تختی انسانی روشناندیش، آزادیخواه و طالب عزت ملی و بلند نامی ایران بود
در گردهمایی جبهه ملی ایران در ابنبابویه ۱۷ دیماه ۱۳۵۸ خورشیدی – به یاد در سالروز مرگ غلامرضا تختی
سروران بزرگوار، دوستان گرامی، هموطنان ارجمند
این قطعه خاک در بسیط زمین و اقطار ربع مسکون به وجه خاص مورد اعزاز و تکریم و منظور نظر گوینده حقیر است!
اینجا مزار شیخ صدوق ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بی موسی بن بابویه قمی محدث و فقیه بزرگ شیعی قرن چهارم، متوفی به سال 318 هجری قمری صاحب تصنیفات مشهور در فقه و حدیث است.
اینجا قرارگاه شاعر بیقرار بخون تپیده میرزاده عشقی است.
اینجا حکیم بلند همت وارسته زوارهای میرزا ابوالحسن جلوه (متولد در ذیقعده 1238 ه . ش در احمدآباد کجرات – متوفی در ذیقعده 1314 ه . ش در تهران) آرامگاه دارد.
اینجا نویسنده و لغوی بزرگ، شاعر بدیع بیدار توانا، علیاکبر دهخدا، یار دیرین و تأیید کننده راه و رسم مصدق، خفته است؛ استاد گرانمایهای که در سن 74 سالگی با تن رنجور در شدت سرما او را به فرمانداری نظامی بردند و سپس خسته و نیم جان بازگردانده، در برف یخبندان به پشت در خانهاش، بیآنکه اهل خانه را خبر کنند، انداختند و رفتند؛ بزرگواری که هنوز گوشهای ما به نشید نغز و فصلالخطاب فکرت افزای حشمتآمیز اوست:
ای مردم آزاده کجائید کجائید
آزادگی افسرد بیایید بیایید
در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانند
مقصود از آزاده شمایید شمایید
بسیار مفاخر پدرانتان و شمار است
کوشید که یک لخت بر آنها بفزایید
بس عقده گشودید باعصار و کنون هم
این بسته گشائید که بس عقده گشائید
اینجا آرامگاه کشتهشدگان سیام تیر 1331 است که پایداری و وقار و تحمل و جانبازی ایشان همگان را به شگفتی واداشت و در حالیکه از هر طرف آواز احسنت میشنودند، با تیر نابکاران بخاک افتادند و با خون خود نوشتند: «یا مرگ یا مصدق!» مصدق بزرگ، رهبر عالیقدر و سرور دوستان وفادار ما که آخرین وصیتش خفتن در همین مطاف است؛
هرچه بکوشم که حدیث تو نگویم
ز اول سخنم نام تو اندر دهن آید!
اینجا تربت دکتر حسین فاطمی است که با آخرین پیام دشمن شکار خود به همه درست همّت و ثبات آموخت و با مرگ جانگدازش چه خون که در دل یاران مهربان انداخت!
اینجا آخرین پایگاه آزادیخواه راستین، کوشا و دلیر، محمد اسماعیل کریمآبادی است.
اینجا خفتنگاه فقید کرم و وفا، حاج محمد حسن شمشیری است؛ رادمردی که در یکی از ماههای پایان عمر پرثمر خویش، با سؤالی حسرتآمیز به من گفت: آقا بیش از پنجاه سال است که سخن از «آزادی» می شنویم و در راه رسیدن به آن میکوشیم، آیا عاقبت به آن خواهیم رسید ؟
گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال
گه صبر همی گفت که ای آه تو مخروش (سنائی).
تا بپالاییم صافان را ز دُرد
چند باید عقل ما را رنج برد! ( مولوی ).
اینجا پدر و مادر و خواهر و بیست و پنج تن از خویشان و منسوبان من آرمیدهاند؛
این نفس جان دامنم بر تافتست
بوی پیراهان یوسف یافتست
کز برای حق صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوش حالها ! …
باری، اینجا گورخانه مرد امروز ما «جهانپهلوان غلامرضا تختی» است!
به ببینید که در این گوشه خاک مقدس که سر فخر بر آسمان میساید چگونه محمد و علی و حسن و حسین و رضا گردآمدهاند !
حاضران ارجمند! شما در اینجا در پیرامون خود این خموشان سخنگو را که نام ارجمندشان زیب دفتر زندگانی و زندگان حقیقی است، با هزاران تن که صدها سالست روی در نقاب خاک کشیدهاند بی تذکّر و تذکار نام، با دیده دل میبینید یا در عالم خیال به خاطر روشنبین میآورید که سعدی آسان بشما میگویند :
خاک راهی که برو میگذری ساکن باش
که عیونست و جفونست و خدودست و قدود! (سعدی)
سر بر آر از گلشن تحقیق تا در کوی دین [حق]
کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن! (سنایی).
راستی در اینجا چه مایه فضایل اخلاق و ادب و علم و هنر باید جست!
در این روزگار و در هر روزگار، در این آموزشگاه بزرگ، بصورت دلگیر و بمعنی روحانی، از پیران و جوانان در خاک خفته، چه درسهای فزاینده و پاینده آزادگی و مردانگی و شهامت، حتی شهادت، باید آموخت! چه عظمت و حشمتی در این خاک نهفته، نه بل پدیدار، و چه قدرت و بینیازی در این ضعف و سکنت ظاهری نهان، نه بل آشکار است! فاعتبروا یا اولی الابصار !
ما اگر از کردار چنین مردان، راه حسن عاقبت را نیاموزیم و حماسه قوت و اقتدار معنوی را در کتاب اندوهشکن حیات آنان نخوانیم، یا این معنی را از صحایف ایام در نیابیم، از گرانجانی و کور ذهنی، زندگان عقل مرده خواهیم بود!
امروز، ما پس از دوازده سال در این مکان معلّی به منظور گرامیداشت یاد «غلامرضا تختی جهانپهلوان» که نام ایران محبوب را در ورزشگاههای بینالمللی بلندآوازه ساخت، فراهم آمدهایم و همه در حالیکه چشم بر تربت عزیز او داریم، یکدل و یکزبان به ستایش صفات و فضایل او همداستانیم.
پهلوان ما در شهریور 1309 ه . ش در خاندانی متوسط در خیابان خانیآباد دیده به جهان گشود. تحصیلات دبستانی و دبیرستانی را در تهران به پایان رسانید و با دلبستگی وافر روی به ورزش آورد و بسیار زود به میدان کشتی آمد و بر حریفان چیره گشت. در سالهای 1336 و 1337 و 1338 پهلوان کشور شناخته شد. چند بار در المپیکها قهرمان دوم کشتی آزاد المپیاد گردید تا در المپیاد 1335 ( 1956 م ) در ملبورن بر جمیع حریفان فائق آمد و پرچم افتخار ایران را به اهتزاز درآورد. در سال 1337 ( 1958 م ) در توکیو قهرمان اول وزن هفتم کشتی آزاد آسیا شد و در سال 1338 ( 1959 م ) در مسابقات کشتی جهانی در تهران قهرمان اول وزن هفتم جهان گردید و در سال 1340 ( 1961 م ) در یوکوهاما ( ژاپون) دیگربار قهرمان اول وزن هفتم جهان شد.
منظور جامعه ورزشکاران ایران که مزایای خَلقی را با مکارم خُلقی همراه میخواهند و با ترتیب چنین اجتماع والائی همت گماشتهاند، بیشتر یادآوری یا عرضهداشت خصلتهای معنوی تختی است. شما به اینجا آمدهاید که با حضور خود این ارزشهای عالی را تقدیر و تأیید کنید. اکنون دیگر سخن در نیروی جسمانی او محلی ندارد.
تهمتن فروخفت در تیره خاک
کنون روز ناورد و پیکار نیست
تختی ادامهدهنده سنتهای نیکوی اخلاقی پهلوانان بزرگ ما، همچون پهلوان محمود خوارزمی معروف به پوریای ولی ( م 722 ه . ق ) و در قرن اخیر حاج سید حسین شجاعت معروف به رزاز متوفی در نهم اسفند 1320 ه . ش که در همین سرزمین آرمیده است، بود. پهلوان ما مردی آزاده و جوانمرد و فروتن و بردبار و محبوب و مهربان و راستگو و درستکار و بیآلایش و بزرگمنش و قانع و پایدار در دوستی و جامع زورمندی و بیآزاری و از دوروئی دور و بری بود. با صفای باطن در حمایت از مظلومان و مستمندان میکوشید.
او انسانی روشناندیش و آزادیخواه و طالب عزت ملی و بلند نامی ایران بود و به همین سبب مجذوب شهامت و حُسن سیاست و روشنبینی و خلوص نیت پهلوان سیاسی عصر «دکتر محمد مصدق» شد. در سال 1339 رسماً به «جَبهَه ملی دوم ایران» پیوست و در واقعه زلزله بوئین زهرای قزوین با کوشش های جبهه ملی در تخفیف رنج مردم مصیبت زده با نیت خدمت به خلق، نه مردمفریبی، همکاری مؤثر نمود و برای درخواست کمک به میان همشهریان خود رفت و میلیونها بسود آسیبدیدگان گردآورد. در دی ماه 1341 [4 لغایت 11 دیماه] در کنگره جبهۀ ملی عضویت یافت. اما آنگاه که راستی زشت میشود، دروغ باید زیبا شود [ از فیلم دیمیتریوس و گلادیاتورها ] در قحط سال مردمی و مردانگی، آن شیفتگی و این دلبستگی در آن ایام، که روزگار محنت عقل اخلاقش باید خواند، سرآغاز درد و بیبلائی شد که بر او وارد کردند و درست در همین کشاکش آزمون بود که جوهر شهامت اخلاقی و قدرت معنوی او به نحو شایسته و زیبنده جلوهگری نمود.
آزادمرد ما که یک چند در آزادی ظاهری تا پایان زندگی بر سر پیمان خود با مردم و جَبهَۀ ملی پایدار ماند.
از عهدة عهد اگر برون آید مرد
از هرچه گُمان بَری فزون آید مرد (مولوی)
رنج دید و تحمل کرد و در تقدم فضایل بر رذایل و مبارزه با شرّ، عاقبت جانش را در این راه گذاشت … .
مرگ، ناگهان تختی را در سن 37 سالگی ربود و ما را از ثمرات وجود آن جوانمرد آراسته به سجایای اخلاقی و طینت پاک و فطرت عالی محروم ساخت و این امر مایۀ تاسف همگان شد، ولی به حقیقت چه بسا کیفیت زندگی به حساب می آید نه کمیت آن.
گر عمر تو باشد به جهان تا سیصد
افسانه شمر زیستن بی مر خود
باری چو فسانه می شوی ای بخرد
افسانه نیک شو نه افسانه بد ! (باباافضل کاشانی)
جهان آزمایش شایستگان است.
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد
درد باید عمر سوز و مرد باید گامزن !
آری! درد باید عمر سوز و مرد باید گامزن !
للّهِ دَرُّ النائِباتِ فَّإنُّها
صَدَأ اللِّئام و صیقَلُ الأحراَر
آفرین بر درد بادا، زآنکه درد آرد پدید
مرد کممایه را زازاد بر وجه حَسَن.
آفرین طرفه معجونی است محنت زانکه هست
فضل و سالاریّ مردم مرتهن اندر محن
( غلامحسین صَدیقی )
تختی نسبتاً جوانسال بود و از دانش بهره وافر نداشت، لکن در اخلاق به حدّ والائی رسیده بود. یک لحظه بیاندیشیم که چنین مردی که داعیۀ آموزگاری نداشت، در سیره و شیوه زندگی به ما چه میآموزد :
گذشته از صفات و فضایل شخصی و اجتماعی که در گفتار و رفتار و کردار تختی ظهور مینمود و نیاز به ذکر شواهدی از آنها نیست، او در سیاست مردی آزادیخواه و پیرو دکتر مصدق و تابع اصول درهم فشردۀ افکار آن بزرگمرد بود، افکاری که در جَبهَه ملی دوم ادامه و گسترش یافت و طرفدارانش در راه تحقق آن با دستگاهی که به گفته سر و سالارش بازنمای ظلم و فساد و اختناق بود [ قول شاه ] درافتادند و با ایمان به اینکه در وصول به شاهد مقصود: کشید باید رنج و چشید باید درد، بارها و سالها رنج را خریدار آمدند، آزارها دیدند و محنتها کشیدند و نسبت به آراستن فروع و ضایع ساختن اصول همواره در مقام اعراض و اعتراض پایدار ماندند و اندیشۀ رشید آزاد خود را مستمراً به نحو خستگیناپذیر به سوی کمال مقدور ساختند. تختی در این مراحل با اخلاص عمل گام بر میداشت.
در حادثه دردناک و خونبار پانزدهم خرداد 1342 که ما در بازداشتگاه قصر و قزلقلعه گرفتار بودیم و فریاد اعتراضمان علیه ستمکاریها و نابسامانیها بلند بود، تختی درست در این هنگام با عضویت در هیئت اجرایی موقت، وظایف دشوار خود را با شایستگی انجام میداد و هیچگاه قصور و فتوری در روش مبارزۀ او روی ننمود. بسیار بجاست که این روش ستودۀ آموزنده در ثبات قدم و کوشش و امیدواری و حتی از خودگذشتگی مورد تکریم و ادامه و تعقیب واقع شود … .
وقت آن است که در این دقایق عزیز و مکان مقدس وقت را غنیمت شمرده از اینجا با خلوص نیت و تعظیم و احترام به پیران و جوانانی که دلهایشان آکنده از مهر ایران است بگویم:
سلام بر آنانکه میدانند والاترین و زیباترین و دلاویزترین و جنبشانگیزترین و شوقآمیزترین مفهومی که بشریت در عالم هستی و تاریخ طولانی پرفراز و نشیب خود به آن پرداخته و در درک آن کم و بیش کوشیده، مفهوم «حق» است، با اعتقاد راسخ به اینکه : «آخر چیره نبود جز که خداوند حق»
سلام بر پویندگان راه صلاح و راستی، آنانکه در طول صد سال اخیر آرامش و آسایش را بر خود حرام کردند و جان گرامی را در رسیدن به مطلوب به چیزی نشمردند، کشته شدند و اکنون چه بسا از نام و خاکشان اثری پدیدار نیست !
سلام بر مبارزان که دیو استبداد و خودکامگی را بهر صورت و در هر جا بزانو درآوردند و پشتیبان و پناهگاه «آزادی» که آنرا پر ارجترین و گرانمایهترین مواهب میشمردند شدند.
سلام بر آنانکه به مظاهر انسانیت و ارزش آدمی احترام میگذارند.
سلام بر پیروان عدل و انصاف که دربارۀ دوست و دشمن با رعایت اصل مردانگی داوری کرده و میکنند.
سلام بر آنانکه بزرگ نمودن خود را در کوچک کردن دیگران نمیدانند !
سلام بر آنانکه حوادث را دیگرگون جلوه نمیدهند، به کتمان حق نمیپردازند، حق میگویند و تمامی حق را میگویند و جز حق نمیگویند و مردم عامی را که ذهن آسانپذیر دارند، اغراء به جهل نمیکنند !
سلام بر آنانکه از تعصب گریزانند و آن را استعفای از تعقل میشناسند و از سَموم روانکاهِ حقیقت اوبارِ آن بلای دهشتناک می گریزند !
سلام بر آنانکه با باطل همه جا و همه وقت و بهر صورت میستیزند و این ستیزگی را تکلیف اخلاقی و مردمی خود میشمارند !
سلام بر آنانکه از اهواء و اغراض پست، به حد امکان دوری جسته آن را نوعی بیماری روحی دانسته با داروی راحترسان عقل به درمان آن میکوشند!
سلام بر آنانکه چشم حقبین و گوش حقشنو و ذهن خبرگیر و حقجوی خود را بکار میاندازند
1 – از جمله کتاب من لا یحضره الفقیه، معانی الاخبار، عیون الاخبار الرضا (بنام صاحب بن عباد)، اکمال الدین، کتاب التوحید …، و در اواخر عمر در ری متوطن بود؛ رش : لغتنامة دهخدا، ابنبابویه.
درود بر شما زنان و مردان حقگزار که امروز همچون سالهای پیش به احمدآباد آمدهاید تا آرامگاه یک ایرانی شرافتمند و یک انسان بزرگ یعنی روانشاد دکتر محمد مصدق رهبر جبهه ملی ایران را گلباران کنید و برای شادی روحش فاتحهخوانی نمایید.
سلام بر شما که گرامیداشت خدمتگزاران واقعی و یکدل را از یاد نمیبرید و به اصالت و اخلاص آنان در راستی و درستی و خدمت به ایران عزیز ارج مینهید و صحه میگذارید.
درود به شهیدان جنگ ایران و عراق که در راه حفظ تمامیت میهن گرامی جان سپردند و گوی افتخار از میدان زندگی به در بردند.
دکتر مصدق کیست که سالهاست نام و آوازهاش در فضای سیاست طنینانداز است و کتابها به نامش منتشر میگردد؟
دکتر مصدق تکسوار دلیری بود که از میان گرد و غبارِ برخاسته از تاخت و تاز سواران قرون و اعصاری ایران، برای پاسداری وطن سر بهدرآورد و به میدان تاخت تا بار دیگر نشان دهد که ایرانی در برابر تجاوز و تعدی بیگانگان و استعمار و استبداد قد برمیفرازد و با مشت آهنین متجاوزان را به سختی در تنگنای شکست میاندازد.
او به یاری خدا و با ارادهی پولادین و پشتیبانی بیدریغ ملت، نهضت ملی کردن صنعت نفت را رهبری کرد و ملتی را که در کمال نیازمندی، منابع ثروتش دستخوش چپاول بیگانگان بود از فقر و فاقه نجات بخشید و نتیجهی این اقدام بزرگ بود که بهرهاش عاید کشورهای نفتخیز و استعمارزدهی آسیا و آفریقا هم گردید؛ او با طرد شرکت نفت انگلیس نه تنها نفوذ اقتصادی «بریتانیا» را در کشور برانداخت بلکه به سلطه سیاسی او نیز خاتمه داد و گفت: «ما دیگر حاضر نیستیم این پایگاه سیاست استعماری را در کشور خود باقی گذاریم.» هرکس ادعای مخالفت با امپریالیزم را دارد اگر در قول خود صادق است باید مصدق را تصدیق کند و او را گرامی شمارد. چنانکه فیالمثل ما «گاندی» و «نهرو» و «لومومبا» را تحسین میکنیم و عزیز میداریم و این لازمه همفکری و همعقیدتیست. پس از دفع و رفع شرکت نفت به وسیلهی این بزرگمرد لازم است گفته شود که دادن هر امتیازی از بابت نفت به شرکتهای خارجی، چنانچه منطبق با قانون ملی شدن صنعت نفت نباشد از نظر ملت مردود و از لحاظ حقوقی منسوخ خواهد بود و جای سؤال است که چرا متن قراردادهایی که این روزها درباره نفت و گاز بسته میشود برای آگاهی عموم منتشر نمیگردد.
محبوبیت مصدق از آن جهت بود که به اصالت حق و قانون و اهمیت آزادی معتقد و به حاکمیت ملی و مردمسالاری سخت پایبند بود و نسبت به احزاب و مطبوعات آزاد علاقه داشت؛ هرگونه توهینی را دربارهی خود از سوی روزنامهها و مجلهها تحمل میکرد و هیچگاه در برابر آن واکنشی نشان نمیداد. او از ستایش و چاپلوسی بیزار بود؛ چنانکه اجازه نداد مجسمهاش را بریزند یا عکس و تصویرش را بر در و دیوار بیآویزند.
ما با بزرگداشت مصدق میخواهیم به جوانان مملکت الگو و معیار درستکاری و وطنخواهی بدهیم تا بدانند حقوق خدمتگزاران میهن پامال اغراض نخواهد شد و نور خورشید را به گل نتوان اندود.
ما از گرامیداشت مصدق قصد بت تراشی نداریم زیرا او خصلت بت شکنی داشت و بت شکن راستین خود نباید بت بشود. ما مصدق را عاری از نقص و مبرّا از خطا نمیدانیم اما میدانیم که حاصلجمع گفتار و رفتار و عملکردش او را در تاریخ سیاسی معاصر نماد یک پیشوای ملی قرار داده و این سکّه در دنیا به نام او ضرب شده است.
او یک ایرانی اصیل و مسلمان راستگو بود که جز به حفظ مصالح مردم نمیاندیشید و همچون پیشوایش حضرت علی علیهالسلام از اسراف در بیتالمال جداً پرهیز داشت و در هزینههای دولتی گاهی از صرف مال خود دریغ نمیکرد.
اینک جبهه ملی که خاستگاه افکار و اهداف مصدق و پرچمدار ملی کردن صنعت نفت بوده، دنبالکننده نظریات و آمال ملی وی در انطباق با مقتضیات زمان است. جبهه میداند که امروز در دنیا چه میگذرد و جهان امروز چه مقتضیاتی دارد و غافل نیست که سیاست نامنطبق با اوضاع و احوال زمان چه زیانهایی در بردارد و واقعیتهای زمانی را در به کرسی نشاندن افکار و مقاصد نمیتوان نادیده گرفت.
جبهه ملی حکومت را از آن ملت میداند و جز با ارادهی ملی هیچگونه حکومتی را به رسمیت نمیشناسد و مشروعیت هر حاکمیتی را موکول به تأیید ملت میشمارد.
ما اشتراک در سرنوشت و مقررات ملت را مستلزم وجود تشکلهای صنفی، دانشجویی، سندیکاهای کارگری، کانونهای فرهنگی، شوراها و نهادهای مدنی و اجرای تام و تمام قانون میدانیم. نسبت به حال و آیندهی جوانان کشور معتقد به ایجاد تسهیلاتی تأمین کننده برای رفاه و آسایش آنان هستیم. به جوانان مملکت که مایهی امیدواری آینده هستند باید میدان داد تا نیرو و فکر و توان خود را با خیال آسوده به کار اندازند و ریشهی زبونی و نیاز و سرگشتگی را خشک سازند. تأمین استقلال دانشگاه و رسیدگی به احوال دانشجویان از اهمّ کار هاست. ما انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را به طور مستقیم حق ملت میشماریم و هرگونه نظارت قیممآبانه را در سلب آزادی انتخاب که حق مردم است، به هیچ روی نمیپذیرم؛ پیرایش قانون اساسی را نیز از تضادها و کاستیها طلب میکنیم.
صحت و درستی آنچه را سالهای متمادی جبههی ملی برای اتخاذ روشهای صحیح به منظور حفظ و صیانت حقوق ملت و سربلندی کشور گفته و نوشته است اکنون به ثبوت رسیده و روشنفکران این زمان همان را میگویند و همان را درست میخوانند. و انتخابات دوره ی ششم مجلس گواه صادق بر این مدعاست.
احتراز از خشونتگرایی و استبداد و طرد قدرتهای جنبی و آشوبطلب و فشار که باعث آزارمندی و ایجاد بینظمی میشود و موجب بیزاری و تنفّر جامعه میباشد و نیز اجرای بی چون و چرای قانون و پاکسازی ادارات، خاصه دادگستری، از فساد و دستنشاندگی و احترام به اقتدار قوه قضاییه و قوه مجریه مورد تأکید ماست.
توسعهی سیاسی، که مستلزم همگامی با توسعهی اقتصادیست و همچنین جلوگیری از تورم و فراهم آوردن موجبات رفاه و معاش مردم است، باید سرلوحهی اصلاحات قرار گیرد. مدعیان اصلاح طلبی باید حسابرسی به ثروتهای بادآوردهی عناصر وابسته به حاکمیت و رفع اختلاف بسیار فاحش طبقاتی و چپاولگری در نهادها و مؤسسات دولتی و نیمهدولتی را جزء مهمترین وظایف خود بدانند و در ایفای این وظیفه کوتاهی نورزند.
دولت باید دربارهی پیگیری جنایات ننگبار و فجایعی که در ظرف این چند سال به وقوع پیوسته خودداری نکند و از حدوث امثال و مانندههایش که دامن نظام را آلوده میسازد به شدّت پیشگیری نماید. وقت ما کم است و سخن بسیار.
در پایان با این دو بیت عرایض خود را پایان میدهم:
پر آوازه میخواهم ایرانزمین / وزینروست بر وی ثناخوانیام
که هرکس که گوید تویی از کجا؟ / دلیرانه گویم که ایرانیام
در زادروز “حسین راضی” دبیرکل فقید حزب مردم ایران و از رهبران جبهه ملی ایران و بنیانگذاران نهضت خداپرستان سوسیالیست یادنامه ایشان که سالیان قبل به نشر رسیده است دوباره باز نشر می گردد.
حسین راضی در هفتم اذرماه 1307 در خانواده ای مذهبی و وطن دوست بدنیا امد. جنگ بین الملل دوم وی را به وادی سیاست کشاند. در این زمان 11 سال داشت.
خود در این باره در خاطراتش می گوید:
در سال 1318 که جنگ دوم جهانی شروع شد 11 ساله بودم وارد سیاست شدم. پدرم مردی روشن فکر و با سابقه بود. رادیوی بزرگی داشت که با ان اخبار دنیا را می گرفت. من هم می نشستم پای اخبار و باهمان سن بسیارکم اخبار را برای اهل محل بازگو می کردم و نظریات خود را نیز می دادم.
از سال 1322 و در ایامی که ایران عرصه تاخت و تاز قوای اشغالگر و ایادی داخلی انها و به تبع ان ایدئولوژیهای وارداتی شده بود شخصیت ازادی خواهی ایران دوستی ظلم ستیزی و عدالت طلبی راضی وی را وارد صحنه پیکارهای اجتماعی کرد.
عبدالکریم انواری یکی از برجسته ترین حقوقدانان و از اعضای فعال جبهه ملی ایران است که به دنبال تکفیرجبهه ملی مجبور به ترک میهن شد و زندگی سیاسی خود را در خارج از کشور با استقلال و آزادی تمام و با اتکا به راه و روش محمد مصدق ادامه داد و هر وقت لازم بود از بیان کلام حق خودداری نکرد. این کتاب به غایت در همین راستاست.
نقش جبهه ملی ایران در تاریخ معاصر ایران بر مردم و صاحبنظران سیاسی و اجتماعی میهن ما پوشیده نیست. عبدالکریم انواری در بحبوحه انقلاب اسلامی در مسئولیت خطیر دبیر شورای مرکزی جبهه از نزدیک شاهد و گزارشگر حوادثی تاریخی بوده است .
در ۳۳ سال گذشته مناقشات مستمری بین ملیون ایران از یکطرف و سلطنت طلبان و طرفداران دکتر شاپور بختیار از طرف دیگردر جریان بوده است و هریک با گمانه زنی های بی پایه نتیجه گیریهائی بنفع خویش کرده اند. اکنون برای اولین بار برمبنای اسناد و صورتجلساتی که منحصرا در اختیار مولف کتاب بوده واقعیت جریانات مربوط به نقش جبهه ملی در انقلاب و اخراج دکتر شاپور بختیار از این جبهه پیش روی خواننده قرارداده شده است
انتشار جلد دوم خاطرات اصغر پارسا به مناسبت سالگرد ۲۵ خرداد ۱۳۶۰
اصغر اصغرزاده پارسا (۱۲۹۴ – ۱۳۸۵) از جمله رجال و دیپلماتهای پیش از نَهضَت ملّی ایران بود، که پس از نَهضَت ملّی نه تنها از کار خود در وزارت خارجه کناره گرفت بلکه با آغاز نَهضَت ملّی دکتر مصدق در راه این نَهضَت قرار گرفت و خود از پیشگامان این نَهضَت شد. ایشان در آغاز دولت دکتر مصدق از مدافعان حقوقی حقّ ایران در دادگاه لاهه بود. با توجه به باورش به این نهضت دموکراتیک، از وزارت خارجه استعفاء داد و از شهرستان خوی کاندیدا و به مجلس هفدهم راه یافت. در سنگر مجلس شورای ملّی از یاران و مشاوران جوان دکتر مصدق بود. او سخنگوی فراکسیون جبهه ملّی ایران در مجلس هفدهم بود که در تیرماه ۱۳۳۲ از مجلس استعفاء داد. فردای کودتای ننگین ۲۸ مرداد مدتی در خوی مخفی و سپس دستگیر شد. پس از رهایی پیکار خود را با نظام مستبد پهلوی در سنگر نَهضَت مقاومت ملّی ادامه داد و نشریه مخفیانه راه مصدق به همراهی یارانش منتشر کرد.
پارسا در سال ۱۳۳۹ از بنیادگذاران جبهه ملّی دوم ایران و از اعضای منتخب کنگره در هیأت اجرایی بود. او یکی از بنیادهای نهضت ملّی دکتر مصدق را جدایی دین از حکومت میدانست. ایشان در اریبهشت ۱۳۵۸ پس از استعفای دکتر کریم سنجابی به عنوان سخنگو به جبهه ملّی ایران پیوست. وی همچنین مدیر مسئول نشریه پیام جبهه ملّی بود. نشریه ای که در تاریخ روزنامهنگاری یکی از نقاط عطف بود.
در این ایام جبهه ملی ایران بیش از هر جریانی خطر استقرار استبداد را با جان و دل حس کرد و بطور بنیادین با آن پیکار کرد و پارسا در سن بالای شصت سال مانند ایام جوانی خود در نهضت ملّی، یکی از اعضای راست قامت بود. مقالات و سرمقالات محکم او در همان زمان مؤثر ودر حال حاضر حائز اهمیت است. همین نگاه روشنگرانه وی در راه استقلال و آزادی و حاکمیت ملّت و جدایی دین از دولت بود که پس از ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ در تیررس دستگاه سرکوب بود، پس از ۲۵ خرداد شصت نزدیک به ۲۰ ماه در اختفاء و در نهایت دستگیر و در شرایط دشواری بیش از دو سال در حبس بود. بهرغم فشار سنگین هیچگاه تن به مصاحبه و اعتراف نداد.
کتاب خاطرات او به نام «فرزند خصال خویشتن» حاوی زندگی تیتروار وی است. بخش پایانی زندگی وی که از خرداد شصت و زندانی آن رادمرد ملَی و مصدقی است، امکان نشر نیافت و اکنون همراه یادنامهای توسط کمیته انتشارات جبهه ملّی ایران به شکل محدودی منتشر میشود.
بلا تردید خشت اول انقلاب
سال ۵۷
در ایران، در روز ۲۸
مرداد ۱۳۳۲
بر زمین نهاده شد.
زمانی که حاکمیتی با کودتای طراحی شده به وسیله دستگاه های اطلاعاتی انگلیس
وآمریکا وبا برکناری دولت ملی مصدق، بر اریکه قدرت نشست واز همان آغاز کارش، مورد
خشم و تنفر ملت ایران قرار گرفت.
حاکمیتی که با اتخاذ سیاست مشت آهنین و سرکوب مردم و زیر پا نهادن قانون اساسی
مشروطیت و تجاوز به حقوق وآزادی های ملت وارتکاب انواع فساد و تسلیم در مقابل
سیاست های بیگانه، خود عامل اصلی و موثر در سوق دادن ملت ایران به سوی یک انقلاب
گردید.
اگر عوامل و طرفداران
رژیم پادشاهی ادعا کنند که انقلاب ایران یک توطئه جهانی، از طرف قدرت های بزرگ
بوده و از کنفرانس گوادلوپ و شواهدی دیگر یاد کنند، باید از آنها پرسید که آیا
بدون زمینه نارضایتی عمومی و مخالفت فراگیر ملت ایران با آن رژیم، کدام توطئه ای
می توانست با آن وسعت و شدت شکل بگیرد و طومار آن حکومت تا بن دندان مسلح با ارتش
چند صد هزار نفری و آن دستگاه های امنیتی گسترده را در هم بپیچد؟
کیست که نداند و نپذیرد که در انقلاب ایران سراسر این کشور علیه رژیم سابق به پا
خاسته بود. و علاوه بر پایتخت و تمام شهرهای بزرگ و کوچک، حتی در روستاهای کوچکی
هم که کمتر از هزار نفر جمعیت داشتند، تظاهرات ضد رژیم پادشاهی به منصه ظهور می
رسید. و آیا به جز اعمال و رفتارهای ناصحیح آن رژیم هیچ عامل دیگری میتوانست موجب
آن نارضایتی عمومی و آن جنبش همگانی بشود؟
در انقلاب ایران اقشار مختلف مردم در اعتصابات و اعتراضات و تظاهرات شرکت داشتند.
دانشگاهیان در سراسر ایران، اعم از استادان و دانشجویان، پزشکان در اکثر بیمارستان
های کشور تا جائیکه بسیاری از بیمارستان ها به محل تجمع معترضین و کانون های
انقلاب تبدیل شده بودند، بازاریان واصناف در اغلب شهر ها، روحانیون و هیئت های
مذهبی، کارمندان ادارات وسازمان های دولتی وبانک ها، کارگران کارخانه ها و کارگران
تاسیسات نفتی، بدنه ارتش وسربازان ونیروهای نظامی به ویژه پرسنل نیروی هوائی و
سرانجام فرماندهان ارشد ارتش نیز در روز آخر با اعلام
ایرانیان خارج ازکشور در
کشورهائی مانند آلمان غربی، آلمان شرقی، هندوستان، اطریش، هلند، بلژیک، دانمارک،
فرانسه، ایتالیا، انگلیس وآمریکا تظاهرات وسیع علیه رژیم پادشاهی بر پا میکردند که
در برخی از آن ها صدها وبلکه هزاران نفر ایرانی شرکت داشتند.
به عنوان نمونه در روز ۱۰
آبان ۵۷
در تظاهرات ایرانیان مقیم لوس آنجلس صدها تن ایرانی برعلیه رژیم شاه تظاهرات نموده
و با پلیس آمریکا درگیر شدند که طی آن تظاهرات، چهل نفر زخمی شده و ۱۲۰
نفر بازداشت گردیدند.
علاوه بر قشرهای مختلف مردم، احزاب و تشکل های سیاسی و سازمان های مدنی مانند
کانون نویسندگان ایران، سندیکای روزنامه نگاران واصحاب مطبوعات، کانون وکلای
دادگستری، حزب توده وسایر جریان های چپ مثل سازمان فدائیان خلق و سازمان پیکار،
نهضت آزادی ایران، سازمان مجاهدین خلق، همه وهمه در صف انقلاب قرار داشتند.
جبهه ملی ایران نیز که هم داغ ضربات رژیم پیشین را به فراوانی بر پیکر داشت وهم به
عنوان سازمانی که جز با ملت و هم راه با ملت ایران گام برنمیدارد وهم مانند دیگر
گروه های سیاسی ونهادهای اجتماعی با هدف برقراری حاکمیتی قائل به آزادی واستقلال و
عدالت اجتماعی که علی الدوام از آن ها دم زده میشد در موضع نفی رژیم پادشاهی قرار
گرفت وپس از سال ها شعار اینکه شاه باید سلطنت کند نه حکومت، ازسلطنت اصلاح نا
پذیر عبور کرد.
واکنون سال ها پس از وقوع انقلاب در حالیکه اهداف مورد نظر مردم تحقق نیافته
ونتایج مطلوبی به دست نیامده و سوء سیاست ها و سوء مدیریت ها و فساد گسترده، کشور
را در موقعیتی قرار داده که همه از کم و کیف آن آگاهند، عده ای که بیشتر از عوامل
و طرفداران رژیم سابق هستند، از اوضاع پیش آمده سوء استفاده می کنند و در تریبون
هائی که در اختیار دارند، اصل و کلیت انقلاب را به زیر سئوال میبرند و غالبا هم میکوشند پای جبهه ملی ایران و نه
هیچ جریان دیگری را به عنوان مقصر آنچه که در ایران روی داده و روی می دهد به میان
بکشند.
و سعی میکنند خود را
درمقایسه با آنچه در کشور رویداده و میدهد تطهیر شده و منزه قلمداد نمایند.
آیا براستی اگر محصول انقلاب یک نظام پاک دست و قانون مدار و معتقد به دموکراسی و
حقوق وآزادی های سیاسی ملت و پای بند به اعلامیه جهانی حقوق بشر می بود و به زندگی
مردم و معیشت آنان و حفظ منافع ملی ایران دل می سوزاند، بازهم طرف داران رژیم
پیشین حرفی برای گفتن داشتند؟
و آیا این گونه مدعی میگشتند؟ وحال آنکه اوضاع امروز نمیتواند توجیه کننده عمل کرد
ناصحیح رژیم سابق باشد.
عوامل رژیم گذشته به خطا های بزرگ و اعمال غلط رژیم خود، از آغاز کودتای ۲۸
مرداد ۳۲
تا پایان کارشان در ۲۲بهمن ۵۷ هیچ اشاره ای نمی کنند.
آن ها زیر پا نهادن حقوق
ملت وسلب آزادی های سیاسی مردم وفساد مالی وابستگان رژیم خود وحکومت با داغ ودرفش
و زندان واعدام را به خاطر نمی آورند از اعدام های روزانه پس از کودتا، تا به آتش
کشیدن امیرمختار کریمپور شیرازی روزنامه نگار دلیر ووطن خواه در زندان در شب
چهارشنبه سوری، و به گلوله بستن دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران درکلاس درس،
و با برانکارد به میدان تیرباران بردن پیکر مجروح دکتر حسین فاطمی که در روز
بازداشت و زیر چشم ماموران شهربانی توسط چاقوکشان رژیم، کارد باران شده بود، وبه
رگبار بستن زندانیانی که دوره زندان خودرا به پایان رسانیده بودند درتپه های اوین،
و درست کردن حزب واحد من درآوردی رستاخیز وبه مردم تکلیف کردن اینکه یا به حزب
رستاخیز بیائید و یا از کشور بیرون بروید، وکشتار بی رحمانه مردم به پا خاسته را
در روزهای آخر حکومت خود در میدان ژاله تهران و در سراسر کشور، همه وهمه را به دست
فراموشی سپرده اند وبه اینکه چرا وبه چه دلایلی انقلاب ایران در زمان وقوع در سال ۵۷
یک خواسته همگانی بوده و همه اقشار وطبقات ملت وهمه احزاب و گروه های مردم در آن
شرکت داشته اند، هیچ گوشزدی ندارند.
و فراموش کرده اند که پادشاه سابق خود اولین کسی بود که در نطق تلویزیونی
استغفارآمیز و عبرت آموز خود در تاریخ ۱۵ آبان ۵۷ خیزش ملت ایران را ” انقلاب ” نامید و گفت
« من هم فریاد انقلاب شما را شنیدم ». فراموش کرده اند که پادشاه چگونه وبا چه
تعجیلی کشور را ترک نمود و مقامات رده بالای رژیمش با چه سرعتی از ماه ها قبل از
پیروزی انقلاب فرار را بر قرار ترجیح دادند.
چگونه بسیاری از مقامات
رژیم مستعفی شده وبا انقلاب هماهنگ شدند حتی رئیس شورائی که تحت عنوان شورای سلطنت
تشکیل دادند در صف استعفاء دهندگان قرار گرفت وچگونه برخی از نمایندگان مجلس قلابی
رستاخیزی از تریبون مجلس شدید ترین حملات را به آن رژیم انجام دادند. آیا اگر
کمترین پایگاه مردمی برای خود باقی گذاشته بودند به آن صورت مضمحل میشدند ؟ که
اکنون اضمحلال خود را به گردن این وآن می اندازند ؟
انقلاب ایران در یک تحلیل علمی و جامعه شناختی ده ها علت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی
داشت که بسیاری از این علل ریشه در عمل کرد نا درست ورفتار غیرمردمی رژیم پادشاهی
داشت و سرنوشتی که به آن گرفتار آمد، سرنوشت محتوم همه حکومت های استبدادی وفاسد
وبه هدر دهنده منافع ملی است. البته میتوان پذیرفت که هر یک از قدرت های جهانی هم،
جهت حفظ منافع خود ممکن است کوشیده باشند تا روی امواج تحولات سوار شوند و سعی
کرده باشند در مسیر حوادث اثر گذار باشند.
به هر روی پس از فروپاشی
کامل نظام پادشاهی وپیروزی انقلاب در روز۲۲بهمن۱۳۵۷، درایران حوادثی روی داد که آن حوادث، با
اصول اعتقادی جبهه ملی ایران هم سو نبوده و با این اصول مطابقت نمی کرد.
مهم ترین اصول اعتقادی جبهه ملی باور به دموکراسی وحقوق بشر، قانون گرائی واعتدال،
پرهیز ازخشونت وپایه ریزی استقلال واقعی واجرای عدالت اجتماعی بوده وهست، که این
باورها بارویدادهای پس از انقلاب به روشنی زاویه داشت. ولذا انتقاد واعتراض جبهه
ملی نسبت به آن رویدادها آغاز گردید. خشونت گرائی با اعدام های خارج از موازین
قانونی ومحاکمات عجولانه وبدون رعایت تشریفات قضائی، درمورد عوامل رژیم گذشته
آغازشد وبه رفتارهای انحصارطلبانه وغیردموکراتیک وتنگ کردن عرصه بردگراندیشان
ومنتقدین تسری یافت وتداوم پیدا نمود.
چند ماهی پس از پیروزی انقلاب روزی درجلسه مشترک هیئت رهبری وهیئت اجرائیه، درمورد
راه صحیح و عادلانه برخورد با عوامل رژیم سابق صحبت شد.
آقای دکترکریم سنجابی که
درآن زمان رئیس هیئت رهبری جبهه ملی بودند، این گونه اظهارنظرکردند، که موجه ترین
راه برخورد با آنان اینست که بادعوت ازشخصیت های حقوقی وقضائی شناخته شده جهانی
وهمچنین قضات شریف وپاکدامن ایرانی یک دادگاه بین المللی وزین شبیه دادگاه نورنبرگ
تشکیل شود و آن دادگاه مجموعه هیئت حاکمه رژیم پادشاهی گذشته را به دلیل زیر پا
نهادن قانون اساسی ونادیده گرفتن حقوق ملت وعدم رعایت حقوق بشر وهمکاری با
بیگانگان درکودتای ۲۸مرداد۳۲وسرکوب وشکنجه مخالفین درزندانها وفساد ودست
اندازی به اموال عمومی مورد محاکمه قرار دهد و پس از استماع دفاعیات وکلای مدافع
آنان، چنانچه دادگاه با توجه به مستندات فراوان موجود، رژیم را فاسد و خیانتکار
نسبت به حقوق ملت ومنافع ملی ایران تشخیص داد ومحکوم نمود، آنگاه وابستگان آن رژیم
برحسب درجه وابستگی ومسئولیتی که درآن حکومت داشته اند و جرم هائی که مرتکب شده
اند، بدون بغض وکینه توزی و به دور از خشونت، به مجازاتی درخور وعادلانه برسند.
این نظر موردتصدیق وتایید همه قرار گرفت. وکسی نسبت به آن ایراد واشکالی ندید ولی
متاسفانه در مورد عوامل رژیم گذشته بدینگونه عمل نشد. وبرخورد با آنها خارج از
موازین قانونی وبا شدت و خشونت صورت پذیرفت که چهره ای موجه وعدالت محور از انقلاب
ایران ارائه نکرد.
پنج روز پس از پیروزی
انقلاب درتاریخ ۲۷
بهمن ۵۷
جبهه ملی طی بیانیه ای «طرح انتقال فوری قدرت به ملت» را که متضمن تشکیل شوراهای
استان ها، شهرستان ها و بخش ها میشد ارائه نمود که میتوانست نظمی سریع و دموکراتیک
درسراسر کشوربرقرارکند واز بسیاری از ناهنجاری هائی که بعدا پیش آمد جلوگیری
نمایدکه به آن طرح سودمند وجامع توجهی نگردید.
از فردای پیروزی انقلاب در تهران و تقریبا تمام شهرهای ایران مردم بطور خودجوش نام خیابان ها، مدارس، بیمارستان ها و سایر موسسات مهم شهر خود را به نام مصدق تغییر دادند. و همچنین در روز ۱۴ اسفند ۵۷ در سالروز درگذشت دکتر مصدق که تنها ۲۲روز از پیروزی انقلاب گذشته بود، جمعیت عظیم میلیونی که ازهمه جای کشور برای ادای احترام نسبت به رهبر نهضت ملی ایران به طرف احمدآباد سرازیرشد، به وضوح وروشنی نشان داد که ملت حق شناس ایران تا چه حد نسبت به دکتر محمد مصدق و آرمان های بلند او علاقمند و وفادار است.
در آن روز ازدحام وتراکم جمعیت به حدی بود که جاده کمربندی آبیک به احمدآباد حتی پاسخگوی عبور پیاده راه پیمایان نبود واکثرمردم ازطریق صحرا وبیابان به طرف آرامگاه مصدق درحرکت بودند وبسیاری ازآنها امکان رسیدن و یا حتی نزدیک شدن به آرامگاه را نیافتند. آن تجلیل بزرگ وبا شکوه ازمصدق آشکارا نشان میداد که ملت ایران تا چه حد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ وبراندازی دولت ملی مصدق مکدر وخشمگین بوده ودرحقیقت انقلاب ۵۷ پاسخ تاریخی این ملت به آن کودتای شوم بوده است.
در روز ۱۴
اسفند ۱۳۵۷
پنج نفر از اعضای جامعه سوسیالیست ها که از حدود یک سال قبل از آن به شورای مرکزی
جبهه ملی پذیرفته شده بودند، شورا را ترک نموده وبه جبهه دموکراتیک به رهبری آقای
هدایت متین دفتری پیوستند. این چند ماه، تنها سابقه حضور اعضای این جمعیت در شورای
مرکزی جبهه ملی ایران در طول تمام سال های مبارزات جبهه ملی بوده است.
خروج این پنج نفر در برخی از روزنامه ها به عنوان انشقاق وانشعاب در جبهه ملی قلمداد گردید. در صورتیکه خروج آن ها هیچ تاثیری در روند فعالیت جبهه ملی نداشت. ومانند پریدن گنجشگی از روی چناری کهن سال بی اثر بود. ازنخستین روزهای پس ازپیروزی انقلاب، جبهه ملی تصمیم گرفت برای بیان مواضع خود برنامه تشکیل اجتماعات محلی ومنطقه ای را به اجرا درآورد.
تصمیم به تشکیل این میتینگ های منطقه ای به پیشنهاد آقای دکتر علی راسخ افشار مسئول وقت تشکیلات جبهه ملی اتخاذ گردیده بود. اولین میتینگ درمیدان تجریش خیابان سعدآباد محل اداره آموزش وپرورش شمیران، ودومین میتینگ چند روز بعددرمحل دبستان نظامی درنزدیکی میدان حسن آباد درشمال پارک شهربرگزار شد که البته هر دو مورد با هجوم چماقداران سازمان یافته روبرو گردید.این هجوم ها از انحصارطلبی برخی از تازه به قدرت رسیدگان حکایت میکرد. میتینگ بعدی در روز ۲۹ اسفند به مناسبت روز ملی شدن نفت درمیدان آزادی تشکیل شد.
در میتینگ ۲۹
اسفند ۵۷
اعضای حزب توده به صورت متشکل وبا در دست داشتن پلاکاردهائی که روی آنها شعار هائی
با امضای حزب توده ایران درج شده بود قصد ورود به درون جمعیت را داشتند ولی از طرف
مسئولین برگزاری میتینگ به آنها تذکر داده شدکه برای ورود به آن تجمع که از طرف
جبهه ملی ایران تشکیل یافته نباید از پلاکارد های با امضای حزب توده استفاده کنند. رهبران حزب توده این تذکر منطقی و به جا را
پذیرفتند وپلاکاردهای خود را جمع نموده وبه صورت بدون نام و نشان به میتینگ وارد
شدند در آن روز آقایان دکتر سنجابی و حسن نزیه ودکتر شمس الدین امیرعلائی سخنرانان
میتینگ بودند.
و از آن پس همه هفته عصر
روزهای پنجشنبه گردهمائی درمرکز تشکیلات جبهه ملی برپامی گشت.
مرکز تشکیلات جبهه ملی که چندروز پس از پیروزی انقلاب درخیابان سیمتری کارگر
روبروی ستاد ژاندارمری دائر شد، محلی وسیع و با مساحت درحدودچهارهزارمترمربع باسه
ساختمان وبیست اطاق بزرگ وسالن اجتماعات بود که قبل از آن دبیرستان خصوصی « ایران
زمین » درآن مکان دائربود.
این دبیرستان اندک زمانی
پیش از انقلاب به ساختمان جدیدش درشهرک غرب انتقال یافته واین محل را تخلیه کرده
بود. این محل را یکی از فرهنگیان عضو جبهه ملی معرفی کرد وتوسط آقای دکتر سنجابی
برای مرکز تشکیلات جبهه ملی به ماهی بیست هزار تومان از خانواده دکتر بینا اجاره
شد. شادروان حسن خرمشاهی درسامان دادن به این مرکز ومجهزکردن اطاق ها وسالن
اجتماعات آن زحمات فراوانی رامتقبل گردید.
با بالا رفتن تابلو مرکز
تشکیلات جبهه ملی ایران، هر روز علاقمندان جبهه ملی برای ثبت نام به دفتر تشکیلات
مراجعه میکردند و ثبت نام کنندگان در هر هفته به یک کلاس توجیهی که در روزهای
پنجشنبه در ساعت ۲
بعد از ظهر تشکیل میشد دعوت می شدند. در هریک از این جلسات ده ها نفر از اقشار
مختلف حضور می یافتند.
نگارنده اداره کننده این جلسات توجیهی بودم که درهر جلسه تاریخچه ای از چگونگی
تشکیل جبهه ملی از ابتدا تا آن زمان را شرح می دادم واصول اعتقادی جبهه ملی را
بیان می کردم وبه سئولات حاضران پیرامون مسائل مطرح شده پاسخ می دادم آن گاه از
بین حاضران، افراد علاقمند به عضویت در جبهه ملی را به سازمان های صنفی مربوط به
شغلشان معرفی می نمودم.
بعدا مرکز تشکیلات جبهه
ملی به اشغال وتصرف عدوانی درآمد ودر حال حاضر دراختیار وزارت جهاد کشاورزی قرار
دارد وجالب است که ذکر نمایم هنوز هم شنیده میشود که کارمندان آن وزارت خانه از آن
ساختمان به نام ساختمان جبهه ملی نام میبرند.
پس ازپیروزی انقلاب دکترسنجابی همراه باشش نفردیگر از اعضای جبهه ملی در دولت موقت مهندس بازرگان شرکت داشتند ولی تصمیم گیری هائی که خارج از دولت صورت میگرفت سبب گردید که دکترسنجابی حدود دو هفته پس ازپیروزی انقلاب، برای نشان دادن اعتراض به ناهنجاری های پیش آمده ازمسئولیت وزارت خارجه استعفاء دهد.
باقبول نشدن استعفاء دکترسنجابی با بهانه کردن بیماری، خودرادربیمارستان ایران مهربستری کرد تا به وزارت خانه نرود. پس از چند روز بستری بودن در بیمارستان و نزدیک به نوروز۵۸ مجددا براستعفاء تاکید نمود که درآن موقع آقای حاج سیداحمد خمینی با ایشان دیدار نموده واز سوی آیت الله خمینی از دکتر سنجابی خواست که تا برگزاری رفراندوم صبرکنند وبعدا هرطور میلشان بود عمل نمایند ولذا اعلام کناره گیری دکترسنجابی از دولت موقت به تعویق افتاد. سرانجام پس ازبرگزاری رفراندوم دوازده فروردین، درتاریخ ۲۶/۱/۵۸ استعفای دکترسنجابی رسما اعلام گردید. متن استعفانامه ی دکترسنجابی که در هرزمان و برای همه دولت مردان، حاوی پندهائی آموختنی ودرس هائی یاد گرفتنی میباشد به شرح زیر است :
« جناب آقای
مهندس بازرگان نخست وزیر، نظر به اینکه در اوضاع و احوال کنونی پیشرفت امورمیسر
نیست و با توجه به مسئولیت مشترک وزیران درکلیه امور کشور، ادامه خدمت برای
اینجانب غیرمقدور است.
لذا بدینوسیله استعفای خود را اعلام میدارم. ارادتمند –
دکتر کریم سنجابی – ۲۶فروردین ماه ۱۳۵۸ »
و دو روزبعد یعنی در روز ۲۸فروردین ۵۸ دکترسنجابی دریک مصاحبه مطبوعاتی که درمحل
مرکزتشکیلات جبهه ملی وباحضور گروه کثیری از اعضاء وهواداران جبهه ملی برگزارشد
گفت که : « استعفای من نه اعتراض به دولت که اعتراض به بی دولتی است ».
در تاریخ ۳۱
خرداد ۱۳۵۸
شادروان داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران، طی یک مصاحبه کناره گیری خود را از جبهه
ملی ایران اعلام کرد. وهمراه با ایشان اعضای این حزب نیز از جبهه ملی خارج شدند.
آیا این خروج با مصلحت اندیشی درست ودلیلی موجه صورت گرفت ؟
عصرروز سی ام تیر۵۸ میتینگ گرامیداشت قیام ملی سی تیرازطرف جبهه ملی درمیدان بهارستان برپاشد تریبون دربالکن ساختمان ضلع شمالی میدان بهارستان، در محل قدیمی تریبون میتینگ های جبهه ملی در سال های قبل ازکودتای ۲۸مرداد استقراریافته بود.اینجانب تریبون را اداره میکردم وسخنران میتینگ آقای اصغرپارسا عضوهیئت رهبری وسخنگوی جبهه ملی بود که به علت تهاجم گروه های چماق دار واخلال آنان نتوانست سخنرانی خودرا به پایان برساند. در گیرودار آن اغتشاش آقای دکترغلامحسین صدیقی که دربالکن محل تریبون قرارداشت به داخل میدان و میان جمعیت رفت و راهپیمائی به طرف خیابان شاه آباد راشروع کرد و جمعیت زیادی پشت سرایشان به راه افتادند و میتینگ جبهه ملی به یک راه پیمائی آرام برای بزرگداشت سی ام تیر مبدل شد.
فردای روز سی ام تیر یعنی
درتاریخ۳۱/۴/۵۸
جبهه ملی ایران در ضمیمه یک نامه، قانون اساسی پیشنهادی خود را به دولت موقت
جمهوری اسلامی تسلیم نمود. در انتهای نامه مزبورچنین میخوانیم :
« جبهه ملی انتظار بلکه اصرار دارد که پیشنهادهای اصلاحی در مورد قانون اساسی مورد توجه قرارگرفته و قانون به نحو مترقی اصلاح شود. اگرمجلس موسسان به نحوی تشکیل شود که تمامی طبقات و گروه ها و قشرهای مملکت، این مجلس را نماینده خود تلقی نکنند و چنانکه تاکنون مرسوم بوده پیشنهادات و نظرات اصلاحی مورد توجه قرار نگیرد و حتی چنانکه شایع است اصول مترقی واساسی نظام مندرج درقانون مذکور که متناسب با اوضاع واحوال فعلی جهانی است نیز تغییرکند، بایدخاطرنشان نمائیم که تشکیل مجلس موسسان وتصویب قانون اساسی نه تنها مشکلات و مسائل فعلی مملکت را برطرف نخواهد کرد بلکه به مراتب بر آشفتگی اوضاع خواهد افزود و ملت را به ورطه نامعلومی سقوط خواهد داد. »
ولی سرانجام به جای مجلس موسسان با ۳۵۰ نماینده، ناگهان اعلام شد که یک مجلس
خبرگان مرکب از۴۰
نفربرای تنظیم قانون اساسی تشکیل میشود و به دنبال اعتراض گسترده مراجع وگروه های
سیاسی قرار شد نام این مجلس به « مجلس بررسی نهائی قانون اساسی » وتعداد اعضاء آن
به ۷۳
نفرتغییریابد.
انتخابات این مجلس در روز۱۲مرداد
۱۳۵۸صورت
گرفت ودرروز۲۸مرداد۵۸
این مجلس تشکیل شد. بر پا کنندگان این مجلس توجه نداشتند ویا شاید نخواستند که
حداقل روز شروع آن را در روزی غیر از روز شوم ۲۸ مرداد معین کنند. قراربود این مجلس درمدت
یک ماه کار بررسی نهائی قانون اساسی را که قبلامتن آن تهیه وتنظیم شده ومورد تصویب
وتایید رهبر انقلاب نیز رسیده بود به پایان برساند وآن را برای قرارگرفتن درمعرض
رای مردم آماده نماید.
در این مجلس متن قانون اساسی تغییر ماهیت داد وزمان بررسی قانون اساسی نیز از زمان
مقرر تجاوز کرد، لذا چگونگی کار این مجلس از نگاه صاحب نظران و سازمان های سیاسی
ازجمله جبهه ملی وحتی از طرف دولت موقت مورد انتقاد واعتراض قرارگرفت.
و در دولت موقت طرحی برای
انحلال این مجلس که زمان اعتبار آن هم منقضی شده بودعنوان گردید.آقای مهندس عباس
امیرانتظام معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت، پیشنهادکننده این طرح بود و اکثر وزرا
نیزآن راتایید وامضاء کردند.
و به باور من آنچه بعدا سبب نسبت دادن اتهامات واهی علیه مهندس عباس امیرانتظام
وزندانی شدن این عنصرپاک نهاد و رقم خوردن یک زندگی مشقت بار و سال ها زندان برای
این اسطوره مقاومت و پایداری گردید،همین پیشنهاد و پیگیری وتلاش اوبرای تحصیل یک
قانون اساسی مقبول و متعارف بود.
درتاریخ اول مهر ماه 1358 نامه سرگشاده جبهه ملی به ملت ایران درباره انحراف مجلس خبرگان از اصول قانونگزاری وتشکیل هیئت حاکمه جدید توسط قشر ممتاز مذهبی منتشرگردید که درآن ازعقب نشینی دولت از امر تشکیل مجلس موسسان وجانشین کردن مجلس محدود با نام مجلس خبرگان به جای آن، انتقادشده بود درقسمتی از این بیانیه چنین میخوانیم : «جبهه ملی ایران صریحا اعلام میکند که وظیفه تاریخی و مسئولیت مذهبی وانسانی روحانیون عالیقدر ایجاب میکند که بابرخورداری از اعتماد عمیق توده های وسیعی از مردم مراقبت نمایند که جومذهبی حاکم موجب ایجاد وتسلط قشر روحانی به عنوان قشرجدید حکومتی نشود وره آوردهای انقلاب بزرگ ملت یکباره ازمیان نرود. جبهه ملی ایران به حکم رسالت ملی وتاریخی وسیاسی وحقوقی واخلاقی و بین المللی به صراحت اعلام میدارد که وظیفه کسانی که به عنوان نمایندگی مردم به کار تدوین قانون اساسی پرداخته اند گنجانیدن احکام الهی درعبارات قانونی موضوعه بشری نیست. مقررات الهی فوق تنظیمات بشری است. مجلس قانونگذاری باید سازمان حکومت ایران را متناسب با اوضاع احوال عصرکنونی وبه نحوی که احتیاجات زمان ایجاب میکندپی ریزی نماید. » غیر از دکترسنجابی دیگراعضای جبهه ملی که دردولت موقت شرکت داشتند با ناخوشنودی از روند حوادث تا پایان کار دولت موقت یعنی ۱۳ آبان ۵۸ وروز اشغال سفارت آمریکا به کار خود در دولت ادامه دادند. در دولت موقت آقای مهندس بازرگان غیر از آقای دکتر سنجابی آقایان حسین شاه حسینی، دکتر احمد مدنی، علی اردلان، داریوش فروهر، دکتر اسدالله مبشری و دکتر پرویز ورجاوند شرکت داشتند.
جبهه ملی ایران با عمل
اشغال سفارت آمریکا وگروگان گیری اعضای آن موافق نبود وآن حرکت را متباین با عرف
بین المللی و دارای تبعات مخالف بامنافع ملی ایران ارزیابی میکرد وبه همین جهت با
آن حرکت مخالف بود واز آن انتقاد کرد.
با اشغال سفارت آمریکا،
دولت آمریکا بلافاصله میلیاردها دلار دارایی های ملت ایران را توقیف کرد وخصومتی
غیرمنطقی بین دوکشور پایه گذاری شد که تاکنون هم ادامه دارد واکنون ۳۷سال
پس از آن حادثه به ظن غالب میتوان گفت که حمله عراق به ایران وشروع جنگ ۸ساله
با تمام خسارات جانی ومالی که به ایران وارد کرد تنها یکی ازتبعات آن گروگان گیری
بود. جنگی که علی التحقیق با خصومت آمریکا و با نشان داده شدن چراغ سبز آمریکا به
صدام حسین آغاز گردید.
ازتاریخ ۱۳
آبان ۵۸،
بعد از حادثه گروگان گیری، دولت موقت مهندس بازرگان استعفا داد و اداره امور مملکت
تحت نظر شورای انقلاب قرار گرفت.در تاریخ ۴ آذرماه ۱۳۵۸ جبهه ملی ایران طی نامه سرگشاده ای که خطاب
به آیت الله خمینی رهبر انقلاب نوشت، مشکلات گوناگون کشور در دوران پس از پیروزی
انقلاب را برشمرد ودرپایان این نامه پیشنهاد کرد که رفراندوم مربوط به تصویب قانون
اساسی که توسط مجلس خبرگان تهیه شده موقتا متوقف شود و ابتدا انتخابات مجلس شورای
ملی انجام گیرد وپس از آن، طرح مصوب مجلس خبرگان وطرح پیشنهادی دولت موقت وسایر
پیشنهاداتی که مربوط به قانون اساسی است به مجلس شورای ملی برده شده واولین مجلس
شورای ملی دوران انقلاب کار تدوین قانون اساسی را به سامان برساند.
در زمان پیروزی انقلاب
نویسنده این سطور، مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی بودم و کمیته دانشجویان را
تشویق کردم تا به تبعیت از سازمان دانشجویان جبهه ملی در دهه چهل، انتشار نشریه «
پیام دانشجو » را از سربگیرند که چند شماره از آن به صورت هفته نامه چاپ شد.
و زمینه ای برای انتشار
روزنامه رسمی جبهه ملی فراهم گردید. و درهیئت رهبری وهیئت اجرائیه تصمیم به انتشار
یک روزنامه گرفته شد. و هنگامی که آقای دکتر مهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی
در مورد انتخاب نام برای روزنامه ارگان جبهه که در صدد گرفتن مجوز آن بود، رایزنی
میکرد، به ایشان پیشنهاد کردم برای روزنامه ارگان به مثابه«پیام دانشجو» میتوان از
نام «پیام جبهه ملی» استفاده کرد که مورد قبول ایشان و تصویب سایر اعضای هیئت
رهبری و هیئت اجرائیه قرار گرفت.
و یکی از اقدامات مهم و
اثرگذار جبهه ملی در دوران پس از پیروزی انقلاب یعنی انتشار روزنامه ارگان ورسمی
«پیام جبهه ملی» آغاز گردید. این روزنامه به علت
تضییقاتی که وجود داشت، از ۱۷ فروردین ۵۹ تا خرداد ۶۰ توانست جمعا امکان انتشار۷۷
شماره رابدست آورد. امتیاز این روزنامه را آقای دکترمهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه
دریافت کرد وآقای اصغرپارسا عضوهیئت رهبری وسخنگوی جبهه ملی به عنوان مدیرمسئول آن
و این جانب حسین موسویان سمت سردبیری و اداره کننده این نشریه رابه عهده داشتم.
شادروان حاج قاسم لباسچی
درامر چاپ وایجاد شبکه توزیع برای سراسرکشورتلاش مینمود. این روزنامه در ابتدا
قرار بود هفته ای سه شماره در روزهای یکشنبه، سه شنبه و پنجشنبه منتشرشود.
ولی به تدریج که هر روز
ازطرف مردم اقبال بیشتری نسبت به این روزنامه به عمل می آمد تنگناها وفشارها نیز
بیشتر میشد. و انتشار منظم آن نا مقدور می گشت. انتشارشماره ۴۳ روزنامه پیام جبهه ملی با اشغال محل
تشکیلات جبهه ملی ودفترروزنامه در آخرتیرماه ۵۹ مصادف گشت. لذا مدتی درانتشار آن وقفه
افتاد. تا پس از حدودپنج ماه در روز ۱۱ دی ماه ۵۹ دوره جدید روزنامه با انتشار شماره ۴۴
آغازگردید. در این دوره جدیدآقای دکتر حسین اعرابی عضو قدیمی و فرهیخته حزب ایران
دفتر کار خود واقع درخیابان ایرانشهر را دراختیار روزنامه قرارداده بود. این
روزنامه یکی از استثنائات تاریخ روزنامه نگاری کشوراست وپرداختن به جزئیات کار آن
وروال فعالیتش وچگونگی توزیعش درحالتیکه موسسه توزیع مطبوعات از پذیرش و توزیع آن
به روزنامه فروشی ها امتناع میکرد و هم چنین در مورد میزان اثرگذاری آن در جامعه و
نگاه به لیست هیئت نویسندگان ۵۰ نفره آن، فرصت جداگانه وشرح مفصلی رامی
طلبد که من درزمان دیگری به آن ها خواهم پرداخت.
درتاریخ ۵ بهمن
۱۳۵۸
انتخابات ریاست جمهوری برگزارشد درآن انتخابات که نسبتا با موازین یک انتخابات
آزاد همراه بود۱۲۴
نفرکاندیدا شرکت داشتند. البته کاندیداهای شناخته شده ودارای حمایت مردمی به ده
نفر هم نمیرسیدند. جالب اینکه اکثر این ده نفر اول هم سابقه عضویت در جبهه ملی را
داشتند.
دراین انتخابات آقای ابوالحسن بنی صدر با نزدیک یازده میلیون رای ۵/۷۶ درصد آراء را بدست آورد واولین رئیس جمهور ایران گردید. نفردوم آقای دکتر احمد مدنی با حدود دو میلیون ودویست وچهل هزار رای ۹/۱۵ درصد آراء راکسب کرد. دکترمدنی کاندیدای مورد حمایت جبهه ملی بود. آقای حسن حبیبی که مورد حمایت روحانیون حاکم وحزب جمهوری اسلامی قرارداشت، در رتبه سوم حدود ششصدوهفتادوهفت هزاررای یعنی ۸/۴ درصد آراءرابدست آورد. سایر کاندیدا ها یعنی آقایان داریوش فروهر، صادق طباطبائی، دکترکاظم سامی وصادق قطب زاده هریک کمتر از یک درصد آراء راداشتند.به فاصله کمی پس ازانتخابات ریاست جمهوری، درتاریخ ۲۴ اسفند۱۳۵۸ انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی برگزار شدکه بعدا نام آن به مجلس شورای اسلامی تغییرداده شد. این مجلس در روز ۷ خرداد ۵۹ افتتاح گردید. دراین انتخابات چند تن ازاعضای جبهه ملی یعنی آقایان دکترکریم سنجابی از کرمانشاه، علی اردلان از تویسرکان، ابوالفضل قاسمی از دره گز، دکتراحمد مدنی از کرمان، خسروقشقائی از اقلیدفارس انتخاب شدند وهمگی آن ها با ترفندهای مختلف مانندابطال انتخابات حوزه مربوطه، ردکردن اعتبارنامه درمجلس ودرمورد مهندس کاظم حسیبی در تهران به علت عدم شمارش درست آراء او، ازورود به مجلس محروم ماندند وشکایات فردی و اعتراضات سازمانی آنها هم به جایی نرسید. ولی تعدادی از اعضای نهضت آزادی ونیروهای ملی مذهبی در مجلس اول وارد شدند. و دفتر هماهنگی همکاری های مردم بارئیس جمهور که توسط آقای ابوالحسن بنی صدر تاسیس شده بود توانست ۳۳ نماینده به مجلس اول بفرستد.
در روز ۱۴
اسفند۵۸
گرامیداشت سال روز درگذشت دکتر مصدق از طرف ریاست جمهوری، آقای بنی صدر در میدان
آزادی برگزار شد. اعضا ء وطرفداران جبهه ملی در آن روز از مرکز تشکیلات یعنی میدان
انقلاب تا میدان آزادی در صفوفی منظم راهپیمائی نموده وبه محل میتینگ وارد شدند.
در روز۲۷
تیرماه ۱۳۵۹
درساعات پایانی شب، عده ای از دیوارهای محل تشکیلات جبهه ملی بالا رفته به داخل
محوطه هجوم بردند وبه شکستن درها وتخریب اطاق هاو وسایل وروزنامه های قدیمی وپائین
آوردن تابلوتشکیلات جبهه ملی مبادرت نمودند. روزبعدیعنی روزجمه ۲۸
تیر۵۹
ساعت دو بعد از ظهرنیز گروهی ازمحل برگزاری نماز جمعه دردانشگاه تهران به طرف
تشکیلات مرکزی جبهه ملی حرکت کرده وآن رامجددا مورد تصرف عدوانی قراردادند. شایان
ذکراست که نمازگزاران روزجمعه دراین حرکت گروه معدود سازمان یافته در تهاجم به محل
تشکیلات جبهه ملی شرکت نکردند.وبه دعوت وتبلیغات آنان بی اعتنائی نمودند. مراتب
این تهاجم غیرقانونی وتصرف عدوانی طی شکوائیه ای ازطرف آقای دکترمهدی آذر رئیس
هیئت اجرائیه جبهه ملی به اطلاع آیت الله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی دادستان کل
کشور رسید وتخلیه هرچه زودترمحل تشکیلات جبهه ملی وقرارگرفتن آن دراختیار مسئولان
این سازمان درخواست گردید. که البته هیچگاه به این شکایت ودرخواست ترتیب اثری داده
نشد.
جبهه ملی در تاریخ ۳۰/۵/۵۹ نامه سرگشاده دیگری به آیت الله خمینی
رهبرجمهوری اسلامی نوشت که درآن درمورد ملی گرایی وهمچنین خصوصیات وخدمات نهضت ملی
ایران توضیحاتی داده شد وسپس به مواردی از سلب آزادی ها اشاره کرده ودرقسمت پایانی
نامه نوشت که : « مسیرکشور از هدف هائی که برای انقلاب اعلام شده بود کلا منحرف
شده است وکوشش میشود نظام استبدادی جدیدی جایگزین نظام استبدادی سابق گردد »
در روز ۳۱
شهریور ماه ۱۳۵۹
به فرمان صدام حسین، ارتش عراق از راه هوا وزمین ودریا به ایران حمله ور شد و جنگ ۸ساله
علیه ایران را آغاز کرد. در همان اوایل شروع جنگ، دکتر کریم سنجابی رئیس هیئت
رهبری جبهه ملی ایران، علیرغم تمام رفتارهای ناصواب حاکمیت جمهوری اسلامی نسبت به
جبهه ملی، از روی عرق ملی وبرای دفاع از تمامیت ارضی کشور به طرف غرب ایران حرکت
کرد و با جمع آوری نیرو های ایلات و عشایر منطقه که در آنها نفوذ زیادی داشت، نیروی
بزرگی برای مقاومت در برابر نیروهای اشغال گر عراقی ودفاع از مرزهای غربی کشور
فراهم کرد.
در آبانماه ۵۹
درجلسه مشترک هیئت رهبری وهیئت اجرائیه جبهه ملی ایران، بیانیه ای که قبلا نسبت به
صدورآن تصمیم گرفته شده بود، مطرح گردید. قراربود در آن بیانیه جبهه ملی نسبت به
مسائل مختلف کشور اعلام موضع نماید. اعضای هیئت رهبری آقایان دکترکریم سنجابی،
ادیب برومند، اصغرپارسا، علی اردلان ودکتریوسف جلالی موسوی واعضای هیئت اجرائیه
آقایان دکتر مهدی آذر، دکترمسعودحجازی، دکترحسین موسویان، دکترپرویزورجاوند، حاج
قاسم لباسچی مهدی غضنفری وعلی اکبرمحمودیان همگی حضورداشتند. بیانیه که توسط آقای
دکترمسعودحجازی تهیه شده بود توسط خود ایشان قرائت گردید.
درمتن تهیه شده درباره مسائل گوناگون کشور، از اشغال سفارت آمریکا وشروع جنگ عراق با ایران وحمایت از ارتش درمقابل کسانی که خواهان انحلال ارتش بودند گرفته تا مسائلی که انقلاب را از اهداف اولیه آن دور میکرد ومحو آزادیهای مصرح درقانون اساسی مانند آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات وانحصاری شدن وسایل ارتباط جمعی دردست هیئت حاکمه جدید، ازبین رفتن امنیت قضایی، اعمال نفوذ درانتخابات مجلس، تعطیلی دانشگاه ها، گرانی وتورم وبیکاری، اشاعه فساد وسوء استفاده مالی، همگی مورد تجزیه تحلیل واظهار نظر قرار گرفته بود. پس از بررسی های مقدماتی وگنجانیدن نظرات وتذکرات حاضران آقای دکترسنجابی خواستارآن شدند که این بیانیه راشخصاو باذکرسمت رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران امضاء نمایندهمه بااین پیشنهاد موافقت کردند واعلامیه مفصل به صورت یک جزوه ۴۰ صفحه ای درتاریخ سوم آذرماه ۱۳۵۹ با امضای دکترکریم سنجابی رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران منتشرگردید. به باور من پیشنهاد دکترسنجابی برای امضاء کردن آن بیانیه دوعلت میتوانست داشته باشد. اول آنکه او میخواست با اینکاراز رویدادهای ناروائی که پس ازانقلاب پیش آمده بود برائت بجوید و اعتقادات و مواضع خودرانسبت به آن حوادث وآنچه مورد نظراو بوده و اکنون تحقق نیافته است روشن نماید. دوم آنکه آن مرد شرافتمند و ایثارگرمیخواست که مسئولیت انتشار آن بیانیه را شخصا بپذیرد تا اگرآن بیانیه سنگین درآن زمان عکس العمل شدیدی را ازسوی حاکمیت درپی داشت، آن عکس العمل متوجه امضاء کننده یعنی شخص او بگردد وسایر اعضای رهبری واجرائی وسازمان جبهه ملی ازتعرض مصون بمانند.
روز ۱۴ اسفند۱۳۵۹ سالگرد درگذشت دکترمحمدمصدق دردانشگاه تهران وبه دعوت ریاست جمهوری، آقای ابوالحسن بنی صدر برگزارگردید. اعضاء وهواداران جبهه ملی دراین مراسم شرکت نمودند.سخنرانی آقای بنی صدر توسط افرادی، سازمان یافته به آشوب کشیده شد ودر آن روز اختلاف شدید آقای بنی صدر با روحانیون صاحب قدرت به وضوح آشکار گردید و برای هرفرد صاحب نظر وآشنا باصحنه سیاسی ایران روشن شد که جنگ و اختلاف نظر او با مخالفانش به مراحل حساسی وارد شده است.
در روز۱۲ فروردین ماه ۶۰ آقای الهیارصالح شخصیت بزرگ جبهه ملی ایران دارفانی راوداع گفت. درمجلس ترحیم آن روانشاد درمسجد ارک تهران، جمعیت انبوهی از مردم که تا پشت بام ها وحیاط مسجد وخیابان های اطراف راپرکرده بودندحضوریافتند. درآن مراسم آقای بنی صدر ریاست جمهوری وآقای دکترسنجابی رئیس هیئت رهبری جبهه ملی سخنرانی کردند و هردو نفرعلاوه برتجلیل از الهیارصالح به موضوعات سیاسی روز نیز پرداختند.
در روزشنبه ۹ خردادماه ۱۳۶۰ تیتر اول شماره ۷۴ روزنامه پیام جبهه ملی عبارت « راهپیمائی ومیتینگ جبهه ملی ایران » به چشم می خورد. در زیر این تیترنامه آقای دکترمهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران به وزیر کشورجهت کسب مجوز برای راهپیمائی به شرح زیر مندرج بود :
« حضرت آیت الله مهدوی کنی وزیرمحترم کشور جبهه ملی ایران تصمیم دارد درساعت ۴ بعداز ظهرروزدوشنبه ۲۵ خردادماه۱۳۶۰ دریک اجتماع وراهپیمائی عمومی نظرخودرا درباره کشوروخطراتی که استقلال وتمامیت ارضی کشوروحقوق وآزادیهای اجتماعی ملت رادرمعرض تهدید جدی قرارداده است بامردم علاقمند درمیان بگذارد محل برگزاری اجتماع یکی ازمیدان های بهارستان ویا انقلاب تعیین میشود که پس از ایراد سخنرانی ها، راهپیمائی تا مجلس شورای اسلامی اجرا خواهدگردید.باتوجه به اینکه مرکزتشکیلات جبهه ملی درتصرف گروه های فشاربوده وبه شکایات واعتراضات این سازمان درباره این عمل خلاف قانون تاکنون ترتیب اثر داده نشده واقدامی برای تخلیه آن ازدست متجاوزان ومتصرفان عدوانی به عمل نیامده است، جبهه ملی ناگزیر به برگزاری اجتماع دریکی ازمحل های عمومی میباشد. درخاتمه خاطرنشان میسازد که دراعتقاد جبهه ملی ایران مقررات وزارت کشوردرمورد کسب اجازه برای برگزاری اجتماعات ناقض ومخالف قانون اساسی وحقوق وآزادی های اجتماعی است ومراجعه واطلاع به وزارت کشور ازجهت رعایت و اجرای مقررات انتظامی انجام میگیرد. رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران – دکترمهدی آذر »
به این نامه درخواست مجوز هرگز پاسخی داده نشد. در روزسه شنبه ۱۲ خردادماه۶۰ درشماره ۷۵ روزنامه پیام جبهه ملی درستون سرمقاله روزنامه منظور از برگزاری میتینگ وراهپیمائی جبهه ملی چنین توضیح داده شده است : « آگاهی دادن به مردم درمورد خطراتی که استقلال وتمامیت ارضی کشور راتهدید میکند. پرده برداری ازتوطئه هائی که درهرگوشه وکنارعلیه کشورایران طرح ریزی واقدام میشود. اعتراض به نقض قانون اساسی درمورد حقوق وحاکمیت ملی. اعتراض به ادامه تعطیلی دانشگاه ها. اعتراض به گرانی روزافزون وافزایش بیکاری. اعلام نظردرباره لوایحی که درمجلس شورای اسلامی تحت بررسی وتصمیم است مانند لایحه بودجه کل کشور، لایحه بازسازی نیروی انسانی، لایحه قصاص ولایحه احزاب. » درتاریخ ۱۹ خردادماه ۶۰ اعلامیه دعوت به میتینگ وراهپیمائی از طرف جبهه ملی به شرح زیر صادر شد :
« هموطنان شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران،
«انقلاب بزرگ ملت ما که برای نابود کردن استبداد واز بین بردن وابستگی و برچیدن بساط یک رژیم فاسد صورت گرفت، از هدف های بنیادی خود منحرف شده است. نا امنی، گرانی، بیکاری واختناق بیداد میکند. در نتیجه سوء سیاست ها وپیش آمدن جنگ تحمیلی، میلیون ها نفر ازهموطنان، آواره وسرگردان شده اند. با تعطیل دانشگاه ها ومحروم شدن کشور ازتربیت افراد کارآمد و متخصص عملا راه وابستگی به قدرت های استعماری جهان هموار گردیده است. زنان پاکدامن میهن ما مورد انواع تحقیر وتوهین قرار گرفته اند. امنیت قضائی به کلی از بین رفته ودادگستری در معرض انحلال قرار دارد. با مطرح کردن لوایحی چون لایحه قصاص، لایحه احزاب ولایحه بازسازی درصدد پایمال نمودن شخصیت انسانی ملت ما هستند. تمام آزادی های فردی و اجتماعی بوسیله هیئت حاکمه مستبد و انحصارگر به زیر پا نهاده شده است. مدعیان حمایت از مستضعفان با انعقاد قراردادهای مفتضحانه میلیاردها دلار از جیب این ملت محروم را به یغما داده اند وبالاتر ازهمه استقلال و تمامیت ارضی کشور در معرض تهدید و خطرات جدی قرار دارد. در چنین اوضاع وشرایطی از شما هموطنان و همه نیروها وسازمان ها وطبقات مختلف دعوت میکنیم تا در ساعت چهار بعداز ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ماه در گردهمائی و راهپیمائی اعتراضی ج بهه ملی ایران شرکت نمائید وفریاد اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانید محل این گردهمائی متعاقبا اعلام خواهد شد. جبهه ملی ایران »
یکی دو روز بعد محل گردهمائی، میدان فردوسی ومسیر راهپیمائی از این میدان تا دانشگاه تهران اعلام گردید. جلسات هیئت رهبری وهیئت اجرائیه جبهه ملی همیشه به طور مشترک ومعمولا در روزهای دوشنبه صبح ودر منزل دکتر سنجابی تشکیل میشد ولی روز یکشنبه ۲۴ خرداد ۶۰ به اعضای دو هیئت اطلاع داده شد که در عصر همان روز در جلسه مشترک ودر منزل آقای علی اردلان حضور یابند،زیرا با توجه به جو به شدت تنش آلود و امنیتی که پیش آمده بود منزل دکترسنجابی برای تشکیل جلسه نا مناسب تشخیص داده شده بود. در آن جلسه تمام اعضای هیئت رهبری یعنی آقایان دکترسنجابی،ادیب برومند، اصغرپارسا، دکتریوسف جلالی وعلی اردلان حضور داشتند. از اعضای هیئت اجرائیه پنج نفر یعنی آقایان دکتر مهدی آذر، دکترمسعود حجازی، حاج قاسم لباسچی، مهدی غضنفری ودکترحسین موسویان حاضر بودند ودونفر حضورنداشتند یکی دکترپرویز ورجاوند که ازحدود چهار ماه قبل از آن یعنی ازبهمن ماه ۵۹ به بعد در هیچ جلسه ای شرکت نمیکرد وحالت کناره گیری از فعالیت های جبهه ملی به خود گرفته بود. ودومین غایب آقای علی اکبرمحمودیان بود که در آن جلسه حاضر نبود و از آن به بعد هم در فعالیت های جبهه ملی حضورنیافت. در آن جلسه آقای دکترسنجابی گزارش داد که آقای حاج سیداحمدخمینی با ایشان تماس گرفته واز ایشان خواسته اند که دعوت به میتینگ وراهپیمائی را لغونمایند وآقای دکترسنجابی پاسخ داده بود که ما ازچندین روز قبل از وزارت کشور درخواست مجوز نموده ایم و ازمردم دعوت کرده ایم واکنون چگونه میتوانیم دعوت را لغو کنیم و چگونه مراتب را به اطلاع مردم برسانیم. آقای حاج سیداحمد خمینی اظهار کرده بود که شما اطلاعیه لغو میتینگ را بنویسید ما میدهیم از رادیو وتلویزیون آن رابخوانند ومردم را از لغوشدن مطلع کنند. آقای دکترسنجابی گفته بود که تصمیم به برگزاری این میتینگ در جمع اتخاذ شده ومن نمیتوانم شخصا در این مورد تصمیم بگیرم وباید با دوستانم در این زمینه گفتگو کنم وتصمیم با دوستانم درجبهه ملی خواهد بود. واکنون دکترسنجابی در صدد بود که مطلب را به اطلاع هیئت رهبری وهیئت اجرائیه برساند تا نسبت به آن اظهار نظر نمایند. در آن موقعیت حساس، درآن جمع ده نفره، نه دکترسنجابی و نه هیچکس دیگری با لغو مراسم موافقت نکرد وهمگی بر تصمیم قبلی مهرتایید نهادند. برنامه مراسم که ازقبل تدوین شده بود عبارت بود از تجمع ومیتینگ در میدان فردوسی و سخنرانی در میتینگ توسط دکترسنجابی و قرائت قطعنامه توسط دکترموسویان وسپس راهپیمائی در طول خیابان انقلاب به طرف دانشگاه تهران. دو بلند گوی قوی روی سقف یک ماشین درنظر گرفته شده بود و پلاکاردهائی حاوی خواسته های جبهه ملی برای راهپیمائی تهیه گردیده بود و مسئولیت تدارکات و برگزاری میتینگ وراهپیمائی از طرف هیئت رهبری وهیئت اجرائیه بر عهده نگارنده این سطور محول شده بود. به علت شرایط سخت امنیتی قرار بود آقای دکترسنجابی درمنزل یکی از بستگانشان در خیابان ایرانشهر مستقر باشند و در صورتیکه امکان برگزاری میتنگ وسخنرانی ایشان مهیا شد به میدان فردوسی بیایند. آن شب در آن آخرین جلسه مشترک هیئت رهبری وهیئت اجرائیه راجع به آینده جبهه ملی صحبت شد. تقریبا همه میدانستیم که با برخوردی شدید روبرو خواهیم گشت. به همین جهت پس از مذاکرات درخصوص آینده، آقایان اصغر پارسا و دکترمسعود حجازی به عنوان قائم مقام هیئت رهبری و قائم مقام هیئت اجرائیه انتخاب شدند تا درصورتیکه شرایط به گونه ای رقم خورد که امکان تشکیل جلسه مشترک دو هیئت فراهم نگردید، این دونفر نسبت به امور جاری وسیاسی جبهه ملی اتخاذ تصمیم نمایند و قرار شد بقیه اعضاء دوهیئت با مراجعه به منزل یا دفترکارآقای دکتر سیروس یحیی زاده بتوانند با آنان در تماس قرار بگیرند. دکتر سیروس یحیی زاده عضو شورای مرکزی واز اعضای ارزشمند وقدیمی جبهه ملی بود که چون مسئولیتی در نهادهای جبهه ملی نداشت میتوانست در دفتر وکالت و منزل خود حاضر باشد وبنابر این در آن شرایط به خوبی میتوانست نقش یک حلقه ارتباطی را ایفاء نماید. آن شب آن جلسه در جو سنگینی از حزن واندوه ودر سایه ای پر رنگ از عواطف واحساسات مردانی که جز آزادیخواهی و استقرار حاکمیت ملی در کشورشان واعتلا ونیکبختی هم وطنانشان سودای دیگری درسر نداشتند پایان یافت. همه با هم دیده بوسی وداع گونه ای کردند وقرار شد هیچکس آن شب به خانه خود نرود. پس از آن جلسه من دیگر هیچگاه دکترسنجابی، دکتر آذر وحاج قاسم لباسچی را ندیدم. آنها در اثر حوادثی که پیش آمد، مخفیانه از کشور خارج شدند وتا پایان عمر زندگی خودرا در غربت به انتها رسانیدند. در آن سال ها چند نامه از دکترآذر دریافت کردم و تلفن هائی هم از حاج قاسم لباسچی داشتم. صبح روز ۲۵ خرداد آخرین جلسه مسئولین انتظامات وبرگزارکنندگان میتینگ در منزل شادروان سیروس متوجه واقع در بلوار شمالی تالار وحدت که اکنون بلوار استاد شهریار نامیده میشود، تشکیل گردید. بیش از چهل نفر از کادرهای اصلی برگزارکننده مراسم حاضر بودند آقایان اصغرپارسا و دکترمسعودحجازی نیز درجلسه شرکت داشتند ما در حال بررسی آخرین تنظیمات میتینگ و راهپیمائی بودیم که همزمان سخنرانی آیت الله خمینی از رادیو وتلویزیون پخش میشد که در آن جبهه ملی را مرتد اعلام میکرد وبه همه سازمان های سیاسی تکلیف مینمود که از جبهه ملی برائت حاصل نمایند. ما پس از آخرین بررسی ها در حالیکه همگی امکان برگزاری مراسم را بسیار بعید میدیدیم آن خانه را ترک کردیم تا عصر در میدان فردوسی در محل های مقرر حاضر شویم.
عصر روز دوشنبه ۲۵ خرداد۱۳۶۰ ازساعت ۳ بعد از ظهر ویک ساعت زود تر از زمان دعوت جبهه ملی، تهران حالت فوق العاده و وضعیت غیرعادی داشت. بازار ومغازه ها بسته بودند و در تمام خیابان های اصلی وفرعی وکوچه های اطراف میدان فردوسی جمعیت به طرف این میدان روان بود ولی میدان فردوسی پیشاپیش توسط افراد سازمان یافته وابسته به حکومت اشغال شده بود وآنها با چوب و زنجیر وحتی سلاح های گرم در میدان میچرخیدند وبر علیه ملیون شعار میدادند. درضمن از ساعت ۳ به بعد گروه های زیادی از همین عوامل وطرفداران حکومت به صورت متشکل و دسته جمعی از شمال وجنوب وشرق وغرب میدان فردوسی با دادن شعار به طرف میدان سرازیر شدند. در چنین شرایطی مسلم است که برای اعضای جبهه ملی وطرفداران و انبوه گسترده مردمی که به ندای جبهه ملی پاسخ مثبت داده بودند جائی برای تمرکز وتشکل باقی نمانده بود. البته درخیابان های اطراف میدان تظاهرات پراکنده وخودجوش از طرف مردم صورت گرفت وتعداد زیادی ازمردم به وسیله زنجیر و چوب و پنجه بکس مضروب ومجروح شدند وتعدادی نیز بازداشت گردیدند. بسیاری از رسانه ها جمعیت آماده برای شرکت در میتینگ را بیش از یک میلیون نفر تخمین زدند.
ازهمان روز بازداشت اعضای جبهه ملی آغاز شد. آقایان ابوالفضل قاسمی،سرهنگ ناصرمجللی،حسن خرمشاهی ومهدی غضنفری از اعضای شورای مرکزی و آقایان هوشنگ اعتصامی فر، حسین بیک زاده، عباس عابدی، مجیدشاهدی، صادق طوسی،علیقلی سوزنی،حسین نایب حسینی،کریم دستمالچی،منوچهراطمینانی،محمدیگانه وصمدملکی ازنخستین بازداشت شدگان بودند. تمام اعضای هیئت رهبری وهیئت اجرائیه مخفی شدند،ازجمله اینجانب تا حدود یکسال را درمنزل اقوام ودوستان وگاهی خارج از تهران به سر بردم. ولی در همان وضع اختفا از طریق تماس با دکترسیروس یحیی زاده با سایر دوستان در ارتباط قرار گرفته و از اوضاع واحوال سایرین با خبر میشدم.
جبهه ملی ایران هرگز یک
جریان مذهبی نبوده ونیست. ولی هیچگاه طرز تفکر ضد مذهب ومخالف با اعتقادات دینی
مردم هم نداشته وندارد. فراوانند روحانیون برجسته درحد مرجع تقلید ودارای اجتهاد
که علاقمند به جبهه ملی بوده وبرخی در این سازمان عضویت داشته وفعال بوده اند.
مضافا بر این، شخصیت های بنیانگذار جبهه ملی از دکترمصدق گرفته تا همکاران و
پیروانش هیچیک صبغه ضد مذهبی نداشته اند و برعکس غالبا افرادی متدین بوده اند که
البته هیچگاه اعتقادات دینی خود را با مشی سیاسی و تفکر اجتماعی درهم نیامیخته
اند. و قطعا به جدائی دین از حکومت اعتقاد داشته اند.
همان گونه که در اعلامیه
دعوت و در روزنامه پیام جبهه ملی درج گردیده و در بالا عینا نقل گردید جبهه ملی
درفراخوان خود برای روز ۲۵ خرداد ۶۰ هرگز به امری مربوط به دین وارد نشد بلکه
از مردم خواست تا نسبت به لوایحی که دولت رجائی به مجلس داده بود دریک تجمع
اعتراضی شرکت نمایند. این لوایح شامل لایحه بودجه، لایحه احزاب، لایحه بازسازی
نیروی انسانی ولایحه قصاص بود. درمورد این لوایح مخالفت جبهه ملی نه با یک امر
شرعی، بلکه با لوایحی بود که دولت به مجلس داده و باید چه ازطرف مجلس وچه از سوی
مردم و صاحبنظران مورد بررسی وتحلیل واظهار نظر قرار بگیرد. زیرا که اگر غرض اجرای
یک امرشرعی بود چه نیازی به لایحه دولت و بررسی و تصویب در مجلس داشت ؟ آیا مخالفت
هر نماینده مجلس با هریک از این لوایح یا رای ندادن به بندهائی از آن ها باید
اقدامی خلاف اسلام تلقی میشد؟
پس از ۲۵
خرداد واعلام ارتداد جبهه ملی، از آیت الله منتظری که در آن زمان سمت قائم مقام
رهبری را به عهده داشتند، در مورد ارتداد نسبت داده شده به جبهه ملی سئوال شده بود
وایشان پاسخ داده بودند که «خیر جبهه ملی مرتد نیست. آن روز آقا عصبانی بودند ویک
صحبتی از روی عصبانیت کردند». وسال ها بعد آقای محسنی اژه ای به عنوان یک مقام
قضائی در مصاحبه خود، وقتی راجع به سوابق ارتداد صحبت میکرد به عنوان مثال از
ارتداد جبهه ملی در اوایل انقلاب نام برد ولی افزود که « مادرباره زندانیان جبهه
ملی وچگونگی برخورد با آنان از امام خمینی سئوال کردیم وایشان ممکن است که فرموده
باشند که خیر به عنوان مرتد آنها را تعقیب نکنید.»این بدان معنی است که حکم ارتداد
توسط خود آیتالله خمینی نقض گردیده است. واین مصاحبه آقای محسنی اژه ای دربسیاری
از روزنامه ها درج شده است.
آقای دکتر محسن بهشتی
سرشت نویسنده کتاب « زمانه وزندگی امام خمینی » در مصاحبه با پایگاه اطلاع رسانی
وخبری جماران درتاریخ ۳/۸/۹۱ اظهار میدارند که « حدود یک سال پس از آن
جمله امام خمینی درمورد مصدق وجبهه ملی، در ملاقاتی که آقایان جلال الدین فارسی
ودکتر شریعتمداری، اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی با ایشان داشته اند وتوضیحاتی که
به ایشان داده اند، امام خمینی در مورد آن جمله گفته اند اگر این گونه است که شما
میگوئید من از حرفم برگشتم ».
چند روز پس از ۲۵ خرداد، توسط دکتریحیی زاده به محلی که آقایان اصغرپارسا ودکترمسعودحجازی سکونت گزیده بودند فراخوانده شدم. آنها درشهرک غرب ودرمنزل شادروان عباس سنگانی سکونت داشتند. در منزل آقای سنگانی علاوه بر آقایان پارسا وحجازی آقای ادیب برومندعضو هیئت رهبری هم حضور داشتند. من ودکتریحیی زاده هم وارد شدیم. پس از مذاکرات مفصل در باره حوادث پیش آمده وعزل آقای بنی صدر و مسائل پیرامون آن، در باره سرنوشت جبهه ملی وتشکیلات آن صحبت شد وقرار شد ترتیبی اتخاذ شود که سازمان های جبهه ملی، حتی اگر به صورت محدودتر هم که شده حفظ شوند وبه کار خود ادامه دهند. وقرار شد شخصی که تحت تعقیب نبوده و بتواند رفت وآمد علنی داشته باشد به عنوان مسئول تشکیلات تعیین گردد. آقایان اصغرپارسا ودکترمسعودحجازی به عنوان قائم مقام هیئت های رهبری واجرائی وما سه نفردیگر، روی آقای مهدی مویدزاده که در آن زمان مسئول سازمان جوانان جبهه ملی بود به اشتراک نظر رسیدیم. تصمیم این جلسه بعدا به آقای مویدزاده ابلاغ شد وایشان این مسئولیت را در آن شرایط خطیر پذیرفت وبا همکاری یک کمیته تشکیلات، سالها یعنی تا بیش از یک دهه به این مسئولیت خود ادامه داد. اعضای این کمیته تشکیلات را آقایان مهدی مویدزاده،اصغرفنی پور،حشمتالله خیاط زاده، مصطفی روحانی، ابراهیم سکاکی وفرهاد اعرابی تشکیل میدادند.
چند ماه بعد یک کمیسیون تعلیمات هم برای اداره حوزه ها درکنار کمیته تشکیلات قرار گرفت. این کمیسیون تعلیمات از آقایان حشمت الله خیاط زاده، حسن طالبی، دکترقاضی مقدم،عباس سنگانی واینجانب تشکیل یافته بود. آقای هرمزان فرهنگ در آن دوران نوشته ها وتحلیل های ارزشمندی را برای تشکیلات جبهه ملی تهیه نمود.
در صبح روز ۱۴
اسفند سال ۶۰
این تشکیلات تعداد افراد قابل ملاحظه ای را بسیج نموده وبه احمدآباد برد ودر
حالیکه همگی شاخه هائی از گلایل سفید در دست داشتند نسبت به مزار دکترمصدق ادای
احترام نمودند. این حضور در احمد آباد در سال های بعد نیز در روزهای ۱۴
اسفند ادامه داشت و افراد به صورت متشکل از میدان توحید اول خیابان ستارخان ومیدان
ونک با اتوبوس هائی که فراهم شده بود به طرف احمدآباد حرکت میکردند وهمه میدانستند
که آن گروه باشاخه های گلایل سفید، اعضای جبهه ملی هستند که به صورت متشکل به
احمدآباد وارد میشوند. انتشار اعلامیه جبهه ملی در ۲۲ بهمن ۶۰ به مناسبت سالروز انقلاب، جزوه هدف کور،
چاپ وانتشارکتاب امیدها ونا امیدی های دکترسنجابی در داخل کشور، سخنی با مردم
ومدعیان مسئولیت، تحلیلی از انقلاب ایران در دوحرکت وجزوه پاسخی به روبرت دریفاس،
از کارهای ماندگار تشکیلات در آن دوره بود.
پس از یورش حاکمیت به
جبهه ملی ایران در ۲۵ خرداد۶۰ تعدادی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی
تدریجا از ایران خارج شدند اعضائی که به خارج از کشور رفتند عبارتنداز آقایان
دکترسنجابی، دکترمهدی آذر، حاج قاسم لباسچی، دکتراحمدمدنی، مهندس مهدی مقدس زاده،
مهندس حمیدذوالنور، مهندس هوشنگ کردستانی. برخی دیگر از اعضای شورا به زندان
افتادند. آقایان حسن خرمشاهی، مهدی غضنفری، سرهنگ ناصرمجللی، دکتراسدالله مبشری
وابوالفضل قاسمی در همان روزهای اول و آقایان اصغرپارسا، علی اردلان،
دکترمسعودحجازی، دکترپرویزورجاوند حدود یک سال بعد بازداشت شدند ومدت ها وبرخی
نزدیک به سه سال را در زندان به سر بردند.
درتابستان ۱۳۶۴
در بحبوحه جنگ عراق با ایران دعوت نامه کتبی با امضای آقای عبدالحسین دانشپور نایب
رئیس شورای مرکزی به اعضای باقیمانده شورا ارسال شد وجلسه ای باحضور ۱۴
نفر در منزل آقای حسین شاه حسینی تشکیل گردید. این اولین جلسه شورا بعد از چهار
سال یعنی پس از خرداد سال ۶۰ بود. دراین جلسه اوضاع سیاسی کشور وموقعیت
جبهه ملی مورد بحث وگفتگو قرار گرفت. شادروان مهندس عبدالحسین خلیلی از اعضای
قدیمی وبرجسته شورای مرکزی در آن روز تحلیل مفصلی از اوضاع نمود وبادیدی حاکی از
میهن دوستی و عشق به تمامیت ارضی کشور نتیجه گیری نمود که تا تهاجم دشمن خارجی
وجود دارد وجنگ برقرار است، جبهه ملی باید فقط به کار تشکیلاتی وحفظ ارتباطات
سازمانی خود بپردازد واز موضع گیری سیاسی که ممکن است به دفاع ازتمامیت ارضی کشور
صدمه بزند پرهیز نماید. با این تحلیل ونتیجه گیری هیچکس مخالفتی ننمود ودر حقیقت
این استراتژی مورد تایید شورا قرار گرفت. جنگ درسال ۶۷ به پایان رسید ویکی دو سال پس از آن شرایط
نسبتا بهتری برای گسترش فعالیت جبهه ملی احساس میشد وبرای شروع حرکت گسترده تر
تشکیل جلسه شورای مرکزی ضروری به نظر میرسید. مهندس کاظم حسیبی رئیس شورای مرکزی
جبهه ملی که از چهره های درخشان نهضت ملی ایران محسوب میشد، در آبانماه ۱۳۶۹
به رحمت ایزدی پیوسته بود.
از اعضای هیئت رهبری
صرفنظر از آقای دکترسنجابی که ناخواسته در خارج ازکشور به سر میبردسایرین مواضع
مختلفی داشتند. آقای علی اردلان که مدت طولانی زندان را درشرایطی سخت پشت سر
گذاشته بود و با اینکه حاضر به هرگونه فداکاری در راه آزادی واستقلال ایران بود
ولی عقیده داشت که باتوجه به صحبت ارتداد نمیشود ونبایدتحت نام جبهه ملی کار کرد
وبه همین جهت بود که ایشان در جمعیت دفاع از آزادی وحاکمیت ملی شرکت جست ویا بعدا
به فراخوان شادروان داریوش فروهر برای تشکیل اتحاد بزرگ نیروهای ملی که مورد نظر
وسلیقه آقای فروهر بود، پاسخ مثبت دادو طبیعی بود که با این نگرش واین تفکر برای
دعوت از اعضای شورا وتشکیل شورای مرکزی جبهه ملی آمادگی نداشت. آقای اصغرپارسا پس
از گذراندن دوران زندان، در مراجعاتی که شخصا به ایشان داشتم، میگفت من درسن
بازنشستگی به سرمیبرم وفقط میتوانم به عنوان مشاور درکنار شما باشم وبنابر این
داوطلب دعوت از اعضای شورا نبود ولی همانطور که گفته بود از دیدار با همه دوستان
ودادن تحلیل ونظر مشورتی به آنان دریغ نمی ورزید.
آقای دکتریوسف جلالی را
که استاد دانشکده پزشکی بود پس از ۲۵ خرداد ۶۰، گروه های فشار در بیمارستان ودر کلاس درس
مورد توهین شدید قرارداده واورا با شعار « استاد آمریکائی اخراج باید گردد » از در
بیمارستان به بیرون رانده بودند واو که پس از عمری مبارزه برای کسب آزادی و تدریس
به دانشجویان پزشکی وتربیت پزشک برای این کشور، اکنون با چنین نتایجی از انقلاب
روبرو شده بود، کاملا دلزده ودر خود فرورفته شده بود واصولا برای فعالیت سیاسی
مجدد هم آمادگی نداشت چه رسد به قبول دعوت از سایر اعضای شورای مرکزی. تنها عضو
باقیمانده هیئت رهبری که دعوت از اعضای شورا را برای تشکیل جلسه پذیرفت وصمیمانه
وباشهامت اقدام نمود آقای ادیب برومند بود. ایشان درسال۷۲ فقط از افراد باقیمانده از لیست اعضای
شورای مرکزی درسال ۶۰ دعوت به عمل آورد وحتی یک نفر را هم خارج
از اعضای قبلی شورا اضافه نکرد وهیچکس را هم ازلیست قبلی حذف ننمود هرکس غیر ازاین
چیزی نوشته یا گفته باشد حاکی از بی اطلاعی او و عاری از حقیقت و کذب محض است.
اولین جلسه درمنزل آقای حسن شهیدی تشکیل گردید. حاضران در جلسه عبارت بودند از بانوفرشید افشار وآقایان ادیب برومند، علی اردلان، دکتر شمس الدین امیرعلائی، دکترپرویز دبیری، حسین شاه حسینی، حسن شهیدی، حسن خرمشاهی، محمدرضا عالم زاده، دکتر باقر قدیری اصلی، تیمسارناصر مجللی، حسن لباسچی، دکترحسین موسویان و دکتر پرویز ورجاوند. شورا به اتفاق آراء آقای ادیب برومند را به سمت ریاست شورای مرکزی انتخاب نمود. وسپس برای شروع فعالیت های جاری شش نفر را به عنوان هیئت اجرائیه برگزید. این شش نفرعبارت بودند از آقایان ادیب برومند، علی اردلان، حسین شاه حسینی، حسن لباسچی، دکترحسین موسویان ودکترپرویز ورجاوند. درجلسات بعدی شورا چند تن دیگر از اعضای قبلی نیز به تدریج به جلسه آمدند. آقایان دکترسعیدفاطمی، دکترمسعود حجازی، دکتر سیروس یحیی زاده، منوچهرملک قاسمی ومهندس علی اکبرنوشین از آن جمله اند. دو سه سال بعد اعضای جدیدی با تصویب شورای مرکزی بر طبق اساسنامه به عضویت شورای مرکزی در آمدند. آقایان مهندس نظام الدین موحد، غلامرضا رحیم، دکترخسرو سعیدی، دکترمهدی موید زاده وحشمت الله خیاط زاده از آن جمله اند. در فروردین ماه ۷۴ اولین شماره نشریه داخلی جبهه ملی با نام « پیام طرفداران جبهه ملی ایران » منتشر گردید.
ودرمهرماه ۱۳۷۴ اعلامیه جبهه ملی ایران در باره انتخابات دوره پنجم مجلس که امضای شش نفر اعضای هیئت اجرائیه درزیر آن قرار داشت، منتشرگردید. در آبان ماه ۷۴ دومین اعلامیه درمورد انتخابات با عنوان « جو اختناق و انتخابات مجلس » با امضای هیئت اجرائی جبهه ملی ایران انتشار یافت.
از سال ۱۳۷۵
آقایان مهندس نظام الدین موحد ودکترمسعود حجازی نیز به جمع شش نفره هیئت اجرائیه
اضافه شدند وکوشش شد تا این جمع ۸ نفره به خاطر رعایت اساسنامه، در قالب یک هیئت رهبری سه
نفره ویک هیئت اجرائیه ۵ نفره مشترکا به اداره امور جبهه ملی ادامه دهند. در این
جمع آقای علی اردلان سمت ریاست هیئت رهبری وآقای دکترمسعود حجازی ریاست هیئت
اجرائیه را عهده دار بودند. مسئولیت تشکیلات با اینجانب بود و آقای حسن لباسچی در
سمت سخنگوئی جبهه ملی قرار داشت.
در تاریخ دهم خرداد ۷۶، اعلامیه جبهه ملی درباره انتخابات تازه
انجام شده ریاست جمهوری صادر شد.در بخشی از این اعلامیه چنین میخوانیم : « حقیقت
اینست که رای بیست میلیونی به آقای خاتمی چه ایشان بخواهند یا نخواهند در واقعیت
امر رای اعتراض به انحصار طلبی، بی قانونی، نبود امنیت اجتماعی و قضائی، سرکوب
آزادی های سیاسی واجتماعی، خشونت وبی حرمتی به شخصیت انسانی، چپاولگری جمعی سودجو،
تورم و گرانی لجام گسیخته وفقرسیاه جامعه، در تنگنا قرار دادن پویایی های فرهنگی،
فساد و بسیاری نابسامانی های دیگر ودر عین حال رای به مواضع اعلام شده ایشان چون
احترام به آزادی،حاکمیت مردم و وفاق ملی است. »
در بهمن ماه ۷۶
نامه سرگشاده مفصل و جزوه گونه شورای مرکزی جبهه ملی ایران به آقای سیدمحمدخاتمی
ریاست جمهوری منتشر گردید. در این نامه سرگشاده جبهه ملی چارچوب های فکری آقای
خاتمی دائر بر شناخت حقوق و آزادی های سیاسی و اجتماعی ملت ایران، تحمل عقاید
مخالف و خودداری از توسل به زور واعمال خشونت، قبول آزادی بیان و نشر عقاید و
افکار ومخالفت با اختناق و سانسور، قبول واجرای اصول دموکراسی، تاکید بر آزادی
احزاب واجتماعات واستقرار حکومت قانون وتشکیل جامعه مدنی از طریق مشارکت آزاد همه
شهروندان را مورد تایید قرار داده واز ایشان خواسته بود که برای به اجرا در آوردن
این عقاید اصولی ومفید به حال جامعه، اقدام عملی از خود نشان دهد. وپیشنهاداتی به
عنوان راه کارهائی برای دستیابی به این اعتقادات بیان شده بود.
در هر صورت در دوران ۸ ساله ریاست جمهوری آقای سیدمحمد خاتمی فضا نسبت به قبل
تا حدودی باز شد و در برخی از زمینه ها بهبودی نسبی پدیدار گشت. مثلا روزنامه هائی
با آزادی نسبی وبا محتوای غیر دستوری وغیر دولتی فرصت انتشار یافتند. انتشار کتاب
با وضعی بهتر از پیش همراه گردید. فیلم و سینما وموسیقی با فشار و سانسور کمتری
روبرو بود. انتخابات مجلس ششم، هرچند با اعمال نظارت استصوابی شورای نگهبان، برای
دگراندیشان و گروه های سیاسی خارج از حاکمیت از جمله جبهه ملی عرصه ای کاملا مسدود
بود ولی حد اقل از میان اشخاصی که در دایره قدرت حضور داشتند، افرادی با دیدگاه
های نسبتا مثبت تر نسبت به حقوق مردم و آزادی های اساسی ملت به مجلس راه یافتند
ومجموعا مجلسی شد که حد اقلی از صدای مردم در آن شنیده میشد. در زمینه سیاست خارجی
و ارتباطات بین المللی نیز شرایط بهتری فراهم گردید. با وجود نزول قیمت نفت، شاخص
های اقتصادی، وضعیت اقتصادی بهتری را نشان میدادند. فساد مالی نسبت به سایر دوره
ها کمتر شنیده میشد. اما متاسفانه ماجرای قتل های زنجیره ای دگراندیشان ومخالفان
سیاسی هم در همان دوران اتفاق افتاد. شهیدان بزرگ نهضت ملی ایران، پروانه و داریوش
فروهر از جمله کسانی بودند که درجریان آن قتل های فجیع به دست کوردلانی به دور
ازانسانیت و مدنیت، درخانه خود کارد آجین شدند. درغروب همان روز که خبر قتل آنان
انتشار یافت با تلفن یکی از اعضای جبهه ملی از آن خبر دردناک اطلاع یافتم و من هم
آن خبر تکان دهنده را به اطلاع دیگران از جمله آقایان ادیب برومند، علی اردلان و
دکتر مسعود حجازی رساندم و بلا فاصله به طرف منزل فروهر ها حرکت کردم عده زیادی از
مردم و شخصیت های ملی مانند آقایان مهندس معین فر، دکتر بهروز برومند، خسرو سیف،
مهندس نمازی و دیگران در خیابان و در پشت در خانه جمع شده بودند.
بالاخره پیکر پاک آن دو
شهید راه وطن را به داخل آمبولانس گذاشته و به پزشک قانونی بردند و ما با عده ای
از دوستان حاضر در آنجا قرار گذاشتیم که صبح روز بعد برای تدارک برنامه مراسم
تشییع و ترحیم در منزل آقای خسرو سیف حضور پیدا کنیم. در منزل آقای سیف حدود ۲۰
نفر از گروه های مختلف ملی حضور داشتند. در آنجا قرارشد آن جمع، ستاد برگزاری
مراسم نامیده شده و فعالیت برای برگزاری مراسم راشروع نماید. به پیشنهاد آقای دکتر
بهروز برومند و تصویب سایرین اینجانب را به عنوان مسئول آن ستاد برگزیدند. عصر
همان روز به اتفاق خانم پرستو فروهر به کلانتری میدان بهارستان فرا خوانده شدیم تا
برنامه مراسم را از طرف ستاد برگزاری و خانواده فروهر به اطلاع مقامات دولتی که از
نهاد های مختلف در آن جا جمع بودند برسانیم. مراسم تشییع آن دو از مسجد فخرالدوله
دروازه شمیران با حضور ده ها هزار نفر از مردم حق شناس تهران برگزار گردید و نماز
بر پیکر آنان در خیابان وتوسط شادروان دکتر یدالله سحابی خوانده شد. قتل های
زنجیره ای بسیار نا بخردانه و غیرانسانی صورت گرفت، ولی باید اذعان داشت که آقای
محمد خاتمی رئیس جمهور آنها را « قتل های نفرت انگیز » نامید و ماجرای آن قتل ها
را برملا کرد ودر اعلامیه ای که صادر کرد ذکر نمود که عناصری خودسر از درون وزارت
اطلاعات عامل آن قتل ها بوده اند و عده ای از آنان را بازداشت کرد. که این حرکت
نیز در جمهوری اسلامی بی سابقه بود. هرچند در دستگاه قضائی رسیدگی وبرخورد لازم با
عاملان وآمران آن قتل ها صورت نگرفت. آقای خاتمی در مقابل نظریه جنگ تمدن ها که
آقای ساموئل هانتینگتون مطرح نمود، تئوری گفتگوی تمدن ها را پیش کشید که درجهان
مورد توجه قرار گرفت.
ولی متاسفانه ایشان از فراهم کردن زمینه گفتگو بین مردم داخل کشورخود که دیدگاه های مختلفی دارند غفلت نمود. ویا قدرت فراهم کردن چنین زمینه هائی را نداشت. شکل دادن و نهادینه کردن گفتگوی آزاد ملی مسئله ای بود که میتوانست پیشرفت قطار انقلاب را از روی ریل نادرست به مسیر درست واصلی یعنی آزادی واستقلال برگرداند. دولت اصلاحات دریچه کوچکی راهم بروی دگراندیشان و ملیون مانند جبهه ملی نگشود. با این حال جبهه ملی ایران در آن دوران پر از بیم وامید توانست تشکیلات خودرا تا حدودی ساماندهی کند. ده ها بیانیه واعلامیه ونشریه درون سازمانی پیام جبهه ملی را منتشرنماید ودر روزهای مربوط به نهضت ملی مانند روزهای ۱۴ اسفند و۲۹ اردیبهشت مصادف با سالگرد درگذشت وسالروز تولد مصدق، همچنین سالروز قیام ملی ۳۰ تیر و ۱۹ آبان سالروز شهادت دکترحسین فاطمی و۱۶ آذر، روز دانشجو، مراسمی را بر پا نماید.
با شکل گرفتن سازمان های
شانزده گانه جبهه ملی درتهران وسازمان های شهرستان ها، جبهه ملی ایران توانست به
طرف برپائی یک پلنوم برود. انتخابات در سازما ن های جبهه ملی برای انتخاب
نمایندگان شرکت کننده در پلنوم تحت نظر کمیسیون تعیین شده از طرف شورای مرکزی،
متشکل از آقایان حسین شاه حسینی، حسین راضی ودکترخسرو سعیدی صورت پذیرفت. و در روز
جمعه دوم آبانماه ۱۳۸۲
پلنوم جبهه ملی تحت نام پلنوم اللهیار صالح باحضور نمایندگان منتخب سازمانهای جبهه
ملی درتهران ونمایندگان شهرستان ها درمنزل مهندس نظام الدین موحد برگزار گردید.
درابتدای جلسه پلنوم آقای ادیب برومند به سمت ریاست پلنوم و آقایان مهندس نظام
الدین موحد وسرلشگرناصرفربد به عنوان نواب رئیس انتخاب شدند. واین جانب به عنوان
رئیس هیئت اجرائیه ومسئول تشکیلات خلاصه گزارشی ازفعالیت های جبهه ملی را به
استحضار اعضای پلنوم رسانیدم. درپلنوم اللهیار صالح شورای مرکزی مرکب از ۳۶
نفرانتخاب گردید، و پس از آن نهادهای هیئت رئیسه شورای مرکزی وهیئت رهبری وهیئت
اجرائیه توسط شورای مرکزی منتخب پلنوم برگزیده شدند.
در این جا ضروری است که اذعان کنم که آنچه در فوق قلمی گردید فقط فهرست مختصری از حوادث آن سال ها به منظور یاد کردن از ۲۵ خرداد سال ۶۰ و روزهای پس از آن بود، و نوشتن شرح مفصل آن رویدادها و رویدادهای پس از پلنوم اللهیار صالح، نگارش خاطراتی کامل و شرایطی مقتضی را طلب می کند. که امید است در آینده این شرایط فراهم گردد.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish. Cookie settingsACCEPT
Privacy & Cookies Policy
Privacy Overview
This website uses cookies to improve your experience while you navigate through the website. Out of these cookies, the cookies that are categorized as necessary are stored on your browser as they are essential for the working of basic functionalities of the website. We also use third-party cookies that help us analyze and understand how you use this website. These cookies will be stored in your browser only with your consent. You also have the option to opt-out of these cookies. But opting out of some of these cookies may have an effect on your browsing experience.
Necessary cookies are absolutely essential for the website to function properly. This category only includes cookies that ensures basic functionalities and security features of the website. These cookies do not store any personal information.
Any cookies that may not be particularly necessary for the website to function and is used specifically to collect user personal data via analytics, ads, other embedded contents are termed as non-necessary cookies. It is mandatory to procure user consent prior to running these cookies on your website.