1 – فرآیند نوسازی ارتش در دوره رضاشاه، با توجه به دو شاخصه وجود استبداد و استعمار درآن عصر، بههیچ عنوان در جهت حفظ و حراست از تمامیت ارضی بهکار برده نشد. بلکه تنها پیامد آن ایجاد اقتدار و اعتبار، گستره هژمونی رضاشاه و همچنین امکانی برای سرکوب داخلی بود. ارتشی که باید برای دفاع از کشور ساماندهی میشد، تنها کارکردش ایجاد خشونت، زور، رُعب، وحشت و سرکوب در داخل و شوربختانه خواری و ذِلّت در مقابل تهاجم بیگانه بود. چنانکه پس از سوم شهریور 1320، آن ارتشی که نزدیک به بیست سال، بخش قابل توجه بودجه کشور را برای سازماندهی صرف کرده بود . بدون هیچ دفاعی در مقابل حمله و اشغال متفقین تسلیم شد. بهگفته «ویلیام بولارد» سفیر انگلیس در ایران، بیشتر فرماندهان دنبال پناهگاه و یا راهی برای فرار از میهن بودند و گفت: رضاشاه به محض شنیدن ورود قوای شوروی به قزوین از بیم بهدار آویخته شدن ، نه تنها به دستور دولت انگلیس استعفاء داد که تهران را به مقصد اصفهان و در نهایت موریس ترک گفت!
2 – دلیل اصلی که در گذشته ارتش و یا دستگاههای نظامی در نظامهای دیکتاتوری و استبدادی، هیچگاه ثَبات نداشتند و در بلندمدت برای خود و کشور زیانآفرین میشدند، نبود «حاکمیت ملّی» و «نظام دموکراتیک» بود. در نظامهای مبتنی بر حاکمیت ملّی و دموکراسی، ارتش تابع سیاست داخلی برآمده از حاکمیت ملّی میباشد. در این موقعیت، چون روابط بینالمللی کشور متناسب با سیاست داخلی همراه با مسالمتجویی و حقوق بشر تنظیم میشود، ارتش هیچگاه «ستیزهجو» نخواهد بود. تنها در موقع بحران، تهاجم و یا امکان تهاجم، ارتش متناسب با سیاست داخلی و البته سیاست خارجی که تابعی از سیاست داخلی است، مشی نظامی خود را تنظیم میکند. اساساً در نظامهای دموکراتیک با وجود محور بودن «انسان»؛ «مسئولیت» و «مسئولیتپذیری» یکی از ابعاد دموکراسی محسوب میشود. در نظامهای دیکتاتوری و استبدادی «مسئولیت» بهویژه در قوای مسلح هیچ معنا و مفهومی ندارد.
3 – شکی نیست که نیروهای مسلح و ارتشی که وسیله دستگاه استبداد و سرکوب است، در نظامی مبتنی بر «حاکمیت ملّی» همان ارتش کارکرد اصلی خود را پیدا میکند. در نظامی دموکراتیک، نیروهای مسلح نیز دموکراتیک اداره میشود. انسان و نیروهای انسانی، محور آن دستگاه خواهد بود. هم حقوق انسانها در داخل نهاد و هم در بیرون لحاظ میشود. ابتکار، خلاقیت، مسئولیت مورد توجه قرار میگیرد. هر فردی متناسب با جایگاه و درجه خود دارای مسئولیت و نسبت به مسئولیت خود پاسخگو است. قوای مسلح به عنوان یک نهاد ستیزهجو و جنگجو محسوب نمیشود؛ بلکه یکی از پیامآوران صلح، دوستی و حقوقبشر در جهان خواهد بود.
4 – بهعنوان نمونه در ابتدای حمله عراق به ایران، ضمن اینکه ارتش از یک نظام استبدادی سلطنتی بیرون آمده بود و حال در یک شرایط جدید پس از انقلاب، اعتماد بهنفس خود را بازیافته بود. مانند چهل سال پیشتر، درشهریور بیست، تسلیم قوای بیگانه نشد، بلکه در تهاجم غافلگیرکننده ارتش بعثی، نهتنها حماسهساز شد، بلکه ظرف ششماه صدام و ارتش او را از پای درآورد و صدام از طریق سران کشورهای اسلامی و کشورهای عضو عدم تعهد درخواست صلح داده بود.
5 – « سردار شهید نَهضَت ملّی سرلشگر محمود افشارطوس»، نمونه بارز یک نیروی نظامی است که از یک دستگاه نظامی مستبدانه، در زمان رضا شاه وارد یک دستگاه نظامی دموکراتیک میشود. نمونه بارز امکانپذیری؛ تربیتپذیری و فرهنگپذیری دستگاه نظامی است که از خشنترین دستگاه نظامی وارد یک دستگاه نظامی دموکراتیک میشود.
روش نیروهای مسلح در زمان رضاشاه، گسترش دامنه خشونت در سطح جامعه، سرکوب جامعه و جریانهای مختلف بود؛ از سرکوب عشایر و ایلات بختیاری و دیگر نواحی، خشونت زیاد در تحمیل یک نوع پوشش خاص برای مردان و زنان به ویژه کشف حجاب، که موجبات دیگر خشونتهای زیادی حتی در سطح حاکمیت شد. میتوان یکی از خطاهای بزرگ نظام پهلوی، بهویژه پهلوی نَخُست را، تبدیل کردن نیروهای مسلح که باید در خدمت ملک و ملّت باشد، به دستگاهی در جهت منافع یک نظام خودکامه و تبدیل آن به ماشین سرکوب و دور شدن آن از اصول انسانی و ملّی و همچنین تقویت روحیه خشونتگرایانه و مقابله با ملّت و تضعیف و ناتوانی در مقابل تهاجم بیگانه دانست.
6 – پس از شهریور بیست، شکی نیست که خود نیروهای نظامی از نظام مستبدانهای که مُلک و میهن را ویران و ارکان نیروهای مسلح را متلاشی کرد، به ستوه آمده بودند. و عامل اصلی نابودی نیروهای مسلح را استبداد و استعمار میدانستند. استعمار تنها از طریق نهاد سلطنت، منافع خود را پیش نمیبرد، بلکه از طریق نهادهایی مانند ارتش نیز بر حاکمیت ایران استیلاء ایجاد میکرد. نیروهای مسلح زیر شمشیر دودمی بودند که از سویی استبداد آنرا زیر ضربِ زور و از سویی استعمار آن را تحت فشار قرار داده بود.
اشغال کشور توسط نیروهای بیگانه ضرورت ملّیگرایی و نَهضَتی ملّی را فراهم کرد. بسیاری از نیروهای مسلح تحتتأثیر این ضرورت، همگام با جنبش ملّی، در صدد ملّی کردن نیروهای مسلح بودند. شهید سرلشگر افشارطوس از کسانی بود که در این هنگام همگام با جنبش ملّی ایران «گروه سربازان ناسیونالیست» و بعدها «سازمان افسران ملّی» یا «سازمان گروه ملّی» را در ارتش بنیان نهاد که در صدد سازوکاری برای کارآمدی (متناسب با کارکرد اصلی خود) و ملّی کردن ارتش بودند. بهواسطه آشنایی خانوادگی که با دکتر محمد مصدق داشت و البته شایستگی و اعتمادسازی افشارطوس، توانست زمینههای اصلاحات را در ارتش و نیروهای مسلح فراهم کند. ضمن اینکه بسیاری از افسران ملّی را به دکتر مصدق معرفی کرد. تنظیم لوایح قضایی مربوط به نیروهای مسلح همه نوید ملّی کردن ارتش را میداد. به پیشنهاد افشارطوس بسیاری از افسرانی که وابستگی داشته و یا خطاهایی را مرتکب شده بودند، بهشکل بسیار انسانی و دموکراتیک بازنشسته و از ارتش تصفیه شدند.
7 – قانون اساسی مشروطه در فصل حقوق سلطنت، آنجا که به اختیارات پادشاه در نیروهای مسلح مربوط بود، با توجه به بندهای دیگر قانون اساسی، بعضاً متناقض و متشابه بود که زمینه را برای دخالت پادشاه ایجاد میکرد. دکتر مصدق با مشورت کسانی مانند سرتیپ افشارطوس و حقوقدانان مبرز، درصدد اصلاح این مقدار بندهای متشابه و متناقض بود که لایحه این اصلاحیه توسط مجلس شورای ملّی تصویب و توسط شاه نیز مورد توشیح قرار گرفت. ضمن اینکه مجلس هیأت هشت نفرهای را برای حل این موضوع برگزید.
در دولت ملّی دکتر مصدق، تنها صنعت نفت نبود که ملّی شد، بلکه نیروهای مسلح و وزارت جنگ نیز ملّی شد. دکتر مصدق تنها نخستوزیری در تاریخ ایران بود که در دور دوم دولت ملّی یعنی 25 تیرماه 1331، ادامه کار دولت ملّی را متضمن محدود و مشروط شدن پادشاه و بهویژه انتقال رسمی و مستقیم وزارت جنگ در زیر مجموعه دولت و وزیر آن را براساس انتخاب نخستوزیر دانست. درست است که اصالتاً پادشاه زیرِ بار قانون اساسی مشروطه و پیشنهاد قانونی دکتر مصدق نمیرفت و نرفت. اما خیزش ملّت در سیتیر 1331، موجب شد که پادشاه در نهایت تمکین کند و دکتر مصدق با دست باز و بالاتری پیشنهاد خود را اِعمال و شاه را محدود به قانون اساسی نماید. از آن جمله بهطور رسمی زمینههای اصلاحات در نیروهای مسلح و ارتش را فراهم کرد. ضمن اینکه در حاکمیتهای ملّی یا دولت ملّی، دولتها بر بحران، تضاد، جنگ و موازنه مُثبِت قدرتها استوار نیست. بلکه بر بنیاد حقوق ملّی و ملّت و موازنه منفی استوار است. در اینگونه نظامها دولت در روابط جهانی، نه تنها اهل تخاصم و ستیز نیست، بلکه صلحجو و مسالمتگرا است. بنابراین دستگاه نظامی تنها در موقعیتهای ضروری به دفاع از میهن میپردازد. ارکان نیروهای نظامی داخلی که بهپای دارنده امنیت هستند، تنها وظیفه آنان ایجاد امنیت و نه مانند دوره استبداد رضاشاهی که خود مانعی برای ایجاد امنیت ملّی بودند. حاکمیت ملّی روی اصول استقلال و آزادی، حقوق بشر استوار است. بنابراین آنچه که باید اصل قرار میگرفت این اصول بود که از قضا در دوره دولت ملّی، وظیفه نیروهای نظامی بیرون از این اصول نبود. مصدق بر این باور اساساً نام وزارت جنگ را به «وزارت دفاع ملّی» تغییر داد.
از این حیث فرمانداریهای نظامی و شهربانی برای دکتر مصدق بیشترین اهمیت را داشت. زیرا استقلال و آزادی، احقاق حقوق و حاکمیت ملّی نیازمند، فضای عادی و امن میباشد. هم جامعه از آشفتگی پس از اشغال متفقین بیرون نیامده بود و هم در داخل و خارج بهویژه انگلیس با روش بحرانسازی و هرج و مرجگرایی، همواره دسیسه ایجاد میکردند. دکتر مصدق سرتیپ افشار طوس را نخست به سمت فرماندار نظامی تهران سپس رئیس کل شهربانی کشور منصوب کرد. زیرا افشارطوس یک افسر فرمانبردار دوره استبدادی نبود، بلکه خود یکی از پیشگامان نهضت ملّی و باورمند به اصول دموکراسی و دولت ملّی بود. دکتر مصدق بعدها انتخاب سرتیپ افشارطوس را بر همین اساس دانست و گفت: «من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود پس از چند تغییر و تبدیل سرتیپ افشارطوس را در رأس اداره کل شهربانی گذاردم شاید اصلاحاتی بکند.»
او توانسته بود راههای نفوذ قدرتهای شرقی و غربی را که در آن زمان همسو با هم بودند، شناسایی و خنثی کند. به فرمانداری نظامی و شهربانی کشور سروسامان بدهد. با توجه به آشنایی که با ساختار ارتش داشت و از طریق دیگر یارانش در سازمان افسران ملّی، مانند سرتیپ محمدتقی ریاحی رئیس ستاد ارتش و ده ها تن از افسران ملی ، توانست، گامهای استواری در جهت ملّی کردن نیروهای مسلح، نفوذناپذیری و فسادناپذیری آن بردارد.
افشارطوس مهمترین رکن نظامی بود که توانست دسایس بر علیه دولت ملّی، بهویژه دسیسه 9 اسفند 1331 را خنثی کند. در بسیاری از گزارشها آمده که توانایی، اراده و وفاداری وی در روز 9 اسفند یکی از عوامل ترور ددمنشانه وی بود. دکتر مصدق در پیامی بهمناسبت شهادت سرتیپ افشارطوس به همین موضوع اشاره کرد؛ «سردار رشید و فداکاری که در راه ایفای وظیفه، خدمت بهوطن و مبارزه با توطئههای ضد ملّی …». عمل کرد افشار طوس و یارانش به روشنی نشان دادند که دستگاه نظامی در یک نظام استبدادی تا یک نظام دموکراتیک و مبتنی بر حاکمیت ملّت، چه میزان تفاوت دارد. در نظام استبدادی نیروهای مسلح به میل و اراده یک شخص، عمل میکند، در حالیکه در نظام دموکراتیک، نیروهای مسلح در راستای حقوق و حاکمیت ملّت گام بر میدارد.
طرح ملّی کردن نیروهای مسلح توسط دکتر مصدق و سرتیپ افشارطوس طرحی موفق بود . قطعاً اگر در طرح خود ناکام بودند، نه افشارطوس به آن وضع ترور میشد و نه اساساً کودتایی صورت میگرفت. در واقع ترور افشارطوس زمینهساز کودتای 28 مرداد 1332، و او قربانی ملّی کردن نیروهای مسلح از یک نظام استبدادی و استعماری در یک نظامی مبتنی بر حاکمیت ملّی شد.