخ، بنای استقلال را چنان در نظام سیاسی کشور استوار کرد، که تمام آحاد جامعه ایران، در سایه بنای مستحکم استقلال، توانستند قطع شدن دستهای مداخلهگر قدرتهای بیگانه را به عیان ببینند و ثمرات استقلال را لمس نموده و اصل استقلال را باور کنند. او تنها نخستوزیری در تاریخ مشروطیت ایران بود که آرمانهای پایمال شده نهضت مشروطه را تداوم بخشید و بر این باور بود که استقلال ایران زمانی تضمین خواهد شد که اولا استقلال واقعی قوای سهگانه نهادینه شود، و ثانیا قدرتهای خارجی نتوانند از طریق سلطهی عوامل داخلیشان، استیلای خود را تحمیل کنند. از همین جهت اجرای صحیح قانون اساسی و مشروط و محدود کردن پادشاه غیرمسئول را واجب و ضروری میدانست. او قانون اساسی مشروطه را خونبهای شهدای راه آزادی و میثاق ملی میدانست. اما چنین امری دلیل بر این نمیشد که او قانون اساسی را تغییر ناپذیر بداند و هر آینه در صدد اصلاح قانون اساسی، حتی دردوران نخستوزیری بود. لوایح به جای مانده از او برگهای زرینی در جهت حفظ و صیانت از حقوق اساسی ملت است که تأمین کننده استقلال و حاکمیت ملی است. سیاست موازنه منفی او بر این ایده استوار بود که نه تنها نباید هیچ قدرتی امکان مداخله در نظام سیاسی و اقتصادی کشور را داشته باشد، بلکه ماجراجویی در مناسبات قدرتهای خارجی را نیز، زمینهساز دستاندازی آنها، در سیاست و اقتصاد داخلی میدانست. او بر این باور بود که رشد و نمو نهال آزادی تنها و تنها در گرو استقرار استقلال ملی است. جامعهای که استقلال ندارد و چشم به غرب و شرق دوخته است و مناسبات جهانی تعیین کننده سیاست و اقتصادش است، قطعاً نمیتواند آزادی داشته باشد. و مداخله قدرتها در سیاست کلان کشوری، زمینه سلطه و دیکتاتوری را در کشور فراهم میکند و لاجرم جامعه از وجود آزادی محروم می شود .
او گفته بود: «ملت ایران طالب استقلال است و آن را به هیچ قیمتی از دست نمیدهد. ملت ایران میخواهد خارجی از این مملکت برود و در امور مطلقاً دخالت نکند و انتظار دارد لفظاً و معناً استقلال ما را محترم بشمارد.» وی در عین حال اعتقاد داشت «هیچ ملتی در زیر سایه حکومت استبدادی به جایی نرسیده است.» او اعتلا و پیشرفت و ترقی کشور را تنها در لوای آزادی و استقلال میسر میدانست و هیچ نیرویی را بالاتر از اراده ملت نمیشناخت. او کسی جز دکتر محمد مصدق نیست.
دکتر محمد مصدق تنها یک شخصیت تاریخی نیست. بلکه او الگویی برای امروز میهن ماست و ما بیش از هر دورهای به رهنمودهای تاریخی وی نیازمندیم. در جهانی که قدرتهای شرقی و غربی بیش از هر زمان دیگر گستره سلطهی خود را مبتنی بر استیلا بر کشورهای عقب نگهداشته شده میدانند و هیأت حاکمه جمهوری اسلامی هم، همواره یا در حال سازش با یک ابرقدرت و یا باجدهی به طرف دیگر است، تنها تاسی به الگوی دکتر مصدق بیش از هر دورهای برای حفظ و تامین حقوق و منافع ملی ایران ضروری میباشد. اکنون که سلطه روسیه بر کشور ما برای همگان واضح گردیده و برنامههایی که چین برای میهن ما تدارک دیده آشکار شده و همزمان تحمیلات قدرتهای غربی در وین از هر گوشه رخ مینماید، جای خالی سیاست مستقل ایرانی و سیاست موازنه منفی دکتر مصدق بیش از همیشه احساس میشود.
جبهه ملی ایران به عنوان خانه سیاسی دکتر مصدق که از پنج سال پیش سالروز تولد وی را به عنوان روز ملی پاسداشت استقلال و آزادی نامگذاری کرد، اکنون در آستانه این روز، موکدا اعلام مینماید که ملت ایران برای کسب سعادت و رفاه و سربلندی در جامعه جهانی راهی به جز تمسک جستن به راه مصدق یعنی راه استقلال و آزادی ندارد. و بنابراین در این برهه از زمان راه ما عدم مداخله در انتخابات دور از موازین آزادی، درخواست آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی در سراسر کشور و تلاش برای برقراری آزادیهای اولیه مانند آزادی احزاب و اجتماعات، آزادی مطبوعات و رسانهها و آزادی انتخابات و درخواست برای تاسیس یک مجلس واقعی جهت بازنگری و اصلاح قانون اساسی و اتخاذ سیاست مستقل ایرانی در مقابل تمام قدرتها با داشتن روابط احترامآمیز و متعارف با تمام آنان و در عین حال سلطه ناپذیری و باج ندادن به قدرتهای بیگانه مسیر و نقشهی راه حرکت ماست.
شورای مرکزی جبهه ملی ایران
تهران – ۲9 اردیبهشت ۱۴۰۰ خورشیدی