هفدهم دیماه سالگرد جاودانگی غلامرضا تختی، انسانی از تبار عیاران و جوانمردان است که نه سر به آستان قدرتی فرود آورد و نه شیفته قدرت گردید، بلکه پهلوانی خدمتگذارِ ملتِ ستمدیده ایران و مخالف قدرت استبدادی و البته پیرو راهِ پاکِ مصدقِ بزرگ بود. او «جهانپهلوان غلامرضا تختی» بود. کسی که از ابتدای ورودش به کارزار اجتماع، ورزش و سیاست، همواره از یک منش و بینش پیروی میکرد. او انسانی نبود که مدتی همراهِ دستگاهِ استبدادی و زمانِ دیگر به مقتضایِ فضایِ زمانه، رَنگِ دیگری به خود بگيرد! بلکه رفتار و کنشِ مردمی، ملیگرایانه، استقلالطلبانه و آزادیخواهانه او از ابتدا تا واپسین روزهای زندگیش، ثَبات و استمرار داشت. غلامرضا تختی در پنج شهریور ۱۳۰۹ زاده شد. او برخاسته از مردم دردکشیده جنوبشهر تهران منطقه خانیآباد بود. پدر او حاج ارباب رجب، از یخچالدارانِ به نام جنوب تهران بود که اموالش به ناحق توسط حکومت رضاشاه مورد تصرف قرار گرفت و پایش به شدت جراحت دید. تاجاییکه تا پایان عمر ناتوان شده بود. این رویداد هولناک در ذهن غلامرضا، موجبات برآمدن خصلت ضداستبدادی و ظلمستیزی شد. او در حالیکه برای امرار معاشِ خانواده در تهران و مسجدسلیمان تن به کارهای دشوار میداد، برای پرورش روان و اندام خود، روی به ورزش باستانی و زورخانهای آورد. در سال ۱۳۲۸ به تیم کُشتی پولاد پیوست. همزمان با شکلگیری جبهه ملّی ایران، ایشان برای پایداری فعالیتهای سیاسی خود، وارد حزب زحمتکشان ملت ایران شد. تختی علیرغم نسبت خانوادگی با «مهندس کاظم حسیبی» به عنوان چهره درخشانِ نهضت ملّی ایران، خود به ضرورت ملّیگرایی و فعالیت در احزاب ملّی رسید. از همان سال ۱۳۲۸ تا پایان عمر خود، نزدیک به هجدهسال، به آرمانهای جبهه ملّی ایران پایبند بود و دکتر مصدق را به عنوان رهبر نهضت ملّی ایران سرمشق و الگوی خود میدانست.
او همزمان با استقرار دولت ملی دکتر مصدق، توانست در پیکارهای جهانی خود، برای ملت ایران نخستینبار آرمغانآور مدال و مقام باشد. او در سال ۱۳۳۰ در مسابقات قهرمانی جهان هلسینکی به مدال نقره رسید. دکتر مصدق پس از این دستاورد بزرگ، از قهرمان ملی کشور طی نامهای ستایش کرد. او سال بعد در المپیک هلسینکی مدال نقره خود را در ۲۲ سالگی تکرار کرد. چهار سال بعد در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن، برای نخستین مرتبه مدال طلای تاریخ ورزش ایران در المپیک را کسب کرد.
پهلون غلامرضا تختی صرفاً یک کشتیگیر حرفهای، ورزشکاری افتخارآفرین و مدالآور در عرصه ورزش نبود. بلکه آنچه که موجب بلندنامی و سرفرازی او شد، مخالفت او با دستگاه استبداد حاکم پس از کودتای ۲۸ مرداد، مردمی بودن وی و البته پیروی از راه مصدق بزرگ بود.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که اراذل و اوباشی مانند شعبان جعفری را بر صدر مینشاندند و روز به روز عرصه را بر جهان پهلوان تختی تنگ کرده بودند. مزدوران را تقدیس و پهلوانان را آزار میدادند. رابطه تختی با مردم قطع نشده و به همراهی جبهه ملی ایران در صف نخست مبارزه بر علیه دستگاه استبدادی بود.
جهان پهلوان تختی در زمانی که رجل ملی این سرزمین، جملگی در دموکراتترین کنگره تاریخ ایران، به عنوان عضو شورای مرکزی جبهه ایران برگزيده شدند. او در کنار، افرادی چون مهندس کاظم حسیبی، اللهیار صالح، دکتر غلامحسین صَدیقی، دکتر کریم سنجابی،دکتر مهدی آذر، مهندس احمد زیرکزاده، اصغر پارسا و … توانست به افتخار انتخاب شدن و عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی ایران نائل آید.
با این وجود، جای شگفتی است هیأت حاکمه کنونی کسی را که همواره در مقابل دیو مهیب استبداد، ایستادگی میکرد، همواره در کنار مردم و خدمتگذار مردم، عضو منتخب شورای مرکزی جبهه ملی ايران و پیرو راه دکتر مصدق بود، اینگونه او را دستمایه تبلیغات خود قرار داده و در واقع مصادره به مطلوب میکند! ما به هيأت حاکمه جمهوری اسلامی اخطار میکنیم، نام بلند جهان پهلوان تختی را از تبلیغات خود حذف کند. اکنون ما میبينيم این هيأت حاکمه با فرزندان این ملت در زندانها، خیابانها و دانشگاه ها چه رفتاری میکند. این رفتارها چه ارتباطی با اهداف بلند و رفتار میهن دوستانه و وطن خواهانه تختی دارد؟
ما از هنرمندان و ورزشكاران گرامی میخواهيم مانند جهان پهلوان تختی، بدون تظاهر به صفوف ملت بپیوندند، هیچ همراهی با استبداد حاکم نکنند و رَجُل نیکنهادی چون دکتر مصدق و پهلوان تختی را سرمشق خود قرار دهند.
هیات رهبری اجرائی جبهه ملی ایران
تهران – شانزدهم دیماه ۱۴۰۳
برچسب: دکتر مصدق
به آگاهی عموم هممیهنان و دوستداران جبهه ملی ایران میرساند که يادمان شهدای قیام ملی ۳۰ تیر، علیرغم فشارهای امنیتی، با سخنرانی آقایان فرشاد، موسویان، دهدزی و بانو آذین موحد برگزار شد.
کمیته رسانه جبهه ملی ایران در بخشهای مختلف این يادمان را برای اعضا و دوستداران جبهه ملی ایران و رهروان راه مصدق بزرگ منتشر میکند.
دندانههای طوفان،
نطقهای دکتر کریم سنجابی از دوره هفدهم مجلس شورای ملی [ایران]
بهکوشش: احمد شعبانی، نشر نامک، چاپ اول ۱۴۰۳.
اکنون در آستانه سالگرد جاودانگی یکی از رادمردان و رَجُل ملّی و مصدق «دکتر کریم سنجابی»، کتابی درباره کنش ایشان در مجلس هفدهم شورای ملی ایران منتشر شده است. گرچه با توجه به نام بلند ایشان زیبنده بود در این سالیان، کتابهای بیشتری درباره جایگاه ایشان منتشر شود. اما امید است انتشار این اثر موجبات گسترش آثار و خدمات او را در پهنه و فرهنگ و سیاست، فراهم آورد.
عمر مجلس هفدهم شورای ملی ایران به یکسال سرانجام نیافت. اما وجود شش سخنرانی از دکتر سنجابی در این مجلس / کتاب، ضمن بیان نظرات راستینِ ملّی او، روایتگر تندباد حوادث آن روزگار، تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. کتاب نه بیانگر زندگی سیاسی، علمی و فرهنگی دکتر سنجابی که برشی حیاتی از زندگی سیاسی اوست.
کتاب با مقدمه بلندی از احمد شعبانی آغاز میشود که کوشش کرده کنش دکتر سنجابی را از بدو پیدایی دولت ملّی دکتر مصدق بیان کند. او چند ماه وزیر فرهنگ میشود. اما نفوذ جریانهای وابسته در مجلس شورای ملی، موجب میشود که دکتر مصدق وفادارترین نیروهای خود را در سنگر مجلس شورای ملی نگاه دارد، تا هم صیانت مجلس شورای ملی حفظ شود و هم مجلس پایگاهی برای تداوم آرمانها و برنامههای دولت ملی شود. از این رو دکتر سنجابی در دوره هفدهم مجلس هفدهم شورای ملّی ایران به عنوان نماینده حوزه کرمانشاه برگزیده شد.
نویسنده در مقدمه کتاب از همان ابتدای برپایی مجلس، شرایط دشوار حاکم بر مجلس هفدهم یاد میکند که چه فضای تنشآفرین و بحرانسازی را جریان نزدیک به دربار و … بر علیه ملّیون ایجاد کردند. در همان ابتدای مجلسِ، دکتر مصدق از دکتر سنجابی درخواست که او را با تیم همراه، در دادگاه لاهه یاری کند. با پیشنهاد پرفسور رولن (مشاور تیم همراه دکتر مصدق)، دکتر سنجابی به عنوان قاضی دیوان لاهه برگزیده میشود. دکتر سنجابی مجبور میشود «در تمامی روزهایی که دادگاه دیوان لاهه از ۱۹ خرداد ۱۳۳۱ مطابق ۹ ژوئن ۱۹۵۲ تشکیل جلسه داده بود تا به حقوق مسئله ایران برای موضوع نفت رسیدگی نماید تا جلسات دادگاه که در دوم تیرماه ۱۳۳۱ و بالاخره اظهارنظر و شور قضاوت و رأی دادگاه که در دوم تیرماه ۱۳۳۱ و بالاخره اظهار نظر و شور قضاوت و رأی دادگاه در روز سیام تیرماه، دکتر سنجابی در لاهه اقامت داشت. دور از حوادث مجلس شورای مجلس شورا و قضایای بهتآوری ۳۰ تیر در سال ۱۳۳۱ بود.» (ص ۱۵)
در مقدمه نویسنده کوشش کرده رویدادهای متناسب با مجلس شورای ملی ایران را در آن یکسال مرور کند و نقش دکتر سنجابی را در این بزنگاه مورد بررسی قرار دهد. از سوی دیگر نظرات دکتر سنجابی در برهههایی مانند طرح رفراندوم مجلس هفدهم شورای ملی ایران را بیان دارد.
بیشتر مطالب مقدمهنویس در بسیاری از منابع از جمله کتاب مصاحبه ایشان با ضیاء صدقی از طرف تاریخ شفاهی هاروارد آمده است.
اما در کتاب کوشش کرده که شش نطق دکتر سنجابی در مدت یکسال و اندی در مجلس هفدهم شورای ملی ایران از اردیبهشت ۱۳۳۱ تا اریبهشت ۱۳۳۲، درج کند که به کتاب مرجعیت علمی بخشیده است.
دکتر کریم سنجابی در نخستین نطق خود در ۱۹اَمرداد ۱۳۳۱ در مجلس هفدهم درباره جریان محاکمه و رأی دیوان دادگستری بیناللملی لاهه در مورد دعوای دولت انگلستان، گزارشی از دادگاه لاهه و پیروزی ایران در این دادگاه بیان میکند که سند مهمی در این زمینه محسوب میشود.
او در نطق بلند خود در جایی به اهمیت موازنه منفی، استقلال ملی و حاکمیت ملی اشاره مهمی میکند و میگوید: «آقایان! بنده میخواهم عرض کنم امروزه دنیا بیش از آن چیزی که شایدخود ما واقف هستیم به اهمیت جنبش ملت ایران متوجه است. امروزه دنیا ملتهای آزاددنیا مردم آزاد دنیا که خوشبختانه درهمه کشورها هستند ملت ایران را به حق پیشرو یک نهضتی در خاورمیانه میدانند. ملتهای خاورمیانه امروزه چشم به این ملت دوختهاند و اگرشکستی بر اساس نهضت ملت ایران وارد شود، نه تنها ما بردی را که در این چند سال نصیبمان شده از دست میدهیم و به یک عواقب بدی دچار میشویم بلکه دنیابه عقب خواهد رفت دنیا دچاریاس و نا امیدی خواهد شد از آن جهت است که هرچه مردم آزاد و آزادمنش دردنیا وجود داردبه نظر احترام و تقدیس به جنبش این ملت محرم وبیچاره نگاه میکنند و خواهان پیشرفتش هستند. ما استدعاداریم ملت ایران توقع دارد که نمایندگان محترم مجلس به آن اهمیتی که دنیابرای ایران قائل هستند توجه داشته باشند و این راهی که ملت ایران پیش گرفته بایدبه نهایت برساند. مخصوصا از این موفقیت بزرگی که از لحاظ بینالمللی نصیب ما شد، ازاین موفقبت بزرگی که از لحاظ بینالمللی نصیب ما شده بایداستفاده کنیم وهرچه زودتر اصلاحاتی که ملت ایران انتظارش را دارد آن اصلاحات را انجام بدهیم وبا استفاده از منابع اولیه خودمان هم بپردازیم امروز واقعا این جنبش ملت ایران محدودبه یک طبقه معینی وسطح یک افراد ممتازه مخصوصی نیست وریشه این نهضت تا عمق کوچکترین دهات و کوهستانهای ایران رفته و زارع ودهاتی ایران امروزه منتظریک اصلاحات اگر این فرصت را در آن موقعیت مجلس شورای ملی ودیوان از دست بدهند دیگر یک طبقه معین و محدودی و یک افراد ممتازه محدودی مایوس نمیشوند و روگردان نمیشوند بلکه طبقات عظیم ملت ایران که انتظار دارند مایوس میشوند و از دست جنبش ملی ایران ممکن است خارج بشوند و یک مخاطرات عظیم و غیرقابل علاجی برای دولت و ملت ایران ایجادمیکند. بنابراین آن انتظاراتی که ملت ایران دارد امروزه و هم شماها در قلب خودتان به آن واقف هستید باید آن اصلاحات را در اسرع اوقات انجام بدهید که ملت ایران امیدوار بشود که با دست خودش آن اصلاحات اساسی که بایستی بشود خواهد شد و ملت ایران میتواند بحول خدا و اعتماد بخودش و بفکرخودش و بهدست خودش اصلاحاتی که لازم باشد انجام بدهد. ما امروزه در دنیا مدعی یک اصلاحاتی هستیم و میگوییم که لازم نیست که یک ملت متکی بفلان سیاست یا فلان سیاست دیگر باشد که بتواند خودش را از گرداب ممالک نجات بدهد خودش باید بتواند و متکی بخودش باشد و به استقلال و بهفکر خودش انجام بدهد به هیچ دستگاه خارجی نمیخواهیم اتکاء داشته باشیم جز به ملیت و به استقلال خودمان و باید مجلس شورای ملی و پیشروان ملت ایران نشان بدهند که واقعا قابلیت اجرای این ادعا را دارندو میتوانند اصلاحاتی را که دنیا مراقب آن است وملت ایران انتظارش را دارد خودش انجام بدهدبنده راجع به این موضوع عرایضی که لازم دانستم بعرض نمایندگان محترم رساندم واین کتاب را هم که ملاحظه فرمودید این متن حکمی است که دیوان بینالمللی صادر کرده است که در ابتدایش حکم است و بعد نظریات شخصی ایست که قاضیهایی که دراقلیت بودند و رای مخالف داشتند بر طبق اساسنامه دیوان استفاده کردند و نظریات خودشان را ابراز داشتند» (ص ۵۲)
دکتر روز اول اَبان ۱۳۳۱در مجلس شورای ملی درباره تفسیر اصل ۴۸ قانون اساسی طرح سه فرویتی اصل ۵ قانون اساسی درباره طرح تشکیل مجلس سنا، گفتار بلندی دارد. از حیث دفاع حقوقی از مشروطه و نقد اختیارات شاه نکاتب ارزنده دارد.
مثلا مجلس سنا را نافی اصل مشروطه و محدوده اختیارات شاه در ممالک مشروطهخواه میداند:
آقایان محترم میدانند که اصل مصونیت شاه و مسئولیت وزرا مثل سدی است برای جلوگیری از سیل مثل یک سیلگیری است که با مسئولین وزرا مقام سلطنت مصون از هرنوع تعرض باشد. درکشورهایی که این اصل بخوبی رعایت شدهاست در آن کشورها اساس سلطنت محکمتر و مقام پادشاه محفوظتر مانده است. برعکس درممالکی در امپراطوریهای بزرگی که رعایت این اصل دموکراسی نشده است، به فاصله ده بیست سال میبینیم که این امپراطوریها بربادرفته است شما ببینید امپراطوری بزرگ روس امپراطوری بزرگ آلمان اطریش عثمانی غیره و غیره یکی بعد از دیگری آن امپراطوریهای بزرگ مقتدر رفتند و سلطنتهایی که در آن جاها رژیم سوسیالیست سالهای ممتداست حکومت میکند، بارژیم سوسیالیست سلطنتها به مراتب محفوظترمیماند مثل مملکت سوئد، نروژ، دانمارک و هلند و غیره زیرا اینجاها دموکراسی بمعنای حقیقی و واقعی اجرا میشدواین اصل مسئولیت وزیر و مصونیت شاه کاملا محفوظ بود. ما نه از لحاظ سیاسی نه از لحاظ اقتصادی از این امر استفادهایی نکردیم. ولی از لحاظ داخلی و ملی کدورت و رنجشی دردل ملت ایران پیداشد… (ص ۵۹) در ادامه که سخنانش با اعتراض چند نماینده روبرو میشود، میگوید: « مجلس سنا بههیچوجه در فکر مشروطهطلبان نبود در هیچیک از بیانات و اعلامیهها و اظهارات و نطقهایی که درآنزمان از طرف از اظهارات که از طرف پیشوایان بزرگ دینی و سیاسی زمان از طرف سیدین سندین طباطبایی و بهبهانی و سایر پیشوایان شدهاست بهیچوجه اشارهای به مجلس سنا نبودهاست فرمان ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ که مورخ ۵ ماه قبل از قانون اساسی است راجع به مجلس شورای ملی است قانون اساسی ذیعقده ۱۳۲۴ اساسا مربوط به مجلس شورای ملی عنوان اول و فصل اول و اصل اول آن راجع به مجلس شورای ملی است تمام اختیارات و امتیازات قانونگذاری به نام مجلس شواری ملی و اختصاص به مجلس شورای ملی ذکرشده، بنابراین فکرمجلس سنا برای تکمیل اساس مشروطیت و تکمیل کار مجلس شورای ملی نبوده، بلکه چیزی است که درمقابل مجلس برعلیه مجلس برای محدود کردن مجلس و درموقع لزوم برای انحلال مجلس بوجودآمدهاست . قابل توجه آقایان باشد که دراصل چهل و هشتم قانون اساسی که درآنجا راجع به انحلال مجلس شورای ملی ذکری شده است در فصل مربوط به مجلس سناست و نشان میدهد که مجلس سنا فقط برای این بوجود آمده است بنابراین یکچنین دستگاه مخرب مشروطه و مخالف با آزادی نمیتوانسته در فکر آزادیخواهان و مشروطهطلبان آنزمان باشد بلکه چیزیست که به آنها در مقابل پیروزی مشروطهطلبان تحمیل شده این فکر درباریان وقت فکر اشراف و آراء شاهزادگان وقت بودهاست و اساسی است که فکر و نیت آن برای مخالف و ضدیت با دمکراسی به وجود آمده است موسسان مشروطه ایران واضعین قانون اساسی البته مجلس سنا را در نظرداشتند و در قانون اساسی ذکرشده است ولی با نیت و با فکر و با تدبیری که مجلس سنا هیچوقت تشکیل نشود..» (ص ۶۳)
در نطق سوم دکتر سنجابی در پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۳۱ راجع به نهضتهای ضد استعماری سخن میگوید که بیشتر به شرایط آن روز مشرقزمین بر میگردد البته به پایگیری جنبش عدم تعهد در کشورهای منطقه اشاره میکند.
نطق چهارم روز یکشنبه ۱۴ دی ماه ۱۳۳۱ درباره نهضت ملی ایران و جنبههای سیاست خارجی دولت پادشاهی ایران سخن کوتاه را بیان میکند.
ایل سنجاب یکی از اقوام مهم کرمنشاه محسوب میشود و دکتر سنجابی یکی از فرزندان آن دیار بود. به همین خاطر در نطقی در مجلس درباره وضعیت و خواستههای ایل سنجابی در روز پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۳۱ در مجلس نطقی نسبتاً بلند دارد. در این نطق به نامنی و بحران در مناطق سنجاب دارد که منجر به کشته شدن شهروندان آنجا شده است. این نشان میدهد در اوج مبارزات نهضت ملی ایران دکتر سنجابی به امور انسانی ایالات و منطقهای که وی نماینده آن شده است، حساسیت دارد.
آخرین نطق او واپسین جلسات رسمی مجلس هفدهم شورای ملی ایران در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۲ است. این نطق بسیار تنشآفرین و حساسیتزا بوده تا جایی که حین سخنرانی، نطق ایشان را قطع میکنند. این نطق نهضت ملی ایران و قتل ریاست شهربانی کل کشور نام دارد که درباره دسیسه شهادت / قتل تیمسار محمود افشار طوس است. دکتر سنجابی از دسایس و بحرانهای داخلی و خارجی مخالفان و دوستان نارفیق سخن میگوید. بیشتر بحرانهای بر علیه دولت مصدق را فهرستوار معرفی میکند. اما دسیسه قتل افشارطوس سرفصل دسایس بر علیه دولت ملی میداند. مظفر بقایی که در مجلس نشسته بود، مورد نقد کوتاه قرار میدهد که او در این قتل نقش داشته، سپس در ادامه میگوید:
[دکتر بقایی!] زیرا از روز اول متاسفانه شما در این قضیه سهیم و آلوده بودهاید… بهرحال عرض میکنم آقای دکتر بقایی ادعای شما راجع به شکنجه ثابت نیست. ولی قتل افشار طوس ثابت و مسلم است. برفرض اینکه وارد آوردن شکنجه و آزار ثابت باشد البته جرم است ولی جرمی است به مراتب کوچکتراز قتل نفس که مرتکب شدهاند. کسی که مدعی است برای راستی و آزادی قیام کرده، آیا وجدانا خود را مجازمیداند که برای یک جرم ثابت نشده کوچک از جانیان دفاع کرده یک جنایت عظیم آدم کشی را پامال نماید؟ شما اگرراستگوهستیداول باید ثابت نمایید که این اشخاص عامل ربودن و کشتن مرحوم افشارطوس نبوده اند (دکتر بقایی – بمن چه که ثابت کنم) و آنوقت بیان و ادعای شما که به متهمین بیگناه آزار و شکنجه وارد کردهاند موثر و قابل توجه خواهدبود (دکتر بقایی – بنابراین شکنجه جرم کوچکی است) نمیگویم آقای دکتر بقایی کوچک است قانون مجازات عمومی هم مجازات شکنجه را تعیین کرده و هم مجازات قتل نفس را تعیین کرده (صحیح است) البته جرم شکنجه در مقابل قتل نفس کوچک است اکنون این ادعای شما شبیه حرف جیببری است که جیب شخصی را زده باشد و شکایت نماید موقعی که دست در جیب آن شخص کردهاست او را پیچانیده و صدمه باو وارد آوردهاست شما اگر برای آزادی قیام کردهاید یک نکته مسلم و محقق در جلوی شماست و آن این است که جمعی توطئه برای اخلال نظم و امنیت اجتماعی چیده شبانه رئیس کل شهربانی را ربوده و بعد آنرا با فجیع ترین صورتی بقتل رسانیدهاند. کدام آزادی و آزادیخواهی اجازه میدهد که بخواهند این جنایت عظیم را کوچک نشان بدهند و مرتکبین آنرا با هو و جنجال از مجازات نجات بدهند همه نامه سرگشاده شما را به آقای دکتر مصدق خوانده و مضمون آنرا بخاطردارند که در موردت وقیف حسین خطیبی و کسانش که فرمودهاند… [جلسه به تنش کشیده میشود و اجازه ادامه سخنان دکتر سنجابی داده نمیشود. فقط در یک جمله میگوید:
«اگر بین شما وایشان [حسین خطیبی] یکی شرمنده و خجل و سرافکنده و شرمسار باشد و باید عذرخواهی بکند آن یکنفر شما نخواهیدبود و همچنین مقاله دیگرشما را عبدالحسین تو وجدان داری شما از مادر و خواهر خطیبی که آلوده به این جنایت هستند خجالت میکشید، ولی معلوم نیست چرا از خواهر و مادر و همسر افشارطوس خجالت نمیکشید. شما درباره شکنجه و آزاری که مدعی هستید به قاتلین و مجرمین وارد آوردهاند فصاحت میدهید، ولی معلوم نیست چرا درباره شکنجه و آزاری که به افشارطوس وارد آوردهاند، هیچگونه رقت قلب پیدا نمیکنید آیا با آن طرزفجیعی که خواندهاید بیهوش کردن طناب پیچ نمودن….
نایب رئیس – زودترتمام کنید
دکتر سنجابی – و چاقوزدن و خفه کردن و نیمه جان در گودال کردن شکنجه و آزار نیست آخر توجه بفرمایید چطورشده آزارکردن و کشتن یک بیگناهی شما را متاثرنمیکند، ولی ادعای موهوم وارد کردن شکنجه به قاتلین و مجرمین آنهمه حس راستی و آزادیطلبی شما را تحریک کردهاست. شما [بقایی] باید بدانید تا باین نکته ها جواب ندهید حرف شما و مغلطه شما و فریاد شما در ملت ایران و بر هر شخصی که دارای وجدان سالم باشد موثرنخواهد بود.
در این بخش کتاب به پایان خود میرسد. در فصل پایانی شعبانی گردآورنده کتاب تصاویری از دکتر سنجابی را منتشر ساخته است.
یک سال از آغاز جنبش ملی ، آزادیخواهانه و فراگیر ملت ایران گذشت.در روز بیست وپنجم شهریور ماه سال گذشته خانم مهسا امینی دختر 22 ساله ایران در زندان گشت ارشاد،مظلومانه کشته شد.به دنبال قتل دلخراش او جنبش اعتراضی گسترده ای در سراسر کشور و در روزها و ماه های متوالی شکل گرفت.طی این جنبش تاریخی،صدها نفر کشته شدند،هزاران نفر دستگیر و روانه زندان ها گردیدند و عده بیشماری نیز مجروح و مصدوم و به ویژه نا بینا بر جای ماندند.مسلم است که این خیزش رعد آسا و خود جوش مردم ایران، تنها یک عکس العمل به آن قتل ظالمانه و اسف انگیز نبود،بلکه ریشه این قیام را باید در خواسته های تراکم یافته و انباشته شده مردم ایران در بیش از چهار دهه،جستجو کرد،که انفجارناگهانی، این بغض فروخفته را هویدا ساخت و آن مطالبات پاسخ نگرفته ی چهل و چهار ساله در شعار« زن،زندگی،آزادی » متجلی گردید.این فریاد به اختصار،رعایت حقوق بشر و برابری زن و مرد،تامین بودن یک زندگی متعارف و بدون دغدغه و داشتن آزادی های اولیه و انسانی را بیان می کرد.
واقعیت این است که نظام جمهوری اسلامی در سیاست ها و عملکرد خود،حقوق انسانی ملت ایران را پایمال کرده،از تامین زندگی و معیشت مردم عاجز مانده و همه آزادی های اساسی و اولیه ملت ایران را به محاق فراموشی سپرده است.حکومت جمهوری اسلامی با سیاست های غلط در داخل کشور و در عرصه بین المللی و نا توانی در مدیریت اقتصادی و ایجاد گرانی و تورم وحشتناک و طاقت فرسا و با داشتن فساد های گوناگون و وصف نا شدنی،زندگی را بر ملت ایران نا گوار و امنیت ملی را متزلزل و فضای روانی جامعه را غیر قابل تحمل و تیره وتار کرده است.این رفتار های نا روای حکومت بود که بانوان صبور وحق طلب و نسل جوان ترقی خواه کشور را به خیابان آورد.و همین رفتارهاست که یک مهاجرت دسته جمعی و یک فرار بزرگ نخبگان را از کشور پدیدار ساخته است .
آخر آقایانی که خود را مسئولان کشور می نامید،شما خودتان پاسخ دهید، در شرایطی که در جامعه آزادی احزاب،آزادی اجتماعات،آزادی عقیده و بیان،آزادی مطبوعات و رسانه ها و آزادی انتخابات را نابود کرده اید،برای شهروندان این سرزمین چه راهی جز به خیابان آمدن و فریاد اعتراض سردادن باقی می ماند؟
حکومت تمام نیروی خود را برای سرکوب مردم و خاموش کردن صدای اعتراض آن ها بسیج کرد و توانست با کشتن و گرفتن و اعدام کردن،ظاهرا صدای ملت را خاموش نماید.اما کیست که نداند که این خاموشی مانند آتشی در زیر خاکستر است و هر لحظه ممکن است بر افروخته تر از پیش در گوشه ای زبانه بکشد و شعله ور گردد.تا رفتارهای استبدادی و ضد آزادی و بر خلاف استقلال و بی عدالتی تداوم دارد و تا گرایشات ایدئولوژیک انحصارطلبانه و ظلم و فساد ساری و جاریست،آتش اعتراض این ملت فرو نخواهد نشست.حکومت باید چشم های خود را بگشاید و خشم وعصیان ملت بزرگ ایران را ببیند.حکومت باید گوش های خود را باز کند و فریاد اعتراض مردم را بشنود.تنها گفتگو های پنهانی و سازش های نهانی با بیگانگان چاره کارش نیست.بلکه تعامل با مردم این سرزمین و تن دادن به خواسته های بر حق ملت ایران است که راه گشاست.
جبهه ملی ایران همانگونه که از پنجسال قبل مکررا اعلام کرده است،معتقد است که برای پیشگیری از خون ریزی ها و صدمات بسیار بزرگ تر و عبور از بحران های ویرانگر و متعدد موجود، ودسترسی به یک حاکمیت ملی و مردم سالاری، برداشتن سه گام ضروری است،اول زندانیان سیاسی در سراسر کشور باید آزاد شوند.دوم آزادی های اولیه ملت ایران به ویژه حق آزادی انتخاب کردن در تمام موارد سیاسی و اجتماعی ،محترم دانسته شده و رعایت گردد.سوم اینکه در یک انتخابات آزاد و تحت نظارت قابل قبول برای همگان یک مجلس موسسان واقعی تشکیل شده وساختار سیاسی موجود را مورد بازنگری قرار دهد و مسیر آینده کشور را ترسیم نماید.برای برداشته شدن این سه گام آینده ساز،در ابتدا تشکیل یک « کنگره ملی» متشکل از نمایندگان تمام احزاب ، اقشار ، استان ها،جوامع مدنی،اتحادیه های صنفی و سندیکاهای کارگری ضرورتی حتمی و گریز نا پذیر است.
درود و افتخار به همه زنان و مردانی که در راه آزادی و استقلال و اعتلای این سرزمین جان باختند.
شورای مرکزی جبهه ملی ایران
بیست و دوم شهریور ماه1402
خسرو شاکری متولد تهران سال ۱۳۱۷ خورشیدی، پس از تحصیلات دبیرستانی در البرز برای ادامه تحصیلات دانشگاهی در رشته اقتصاد به آمریکا رفت. وی از دانشگاه دولتی کالیفرنیا (سانفرانسیسکو) لیسانس و سپس از دانشگاه ایندیانا (بلومینگتون) فوق لیسانس دریافت کرد. او دوسال هم به عنوان دانشجوی محقق در دانشکده اقتصاد لندن و دانشگاه هایدلبرگ به پژوهش اشتغال داشت. وی رساله دکترای خود را در رشته تاریخ در دانشگاه پاریس (سوربن) تحت هدایت پروفسورهای برجسته فرانسوی چون ،بنیگسون هاپت،فرو، و رودنسون به پایان برد.
سالهای زیادی که او به تدریس تاریخ ایران و آسیای باختر در فرانسه مشغول بود. وی چندین سال نیز به عنوان استاد یا پژوهشگر مهمان در دانشگاه های آمریکا (دانشگاههای کالیفرنیا، لوس آنجلس، شیکاگو ،دوپال، هاروارد) و مرکز بین المللی وودرو ویلسون برای دانش پژوهان (واشنگتن) تدریس یا تحقیق کرد. او به مدت دوسال یاور – ویراستار دانشنامه ایرانیکا (دانشگاه کلمبیا، نیویورک) بود
او همچنان به رغم بازنشستگی، سمیناری را در سطح دکترا پیرامون تاریخ معاصر ایران در دانشگاه خود مدرسه ی مطالعات عالی در علوم اجتماعی ادامه می دهد. وی که از آغاز جوانی به تحقیق در مورد تاریخ ایران سده های ۱۹ و ۲۰ میلادی مشغول بوده است آثار متعددی را به زبانهای فارسی انگلیسی و فرانسوی منتشر کرده است. مهمترین نوشته ها و منتشرات او عبارتند از:
استاد تاریخی جنبش کارگری سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران ۲۳ جلد انتشارات مزدک فلورانس که برخی از جلدهای نخستین آنها پس از انقلاب تجدید چاپ شدند.
ارامنه ی ایران نقش خلاف – آمد – عادت یک اقلیت در فرهنگی غالب-توسط نشر شیرازه کتاب ما ترجمه شده
جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران ۱۹۲۱-۱۹۲۰ میلاد زخم. نشر اختران
سیاست آغازین: دور باز تولید کننده ی داستانها و بازیهای کودکان در ایران
تقی ارانی در آینه ی تاریخ، نشر اختران مجموعه مقالات
پیشینه های اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی، نشر اختران
تاریخ مستند جنبش کارگری و سوسیالیستی ،ایران ۹ ،جلد به انگلیسی فرانسه و آلمانی، انتشارات مزدک و پادزهر فلورانس ۱۹۹۲ – ۱۱۹۷۸ مجلد دوم (سوسیال دموکراسی در ایران)، چاپ دوم، ۳۳۵ صص، ۲۰۰۰؛ چهار جلد تحت عنوان: وضعیت طبقه کارگر در ایران ١٩۵۶—١٩٠٩.
هماوردی با حکومت تاریخ مستندی از چپ ایران ۱۹۸۵-۱۹۰۵
افزون بر اینها خسرو شاکری مقالات بسیار در مجلات علمی و مطبوعات ایرانی و انیرانی منتشر کرده است که آشناترین آن برای ایرانیان کتاب جمعه (۱۳۵۹ – ۱۳۵۸) است از او ترجمه ی برخی آثار کلاسیک سیاسی نیز در دست است.
واقعیت روابط با جبهه مل ایران
نکاتی از زبان علی شاکری زند در مورد خسرو شاکری:
او یکی از بنیادگذاران سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا بود و تا آخرین روزهای حیات نگران حیات آن بود.
به همین ترتیب به جبهه ملی ایران، یعنی داخل کشور و رهبران آن نیز ایراد های زیادی داشت که در خاطراتی که از خود باقی گذاشته از آنها سخن گفته؛ اما هیچگاه او نه سازمان دیگری را بجای جبهه ملی برگزید نه از همکاری فعالانه با آن خودداری کرد.
درباره ی دکترین سیاسی جبهه ملی، مانند همه ی ما از همان ابتدا می دانست که ما یک جبهه ایم و در میان ما همه نوع مسلک سیاسی تا جایی که با استقلال کشور و اصول دموکراسی منافات نداشته باشد جای خود را دارد؛ و در عمل هم همین طور بود.
تمایلات سیاسی چپ او که در میان ما منحصر به او نبود به هیچ وجه در قضاوت وی نسبت به جبهه ملی ایران ذیمدخل نبود.
در همین زمینه باید به نکته ی دیگری مربوط به تحقیقات و کتاب های او اشاره شود. در بسیاری از نوشته هایی که پس از درگذشت وی منتشر شد او را مورخ جنبش چپ نامیده بودند. در اینکه شاید چپ ایران مورخی به باریک بینی او و دیدگاه نقادانه اش نداشته است سخنی نیست. و نیز اینکه کارهای مهم خود را در این زمینه آغاز کرد نیز همچنین. اما محدود ساختن کار او به این زمینه نادرست است و شاید حتی جانبدارانه باشد. در واقع او هم مورخ چپ بود و هم مورخ نهضت ملی و حتی بطور کلی متخصص تاریخ سیاسی معاصر ایران.
آثاری که او به زمینه ی اخیر اختصاص داد اگر از آن بخش نخست مهم تر نباشند اهمیت کمتری هم ندارند؛ مانند کتاب وی درباره ی احمد قوام که در نوع خود یک دوره ی کامل تاریخ ایران پس از شهریور بیست است؛ یا کتاب او درباره زندگی سیاسی مصدق که با وجود آماده بودن مدت مدیدی است که به دلائلی که فرصت بیانش نیست در انتظار انتشار مانده است. و حتی کتاب میلاد زخم وی درباره ی جنبش جنگل با وجود عنوان دوم آن، یعنی جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران؛ از آنجا که این کتاب به جنبش کوچک خان اختصاص دارد و می دانیم که این جنبش در اصل یکی از تدابیر ملی و میهنی بوده که در برابر اشغال ایران در جنگ جهانی اول از طرف عده ای از ایرانیان به سرکردگی کوچک خان که از مشروطه خواهان بنامِ دوران استبداد صغیر بود، در پیش گرفته شد و در نتیجه، با وجود تحولات بعدی جنبش جنگل، کتاب میلاد زخم نمی تواند کتابی صرفاً درباره ی جنبش چپ محسوب گردد.
او در اولین سالهای سفرش به آمریکا و اقامت در آن کشور به قصد تحصیلات دانشگاهی، که تصور می کنم هنوز جبهه ملی نه در اروپا تشکیل شده بود و نه درآمریکا، نامه ای به احمد آباد خطاب به دکتر مصدق نوشت که در آن از وی خواسته بود که نخست وزیر محبوب اما محصور ایران وی و دانشجویان خارج از کشور را با راهنمایی های خود کمک کند.
دکتر مصدق که مردی به نهایت مبادی آداب بود و از جمله هیچ نامه ای را بی پاسخ نمی گذاشت و نسبت به جوانان و دانشجویان مهر و توجهی خاص داشت و ارجی ویژه می گزارد در نامه ای تشویق آمیز به او توصیه کرده بود که از سخنرانی های وی در مجلس چهاردهم شروع کند، و دستور داده بود که دو مجلد کتاب های زنده یاد حسین کی استوان زیر عنوان نطق های دکتر مصدق در مجلس چهاردهم را که حاوی صورت جلسات آن دوره ی مجلس شورای ملی بود برای وی بفرستند.
او از دریافت آن پاسخ و این کتاب ها بسیار شادمان شده بود و اعتقاد محکمی که به مصدق داشت با این حادثه بسی شدید تر شد. این خبر را با ما هم در میان گذاشت و آن کتاب ها را که ما نمی شناختیم به ما داد و ما هم سفارش دادیم که از ایران برایمان بیاورند؛ بعد از تشکیل جبهه ملی در خارج از کشور هم، بخصوص در اروپا آن کتاب از اولین کتاب هایی بود که خواندن آن را به اعضاء جبهه ملی توصیه می کردیم. .
درباره پیشینه خسرو شاکری:
من در یک خانوادهی مسلمان با یک گرایش شدید عرفانی و دیدگاه نوع دوستانه و پیشینه ی قومی گوناگون به دنیا آمدم تا ۱۷ سالگی در تهران زندگی کردم. آنگاه به آمریکا و سپس به اروپا رفتم و در فرانسه انگلیس، ایتالیا و آلمان به تحصیل پرداختم شکیبایی روشنفکرانه ی غیر معمول خانواده ام این امکان را به من داد تا در یک دوره ی حساس – دبیرستان – درگیر سیاست شوم پشتیبان دکتر مصدق شدم که میهن دوستی، شکیبایی و ارزشهای دموکراتیک را به من آموخت تربیت انسان مدارانه ی اولیه ی من در ایران هم در خانه و هم در جامعه ی تحت تأثیر رویکرد مصدق به سیاست، در مرحله ی بعد و در اثر آموزش دموکراتیک غربی کارآموزی و پالایش محققانه خرد و روشنگری سوسیالیستی تقویت شد و به لحاظ کیفی قوام یافت. من که به ندرت خود را درگیر اندیشه های کلامی کرده ام از همان آغاز شک بر همه چیز رواست را در زندگی ام سرمشق پژوهش قرار داده ام
مخالفت دراز مدت من با دیکتاتوری و استبداد سلطنتی که نتیجه ی آن تنگناهای مفرط مادی و دشواریهای روانی در تبعید بیش از ۳۶ سال بوده است، کمتر توانسته مرا از تکاپوی حقیقت و عدالت باز دارد ملاحظه بی عدالتی ،اجتماعی، نقض حقوق دموکراتیک و عدم حساسیت انسانی در غرب با وجود استثناهایی بیش از آنکه مرا دلسرد کرده باشد، عزمم را در پیگیری این آرمانها مستحکم تر کرده است قالب ذهنی مانیانه ی ایرانی خود
را تقریباً زود وانهادم و از هرگونه سازشی که حس عدالت جویی و علو انسانی را زیرپا گذارد، آگاهانه سر باز زده ام. لذا از حقوق دموکراتیک کسانی که با من و دیدگاه هایم به شدت مخالف بوده اند همچنان که من نیز در عرصه های سیاسی با آنان مبارزه کرده ام، حمایت کرده ام. کوتاه سخن من همیشه گفتن حقیقت تلخ را به حفظ مواضع ریاکارانه و برقراری و حفظ مناسبات هماهنگی به ناحق چه شخصی و چه علمی ترجیح داده ام.
« !ما را به خاطر بیاور
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم
شور و عشق در سینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم
سینه بر خاک سوده
مردیم …»
۲۴ سال است که چشمان مادر سعید زینالی خیره به در و منتظر بازگشت فرزند مفقود شدهاش است. ۱۸تیر را میتوان آغازی بر عصر نوین جنبش دانشجویی دانست؛ زمانی که دانشجویان روبروی استبداد و اقتدار گرایی ایستادند و عدهای از آنان زندانی، عدهای کشته و برخی مفقود شدند. اما همچنان بسیاری از ابعاد این ماجرا ، پس از گذشت بیش از دو دهه، برای ملت ایران روشن نشده است و از جانب حاکمیت جمهوری اسلامی نیز جز برگزاری دادگاهی نمایشی کاری در این زمینه انجام نپذیرفته است.
امروز اما با گذشت ۲۴ سال از این جنبش پرشور دانشجویان دانشگاه تهران و سرکوب وحشیانه آن از جانب حاکمیت خودکامه و تمامیتخواه، همچنان دانشگاه آخرین سنگر آزادیخواهان و مأمن اندیشمندان است و رژیم استبدادی بیش از پیش دریافته است که سیاست مشت آهنینش برای جلوگیری از این فرزندان اندیشمند و آزاده ایران ناتوان است.
حال بسیاری از متولدین همان سال و حتی سالهای پس از آن، به جرم آزادیخواهی در بندند و این نشاندهنده آن است که هیچ نیرو و ارادهای توان آن را نخواهد داشت که رویای آزادی و رسیدن به سعادت جمعی ملت و کشور ایران را در دل جوانان و دانشجویان این کشور بکشد و مانع تلاش بیوقفه آنان در این راه مقدس شود. اکنون رژیم خودکامه، بیش از پیش به ناتوانیاش در برابر این آزادیخواهان پی بردهاست و تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا با سرکوبهای روزافزون دانشگاه، آن اقتدار پوشالی خود را بازسازی کند و همزمان با تحقیرهای پیاپی در مجامع جهانی، با چنگ و دندان نشان دادن به آزادیخواهان درون کشور، اقتدار نداشتهاش را در میان خودی ها و مزدورانش بازیابد. غافل از آنکه دانشجویان سینه سپرکردهای که در مقابل آنها ایستادهاند، تاریخ جنبش آزادیخواهانه همصنفانشان را در ذهن دارند و با علم به برخوردهای سبعانه نیروهای رژیم، همچنان به همان مشی نسلهای قبلشان وفادار و در جستجوی رهایی هستند.
به امید فردایی بهتر برای کشور عزیزمان ایران و ملت سربلند آن.
سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران
مستند ((مصدق،نگاهی دیگر)) فیلمی از شهید هدی صابر_محصول۱۳۸۸
امروز بار دیگر شاهد اعدام جوانان ایرانزمین بودیم. جوانانی که در روندی غیر عادلانه محاکمه و سربدار شدند. اعدام به هر بهانه و دلیل امری نادرست و جنایتکارانه است. جبهه ملّی ایران سالها است که اعدام را مردود شمرده و ان را بنا به موازین حقوق بشری و انسانی امری نادرست میداند.
اعدامهای اخیر ملت ایران را عزادار کرده و تنها بر خشم مردم افزوده است. پاسخ صحیح به درخواست مردم برای داشتن حکومتی قانومندار و دموکرات و مبتنی بر حقوق بشر، چنین رفتاری نبوده و لازم است که حاکمیت در رفتارهای خود تجدید نظر کند.
جبهه ملّی ایران برای پاسخ به درخواستهای ملت ایران در این راه دشوار آزادی و استقلال، راهکار سه مادهای اعلام داشته که الگویی مسالمتآمیز برای انتقال قدرت به ملت است.
شورای مرکزی جبهه ملی ایران
29 اردیبهشت 1402
1 – فرآیند نوسازی ارتش در دوره رضاشاه، با توجه به دو شاخصه وجود استبداد و استعمار درآن عصر، بههیچ عنوان در جهت حفظ و حراست از تمامیت ارضی بهکار برده نشد. بلکه تنها پیامد آن ایجاد اقتدار و اعتبار، گستره هژمونی رضاشاه و همچنین امکانی برای سرکوب داخلی بود. ارتشی که باید برای دفاع از کشور ساماندهی میشد، تنها کارکردش ایجاد خشونت، زور، رُعب، وحشت و سرکوب در داخل و شوربختانه خواری و ذِلّت در مقابل تهاجم بیگانه بود. چنانکه پس از سوم شهریور 1320، آن ارتشی که نزدیک به بیست سال، بخش قابل توجه بودجه کشور را برای سازماندهی صرف کرده بود . بدون هیچ دفاعی در مقابل حمله و اشغال متفقین تسلیم شد. بهگفته «ویلیام بولارد» سفیر انگلیس در ایران، بیشتر فرماندهان دنبال پناهگاه و یا راهی برای فرار از میهن بودند و گفت: رضاشاه به محض شنیدن ورود قوای شوروی به قزوین از بیم بهدار آویخته شدن ، نه تنها به دستور دولت انگلیس استعفاء داد که تهران را به مقصد اصفهان و در نهایت موریس ترک گفت!
2 – دلیل اصلی که در گذشته ارتش و یا دستگاههای نظامی در نظامهای دیکتاتوری و استبدادی، هیچگاه ثَبات نداشتند و در بلندمدت برای خود و کشور زیانآفرین میشدند، نبود «حاکمیت ملّی» و «نظام دموکراتیک» بود. در نظامهای مبتنی بر حاکمیت ملّی و دموکراسی، ارتش تابع سیاست داخلی برآمده از حاکمیت ملّی میباشد. در این موقعیت، چون روابط بینالمللی کشور متناسب با سیاست داخلی همراه با مسالمتجویی و حقوق بشر تنظیم میشود، ارتش هیچگاه «ستیزهجو» نخواهد بود. تنها در موقع بحران، تهاجم و یا امکان تهاجم، ارتش متناسب با سیاست داخلی و البته سیاست خارجی که تابعی از سیاست داخلی است، مشی نظامی خود را تنظیم میکند. اساساً در نظامهای دموکراتیک با وجود محور بودن «انسان»؛ «مسئولیت» و «مسئولیتپذیری» یکی از ابعاد دموکراسی محسوب میشود. در نظامهای دیکتاتوری و استبدادی «مسئولیت» بهویژه در قوای مسلح هیچ معنا و مفهومی ندارد.
3 – شکی نیست که نیروهای مسلح و ارتشی که وسیله دستگاه استبداد و سرکوب است، در نظامی مبتنی بر «حاکمیت ملّی» همان ارتش کارکرد اصلی خود را پیدا میکند. در نظامی دموکراتیک، نیروهای مسلح نیز دموکراتیک اداره میشود. انسان و نیروهای انسانی، محور آن دستگاه خواهد بود. هم حقوق انسانها در داخل نهاد و هم در بیرون لحاظ میشود. ابتکار، خلاقیت، مسئولیت مورد توجه قرار میگیرد. هر فردی متناسب با جایگاه و درجه خود دارای مسئولیت و نسبت به مسئولیت خود پاسخگو است. قوای مسلح به عنوان یک نهاد ستیزهجو و جنگجو محسوب نمیشود؛ بلکه یکی از پیامآوران صلح، دوستی و حقوقبشر در جهان خواهد بود.
4 – بهعنوان نمونه در ابتدای حمله عراق به ایران، ضمن اینکه ارتش از یک نظام استبدادی سلطنتی بیرون آمده بود و حال در یک شرایط جدید پس از انقلاب، اعتماد بهنفس خود را بازیافته بود. مانند چهل سال پیشتر، درشهریور بیست، تسلیم قوای بیگانه نشد، بلکه در تهاجم غافلگیرکننده ارتش بعثی، نهتنها حماسهساز شد، بلکه ظرف ششماه صدام و ارتش او را از پای درآورد و صدام از طریق سران کشورهای اسلامی و کشورهای عضو عدم تعهد درخواست صلح داده بود.
5 – « سردار شهید نَهضَت ملّی سرلشگر محمود افشارطوس»، نمونه بارز یک نیروی نظامی است که از یک دستگاه نظامی مستبدانه، در زمان رضا شاه وارد یک دستگاه نظامی دموکراتیک میشود. نمونه بارز امکانپذیری؛ تربیتپذیری و فرهنگپذیری دستگاه نظامی است که از خشنترین دستگاه نظامی وارد یک دستگاه نظامی دموکراتیک میشود.
روش نیروهای مسلح در زمان رضاشاه، گسترش دامنه خشونت در سطح جامعه، سرکوب جامعه و جریانهای مختلف بود؛ از سرکوب عشایر و ایلات بختیاری و دیگر نواحی، خشونت زیاد در تحمیل یک نوع پوشش خاص برای مردان و زنان به ویژه کشف حجاب، که موجبات دیگر خشونتهای زیادی حتی در سطح حاکمیت شد. میتوان یکی از خطاهای بزرگ نظام پهلوی، بهویژه پهلوی نَخُست را، تبدیل کردن نیروهای مسلح که باید در خدمت ملک و ملّت باشد، به دستگاهی در جهت منافع یک نظام خودکامه و تبدیل آن به ماشین سرکوب و دور شدن آن از اصول انسانی و ملّی و همچنین تقویت روحیه خشونتگرایانه و مقابله با ملّت و تضعیف و ناتوانی در مقابل تهاجم بیگانه دانست.
6 – پس از شهریور بیست، شکی نیست که خود نیروهای نظامی از نظام مستبدانهای که مُلک و میهن را ویران و ارکان نیروهای مسلح را متلاشی کرد، به ستوه آمده بودند. و عامل اصلی نابودی نیروهای مسلح را استبداد و استعمار میدانستند. استعمار تنها از طریق نهاد سلطنت، منافع خود را پیش نمیبرد، بلکه از طریق نهادهایی مانند ارتش نیز بر حاکمیت ایران استیلاء ایجاد میکرد. نیروهای مسلح زیر شمشیر دودمی بودند که از سویی استبداد آنرا زیر ضربِ زور و از سویی استعمار آن را تحت فشار قرار داده بود.
اشغال کشور توسط نیروهای بیگانه ضرورت ملّیگرایی و نَهضَتی ملّی را فراهم کرد. بسیاری از نیروهای مسلح تحتتأثیر این ضرورت، همگام با جنبش ملّی، در صدد ملّی کردن نیروهای مسلح بودند. شهید سرلشگر افشارطوس از کسانی بود که در این هنگام همگام با جنبش ملّی ایران «گروه سربازان ناسیونالیست» و بعدها «سازمان افسران ملّی» یا «سازمان گروه ملّی» را در ارتش بنیان نهاد که در صدد سازوکاری برای کارآمدی (متناسب با کارکرد اصلی خود) و ملّی کردن ارتش بودند. بهواسطه آشنایی خانوادگی که با دکتر محمد مصدق داشت و البته شایستگی و اعتمادسازی افشارطوس، توانست زمینههای اصلاحات را در ارتش و نیروهای مسلح فراهم کند. ضمن اینکه بسیاری از افسران ملّی را به دکتر مصدق معرفی کرد. تنظیم لوایح قضایی مربوط به نیروهای مسلح همه نوید ملّی کردن ارتش را میداد. به پیشنهاد افشارطوس بسیاری از افسرانی که وابستگی داشته و یا خطاهایی را مرتکب شده بودند، بهشکل بسیار انسانی و دموکراتیک بازنشسته و از ارتش تصفیه شدند.
7 – قانون اساسی مشروطه در فصل حقوق سلطنت، آنجا که به اختیارات پادشاه در نیروهای مسلح مربوط بود، با توجه به بندهای دیگر قانون اساسی، بعضاً متناقض و متشابه بود که زمینه را برای دخالت پادشاه ایجاد میکرد. دکتر مصدق با مشورت کسانی مانند سرتیپ افشارطوس و حقوقدانان مبرز، درصدد اصلاح این مقدار بندهای متشابه و متناقض بود که لایحه این اصلاحیه توسط مجلس شورای ملّی تصویب و توسط شاه نیز مورد توشیح قرار گرفت. ضمن اینکه مجلس هیأت هشت نفرهای را برای حل این موضوع برگزید.
در دولت ملّی دکتر مصدق، تنها صنعت نفت نبود که ملّی شد، بلکه نیروهای مسلح و وزارت جنگ نیز ملّی شد. دکتر مصدق تنها نخستوزیری در تاریخ ایران بود که در دور دوم دولت ملّی یعنی 25 تیرماه 1331، ادامه کار دولت ملّی را متضمن محدود و مشروط شدن پادشاه و بهویژه انتقال رسمی و مستقیم وزارت جنگ در زیر مجموعه دولت و وزیر آن را براساس انتخاب نخستوزیر دانست. درست است که اصالتاً پادشاه زیرِ بار قانون اساسی مشروطه و پیشنهاد قانونی دکتر مصدق نمیرفت و نرفت. اما خیزش ملّت در سیتیر 1331، موجب شد که پادشاه در نهایت تمکین کند و دکتر مصدق با دست باز و بالاتری پیشنهاد خود را اِعمال و شاه را محدود به قانون اساسی نماید. از آن جمله بهطور رسمی زمینههای اصلاحات در نیروهای مسلح و ارتش را فراهم کرد. ضمن اینکه در حاکمیتهای ملّی یا دولت ملّی، دولتها بر بحران، تضاد، جنگ و موازنه مُثبِت قدرتها استوار نیست. بلکه بر بنیاد حقوق ملّی و ملّت و موازنه منفی استوار است. در اینگونه نظامها دولت در روابط جهانی، نه تنها اهل تخاصم و ستیز نیست، بلکه صلحجو و مسالمتگرا است. بنابراین دستگاه نظامی تنها در موقعیتهای ضروری به دفاع از میهن میپردازد. ارکان نیروهای نظامی داخلی که بهپای دارنده امنیت هستند، تنها وظیفه آنان ایجاد امنیت و نه مانند دوره استبداد رضاشاهی که خود مانعی برای ایجاد امنیت ملّی بودند. حاکمیت ملّی روی اصول استقلال و آزادی، حقوق بشر استوار است. بنابراین آنچه که باید اصل قرار میگرفت این اصول بود که از قضا در دوره دولت ملّی، وظیفه نیروهای نظامی بیرون از این اصول نبود. مصدق بر این باور اساساً نام وزارت جنگ را به «وزارت دفاع ملّی» تغییر داد.
از این حیث فرمانداریهای نظامی و شهربانی برای دکتر مصدق بیشترین اهمیت را داشت. زیرا استقلال و آزادی، احقاق حقوق و حاکمیت ملّی نیازمند، فضای عادی و امن میباشد. هم جامعه از آشفتگی پس از اشغال متفقین بیرون نیامده بود و هم در داخل و خارج بهویژه انگلیس با روش بحرانسازی و هرج و مرجگرایی، همواره دسیسه ایجاد میکردند. دکتر مصدق سرتیپ افشار طوس را نخست به سمت فرماندار نظامی تهران سپس رئیس کل شهربانی کشور منصوب کرد. زیرا افشارطوس یک افسر فرمانبردار دوره استبدادی نبود، بلکه خود یکی از پیشگامان نهضت ملّی و باورمند به اصول دموکراسی و دولت ملّی بود. دکتر مصدق بعدها انتخاب سرتیپ افشارطوس را بر همین اساس دانست و گفت: «من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود پس از چند تغییر و تبدیل سرتیپ افشارطوس را در رأس اداره کل شهربانی گذاردم شاید اصلاحاتی بکند.»
او توانسته بود راههای نفوذ قدرتهای شرقی و غربی را که در آن زمان همسو با هم بودند، شناسایی و خنثی کند. به فرمانداری نظامی و شهربانی کشور سروسامان بدهد. با توجه به آشنایی که با ساختار ارتش داشت و از طریق دیگر یارانش در سازمان افسران ملّی، مانند سرتیپ محمدتقی ریاحی رئیس ستاد ارتش و ده ها تن از افسران ملی ، توانست، گامهای استواری در جهت ملّی کردن نیروهای مسلح، نفوذناپذیری و فسادناپذیری آن بردارد.
افشارطوس مهمترین رکن نظامی بود که توانست دسایس بر علیه دولت ملّی، بهویژه دسیسه 9 اسفند 1331 را خنثی کند. در بسیاری از گزارشها آمده که توانایی، اراده و وفاداری وی در روز 9 اسفند یکی از عوامل ترور ددمنشانه وی بود. دکتر مصدق در پیامی بهمناسبت شهادت سرتیپ افشارطوس به همین موضوع اشاره کرد؛ «سردار رشید و فداکاری که در راه ایفای وظیفه، خدمت بهوطن و مبارزه با توطئههای ضد ملّی …». عمل کرد افشار طوس و یارانش به روشنی نشان دادند که دستگاه نظامی در یک نظام استبدادی تا یک نظام دموکراتیک و مبتنی بر حاکمیت ملّت، چه میزان تفاوت دارد. در نظام استبدادی نیروهای مسلح به میل و اراده یک شخص، عمل میکند، در حالیکه در نظام دموکراتیک، نیروهای مسلح در راستای حقوق و حاکمیت ملّت گام بر میدارد.
طرح ملّی کردن نیروهای مسلح توسط دکتر مصدق و سرتیپ افشارطوس طرحی موفق بود . قطعاً اگر در طرح خود ناکام بودند، نه افشارطوس به آن وضع ترور میشد و نه اساساً کودتایی صورت میگرفت. در واقع ترور افشارطوس زمینهساز کودتای 28 مرداد 1332، و او قربانی ملّی کردن نیروهای مسلح از یک نظام استبدادی و استعماری در یک نظامی مبتنی بر حاکمیت ملّی شد.
گفتگوی رسانه سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج ازکشور با دکتر حسین موسویان، رئیس هیئت رهبری – اجرایی جبهه ملی ایران بمناسبت ۲۹ اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران بیست و نهم اسفند 1401
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم