خیزش انقلابی «زن زندگی آزادی»، در دل سیاهترین دوران سرکوب، خفقان، فقر، انزوای بینالمللی و بیلیاقتی حاکمان کشور، در زمانهای که بخش بزرگی از خاورمیانه اسیر سایهی شوم بنیادگرایی ضدانسانی است، نه فقط برای جهانیان، بلکه حتی به چشمان بسیاری از ما ایرانیان نیز شگفت آمد. فراموش نکردهایم هشدارهای پیاپی در باب «سوریهای شدن ایران»، که چماقی بودند برای هراسافکنی در دل جامعه و جلوگیری از هرگونه کنشگری مترقی و آزادیخواهی انقلابی را. ما اما به تمامی این هراسها «نه» گفتیم.
آنچه سبب شد حتی آزادیخواهان جهان نیز به احترام این جنبش بزرگ بایستند، آن بود که ایرانیان نشان دادند هنوز هم میتوان از دل خاورمیانه، صدایی به گوش برسد غیر از جنگ، غیر از عصبیتهای مذهبی، غیر از تعصبات قومگرایانه و البته در ستیز با ارتجاع زنستیز و ضدانسانی. ما نشان دادیم هرچند تجربههای تکاندهنده و دلخراش، در کشورهایی چون عراق، سوریه، یمن و البته افغانستان را فراموش نکردهایم، اما همچنان میتوانیم خیزشی ترقیخواهانه و مدرن را برای نیل به آزادی، مدنیت و دموکراسیخواهی بر پایهی مبانی مدرن انسانی و حقوق شهروندی رقم بزنیم.
زیبایی تصویر اراده و شجاعت زنان حقطلب ایرانی، در کنار حمایت و پایمردی مردان آزادیخواه این سرزمین از آن رو دوچندان شد که مبارزهی خود را، علیرغم تمامی هزینههای تکاندهندهاش، نه به شکل یک جنگ با عصبیتهای خشونتآمیز، بلکه به شوق زندگی، یعنی یک زیست مسالمتآمیز آزادانه و مترقی دنبال کردند و در این راه، پاسخ تمامی صداهای تحریفکننده یا بوقهای تبلیغاتی که میخواستند این دموکراسیخواهی را به مصداق یکی دیگر از انبوه جدالهای قومی و مذهبی خاورمیانهای درآورند به زیبایی و در کف خیابان دادند: «از زاهدان/کردستان تا تهران، جانم فدای ایران».
منشورهایی که با نادیده گرفتن صراحت فریادهای معترضان، از تعابیر تکاندهندهای همچون «ستم ملی» یاد میکنند، با تحریف واقعیات عینی جامعهی ایرانی، میخواهند از مبارزهی آزادیخواهانه علیه یک دیکتاتوری ارتجاعی، تصویر جنگ «ملت علیه ملت» ارائه دهند. گویی ایرانیان، نه یکپارچه در برابر دستگاه ظالم، بلکه در پی جنگ و تسویهحساب با یکدیگر قدم به خیابانها گذاشتهاند. ما چنین تعابیری را نه صدای واقعی اعتراضات مردمی، بلکه خیانتی آشکار به فریادهای صریح هموطنان شجاعمان در کوچه و خیابان میدانیم که زیر شدیدترین فشارهای سرکوب، یک لحظه از تاکید بر وحدت و برابری تردید نکردند و غافل نشدند.
سازمان نویسندگان و هنرمندان جبههی ملی ایران، با شناختی که از تاریخچه هنر و فرهنگ این ملت دارد، و با درسهای درخشان و امیدوارکنندهای که طی انقلاب اخیر گرفته، یک بار دیگر شهادت میدهد که اینجا سرزمین مادری تمامی اقوام دیرپای ایرانی است و فرهنگ ایرانی هیچ نیست جز تابلویی درخشان و رنگارنگ از تمامی نقش و نگارهایی که با پیوند میان خردهفرهنگهایش تصویر شده است.
ما هیچ تردیدی نداریم که درمان تمامی زخمهای کهن استبدادی که بر پیکرهی این جامعه بر جای مانده، تنها آزادی و دموکراسی است. ما به گوهر وجود انسان باور داریم و تردید نداریم که شهروند ایرانی، به مانند شهروندان تمامی کشورهای پیشرو و دموکراتیک جهان این بلوغ و آگاهی را دارد که با کسب آزادی خود، بهتر از هرکسی برای زندگی و آیندهاش تصمیم بگیرد. پس تا پایان راه این انقلاب درخشان در کنار هموطنان خود از پای نخواهیم نشست و تاکید داریم که تنها در دل یک وضعیت آزاد و دموکراتیک، و در جریان یک گفتگوی آزاد در کنگرهای ملی و سراسری است که ایرانیان میتوانند مطالبات واقعی خود را طرح کرده و به حقوق شهروندیشان دست پیدا کنند؛ تا آن زمان، هیچ جریان و گروهی را محق نمیدانیم که با تحریف صدای آشکار انقلابیون، گرایشهای سهمخواهانهی خود را تحت عنوان «مطالبات حداقلی» به مردم تحمیل کند.
سازمان نویسندگان و هنرمندان جبهه ملی ایران
دوم اسفند 1401