۲۱ آذر ۱۳۲۵ روز نجات آذربایجان، روزی بود که یگانهای ارتش ایران در میان شور و هیجان و فریادهای شادی مردم وارد تبریز و رضاییه شد و استانهای شمالی ایران را از چنگ استالین و مزدورانش بیرون آورد. ۲۱ آذر روز عید ملی اعلام شد و از سال ۱۳۲۵ همه ساله در آن روز به یاد نجات آذربایجان و اعاده حق حاکمیت ایران بر آن خطه جشن گرفته شد. نه تنها ایرانیان باید پیوسته به یاد این روز باشند بلکه تمام ملل آزاده جهان نیز بایستی این واقعه تاریخی را به خاطر سپرده و فراموش ننمایند.
ساقیا لبریز کن اکنون که ماه آذر است
ساغرى ز آن آب آذرگون که بس جان پرور است
باده پیش آور، که در آذرمه فرخنده فال
ملک «آذربایجان» آسوده از شور و شر است
هر که را امروز مى بینى زغمخواران ملک
شاد و خندان است و او را حال، حالى دیگر است
بى خلاف امروز از شادى نمى گنجد به پوست
هر که را شور وطن، جوشنده در مغز سر است
خاصه «آذربایجانى» ساز عیش آرد به چنگ
چون رها از چنگ دزد و جانى و غارتگر است
شکر ایزد را که این نیکودیار دلفروز
پاک از لوث وجود خائن بدگوهر است
***
شرح قتل و غارت یغماگران بى وطن
داستانى دلخراش و قصه اى حزن آور است
دسته اى دزد و مهاجر، فرقه اى پست و پلید
خواستار قطع این خرّم دیار از کشور است
محفل مردم کشانِ غول پیکر، جابه جاى
بى گمان مانند زهرآلوده کام اژدر است
کوچه ها تاریک و وحشتزاى و آغشته به خون
خانه ها ویران و دهشت خیز و بى بام و در است
این همه زاییده قومیست بدخواه و عَنود[۱]
کِش گروهى خائن و دزد و حرامى سرور است
قائد بى ننگ و عارش، آشنا را خصم جان
سرور بى بند و بارش، اجنبى را چاکر است
پیشه اش درّنده خویى، دکّه اش دام هلاک
وآنگهى در راست بازارِ خطا، «پیشه ور[۲]» است
دین او حقد و حسد، منظور او کین و عناد
کیش او زور و ستم، معبود او سیم و زر است
لشکر ایران به میدان تاخت اکنون وین گروه
همچو روباهى گریزان از برِ شیر نر است
تانک در صحرا به سان ابر مى بارد فشنگ
توپ در هامون طنین انداز، همچون تندَر است
لاجرم زآن دودمان جیش «فدایى»[۳] هرکه بود
جمله زى خارج گریزان همچو دود از مجمر است
هر خیانت پیشه را آخر چنین باشد سزاى
لعن مردم خائن بى آبرو را کیفر است
***
مژده این نصرت اندر گوش یاران دلنواز
لیک در چشم رقیبان، همچو نوک نشتر است
بار دیگر ثابت آمد کآسمانى ملک جم
جاودان در برج استقلال، تابان اختر است
بار دیگر امتحان شد کاین گرامى سرزمین
روسپید از آزمایشهاى چرخ اخضر[۴] است
آرى آرى روسیاهى، فرعِ کافر مسلکى است
روسپید است آنکه مستظهر به لطف داور است
این همان مُلکیست کاندر تیره ادوارکهن
در بُروجِ[۵] سرورى، رخشنده مهر خاور است
عاقبت جبران کند ننگ شکستِ «داریوش»
گر زمانى روبه رو با حمله «اسکندر» است
***
هست «آذربایجان» سرمنزل آزادگان
مهر ایران، گردن آزادگان را چنبر است
این گرامى خطّه ایران را برازنده سریست
سر، بهر جا رونماید، همعنان پیکر است
نى شگفت آید گر ایران را بود خدمتگزار
پور صاحبدل همانا مام خود را یاور است
نى عجب باشد که گردد گِرد او پروانه سان
چرخ اندرکارگه گَردنده حولِ محور است
این نه جاى غم که باشد مردم اش ترکى زبان
«آرى آرى همدلى از همزبانى خوشتر است»
نام ایران اهل آنجا را بود نقش ضمیر
این حقیقت مر جهان را ثبت اندر دفتر است
باستانى خطّه زرخیزِ آذربایجان
تا جهان بوده ست و خواهد بود ایران را سراست
روز عیش و شادمانى همنواى میهن است
گاه سوگ و اشکبارى غمگسار کشور است
خشک بادا ریشه عمر خیانت پروران
تا به باغ و بوستان شاخ درختان را بر است
طبع موّاجت «ادیبا» بس گهرزایى نمود
آفرین بر بحر طبعى کاین چنین پهناور است
——————————————-
[۱]. عنود: دشمن سرسخت[۲]. پیشه ور: اشاره به سید جعفر پیشه ورى ست که خواستار تجزیه آذربایجان از ایران و الحاقش به روسیه
شوروى بود!
[۳]. جیش فدایى: سپاهیان حزب دموکرات آذربایجان.
[۴]. اخضر: سبز رنگ
[۵]. بروج: برجها