روز یکشنبه مورخ ۱۷ دیماه ۱۴۰۲ جمعی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران و حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران و اعضای سازمانهای جبهه ملی ایران، در سالروز درگذشت جهانپهلوان غلامرضا تختی بر سر مزار ایشان در ابنباویه حضور یافته و یاد این عضو فقید شورای مرکزی جبهه ملّی ایران و قهرمان ملّی را گرامی داشتند.
در این مراسم علیرغم ممانعتهای حراست و حفاظت منطقه شهرری، دکتر حسین موسویان رئیس شوراي مرکزی جبهه ملّی ایران، طی سخنان کوتاه در خصوص فعالیتهای پهلوان تختی نکاتی را یادآور شده و از تلاشهای او در راه مردم یاد کردند. دکتر موسویان ضمن برشمردن منشهای پهلوانی غلامرضا تختی، تختی را یک مصدقی و از اعضای برجسته شوراي مرکزی جبهه ملی ایران دانست. در پایان پهلوان تختی را فردی ملی و مردمدوست خواند و تأکید کرد: مصادره حکومت استبدادی از پهلوان تختی، امری ناروا است.
این مراسم با گذاشتن تاج گل اهدایی شورای مرکزی جبهه ملّی ایران و حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران بر سر مزار زندهیاد پهلوان تختی پایان یافت.
هفدهم دیماه ۱۴۰۲.
روابط عمومی جبهه ملی ایران
برچسب: غلامرضا تختی
تختی انسانی روشناندیش، آزادیخواه و طالب عزت ملی و بلند نامی ایران بود
در گردهمایی جبهه ملی ایران در ابنبابویه ۱۷ دیماه ۱۳۵۸ خورشیدی – به یاد در سالروز مرگ غلامرضا تختی
سروران بزرگوار، دوستان گرامی، هموطنان ارجمند
این قطعه خاک در بسیط زمین و اقطار ربع مسکون به وجه خاص مورد اعزاز و تکریم و منظور نظر گوینده حقیر است!
اینجا مزار شیخ صدوق ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بی موسی بن بابویه قمی محدث و فقیه بزرگ شیعی قرن چهارم، متوفی به سال 318 هجری قمری صاحب تصنیفات مشهور در فقه و حدیث است.
اینجا قرارگاه شاعر بیقرار بخون تپیده میرزاده عشقی است.
اینجا حکیم بلند همت وارسته زوارهای میرزا ابوالحسن جلوه (متولد در ذیقعده 1238 ه . ش در احمدآباد کجرات – متوفی در ذیقعده 1314 ه . ش در تهران) آرامگاه دارد.
اینجا نویسنده و لغوی بزرگ، شاعر بدیع بیدار توانا، علیاکبر دهخدا، یار دیرین و تأیید کننده راه و رسم مصدق، خفته است؛ استاد گرانمایهای که در سن 74 سالگی با تن رنجور در شدت سرما او را به فرمانداری نظامی بردند و سپس خسته و نیم جان بازگردانده، در برف یخبندان به پشت در خانهاش، بیآنکه اهل خانه را خبر کنند، انداختند و رفتند؛ بزرگواری که هنوز گوشهای ما به نشید نغز و فصلالخطاب فکرت افزای حشمتآمیز اوست:
ای مردم آزاده کجائید کجائید
آزادگی افسرد بیایید بیایید
در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانند
مقصود از آزاده شمایید شمایید
بسیار مفاخر پدرانتان و شمار است
کوشید که یک لخت بر آنها بفزایید
بس عقده گشودید باعصار و کنون هم
این بسته گشائید که بس عقده گشائید
اینجا آرامگاه کشتهشدگان سیام تیر 1331 است که پایداری و وقار و تحمل و جانبازی ایشان همگان را به شگفتی واداشت و در حالیکه از هر طرف آواز احسنت میشنودند، با تیر نابکاران بخاک افتادند و با خون خود نوشتند: «یا مرگ یا مصدق!» مصدق بزرگ، رهبر عالیقدر و سرور دوستان وفادار ما که آخرین وصیتش خفتن در همین مطاف است؛
هرچه بکوشم که حدیث تو نگویم
ز اول سخنم نام تو اندر دهن آید!
اینجا تربت دکتر حسین فاطمی است که با آخرین پیام دشمن شکار خود به همه درست همّت و ثبات آموخت و با مرگ جانگدازش چه خون که در دل یاران مهربان انداخت!
اینجا آخرین پایگاه آزادیخواه راستین، کوشا و دلیر، محمد اسماعیل کریمآبادی است.
اینجا خفتنگاه فقید کرم و وفا، حاج محمد حسن شمشیری است؛ رادمردی که در یکی از ماههای پایان عمر پرثمر خویش، با سؤالی حسرتآمیز به من گفت: آقا بیش از پنجاه سال است که سخن از «آزادی» می شنویم و در راه رسیدن به آن میکوشیم، آیا عاقبت به آن خواهیم رسید ؟
گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال
گه صبر همی گفت که ای آه تو مخروش (سنائی).
تا بپالاییم صافان را ز دُرد
چند باید عقل ما را رنج برد! ( مولوی ).
اینجا پدر و مادر و خواهر و بیست و پنج تن از خویشان و منسوبان من آرمیدهاند؛
این نفس جان دامنم بر تافتست
بوی پیراهان یوسف یافتست
کز برای حق صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوش حالها ! …
باری، اینجا گورخانه مرد امروز ما «جهانپهلوان غلامرضا تختی» است!
به ببینید که در این گوشه خاک مقدس که سر فخر بر آسمان میساید چگونه محمد و علی و حسن و حسین و رضا گردآمدهاند !
حاضران ارجمند! شما در اینجا در پیرامون خود این خموشان سخنگو را که نام ارجمندشان زیب دفتر زندگانی و زندگان حقیقی است، با هزاران تن که صدها سالست روی در نقاب خاک کشیدهاند بی تذکّر و تذکار نام، با دیده دل میبینید یا در عالم خیال به خاطر روشنبین میآورید که سعدی آسان بشما میگویند :
خاک راهی که برو میگذری ساکن باش
که عیونست و جفونست و خدودست و قدود! (سعدی)
سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین [حق]
کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن! (سنایی).
راستی در اینجا چه مایه فضایل اخلاق و ادب و علم و هنر باید جست!
در این روزگار و در هر روزگار، در این آموزشگاه بزرگ، بصورت دلگیر و بمعنی روحانی، از پیران و جوانان در خاک خفته، چه درسهای فزاینده و پاینده آزادگی و مردانگی و شهامت، حتی شهادت، باید آموخت! چه عظمت و حشمتی در این خاک نهفته، نه بل پدیدار، و چه قدرت و بینیازی در این ضعف و سکنت ظاهری نهان، نه بل آشکار است! فاعتبروا یا اولی الابصار !
ما اگر از کردار چنین مردان، راه حسن عاقبت را نیاموزیم و حماسه قوت و اقتدار معنوی را در کتاب اندوهشکن حیات آنان نخوانیم، یا این معنی را از صحایف ایام در نیابیم، از گرانجانی و کور ذهنی، زندگان عقل مرده خواهیم بود!
امروز، ما پس از دوازده سال در این مکان معلّی به منظور گرامیداشت یاد «غلامرضا تختی جهانپهلوان» که نام ایران محبوب را در ورزشگاههای بینالمللی بلندآوازه ساخت، فراهم آمدهایم و همه در حالیکه چشم بر تربت عزیز او داریم، یکدل و یکزبان به ستایش صفات و فضایل او همداستانیم.
پهلوان ما در شهریور 1309 ه . ش در خاندانی متوسط در خیابان خانیآباد دیده به جهان گشود. تحصیلات دبستانی و دبیرستانی را در تهران به پایان رسانید و با دلبستگی وافر روی به ورزش آورد و بسیار زود به میدان کشتی آمد و بر حریفان چیره گشت. در سالهای 1336 و 1337 و 1338 پهلوان کشور شناخته شد. چند بار در المپیکها قهرمان دوم کشتی آزاد المپیاد گردید تا در المپیاد 1335 ( 1956 م ) در ملبورن بر جمیع حریفان فائق آمد و پرچم افتخار ایران را به اهتزاز درآورد. در سال 1337 ( 1958 م ) در توکیو قهرمان اول وزن هفتم کشتی آزاد آسیا شد و در سال 1338 ( 1959 م ) در مسابقات کشتی جهانی در تهران قهرمان اول وزن هفتم جهان گردید و در سال 1340 ( 1961 م ) در یوکوهاما ( ژاپون) دیگربار قهرمان اول وزن هفتم جهان شد.
منظور جامعه ورزشکاران ایران که مزایای خَلقی را با مکارم خُلقی همراه میخواهند و با ترتیب چنین اجتماع والائی همت گماشتهاند، بیشتر یادآوری یا عرضهداشت خصلتهای معنوی تختی است. شما به اینجا آمدهاید که با حضور خود این ارزشهای عالی را تقدیر و تأیید کنید. اکنون دیگر سخن در نیروی جسمانی او محلی ندارد.
تهمتن فروخفت در تیره خاک
کنون روز ناورد و پیکار نیست
تختی ادامهدهنده سنتهای نیکوی اخلاقی پهلوانان بزرگ ما، همچون پهلوان محمود خوارزمی معروف به پوریای ولی ( م 722 ه . ق ) و در قرن اخیر حاج سید حسین شجاعت معروف به رزاز متوفی در نهم اسفند 1320 ه . ش که در همین سرزمین آرمیده است، بود. پهلوان ما مردی آزاده و جوانمرد و فروتن و بردبار و محبوب و مهربان و راستگو و درستکار و بیآلایش و بزرگمنش و قانع و پایدار در دوستی و جامع زورمندی و بیآزاری و از دوروئی دور و بری بود. با صفای باطن در حمایت از مظلومان و مستمندان میکوشید.
او انسانی روشناندیش و آزادیخواه و طالب عزت ملی و بلند نامی ایران بود و به همین سبب مجذوب شهامت و حُسن سیاست و روشنبینی و خلوص نیت پهلوان سیاسی عصر «دکتر محمد مصدق» شد. در سال 1339 رسماً به «جَبهَه ملی دوم ایران» پیوست و در واقعه زلزله بوئین زهرای قزوین با کوشش های جبهه ملی در تخفیف رنج مردم مصیبت زده با نیت خدمت به خلق، نه مردمفریبی، همکاری مؤثر نمود و برای درخواست کمک به میان همشهریان خود رفت و میلیونها بسود آسیبدیدگان گردآورد. در دی ماه 1341 [4 لغایت 11 دیماه] در کنگره جبهۀ ملی عضویت یافت. اما آنگاه که راستی زشت میشود، دروغ باید زیبا شود [ از فیلم دیمیتریوس و گلادیاتورها ] در قحط سال مردمی و مردانگی، آن شیفتگی و این دلبستگی در آن ایام، که روزگار محنت عقل اخلاقش باید خواند، سرآغاز درد و بیبلائی شد که بر او وارد کردند و درست در همین کشاکش آزمون بود که جوهر شهامت اخلاقی و قدرت معنوی او به نحو شایسته و زیبنده جلوهگری نمود.
آزادمرد ما که یک چند در آزادی ظاهری تا پایان زندگی بر سر پیمان خود با مردم و جَبهَۀ ملی پایدار ماند.
از عهدة عهد اگر برون آید مرد
از هرچه گُمان بَری فزون آید مرد (مولوی)
رنج دید و تحمل کرد و در تقدم فضایل بر رذایل و مبارزه با شرّ، عاقبت جانش را در این راه گذاشت … .
مرگ، ناگهان تختی را در سن 37 سالگی ربود و ما را از ثمرات وجود آن جوانمرد آراسته به سجایای اخلاقی و طینت پاک و فطرت عالی محروم ساخت و این امر مایۀ تاسف همگان شد، ولی به حقیقت چه بسا کیفیت زندگی به حساب می آید نه کمیت آن.
گر عمر تو باشد به جهان تا سیصد
افسانه شمر زیستن بی مر خود
باری چو فسانه می شوی ای بخرد
افسانه نیک شو نه افسانه بد ! (باباافضل کاشانی)
جهان آزمایش شایستگان است.
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد
درد باید عمر سوز و مرد باید گامزن !
آری! درد باید عمر سوز و مرد باید گامزن !
للّهِ دَرُّ النائِباتِ فَّإنُّها
صَدَأ اللِّئام و صیقَلُ الأحراَر
آفرین بر درد بادا، زآنکه درد آرد پدید
مرد کممایه را زازاد بر وجه حَسَن.
آفرین طرفه معجونی است محنت زانکه هست
فضل و سالاریّ مردم مرتهن اندر محن
( غلامحسین صَدیقی )
تختی نسبتاً جوانسال بود و از دانش بهره وافر نداشت، لکن در اخلاق به حدّ والائی رسیده بود. یک لحظه بیاندیشیم که چنین مردی که داعیۀ آموزگاری نداشت، در سیره و شیوه زندگی به ما چه میآموزد :
گذشته از صفات و فضایل شخصی و اجتماعی که در گفتار و رفتار و کردار تختی ظهور مینمود و نیاز به ذکر شواهدی از آنها نیست، او در سیاست مردی آزادیخواه و پیرو دکتر مصدق و تابع اصول درهم فشردۀ افکار آن بزرگمرد بود، افکاری که در جَبهَه ملی دوم ادامه و گسترش یافت و طرفدارانش در راه تحقق آن با دستگاهی که به گفته سر و سالارش بازنمای ظلم و فساد و اختناق بود [ قول شاه ] درافتادند و با ایمان به اینکه در وصول به شاهد مقصود: کشید باید رنج و چشید باید درد، بارها و سالها رنج را خریدار آمدند، آزارها دیدند و محنتها کشیدند و نسبت به آراستن فروع و ضایع ساختن اصول همواره در مقام اعراض و اعتراض پایدار ماندند و اندیشۀ رشید آزاد خود را مستمراً به نحو خستگیناپذیر به سوی کمال مقدور ساختند. تختی در این مراحل با اخلاص عمل گام بر میداشت.
در حادثه دردناک و خونبار پانزدهم خرداد 1342 که ما در بازداشتگاه قصر و قزلقلعه گرفتار بودیم و فریاد اعتراضمان علیه ستمکاریها و نابسامانیها بلند بود، تختی درست در این هنگام با عضویت در هیئت اجرایی موقت، وظایف دشوار خود را با شایستگی انجام میداد و هیچگاه قصور و فتوری در روش مبارزۀ او روی ننمود. بسیار بجاست که این روش ستودۀ آموزنده در ثبات قدم و کوشش و امیدواری و حتی از خودگذشتگی مورد تکریم و ادامه و تعقیب واقع شود … .
وقت آن است که در این دقایق عزیز و مکان مقدس وقت را غنیمت شمرده از اینجا با خلوص نیت و تعظیم و احترام به پیران و جوانانی که دلهایشان آکنده از مهر ایران است بگویم:
سلام بر آنانکه میدانند والاترین و زیباترین و دلاویزترین و جنبشانگیزترین و شوقآمیزترین مفهومی که بشریت در عالم هستی و تاریخ طولانی پرفراز و نشیب خود به آن پرداخته و در درک آن کم و بیش کوشیده، مفهوم «حق» است، با اعتقاد راسخ به اینکه : «آخر چیره نبود جز که خداوند حق»
سلام بر پویندگان راه صلاح و راستی، آنانکه در طول صد سال اخیر آرامش و آسایش را بر خود حرام کردند و جان گرامی را در رسیدن به مطلوب به چیزی نشمردند، کشته شدند و اکنون چه بسا از نام و خاکشان اثری پدیدار نیست !
سلام بر مبارزان که دیو استبداد و خودکامگی را بهر صورت و در هر جا بزانو درآوردند و پشتیبان و پناهگاه «آزادی» که آنرا پر ارجترین و گرانمایهترین مواهب میشمردند شدند.
سلام بر آنانکه به مظاهر انسانیت و ارزش آدمی احترام میگذارند.
سلام بر پیروان عدل و انصاف که دربارۀ دوست و دشمن با رعایت اصل مردانگی داوری کرده و میکنند.
سلام بر آنانکه بزرگ نمودن خود را در کوچک کردن دیگران نمیدانند !
سلام بر آنانکه حوادث را دیگرگون جلوه نمیدهند، به کتمان حق نمیپردازند، حق میگویند و تمامی حق را میگویند و جز حق نمیگویند و مردم عامی را که ذهن آسانپذیر دارند، اغراء به جهل نمیکنند !
سلام بر آنانکه از تعصب گریزانند و آن را استعفای از تعقل میشناسند و از سَموم روانکاهِ حقیقت اوبارِ آن بلای دهشتناک می گریزند !
سلام بر آنانکه با باطل همه جا و همه وقت و بهر صورت میستیزند و این ستیزگی را تکلیف اخلاقی و مردمی خود میشمارند !
سلام بر آنانکه از اهواء و اغراض پست، به حد امکان دوری جسته آن را نوعی بیماری روحی دانسته با داروی راحترسان عقل به درمان آن میکوشند!
سلام بر آنانکه چشم حقبین و گوش حقشنو و ذهن خبرگیر و حقجوی خود را بکار میاندازند
الَّذین یَستمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهّ ( زمر : 18 )
پاورقی:
1 – از جمله کتاب من لا یحضره الفقیه، معانی الاخبار، عیون الاخبار الرضا (بنام صاحب بن عباد)، اکمال الدین، کتاب التوحید …، و در اواخر عمر در ری متوطن بود؛ رش : لغتنامة دهخدا، ابنبابویه.
درج شده در شماره 29 پیام ابراهیم
درپنجاه وپنجمین سال جاوادانگی جهان پهلوان تختی نام و یاد او را گرامی می داریم
ملت ایران فتوت و ظلم ستیزی تختی را همچنان سرمشق خود قرار میدهد
ویژگی هایی که موجب نام بلند جهان پهلوان تختی شد؛ مردمی، ملّی و مصدقی بودن او بود. وقتی قلمروی ورزش محدود به زورآوری و رزمآوری تلقی می شد، پهلوان تختی ورای ورزش به جستجوی محتوا سازی و معناداری ورزش بود. تنها راه معناداری ورزش، مردمی کردن ورزش از مدار قدرت حاکم بوده وهست. حکومت های دیکتاتوری نه تنها استبداد و فساد را در جامعه می گسترانند بلکه قلمرو ورزش رانیز در قبضه خود می خواهند و در نهایت به ابتذال می برند. خاستگاه ورزش، مردمی بودن آن است.با این وجود حاکمیت سابق ،به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جایگاه مردمی ورزش را از مردم ستانده و آنرا در تصرف خود در آورده بود. اما خدمت بزرگ تختی مردمی کردن دوباره ورزش بود. همانطور که دکتر مصدق صنعت نفت را ملّی کرده بود، پهلوان تختی ورزش را ملّی کرد. در واقع او یک “مصدق” برای جامعه ورزشکاران بود.
آنچه که موجب بلندنامی و نیکنامی جهان پهلوان تختی شده بود، مصدقی بودن وی بود. در اوج استبداد و اختناق و سرکوب ملّیون، او افتخار هموندی شورای مرکزی جبهه ملّی ایران را داشت. دو ویژگی ملّی و مصدقی بودن تختی، فرهنگ مردمی بودن را در تختی بارور کرد. تختی نه تنها پیرو راه پاک دکترمحمد مصدق بود که خوشه چین خرمن انسانیت و شرافت بزرگ مردانی چون دکتر غُلامحسین صَدیقی، مهندس کاظم حسیبی، دکتر محمدعلی خُنجی، محمد حسن شمشیری، دکتر حیدر رقابی، حسن خرمشاهی و دکتر سعید فاطمی نیز بود.
او از سرآمدان نَهضَت ملی ایران بود. آنچه که جامعه ایران در نشیب و فراز نهضت ملّی در دهه بیست آزموده بود، او با جان و دل تجربه کرده بود. از استبداد دوره رضاشاهی گرفته تا زخم های ناشی از تجاوز متفقین به ایران و پس از آن برآمدن نهضت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق و کودتای ننگین 28 مرداد32 همه را شاهد بود
کودتای ۲۸ مرداد ضربه ای ویرانگر، بر آرمان و اراده ملت ایران بود. کودتا نه تنها خفقان و اختناق ایجاد کرد که موجب یأس و ناامیدی عمیق در جامعه شد. مردم مایوس در آن دوران سیاه، آمال خود را نه در تغییر و تحولات کوتاه سیاسی، بلکه در دست توانا و بازوان قدرتمند جهان پهلوان تختی میدیدند، او سه سال پس از کودتا در نبرد دلیرانه در المپیک ملبورن1956 بر سه حریف روسی، انگلیسی و آمریکایی یعنی سه ضلع مثلث سازنده کودتای ۲۸ مرداد، چیره شد. او با به اهتزاز در آوردن پرچم سه رنگ شیروخورشید نشان ایرانزمین در صحنه بینالمللی،این حقیقت را به رخ جهانیان کشید که باری ملت ایران هیچگاه و با هیچ کودتا وسرکوب و اختناقی سرنگون نمیشود، بلکه همواره در بلندای تاریخ پیروز وسرافراز خواهد بود در مصاف داخلی نیز بر استبداد چیره شد. زمانی که ملت ایران او را «رستم زمان» و«قهرمان ملی» میخواند، منظورش قرار دادن جهان پهلوان تختی در مقابل سردمداران حکومت کودتا بود. کودتا چیانی که استقلال و آزادی ایرانزمین را بر باد دادند. اما تختی واجد قهرمانی و پهلوانی ملت بود. چنانکه ملت ایران او را بر فراز دستان خود قرار داده و از اوبه نیکی و زیبندگی ستایش میکرد.
رهبر ملت ایران ،دکتر محمد مصدق، به درستی گفته بود که رهبر را با سر نیزه و زور بر مردم تحمیل نمیکنند. شخصیت مردمی و محبوب ملّت را خود ملت برمیگزیند. اینبار پهلوان تختی این شاگرد خلف مکتب مصدق از سوی ملت برگزیده شده بود. حکومت دیکتاتوری برخاسته از کودتا هرگز محبوبیت جهان پهلوان تختی را برنتابید و او را به مانند دیگر یارانش سرکوب کرد.جهان پهلوان مورد عنایت تمامی گروهها و طبقات جامعه بود. از کارگران تا معلمان او را بر فراز قرار دادند. بهویژه رابطه تنگاتنگی بین جهان پهلوان تختی و دانشجویان برقرار بود. یکبار او توسط دانشجویان دانشگاه تهران به سالن مسابقات کشتی دانشجویان دعوت شد. حضور بیشمار دانشجویان نشان از شیفتگی این قشر فرهیخته به تختی داشت. در آن روز دانشجویان از تحتی خواستند که برای آنان سخنی بگوید.او کوتاه سخن گفت. اما چنان پر شور گفت که سالن از شدت ابراز احساسات منفجر شد ودستگاه استبداد را به شدت خشمگین و بیمناک کرد. او گفت: من هرگاه دلتنگ میشوم به پیرامون دانشگاه می آیم. اگر قرار باشد روزی مکان مقدسی را طوّاف کنم، آن مکان دانشگاه تهران است.
شاعر ملی و رئیس فقید شورای مرکزی جبهه ملی ایران استاد ادیب برومند در رثای وی چنین سرود:
هرآن کس که این قهرمان دید گفت/ به پا خاست ستارخانی دگر/ سوی جبهه ی ملت آورد روی /
که بودش به سر سایبانی دگر
رژیم پیشین همان گونه که شیوه همه نظام های استبدادی و دیکتاتوری است رجال و نخبگان جامعه، از جمله جهان پهلوان تختی را منزوی و سرکوب کرد وبه جای آن ها، افراد فرومایه و مزدور را جایگزین نمود. اکنون در این چهل و چهار سال، شاهد آن هستیم که پهلوانان، قهرمانان و نخبگان مملکت را منزوی، زندانی، اعدام و تیرباران میکنند و جای آنان افراد ناشایست و اکثرا فاسد را تقدیس و تکریم می نمایند!
ملت غیور ایران آگاه باشید آنچه که موجب بلندنامی نام جهان پهلوان تختی شده است، مبارزه او با استبداد و ظلم ستیزی وی بود. زیرا آیین فتوت و جوانمردی بر پایه ظلم ستیزی بنا نهاده شده است. درطول تاریخ جوانمردان همواره ظلم ستیز و ضعیفنواز بوده اند.
جبهه ملی ایران ضمن پشتیبانی از دلیری ها و فدا کاری های شیرزنان و دلیرمردان جنبش آزادیخواهانه کنونی ملت ایران، اعتقاد دارد ،باید چهره درخشان مردان بزرگ و وطنخواه تاریخ معاصر مانند دکتر مصدقها، ستارخانها، دکتر فاطمیها و تختیها را همچنان پر فروغ وتابنده نگهداریم.
هیات رهبری اجرائی جبهه ملی ایران
تهران-هفدهم دیماه 1401 خورشیدی