دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها گفت‌وگو

دبیرکل جبهه ملی ایران دکتر موسویان در گفت و گو با روزنامه کاروکارگر:

قسمت اول

مصدق طرفدار عدالت اجتماعی و حمایت از اقشار فرودست جامعه بود

سرویس سیاسی حمیدرضا مهدیزاده: کودتای ۲۸ مرداد همواره از منقاشه برانگیز ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران بوده است. طرفداران دربار پهلوی آن روز سیاه را قیام ملی مردم در دفاع از کیان سلطنت نامیده اند که البته با حضور اوباش تهران به سرکردگی شعبان جعفری در قلع و قمع مردم آمده به خیابان و یورش گردان زره پوش ارتش و رژه تانک ها تحت امر سرلشگر زاهدی این ادعا از کمترین میزان واقعیت برخوردار بوده است. نقش و جایگاه دکتر محمد مصدق در ملی کردن صنعت نفت و مبارزه با استعمارگری دولت بریتانیا آنقدر مهم و تاثیرگذار بوده که تا همین امروز هم سرسخت ترین مخالفان سیاسی وی نتوانسته اند کوچکترین خدشه ای به آن وارد کنند و برای بسیاری از سیاستمداران قبل و حتی پس از انقلاب مقایسه کارنامه دولت شان با عملکرد دولت مصدق، مایه افتخار بوده است.

البته دکتر مصدق مواضع چالش برانگیزی هم در راستای اصلاح قانون انتخابات داشت که منجر به انحلال مجلس هفدهم مشروطه و جبهه گیری بسیاری از طرفداران آن روز جبهه ملی در مخالفت با آخرین نخست وزیر قانونی رژیم پهلوی شد. ابعاد ماجرا را برای اولین بار در ایران با دکتر سید حسین موسویان دبیر کل جبهه ملی درمیان گذاشته ایم که این گفت و گوی گرم، صمیمانه و چالشی به شرح ذیل تقدیم می شود.
لینک تلگرام جبهه ملی ایران : @JMI_official

آقای موسویان برای اولین پرسش لطفا بفرمایید که تحلیل جامع حضرت عالی از وقوع کودتا علیه دولت قانونی دکتر مصدق چگونه است ؟

باید بگویم که پاسخ خلاصه به پرسش جنابعالی این است که دولت ملی مصدق در طی دوسال و چهار ماه حکومت خود  علاوه بر ملی کردن نفت ایران و برچیدن دستگاه استعماری دولت انگلیس از این کشور و به دست  آوردن استقلال سیاسی و اقتصادی برای این مرز و بوم ، و برقراری مردم سالاری و رعایت موازین  دموکراسی و حقوق بشر مانند آزادی بیان و قلم ، آزادی احزاب و اجتماعات ، آزادی عقیده و باورهای  دینی را وجه همت خود قرار داده بود .

اما در نگاهی مشروح باید گفت پس از آن که در مجلس  شانزدهم شورای ملی با تلاش های دکتر محمد مصدق و یارانش قانون ملی شدن نفت در تاریخ ٢٩ اسفند ماه ١٣٢٩ به تصویب نهایی رسید ، دولت ملی دکتر محمد مصدق در روز هفتم اردیبهشت ماه  ۱۳۳۰ با هدف اجرای قانون ملی شدن نفت ، آغاز به کار کرد . برنامه ای که دکتر مصدق برای دولت  خود تعریف کرد در دو ماده خلاصه میشد اول اجرای قانون ملی شدن نفت و دوم اصلاح قانون انتخابات .

دکتر مصدق در این دو ماده برنامه دولت خود تحقق « استقلال » و « آزادی » را مد نظر قرار  داده بود. او می خواست با اجرای قانون ملی شدن نفت بساط شرکت سابق نفت ایران و انگلیس را که پایگاه محکم دولت استعماری انگلیس در ایران بود، برچیند. شرکت نفت سابق مانند دولتی در داخل  دولت ایران قرار گرفته بود که  در تمام شئون کشور ما مداخله داشت . شرکت نفت توسط ایادی خود مانند دربار، بسیاری از سران ارتش و ژاندارمری و برخی از روحانیون ، در ایران ، وزیر و وکیل و  نخست وزیر تعیین می کرد حتی برخی از روزنامه های ایران را به تریبون خود تبدیل کرده بود و آنها را در جهت منافع خود سوق میداد . شرکت نفت انگلیسی ، سرمقاله های بعضی روزنامه های ظاهرا  ایرانی را که در لندن به زبان انگلیسی تهیه شده بود به فارسی ترجمه می کرد و در این روزنامه ها به  چاپ می رساند . البته این ها وخیلی از موارد دیگر در اسنادی که از خانه ی یکی از مدیران شرکت به  نام ” سدان ” به دست آمد ثابت گردید . شرکت نفت ایران و انگلیس با توجه به این نفوذ سیاسی گسترده  خود بود که می توانست بدون هیچ مانع و رادعی ، به غارت منابع نفت ایران ادامه دهد

بنابراین دوماده برنامه دولت مصدق روی «استقلال » و « آزادی»  متمرکز بود . باری دکتر مصدق با این برنامه دو ماده ای ، دولت خود را شروع کرد .

 البته از همان  آغاز کار دولت ملی ، هم قدرت های خارجی و هم عوامل داخلی آنها با کارشکنی و مخالفت و توطئه چینی با دولت ملی مصدق شروع به برخورد کردند که حتی چگونگی پیشنهاد نخست وزیری به دکتر  مصدق در جلسه علنی مجلس توسط آقای جمال امامی ، نماینده وابسته به دربار و مشهور به آنگلوفیل  بودن ، هم یک توطئه بود . به این صورت که منتظر بودند دکتر مصدق این پیشنهاد را بسان آنچه قبلا  اتفاق افتاده بود رد کند و آنها فورا سید ضیاءالدین طباطبایی مهره شناخته شده انگلیس و عامل کودتای ١٢٩٩ را که در دربار منتظر نشسته بود به مجلس آورده و او را به عنوان نخست وزیری برگزینند و تمام  تلاش های صورت گرفته برای تصویب شدن قانون ملی شدن نفت را به هدر داده و از بین ببرند .

دکترمصدق با قبول نخست وزیری ، هوشیارانه این توطئه را خنثی کرد و دولت ملی مصدق آغاز به کار  کرد . او در مدتی کمتر از دوماه قانون ملی شدن نفت را به مرحله اجرا در آورد و در تاریخ ٢٩ خرداد١٣٣٠  از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید به عمل آورده و شرکت ملی نفت ایران را به جای شرکت  سابق نشاند . دولت انگلیس در اعتراض به ملی شدن نفت ایران به سازمان ملل متحد شکایت کرد. دکتر  مصدق شخصاً در راس هیئتی در سازمان ملل حضور یافت و با دفاعیات تاریخی که او از حقانیت ملت  داشت و توصیه کرد انگلیس برای طرح شکایت خود به دیوان داوری لاهه مراجعه کند . شورای امنیت سازمان ملل متحد از ورود به موضوع شکایت دولت انگلیس خودداری کرد و دکتر مصدق برای دفاع از حقوق ملت ایران باز هم در تیرماه ١٣٣١ در دیوان داوری لاهه حضور یافت و با پیروزی به ایران بازگشت .

در ورود مصدق به ایران دوره شانزدهم مجلس به  پایان رسیده و دوره هفدهم مجلس در آستانه شروع کردن به کار بود و مصدق بنابر سنت پارلمانی و  برای اینکه دست مجلس در انتخاب دولت باز باشد استعفا ء داد که مجلس جدید بتواند به نخست وزیر  مورد نظرش اظهار تمایل کند و وقتی مجلس به نخست وزیری مجدد دکتر مصدق ابراز تمایل کرد او  در معرفی کابینه جدید خود روی تعیین وزیر جنگ که قبلا توسط شاه معرفی می شد ، تکیه کرد ولی با  شاه در این زمینه ، به توافق نرسید. ماجرا این بود که مصدق با اینکه در مجامع جهانی پیروز شده و  دولت انگلیس را شکست داده بود ، اما در داخل کشور، از کارشکنی های عوامل داخلی انگلیس و توطئه  های آنان نگران بود .

اغلب این توطئه ها هم توسط دربار و عده ای از نظامیان تحت فرمان شاه صورت  می گرفت ، لذا مصدق برای جلوگیری از این تحرکات منفی ، درخواست تصدی وزارت جنگ را کرد که درخواستی کاملاً قانونی بود و بر طبق قانون اساسی مشروطیت نخست وزیر عهده دار مسئولیت تمام  کابینه و حق در اختیار داشتن نیروهای مسلح را داشت و شاه مقام غیر مسئول بود که نباید در کار دولت از جمله تعیین وزیر جنگ برای کابینه مداخله می کرد شاه این درخواست دکتر مصدق را نپذیرفت  و مصدق در روز ٢۵ تیرماه ١٣٣١ به عنوان اعتراض به این عدم پذیرش شاه استعفاء داد و شاه هم  احمد قوام ملقب به قوام السلطنه را به جایگزینی مصدق انتخاب و به مجلس معرفی کرد و مجلس هم در  یک جلسه نیم بند ، به نخست وزیری قوام السلطنه رای اعتماد داد وقوام با یک اعلامیه تهدیدآمیز نسبت  به ملت زمامداری خود را شروع کرد. اما نخست وزیری قوام با همه تهدیدات نتوانست بیش از ۵ روز  دوام بیاورد و در روز سی ام تیرماه ١٣٣١ ملت ایران به پشتیبانی از مصدق و با شعارهای « مصدق  پیروز است » و « یا مرگ یا مصدق » و « یا مرگ یا آزادی » به خیابان ها ریختند و در مقابل  نیروهای ارتش که با تانک و مسلسل و سوار نظام به خیابان ها آورده شده بودند، جانانه ایستادند و ده ها  نفراز مردم کشته شدند .

بعد از ظهر سی تیر علائمی ازتمرد نیروهای نظامی و شلیک نکردن به مردم  دیده شد و به دستور شاه نیروهای ارتش از خیابانها عقب نشینی کردند. قوام السلطنه استعفاء داد و دکتر مصدق با فداکاری و جانبازی ملت ایران به قدرت بازگشت و توانست تصدی کامل دولت و از جمله تصدی وزارت جنگ را که بعداً به نام وزارت دفاع ملی تغییر نام داد در اختیار بگیرد . سی ام تیر نقطه  اوج نهضت ملی ایران است و این روز نشان داد که هیچ نیرویی و با هر قدرتی ، قادر به ایستادگی و  مقاومت در مقابل خواسته ی ملت نیست . بعد ازقیام ملی سی ام تیر، دکتر مصدق دست به تصفیه در  ارتش زد و حدود ۴٠٠ تا ۵٠٠ نفر از نیروهای ضد ملی و توطئه گررا بازنشسته و از صفوف ارتش  کنار گذاشت .

اما توطئه های عوامل داخلی قدرت های بیگانه ادامه یافت . یکی از این توطئه ها در  روز ۹ اسفند برنامه ریزی شد . حادثه ٩ اسفند ۳۱ رویدادی بود که دکتر مصدق را ظاهراً جهت ملاقات  و خدا حافظی با شاه که خود را در آستانه سفر درمانی نشان داده بود به کاخ مرمر فراخواندند اما جلوی دروازه ورودی کاخ مرمر ، قصد به قتل رساندن مصدق را هنگام خروج از کاخ داشتند . دکتر مصدق با کمک یکی از رانندگان دربار به نام آقای امیر صادقی که طرفدار نهضت ملی بود  توانست از یک درب کوچک فرعی که کمتر مورد استفاده قرار می گرفت از محوطه کاخ مرمر خارج شده  و از مهلکه جان به در ببرد .

بعد از کودتا دکتر مصدق در دادگاه نظامی فاش کرد که او شخصاً طنابی  را که برای به دار کشیدن او درروز ۹ اسفند ، آماده کرده بودند دیده است . در روز ۹ اسفند ، آیت الله  کاشانی هم نامه ای به شاه نوشت و از او در مقابل مصدق حمایت کرد و در خواست کرد که شاه از  مملکت خارج نشود . در اردیبهشت ١٣٣٢ ماجرای ربودن و به قتل رساندن سرلشکر افشارطوس رئیس  شهربانی کل کشور در دولت ملی اتفاق افتاد . قتل او که ستون پایداری برای دولت ملی به حساب می آمد  ، در حقیقت پیش درآمد کودتای ٢٨ مرداد بود .

بعد از آن توطئه گران وابسته به قدرت های بیگانه  درصدد استیضاح دکتر مصدق در مجلس و دادن رای عدم اعتماد و برکنار کردن او برآمدند . استیضاح  در مجلس و برکنار کردن مصدق توسط مجلس و سپس نابود کردن قانون ملی شدن نفت ، از نظر آنان  خیلی آسان تر و با هزینه کمتر به دست می آمد . ولی دکتر مصدق با هوشیاری برای خنثی کردن این  ترفند ، به حرکتی کاملا دموکراتیک یعنی انجام رفراندوم و پرسش از مردم دست زد که آیا دولت را  تایید می کنند یا مجلس را و با پاسخ حداکثری مردم در تایید دولت دست به انحلال مجلس زد . و پس از  آن بود که دیگر قدرت های انگلیس و آمریکا با اطلاع و تایید شوروی ، تصمیم به برخورد مستقیم با  دولت ملی و انجام کودتا با یاری شبکه هایی از عوامل داخلی خود علیه مصدق را گرفتند . جزئیات  ماجرای کودتا خود شرح مفصلی دارد و ریز ماجرای آن ، نیاز به توضیح و بررسی دارد.

 شما از دو برنامه ملی کردن نفت و اصلاح مطبوعات توسط اصلی ترین برنامه های دکتر مصدق یاد کردید اجازه دهید این دو کلیدواژه تاریخ ساز که محور اصلی بحث ما هم هست فعلا رهاکنیم!

منتقدان سلطنت دکتر مصدق همواره گفته اند، مصدق با این که خودش یک فئودال بود و املاک زیادی در احمد آباد مستوفی داشت همچون دکتر حسین فاطمی که ایشان نیز از زمین داران به حساب می آمد در مجلس چهاردهم مشروطه در لیستی قرار گرفت که سایر فئودالان قرار داشتند و در حمایت کامل انگلستان به حساب می آمدند که در آن انتخابات حامی اصلی نمایندگان فئودال در مرکز و جنوب کشور بود برعکس شوروی که از چپ ها در مناطق شرقی، شمال و شمال غرب حمایت می کرد. در واقع به باور سلطنت طلب ها دکتر مصدق هم معتقد به سوسیالیسم غربی از نوع جنبش کارگری فرانسه بود و هم با مارکسیست های طرفدار لنین نشست و برخاست داشت و هم با حمایت انگلیس وارد مجلس شد! موضع شما به عنوان عالیرتبه ترین مقام جبهه ملی ایران برابر چنین اتهامی چگونه است؟

سپاس از شما. اینکه کسانی گفته باشند که دکتر مصدق یک فئودال بوده و املاک زیادی داشته حرف بی  اساس و نا مربوطی است که بنده مفصلا در باره املاک مصدق توضیح خواهم داد . در مجلس  چهاردهم، هم اگر کسی نام مصدق را فئودال گذاشته و بگوید چون فئودال بوده تحت حمایت انگلیس قرار گرفته و به مجلس راه یافته که حرفی به کلی دور از واقعیت گفته و دروغی آشکار به هم بافته است .

مصدق با توجه به اعتقادش به استقلال و با مبارزه ی قاطعی که علیه هیئت حاکمه  و عواملش و اربابان انگلیسی آنان و هم چنین با عوامل شوروی، داشته معلوم است که آنان حرف  های یاوه و به دور از حقیقت در مورد او بگویند .

واقعیت آن است که سوابق و گذشته دکتر مصدق  و شرکت او در انقلاب مشروطیت در جوانی و بعدا لیاقت و شایستگی و درست کاری و پاک دستی  او  در مدیریت هایی که پذیرفت و سخنرانی شجاعانه او در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ در مجلس پنجم  در روز تغییر سلطنت و پادشاه شدن رضا خان سردار سپه و بعد مغضوب شدن و تبعید شدن و  زندانی شدن او در زندان بیرجند و در معرض قتل قرار گرفتن در این زندان، همه از دکتر مصدق  یک شخصیت ملی و آزادیخواه ساخته بود که پس از شهریور ۱۳۲۰ وسقوط رضاشاه ، مردم تهران  با شور وشوق فراوان مصدق را به نمایندگی انتخاب وبه عنوان نماینده اول خود او را روانه ی  مجلس چهاردهم کردند.

اولین کار او در مجلس چهاردهم ، مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاء الدین  طباطبائی عامل کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و عامل شناخته شده انگلیس بود. و هم او بود که در  مجلس شانزدهم قانون ملی شدن نفت را به تصویب مجلس رساند و با اجرای قانون ملی شدن نفت،  پشت امپراطوری بریتانیای کبیر را به خاک رساند و امپراطوری بریتانیای کبیر پس از شکست در  ایران دیگر هیچگاه نتوانست به جایگاه قبل از ملی شدن نفت ایران باز گردد.

چرچیل نخست وزیر پر آوازه ی انگلیس گفت که ما در جنگ دوم جهانی هیتلر را در آلمان شکست دادیم اما در  ایران از مصدق شکست خوردیم . جمال عبدالناصر رهبر فقید مصر در مبارزه با استعمارانگلیس  نیزچنین گفت : « هنگام اعلام ملی کردن کانال سوئز همگان از من میخواستند این کار را انجام ندهم و می گفتند انگلستان یک شیر با یال و کوپال است باید ترسید و جانب احتیاط را رعایت کرد لحظه ای که کانال  سوئز را از سیطره بریتانیا خلاص می کردم و آن را ملی اعلام کردم  با خود گفتم من امروز دم  شیر را آن چنان قطع خواهم کرد که تا زمانی که تاریخ پابرجاست عبرتی برای جهانیان باشد . هنگام  بریدن دم شیر ، دیدم تکانی نمی خورد فهمیدم که انگلستان شیری مرده است وقبل از من کسی آن را  کشته است . بله دریافتم که پیش از من استادم دکتر محمد مصدق از ایران هنگام ملی کردن نفت کشورش این شیر پر یال و کوپال را از پای در آورده و نابود کرده است .»

بنابراین با توجه به تمام آثار و شواهد و افشاء شدن اسناد کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ علیه دولت ملی مصدق  و روشن شدن طراحی آن کودتای ننگین توسط اینتلجنت سرویس انگلیس، چگونه و با چه منطقی  کسی میتواند ادعا کند که مصدق از فئودال های مورد حمایت انگلیس در مجلس چهاردهم بوده است ؟

این دروغ شاخ دار را چه کسی می تواند باور کند ؟ اشاره کردید به این که دکتر مصدق رهبر حزب ایران بوده است . باید عرض کنم که از نظر تشکیلاتی دکتر مصدق عضو حزب ایران نبوده ،  بلکه حزب ایران از ابتدای تاسیس طرفدار دکتر مصدق و طرز تفکر او بوده و در سال ۱۳۲۸هنگام تشکیل جبهه ملی ایران، حزب ایران از پایه ها و از احزاب تشکیل دهنده جبهه ملی ایران  بوده است .

این که دکتر مصدق طرفدار عدالت اجتماعی و حمایت از اقشار ضعیف و فرودست  جامعه بوده تردیدی نیست . او به منظور حمایت از کارگران در زمینه ی درمان ، بیمه و حقوق  بازنشستگی ، سازمان تامین اجتماعی را برای اولین بار در ایران تاسیس و بنیانگذاری کرد .

در  مورد فئودال بودن دکتر مصدق که برخی مطرح کرده اند باید عرض کنم که دکتر مصدق با اینکه از  طرف مادری با پادشاهان قاجار نسبت داشت و مادرشان نوه عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه بود و  پدرشان هم میرزا هدایت وزیر دفتر از خانواده آشتیانی واز دولت مردان ترقی خواه و صاحب  منصب درزمان ناصرالدین شاه بود ولی از تمول چندانی برخوردار نبود. او در سنین جوانی شخصا  ملکی را در اراک خریده بود که آن ملک را در اوایل دوره ی رضاشاه با روستای قارپوزآباد که  متعلق به شوهر خواهرش ابوالفضل میرزا عضدالسلطان فرزند مظفرالدین شاه بود معاوضه کرد یا  به اصطلاح تاخت زد .

نام این روستا را به نام فرزندش مهندس احمد مصدق ، به احمد آباد تغییر  داد . همین روستا پس از آغاز سلطنت رضاشاه و درانزوا قرار گرفتن مصدق، محل سکونت ایشان شد و در زندان لشکر ۲ زرهی نیز در همین قلعه ی

روستای احمد آباد تا پایان عمر درحصر به سر برد و در همین روستا فعالیت کشاورزی می کرد .دکتر مصدق بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و پس از تحمل سه سال  حصر در سال ۱۳۴۲ اراضی همین روستای احمد آباد را هم بین کشاورزان تقسیم کرد . وبخش  کمی را هم که برای وراث خود نگهداشته بود. البته فرزندانش هم بعدا به کشاورزان واگذار کردند .

بالاخره دکتر مصدق پس از درگذشت در سال ۱۳۴۵ با اینکه وصیت کرده بود در کنار شهدای سی  ام تیر در ابن بابویه دفن شود به علت عدم موافقت شاه در ساختمان خانه ی خود در همین قلعه احمداباد به خاک سپرده شد. این روستا در۷ -۸ کیلومتری آبیک قزوین قرار دارد وبا احمد آباد مستوفی  واقع در شهریار متفاوت است . آنچه مسلم است و مستندات موجود بر آن گواهی دارند و برای  همگان روشن است . مصدق به هیچ وجه اهل مال اندوزی نبود و نسبت به مال وثروت بی اعتنایی  کامل داشت وپاک دستی و ساده زیستی از صفات بارز آن بزرگ مرد بود .

اما اتهام فئودال بودن در مورد دکتر حسین فاطمی هم بسیار مضحک و شگفت انگیز است . تا آنجا  که در زندگینامه دکتر فاطمی می بینیم ، او فرزند یک روحانی شریف و وارسته ملقب به سیف العلماء در شهر نائین بود .او در دوره دبیرستان در شهر اصفهان در دفتر روزنامه برادرش آقای  سیف پور فاطمی کار می کرده تا هزینه زندگی و تحصیل خود را تامین کند . در سال  ۱۳۱۶که برای ادامه تحصیل در دانشگاه ، به تهران می آید برای اداره زندگی خود در روزنامه  ستاره به مدیریت آقای احمد ملکی به ماهی بیست تومان استخدام می شود و با اجازه آقای احمد ملکی، در همان دفتر روزنامه ساکن می شود. .

بعدا برای رفتن به فرانسه و گرفتن دکترا تحت حمایت  برادر بزرگش آقای مصباح فاطمی موفق به این کار می شود . معلوم است که فئودال بودن دکتر  حسین فاطمی دروغ بزرگی بیشتر نیست . باید دانست که مبارزه ی قاطع و وطن خوهانه ی دکتر  فاطمی با جریان چپ وابسته به شوروی وهم چنین جریان راست وابسته به انگلیس و دربار، دشمنان  زیادی برای دکتر فاطمی فراهم کرده بود و آن ها از زدن هر اتهامی به دکتر فاطمی فرو گذاری نمی  کردند .

گویا برخی از این دشمنان ، فاطمی را به دروغ به خانواده فاطمی اهل اصفهان یعنی اعتماد السلطنه فاطمی و مصباح السلطنه فاطمی که از مالکین بزرگ بوده اند نسبت داده و بر اساس این  دروغ بزرگ دکتر فاطمی را فئودال نامیده اند . در صورتیکه بین این فاطمی های اصفهان با خانواده  دکترفاطمی که نائینی بودند ، هیچ نسبتی وجود نداشت . دکتر فاطمی پس از بازگشت به ایران در  خانه ای استیجاری در دروازه شمیران زندگی می کرد . فاطمی پس از کودتای ۲۸ مرداد نزدیک به  هفت ماه در اختفا و درمنازل طرفداران نهضت ملی جا به جا می شد تا بالاخره در تاریخ ۶ اسفند  ۱۳۳۲ بازداشت شد .

در دادگاه دکتر فاطمی، آزموده دادستان نظامی برای تحقیر دکتر فاطمی،  دو عدد چک برگشت خورده دکتر فاطمی را که جمعا مبلغ ناچیزی هم داشت و دکتر فاطمی به علت  اختفا و بعد هم دستگیری و زندانی شدن نتوانسته بود وجه آن ها را تامین کند ، در دادگاه به  حاضران نشان داد و اظهار کرد که این شخص وزیری است که چک های او برگشت می خورد. که  البته این حرکت دادستان نظامی کودتا چیان هم نشان دهنده ی وضعیت مالی آن بزرگوار و هم  مشخص کننده ی پاک دستی او بود . که آیت الله حاج سید رضا زنجانی که به عنوان تماشاچی در دادگاه حضورداشت ، فی المجلس اعلام کرد که آقای دادستان آن دوعدد چک را به من بدهید تا وجه  آن را پرداخت نمایم .

دکتر حسین فاطمی شهید بزرگ جبهه ملی ایران است که سه بار خون  او بر زمین ریخته شد . دفعه اول در تارخ ۲۶ بهمن ۱۳۳۰ بر سر مزار محمد مسعود با گلوله یکی از اعضای فدائیان اسلام ، بار دوم در روز بازداشت در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۳۲ در مقابل شهربانی به  دست شعبان جعفری و چاقوکشان همراهش و مرتبه سوم در سحرگاه روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در میدان  تیرباران لشکر۲ زرهی به دست عوامل کودتای انگلیسی آمریکایی ۲۸ مرداد.

برسیم به یکی از دو پرسش اصلی که مربوط به ملی شدن صنعت نفت است. به هرحال تلخی قرارداد ۱۹۱۹ که وثوق الدوله با گرفتن ۴۰۰ هزارتومان رشوه با کمپانی نفت ایران و انگلستان بست، گلوی همه ملت ایران و آزادی خواهان با شرف مملکت را می فشرد. نکته اصلی اینجاست پس از تعلیق قرارداد ۱۹۱۹ مشخصا از زمان نخست وزیری سهیلی تا نخست وزیری خود دکتر مصدق، کمپانی نفت ایران و انگلیس خواهان بسته شدن قرارداد موسوم به۵۰-۵۰ بود. که البته در زمان نخست وزیری رزم آرا به اوج مذاکرات رسید و در آستانه تصویب. ترور رزم آرا همواره یک نقطه سیاه در روند دموکراسی ایران به حساب آمی آید و مخالفان جبهه ملی مداوم این اتهام را مطرح کرده اند که دکتر مصدق صرفا می خواست طرح ملی شدن نفت که از کمسیون نفت مجلس شانزدهم دنبال می کرد عملیاتی شود و در سکوتی معنادار همسو با دربار، منافع را در حذف رزم آرا می دید! پاسخ شما در این خصوص چیست؟

در پاسخ باید به نکاتی اشاره کنم. طراح قرارداد ۱۹۱۹ دولت انگلیس با وثوق الدوله، نخست وزیر وقت ایران، در حقیقت لرد جورج کرزن است. او سیاست مدار برجسته ی انگلیس و سال ها نایب السلطنه امپراطوری بریتانیای کبیر در هند بود که بعدا وزیر خارجه انگلیس شد . او میخواست موقعیت انگلیس را برای مقابله با روسیه و انقلاب کمونیستی که در آن کشور اتفاق افتاده بود و در برابر پیشروی بلشویک ها در کشورهای همسایه ی روسیه استحکام بخشد و لذا در ایران، قرار داد ۱۹۱۹ را با دادن رشوه به وثوق الدوله منعقد ساخت. به موجب آن قرارداد دولت انگلیس در تمام امور اداری و نظامی و اقتصادی ایران، توسط افراد انگلیسی که تحت عنوان مستشار در ایران مشغول کار می شدند، ورود پیدا می کرد.

فی الواقع به موجب قرار داد وثوق الدوله، ایران به طور رسمی تحت مدیریت انگلیس قرار می گرفت و رسما مستعمره ی انگلیس می شد که البته شخصیت های ملی ایران و همچنین دولت آمریکا و دولت فرانسه بنا بر مصالح خودشان، با این قرارداد به مخالفت برخاستند وآن قرارداد نتوانست به مرحله اجرا در آید و در نطفه خفه شد . اما انگلیس برنامه ی کودتای ۱۲۹۹ یعنی کودتای رضاخان و سید ضیاء الدین طباطبائی را با هدایت ژنرال آیرونساید، جایگزین قرارداد وثوق الدوله کرد و همان اهداف خود در قرار داد وثوق الدوله را در سایه ی آن کودتا دنبال کرد.

از جمله آنکه با تعطیل شدن مشروطیت و ایجاد خفقان، تمام نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب و هم چنین نیروهای متمایل به انقلاب اکتبر روسیه را سرکوب و نیروهای برخی از خوانین را هم برای مسدود کردن راه هر نوع مزاحمتی منکوب و مضمحل کرد. در ضمن با قرار داد ۱۳۱۲ یا ۱۹۳۳ با رضاشاه ۳۲ سال بر مدت قرار داد نفتی مظفرالدین شاه با ویلیام نکس دارسی افزود .

در مورد بخش دیگر سئوال جنابعالی باید عرض کنم که هدف دکتر مصدق از ملی کردن نفت تنها استیفای مالی و حقوق مادی ملت ایران نبود که فقط با پیشنهاد ۵۰-۵۰ یا غیره بسنده کرده و با قبول ادامه کار بیگانگان، به این گونه پیشنهادات تن در دهد.بلکه هدف اصلی دکتر مصدق علاوه بر استیفای حقوق مادی، اعاده استقلال کشور بود که با حضور شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس بر باد رفته بود. انگلیس از طریق این شرکت در تمام امور کشور ما دخالت داشت تا حدی که میتوان گفت شرکت نفت ایران و انگلیس یک حکومت پنهانی در ایران بر پا ساخته بود که حکومت ظاهری را در چنگال خود داشت و در واقع استقلال ایران توسط آن شرکت نفتی مضمحل شده و از بین رفته بود .

دکتر مصدق تلاش می کرد تا با برچیدن بساط شرکت نفت، دست بیگانگان را از مداخلات سودجویانه و استعماری در ایران قطع کند . اما با جلوگیری از مداخلات انگلیس و حفظ استقلال به هرگونه تعامل صحیح با خریداران نفت در جهان حاضر به گفتگو بود .

ولی در مورد ترور رزم آرا، ماجرا این بود که سپهبد رزم آرا، “نخست وزیر”  در مورد ملی شدن نفت که هدف دکتر مصدق و جبهه ملی ایران بود به شدت موضع منفی داشت و آن سخنرانی ایشان که در مجلس گفت « ملتی که لیاقت لوله هنگ سازی ندارد چگونه می تواند صنعت نفت را اداره کند؟ » معروف است .همین جمله موجب نفرت نسبت به او، نه تنها در میان روشنفکران و فعالان سیاسی وطن خواه و ملی ، که باعث انزجار تمام اقشار ملت ایران شد. به ویژه در زمانی که احساس غرور و هیجان عظیمی نسبت به طرح ملی شدن نفت سراسر ایران را فرا گرفته بود، این مواضع رزم آرا، او را به شدت منفور کرد.

رزم آرا چهره مرموزی بود! ارتباطاتی با شوروی و حزب توده قرار داشت . فرار دسته جمعی رهبران حزب توده از زندان قصر یا به عبارت دیگر نجات داده شدن آن ها از زندان در زمان نخست وزیری او صورت گرفت . به علاوه چند تن از افسران روسی را که به علت مخالفت با رژیم شوروی به ایران پناهنده شده بودند به شوروی ها تحویل داد . از طرف دیگر رزم آرا ، مورد سوءظن شاه به عنوان اینکه قصد کودتا یا ترور شاه را در سر می پروراند ، قرار داشت . در یک چنین شرایطی رزم آرا  ظاهرا توسط یکی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام در مسجد شاه ترور شد . بعضی کار اصلی ترور او را توسط یک درجه دار ارتش که پشت سر او حرکت می کرد دانستند. لازم به ذکر است که آقای امیر اسدالله علم که وزیر کار در کابینه رزم آرا بود در آن روز که شانزدهم اسفند۱۳۲۹ بود به سراغ او رفت و او را به رفتن به مسجد شاه و شرکت در مجلس ترحیم آیت الله فیض ترغیب و تشویق کرد و علیرغم بی میلی رزم آرا برای رفتن به مسجد ، او را به راه انداخت و خودش هم با او همراه شد .

این مسئله گفته و نوشته شده که پس از انجام ترور، آقای علم بلا فاصله به جلسه ای که محمد رضا شاه با سید ضیاء الدین طباطبائی و چند تن از نمایندگان مجلس در کاخ مرمر داشت وارد شده و آهسته به شاه گفت که ” کار تمام شد ” به طوری که این گفته ی در گوشی را برخی از حاضران در جلسه هم شنیدند و نقل کردند که با شنیدن این خبر لبخند رضایت آمیزی بر چهره شاه نشست . پس از ترور رزم آرا، رادیو مسکو از رزم آرا تجلیل کرد و ترور او را به دست امپریالیست های انگلیس و آمریکا دانست .

ترور رزم آرا درست در ساعتی اتفاق افتاد که دکتر مصدق در مجلس و در کمیسیون نفت مشغول آخرین بر رسی های قانون ملی شدن نفت بود. و وقتی خبر ترور رزم آرا به اطاق کمیسیون نفت رسید، برخی از اعضای کمیسیون میخواستند جلسه را ترک و کمیسیون را تعطیل کنند و از مجلس خارج شوند دکتر مصدق در ورودی اطاق کمیسیون نفت را قفل کرد و گفت تا بحث قانون ملی شدن نفت به اتمام نرسد هیچ کس اجازه ی خروج از جلسه را ندارد. به هر حال ترور رزم آرا در جوی اتفاق افتاد که هم مذهبیون مانند فدائیان اسلام و هم آیت الله کاشانی و هم عناصر دست راستی هیئت حاکمه و دربار و هم طرف داران نهضت ملی از آن ترور چندان نا خوشنود نشدند. ولی این که گفته شده که جبهه ملی ایران در قبال آن حادثه سکوت اختیار کرد چون از آن رویداد منتفع می شد، گفته ای نادرست و عاری از حقیقت است.

زیرا که در آن خیزش نیرومندی که برای ملی شدن نفت در سراسر کشور شکل گرفته بود، هیچ کس و به هیچ ترتیبی توان جلوگیری از آن را نداشت. و ملی شدن نفت چه با حضور رزم آرا و چه بدون حضور او یقینا عملی می شد . بنابراین، سپهبد رزم آرا مانعی بر سر راه ملی شدن نفت تلقی نمی شد . باید دانست که دکتر مصدق رهبر جبهه ملی ایران و یارانش که از شخصیت های آزادیخواه  و درستکار، با اهداف انسانی و میهن دوستانه بودند، مسلما و یقینا با ترور هر کس و در هر زمان مخالف بوده اند. و مبارزات جبهه ملی ایران همیشه به روش های سیاسی و قانونی بوده و هیچ گاه جبهه ملی ایران به خشونت گرایی و اقدامات غیرقانونی اعتقاد نداشته و ندارد.

از نظر جبهه ملی ایران، هرگز هدف وسیله را توجیه نمی کند .این که اشاره فرمودید که چرا در آن برهه جبهه ملی سکوت کرد و ترور را محکوم نکرد باید عرض کنم که تمام رویداد های تاریخی را باید در چارچوب شرایط زمانی آن رویداد بررسی و قضاوت کرد . در زمان ترور رزم آرا جبهه ملی ایران روزهای بسیار حساس و پرهیجانی را طی می کرد و تمام نیرو و توانش را در هر لحظه برای پیش بردن ملی شدن نفت صرف می کرد و در آن جوی که بر جامعه حاکم بود هیچ مطلبی غیر از ملی شدن نفت قابل طرح نبود و شنیده نمی شد و یک مسئله انحرافی تلقیی می شد .

لینک اول روزنامه کارو کارگر : t.ly/RTd4——- t.ly/lqDx

لینک دوم روزنامه کاروکاگر: t.ly/fTlk    ——- t.ly/PkxY

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها تقويم ملي ايران

گزارش یک کودتا

تقویم ملی ایرانیان :
به قلم دکترصدیقی وزیر کشور دولت ملی دکتر مصدق

صبح روز چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲،[…] مقارن ساعت هشت، به وزارت کشور وارد شدم […] آقای شجاع ملایری، رئیس اداره آمار و بررسی‌ها وارد اتاق شدند و گفتند: «‌آقای رحیمی لاریجانی الان از بیرون آمده‌اند و می‌گویند که در میدان سپه، دسته‌ای از مردم زنده‌باد شاه می‌گویند و شعارهایی بر ضد دولت می‌دهند. من نیز عده‌ای پاسبان را که در دو کامیون شهربانی سوار بودند دیدم که آنها هم دست‌ها را تکان داده، با آن دسته هماهنگی می‌کردند.» گفتم:

«… سوار شوید و به میدان سپه بروید و اوضاع آنجا را ببینید و به من اطلاع دهید»…

در این موقع به سرتیپ‌ مدبر رئیس شهربانی تلفن کردم و گفتم: «به من این طور گزارش می‌دهند، جریان امر چیست» و چون هماهنگی پاسبان‌ها را به وی گفتم، با لحن استفهام و تعجب گفت: «چه؟ پاسبان‌ها؟…» بر من معلوم شد که او از این واقعه اطلاع داشت و تجاهل می‌کرد یا اینکه واقعا بی‌اطلاع بود… رئیس شهربانی گفت: «حالا تحقیق می‌کنم و نتیجه را به عرض می‌رسانم.» گفتم: «فوراً موضوع را تحقیق کنید و نتیجه اقدام را به من اطلاع دهید»؛ ولی او بعد خبری به من نداد! ‌

در این وقت تیمسار ریاحی به من تلفن کردند که بنا به امر جناب آقای نخست‌وزیر دستور فرمایید که حکم تیمسار سرتیپ «‌شاهنده» را به سمت رئیس شهربانی صادر کنند. من دانستم که اوضاع شهربانی خوب نیست و عمل پاسبان‌ها به اطلاع نخست‌وزیر رسیده است… تأخیر اجرای دستور رئیس دولت و تأمل در آن را جایز ندانسته، به رئیس کارگزینی گفتم فوراً ابلاغ سرتیپ شاهنده را به ریاست شهربانی کل کشور صادر کند و آن را به افسری که از ستاد برای گرفتن آن می‌آید، بدهد تا وی آن را به سرتیپ شاهنده برساند. رئیس کارگزینی ابلاغ را تهیه کرد و من آن را امضا کردم و سرگرد «یارمحمد صالح»، آجودان رئیس ستاد ارتش آن را گرفت و رفت.

در اثنای این احوال خبر رسید که در چند جای شهر، دسته‌های دویست و سیصد نفری، با همکاری افسران و سربازان، با کامیون‌ها و وسائل ارتشی، به تظاهرات ضد جناب آقای دکترمصدق و دولت پرداخته، به نفع شاه و به مخالفت با رئیس دولت شعار می‌دهند و نیز خبر رسید که جمعی به تلگرافخانه هجوم برده، می‌خواهند تلگرافخانه را اشغال کنند و دسته‌ای دیگر، در حدود سیصد نفر از خیابان باب همایون، به مقابل وزارت دادگستری و از آنجا به میدان جلوی وزارت‌ کشور و بازار آمده‌اند. جمعی در سه چهار کامیون نشسته، شعار می‌دادند و به‌آهستگی حرکت می‌کردند و عده‌ای مردم سر و پا برهنه، به دنبال و پیرامون آنها می‌دویدند و فریاد می‌کردند و به نفع شاه شعار می‌دادند. یک کامیون پاسبان هم با آنها بود که در سر پیچ خیابان جلوی وزارت کشور به طرف مشرق پیچیده، برابر در استانداری تهران توقف کرد. تظاهرکنندگان به طرف مغرب متوجه شدند و به راه خود به صورت پراکنده ادامه دادند. چون من خود این منظره را از پنجره اتاق وزارت کشور دیدم، به فرماندار نظامی تلفن کردم و از او ـ سرهنگ اشرافی ـ پرسیدم که «علت این اغتشاش و بی‌نظمی چیست و چرا حرکت این دسته‌ها را مانع نمی‌شوید؟» او در جواب گفت: ‌«‌ما به سربازان خود اطمینان نداریم. عده‌ای را که برای جلوگیری تظاهرات این دسته‌ها می‌فرستیم، با آنها همراه می‌شوند.»

من یقین کردم که نقشه‌ای در کار است و کسانی هستند که بازیگر و بازیگردان‌اند. در همین وقت (ساعت ۱۱ صبح) آقای نخست‌وزیر با تلفن به من گفتند: «با مطالعاتی که کرده‌ام، مقتضی است دستور بدهید ریاست شهربانی کل را به تیمسار سرتیپ‌ محمد دفتری بدهند و فرمانداری نظامی هم به عهده او واگذار شده است و او فعلا در شهربانی است.»

من با اینکه از تغییر فوری تصمیم قبلی راجع به سرتیپ شاهنده و انتخاب سرتیپ دفتری و صدور این دستورهای متناقض، در چنان اوضاع و احوال متعجب و متوحش شدم، ناچار به ملاحظاتی که در چنین اوقات رعایت آن واجب است، به رئیس کارگزینی دستور دادم ابلاغ را تهیه کند و پس از امضای آن به ایشان گفتم بفرستند، ابلاغ مربوط به سرتیپ شاهنده را بگیرند و خواستم با سرتیپ دفتری با تلفن صحبت کنم. سرتیپ مدبر جواب داد و گفت: «سرتیپ دفتری حال آمده‌اند و مشغول معرفی رؤسا به ایشان هستم…»

بعد شهردار تهران، آقای دکتر سیدمحسن نصر تلفن کرد و به فرانسه گفت که جمعی به شهرداری هجوم آورده و فعلا در دالان و سرسرا هستند و سربازان اقدامی نمی‌کنند. من آنچه را که فرماندار نظامی گفته بود، به وی گفتم و دستور دادم که با تدبیر و رفق، هرچه می‌دانند و می‌توانند بکنند و از تجاوز به اتاق‌ها و دفا‌تر، با وسایل داخلی و خارجی جلوگیری نمایند… در این موقع بار دیگر تظاهرات در مقابل وزارت کشور تکرار شد و مقارن ظهر، جمعیت که در این وقت [شمار آن] به حدود پانصد تن رسیده بود، داخل اداره تبلیغات شد. عده‌ای از آنان به اتاق‌ها رفته، دفا‌تر و اوراق را بیرون ریختند…

ساعت ??‌(‌آخر وقت اداری) خبر دادند که جمعی تلگرافخانه و مرکز تلفن کاریر را اشغال کرده‌اند و در شهربانی هم جنبشی نیست. من به ‌آقای نخست‌وزیر تلفن کردم و جریان اوضاع را گزارش دادم و گفتم: «امر بفرمایید، به هر ترتیب که ممکن باشد مرکز بی‌سیم و اداره رادیو را حفظ و مراقبت کنند؛ زیرا… اگر تظاهر‌کنندگان به مرکز بی‌سیم و اداره رادیو رخنه کنند، عمل آنها موجب تشنج و اختلال نظم فوری در سراسر کشور خواهد شد.»

از ساعت یازده و نیم تا سیزده، سه بار تظاهرکنندگان به طرف وزارت کشور آمدند و هر بار ستوان دوم حجت و پنج پاسبان مأمور وزارت کشور، در وزارتخانه را بستند و در پلکان خارج، با تدبیر آنها را دور کردند…تا ساعت چهارده و نیم همچنان به اتفاق آقایان کاظمی و دکتر اعتماد در وزارت کشور، در اتاق وزارتی ماندیم. در ساعت مذکور، چون توقف در وزارتخانه سودی نداشت، گفتم ماشین بیاورند که به خانه آقای نخست‌وزیر بروم…

[اتومبیل] از خیابان جلیل‌آباد (خیام) وارد خیابان سپه شد. بعد از خیابان شاهپور و شاهرضا، به خیابان پهلوی رسیدیم. مقصود من از اطاله راه این بود که وضع شهر و مردم را در این خیابان‌ها ببینم؛ ولی در مسیر خود، به دسته و جماعتی برنخوردم…

به خیابان کاخ رسیدیم. در اینجا تانک و سرباز متوقف بود. سربازان مانع پیشرفت شدند. ستوان دوم جوانی از ارتش پیش آمد… با ادب گفت: «عبور وسائط نقلیه از این محل ممنوع است.» گفتم: «پیاده می‌شوم و این چند قدم را پیاده می‌روم»… و خود به طرف خانه آقای نخست‌وزیر روان شدم…

در دو طرف خانه آقای دکترمصدق… سربازان با چند تانک و کامیون متوقف بودند. چون وارد اتاق نخست‌وزیر شدم، چند دقیقه از ساعت پانزده گذشته بود. دیدم جمعی، همه در حال انتظار و تفکر نشسته‌اند. آقای نخست‌وزیر پرسیدند: «چه خبر دارید؟» گفتم: «اوضاع خوب نیست؛ ولی ناامید نباید بود.»

آقای دکتر حسین فاطمی گفتند: ««چه باید کرد؟» گفتم: «لابد دستورهای لازم از طرف جناب آقای نخست‌وزیر داده شده، ولی فعلا آنچه بر هر چیز مقدم است، حفظ مرکز بی‌سیم و رادیو است که باید به وسیله یک عده سرباز و افسر لایق و مطمئن صورت گیرد.» آقایان گفتند: «وضع شهر چطور است؟» گفتم: «چندان خوب نیست؛ زیرا هرچند عده مخالف قلیل است، ولی چون افسران و سربازان با تظاهرکنندگان همکاری می‌کنند، دفع آنان مشکل است و بر تجری آنان افزوده شده و معلوم نیست آیا برای ستاد ارتش و فرمانداری نظامی انتخاب چند افسر مورد اطمینان و با تدبیر در چنین وقت میسر است، تا به این اوضاع خاتمه دهند!» آقای دکتر فرمودند: «به رئیس ستاد دستور داده‌ام.» دکتر فاطمی گفتند: «حالا ببینیم سرتیپ دفتری چه می‌کند.»

به اتاقی که هیأت وزیران در آن تشکیل می‌شد، رفتم. مهندس کاظم حسیبی، متفکر در گوشه‌ای روی صندلی نشسته بود. آقایان دکتر سیدعلی شایگان و مهندس سیداحمد رضوی در اتاق متصل به آن، روی فرش دراز کشیده بودند. آقای دکتر حسین فاطمی روی صندلی، روبروی مهندس حسیبی نشسته بود. من پهلوی او نشستم. چون هر دو، ناهار نخورده بودیم، مشهدی مهدی نان و کره و مربا و چای آورده، یک لقمه خوردیم، لقمه دوم را که به دهن گذاشتیم، صدای هیاهو و جنجال در رادیوی اتاق مجاور، که محل کار دکتر ملک‌اسماعیلی ـ معاون نخست‌وزیرـ بود، شنیده شد. به آن اتاق رفتم. معلوم شد مخالفین اداره رادیو را اشغال کرده‌اند. مدتی صداهای عجیب و غریب که حاکی از حال کشمکش در استودیو بود، شنیده می‌شد. بعد چند دقیقه صدا قطع شد، سپس دوباره هیاهو درگرفت و بعد سکوتی شد. سپس تا چند دقیقه صفحه سرود شاهنشاهی متوالیا صدا می‌کرد. بعد نطق میراشرافی و مهدی پیراسته را شنیدیم.

در این وقت گفتند حال آقای نخست‌وزیر به هم خورده. جمعا به اتاق ایشان رفتیم و دیدیم به‌شدت گریه می‌کنند. گفتیم: «چیست؟» معلوم شد به ایشان تلفن زده‌اند که مخالفین، دکتر فاطمی و دکتر کریم سنجابی را دستگیر کرده و کشته‌اند. من گفتم: «آقای دکتر فاطمی اینجاست و دکتر سنجابی هم دستگیری‌اش به همین قرینه قطعا دروغ است و این اخبار برای آزار شماست.» ایشان را به زحمت ساکت کردیم و نشستیم و رادیو را باز کردیم. احمد فرامرزی نطق می‌کرد (در حدود ساعت ۱۶).

گفتم: «آنچه من از ساعت ۱۱، از آن می‌ترسیدم و در فکر آن بودم و به آقای نخست‌وزیر هم تلفن کردم و نباید بشود، شده است و قطعا [وضع] شهرستان‌ها هم مختل خواهد شد…!» صدای تیر و تفنگ و توپ متناوبا شنیده می‌شد. تلفن صدا کرد… سرتیپ ریاحی رئیس ستاد بود. گزارش داد که: «بلواکنندگان نقاط حساس شهر را گرفته و مرکز بی‌سیم را اشغال کرده‌اند. خوب است اعلامیه دستور ترک مقاومت صادر بفرمایید.» آقای نخست‌وزیر گفتند: «آقا، چه اعلامیه‌ای؟» سرتیپ ریاحی با حالت گریه‌گونه‌ای، با کلام مقطع گفت: «جناب آقای نخست‌وزیر، مصلحت در این است و حالا تیمسار سرتیپ فولادوند به خدمت جناب عالی می‌آیند. قول ایشان را مانند قول یک مشاور بپذیرید.» ما از این نحوه بیان دانستیم که ستاد ارتش را نیز اشغال کرده‌اند و سرتیپ ریاحی گرفتار است و این مطالب را به دستور دیگران می‌گوید.

صدای تیر و تفنگ و گلوله توپ که تقریباً از بیست و پنج دقیقه قبل، یعنی از حدود ساعت ۱۶ شنیده می‌شد، رو به شدت و توالی نهاد. ما از اتاق نخست‌وزیر به خارج می‌رفتیم که اطلاعی از بیرون کسب کنیم. بار دیگر که به اتاق آقای نخست‌وزیر وارد شدیم، آقای دکتر حسین فاطمی آمدند و گفتند: «‌آقا، به خانم من خبر داده‌اند که مرا کشته‌اند و او حالش به هم خورده. من به خانه خود می‌روم» و خداحافظی کرد و با آقای سعید فاطمی، خواهرزاده خود که ساعتی پیش به خانه نخست‌وزیر آمده بود، بیرون رفت.

سرهنگ عزت‌الله ممتاز ـ فرمانده تیپ کوهستانی ـ که مأمور حفظ انتظام و دفاع در پیرامون خانه نخست‌وزیر بود، وارد شد و به نخست‌وزیر گفت: «قوای مخالفین رو به تزاید است و من مصمم هستم، همان‌طور که به من مأموریت داده شده است، تا پای جان وظیفه سربازی خود را انجام دهم.» بیان این افسر، در چنین وقت، با وضع خاصی که او مطلب خود را ادا کرد، تاثیر عجیبی در حضار نمود. همگان او را تحسین کردند و او خارج شد.

شلیک تیر شدت یافت و گلوله‌ای به پشت در شمالی بالای سر ‌آقای نخست‌وزیر خورد… در ساعت ۱۶ و ۴۰ دقیقه بار دیگر سرهنگ ممتاز وارد شد و گفت: «دو تانک شرمن را که قوی‌تر از تانک‌های ماست و در برابر کلانتری خیابان پهلوی بود، مخالفین تصاحب کرده و به طرف ما آورده‌اند. با این حال، مقاومت مشکل است؛ ولی من مأموریت خود را، تا جان دارم، انجام می‌دهم و شرف سربازی خود را حفظ می‌کنم.» چون سلام نظامی داد و خواست برود، آقای نخست‌وزیر، که روی صندلی نشسته بودند، او را به نزدیک خود خواندند و در آغوش گرفته و بوسیدند و او بیرون رفت.

در حدود ساعت ۱۶ و ۴۵ دقیقه، سرتیپ فولادوند وارد اتاق شد و روی صندلی عسلی پهلوی تختخواب نشست و گفت: «با وضع فعلی، ادامه تیراندازی دو دسته نظامیان به یکدیگر بی‌نتیجه است و موجب اتلاف نفوس می‌شود و برای جناب عالی و آقایان، خطر جانی دارد. اعلامیه‌ای صادر بفرمایید که مقاومت ترک شود.» آقای نخست‌وزیر فرمودند: «من در اینجا می‌مانم. هرچه می‌شود بشود. بیایند و مرا بکشند.» سرتیپ فولادوند از جا برخاست و ایستاده، با حال مضطرب‌گونه‌ای گفت: «آقا! جناب عالی به فکر ساکنین و آقایان باشید. جان اینها در خطر است…!» و چون در این وقت شلیک تیر تقریبا متوالی بود، او پس از هر صدایی، سراسیمه حرکتی مخصوص که دور از تصنع نبود، می‌کرد و قول قبل خود را با تغییر کلمات تکرار می‌نمود. بالاخره گفت: «من چه کاری بود که کردم. کاش این مأموریت را قبول نمی‌کردم» و باز مصرانه تقاضای صدور اعلامیه مطلوب را تجدید کرد. آقای مهندس رضوی گفت: ‌«‌آقا، اعلامیه‌ای می‌نویسیم و خانه را بلادفاع اعلام می‌کنیم.»

بلادفاع

آقای دکتر مصدق پذیرفتند و آقایان مهندس رضوی و دکتر شایگان و مهندس احمد زیرک‌زاده، به اتاق دیگر رفتند و آقای مهندس رضوی، اعلامیه‌ای قریب به این مضمون نوشتند: «جناب آقای دکتر مصدق خود را نخست‌وزیر قانونی می‌دانند. حال که قوای انتظامی از اطاعت خارج شده‌اند، ایشان و خانه ایشان بلادفاع اعلام می‌شود. از تعرض به خانه معظم‌له خودداری شود.»

پس از قرائت متن اعلامیه و قبول آقای نخست‌وزیر، آقای مهندس رضوی و دکتر شایگان و محمود نریمان و مهندس زیرک‌زاده آن را امضا کردند و به سرتیپ فولادوند دادند. مقارن ساعت ۱۷، آقای مهندس رضوی برای آنکه سربازان مخالف تیراندازی را موقوف کنند، ملحفه روی تختخواب آقای نخست‌وزیر را برداشت و بیرون برد و به سربازان داخل حیاط داد که ‌آن را روی بام نصب کنند. تیراندازی پس از تسلیم اعلامیه و برافراشتن پارچه سفید، همچنان به‌شدت از طرف مخالفین دوام داشت و ظاهراً اصرار به گرفتن اعلامیه برای تضعیف قوای مدافع و تشجیع قوای مهاجم و شاید انتشار آن به خاطر تسلیم طرفداران دولت در تهران و شهرستان‌ها بود و بر طبق نقشه، مهاجمین بایست به کار خود ادامه دهند تا به آن نتیجه برسند که بعد رسیدند.

چون چند دقیقه گذشت و شلیک تفنگ و توپ، به جای تخفیف، شدت یافت، آقای مهندس رضوی که بیش از همه در جنبش و کوشش بود، بار دیگر پارچه سفیدی از روی تشک آقای نخست‌وزیر برداشت و بیرون برد و به سربازان داد که آن را در محلی که مورد نظر باشد، برافرازند. از سه طرف شمال و شرق و جنوب، به اتاق آقای دکترمصدق تیر تفنگ و توپ می‌خورد. در این وقت بر همه حضار روشن بود که قصد مهاجمین تصرف خانه و… است! دو سه بار به آقای دکتر پیشنهاد شد که همگی برخاسته، از این اتاق که مخصوصا هدف تیر است، بیرون برویم. ایشان گفتند: «من از جان خود گذشته‌ام. قتل من امروز برای مملکت و ملت مفید‌تر از زندگانی من است و از اینجا خارج نمی‌شوم. خواهش می‌کنم آقایان به هر جا می‌خواهید، بروید.» همه گفتیم: ما حاضر به ترک جناب عالی نیستیم و همین جا می‌‌مانیم.

گلوله توپ دو جای دیوار ایوان جنوبی جلوی اتاق را خراب کرد و گلوله‌ای از سمت مغرب از پنجره اتاق هیأت وزیران گذشته، به در آهنی بستة اتاق ما خورد و صدای شدیدی کرد… طرز نشستن ما در اتاق، کاملا بی‌اعتنایی ما را به مرگ نشان می‌داد؛ زیرا حضار همگی در سه طرف اتاق، که بیشتر مورد خطر بود، نشسته بودند. آقای دکتر روی تختخواب، مهندس کاظم حسیبی و نریمان در طرف شمال و مهندس رضوی و دکتر شایگان و مهندس سیف‌الله معظمی و مهندس احمد زیرک‌زاده در سمت مغرب. من و ملکوتی، معاون نخست‌وزیر و دبیران منشی نخست‌وزیر و کارمند نخست‌وزیری، روی درگاه جنوبی، یعنی همان طرف که گلوله توپ دو جای دیوار را سوراخ کرده بود، نشسته بودیم و گلوله متوالیا به دیوار‌ها و آهن شیروانی می‌خورد.

مهندس رضوی گفت: «‌آقا! حالا که کشته می‌شویم، چرا اینجا بمانیم که به دست رجاله بیافتیم. از اینجا بیرون برویم؛ شاید هم راه نجاتی پیدا شد.» این حرف هرچند بی‌اثر نبود، ولی به نتیجه مطلوب نرسید. من گفتم: «آقایان! ممکن است ما قبل از آنکه مخالفین به اتاق وارد شوند، زیر آوار سقف و دیوار برویم. لااقل از اینجا که بیشتر مورد اصابت گلوله است، برخیزیم و به زیرزمین یکی از اتاق‌های مجاور برویم.»

در این وقت همه به یکباره از جا برخاستند و پیش رفتیم و آقای نخست‌وزیر را هم بلند کردیم. آقای بشیر فرهمند، رئیس اداره تبلیغات، با یکی دو نفر دیگر که در اتاق مجاور بودند، چون از عزیمت ما مطلع شدند، در جانب غربی را باز کردند و به طرف آقای نخست‌وزیر آمدند. آقای بشیر فرهمند دست ایشان را گرفته، می‌بوسید و به‌شدت گریه می‌کرد. این منظره رقت‌انگیز که محرک عاطفه تحسین و اعجاب بود، چند لحظه طول کشید. آن دو سه تن آقایان از در غربی خارج شدند و ما با آقای دکتر و سرهنگ علی دفتری و سرهنگ‌دوم عزت‌الله دفتری و سروان داورپناه، از در شرقی بیرون رفتیم و از اتاق دیگر گذشتیم و از پلکان پایین رفته، به جای اینکه در زیرزمین متوقف شویم، همچنان به حرکت ادامه داده، از در جنوبی طبقه تحتانی عمارت مشرف به دیوار شرقی، وارد حیاط شدیم. در اینجا سه سرباز خون‌آلود به جمع ما پیوستند. نردبانی در پای دیوار بود؛ آن را بلند کردیم و روی دیوار گذاشتیم. سربازان‌ (مدافع) داخل حیاط و شاید خارج آن، ما را می‌دیدند و هر آن، بیم آن می‌رفت که سربازانی که در خارج و در محل «اداره همکاری ایران و آمریکا» (‌باغ‌ آقای دکتر مصدق که در اجاره آن اداره بود) بودند، ما را هدف تیر خود قرار دهند. باری، اول، یکی دو نفر به بالا رفتند و از روی دیوار به خانه همسایه (متعلق به آقای ناصری‌ آملی)، فرود آمدند. بعد آقای دکتر را به بالا فرستادیم و کسانی که به پایین رفته بودند، ایشان را به آهستگی از دیوار فرود آوردند. بعد همگی حتی سه سرباز، وارد خانه همسایه شدیم…

تختخواب چوبی شکسته‌ای را که در پای دیوار شرقی حیاط بود، به دیوار شرقی آن خانه تکیه دادیم و یک یک، با زحمت از دیوار بالا رفتیم و به آن طرف جستیم و از راهرو، به طرف شمال خانه متوجه شدیم. عده‌ای زن و بچه در این خانه بودند. مرد خانه، آنان را دور کرد و ما پس از دو سه دقیقه تأمل و مطالعه وضع حیاط، چون خروج از در خانه صلاح نبود، مصمم شدیم که آنجا نیز از دیوار بالا برویم؛ ولی این دیوار مرتفع بود. در گوشه شمال شرقی حیاط، به ارتفاع دو متر، دریچه‌ای بود که ارتفاع دیوار را به دو قسمت منقسم می‌کرد. با زحمت، اول خود را به دریچه رساندیم و از آنجا به بالای دیوار که منتهی به بام کوچکی می‌شد، رفتیم. در اینجا آقای دبیران به پشت بام خانه مجاور، یعنی سومین خانه، که اهل آن روی بام فرش انداخته و چای می‌خوردند، رفت و… پیش آنان نشست.

بام مذکور به دیوار باغ گودخانه آقای هریسچی… منتهی می‌شد… شاخه چنار نزدیک دیوار را پیش کشیده، تنه درخت را که چندان قوی نبود، گرفتیم و از آن به داخل باغ فرود ‌آمدیم. در این خانه، تنها مستخدمی ساکن بود که ما را شناخت و به هدایت او، از حیاط وارد بنای شمالی باغ شدیم و در طبقه زیرین جانب شمال شرقی خانه آقای دکتر مصدق قرار گرفتیم (نزدیک به ساعت ۱۸) ‌آقای مهندس کاظم حسیبی و کارمند نخست‌وزیری و سروان ایرج داورپناه، در باغ نماندند و به جای دیگر رفتند. آقای مهندس احمد زیرک‌زاده، هنگام نزول از دیوار باغ به زمین خورد و پایش به‌شدت آسیب دید و درد گرفت، چنان که تمام شب او از درد، و ما از این پیشامد ناراحت و در زحمت بودیم. مستخدم مذکور فوراً به صاحبخانه‌ (در شمیران) تلفن کرد و جریان واقعه را به او خبر داد. آن مرد خیراندیش مهربان به وی گفت: «‌آقایان شب را مطمئن در خانه من که متعلق به خودشان است بمانند. جان و مال من فدای دکتر مصدق»!

صدای تیر و توپ پیوسته تا مقارن ساعت ۱۹ شنیده می‌شد. من به خانه خود تلفن کرده، گفتم: «من سالم و در جای امن هستم. مطمئن باش.»در این‌ وقت که هوا به‌تدریج تاریک می‌شد، ما از پنجره جنوبی زیرزمین متوجه نور تیره‌فام و سپس شعله‌های آتش شدیم که در امتداد جنوب غربی باغ، یعنی خانه آقای دکتر مصدق، زبانه می‌کشید. حالت غریبی به همه ما دست داد و خیالات پریشان و افکار دردناکی از خاطر ما می‌گذشت که وصف آن کار آسانی نیست. آقای دکتر مصدق به پای پنجره رو به جنوب زیرزمین‌ آمدند. من در سمت چپ ایشان ایستاده بودم. آنچه بیشتر این منظره را غم‌افزا و اَلَم‌انگیز می‌نمود، مشاهده حالت وقار و تمکین پیرمردی بود که پهلوی من ایستاده بود و لهیب آن شعله‌های دودآمیز را که از خانه و مسکن او برمی‌خاست، به چشم می‌دید! شاید در حدود یک دقیقه، آقای دکتر و من، پشت پنجره دود و شعله را نظاره می‌کردیم. سپس آقای دکتر، با بغض گریه در گلو، به من گفتند: «آتش‌سوزی خانه مهم نیست؛ من از روی آن زن که امشب سجاده ندارد که روی آن نماز بخواند، شرمنده‌ام!» آتش‌سوزی خانه رئیس و پیشوای ما، تا مقارن ساعت ۲۱ ادامه داشت و از آن به بعد تا صبح، ریزش آب روی آتش و دیوار و آهن و شیروانی شنیده می‌شد…

در حدود نیمه‌شب بود که زنگ در صدا کرد. مستخدم رفت و در را باز کرد. معلوم شد مأمورین کارآگاهی هستند که می‌خواهند برای بازرسی وارد خانه شوند. مستخدم به آنها گفت: «صاحبخانه نیست و در اتاق‌ها بسته است و من در این خانه تنها هستم.» کار‌آگاهان با بیان و وضع ساده مستخدم…، از تفحص در خانه منصرف شده و پی کار خود رفتند. ساعتی بعد بار دیگر زنگ صدا کرد. مأمورین آتش‌نشانی برای بردن آب آمده بودند. مستخدم ناچار اجازه داد که بیایند و با ظر‌فهای خود آب ببرند و این کار تقریبا دو ساعت ادامه داشت.

چه باید کرد؟

در اثنای شب، مشورت می‌کردیم که چه باید کرد؟ آقای دکتر مصدق گفتند: «چون از نیمه‌شب مدتی گذشته و در خیابان‌ها کسی نیست و از شر رجاله آسوده هستیم و قطعا فردا خانه‌های این اطراف را تفتیش خواهند کرد، بهتر آن است که برخیزیم و از خانه خارج شویم و خود را به مأمورین فرمانداری نظامی معرفی کنیم.» گفته شد: «بدون آنکه فرمانداری ما را احضار کرده باشد، ضرورت ندارد که ما خود را در اختیار آن مأمورین قرار دهیم.» گفتند: «من چون خانه و مسکنی ندارم و نمی‌خواهم اسباب زحمت صاحب این خانه، یا اشخاصی دیگر فراهم شود، این کار را می‌کنم.»

پس از مدتی بحث و مشاوره، چون معلوم نبود فردا چه می‌شود، تصمیم گرفتیم که صبح پس از انقضای ساعت مقرر حکومت نظامی، هر کس راه خود را در پیش گیرد و آقای دکتر به اتفاق مهندس معظمی، به خانه مادر آقای مهندس که نزدیک است، بروند. دکتر گفت: «تا ببینیم چه پیش می‌آید و حاکمان امور چه نظر دارند و چه می‌خواهند بکنند.»…

در ساعت ۵، همه به حیاط آمدیم و جز سه تن سرباز که در آنجا ماندند تا لباس‌های خود را بشویند و بعد به خارج بروند، بقیه به صورت دسته‌های دو سه نفری، پس از خداحافظی از آن مستخدم، که مهربانی را با یک نوع خشونت ناشی از ترس جمع کرده بود، از در باغ‌ خارج شدیم. سرهنگ علی دفتری و سرهنگ دوم عزت‌الله دفتری و ملکوتی با هم رفتند. نریمان و مهندس رضوی و مهندس زیرک‌زاده، که نمی‌توانست به دو پا راه برود و سخت در زحمت بود، همراه شدند. من با آقای دکتر و مهندس معظمی بودم. چون نخواستم آن پیرمرد محترم را در آن حال تنها بگذارم، به خانه مادر آقای مهندس معظمی وارد شدم. آقای دکتر شایگان نیز، که مانند من نخواست دکتر را‌‌ رها کند، به ما ملحق شد. مادر آقای مهندس و اهل خانه به ییلاق رفته بودند و آنجا جز مستخدم کسی نبود. ما به مهمانخانه در طبقه دوم رفتیم و آقای مهندس تلفن کردند و خانم برادرشان (میرزا حسن‌خان) آمدند و صبحانه آماده کردند و خوردیم.

آقای مهندس آمدند و گفتند: «در رادیو اعلام شده است که آقای دکتر محمد مصدق باید در ظرف ۲۴ ساعت خود را به فرمانداری نظامی معرفی کنند.» آقای دکتر گفتند: «با این خبر، من به فرمانداری نظامی خواهم رفت؛ چون اگر دولت فعلی دولت قانونی نباشد، عملا دولت است.» پس از مذاکره و مشاوره، رأی ما بر این شد که ساعت ۸ ‌آقای مهندس معظمی، ‌آقای مهندس جعفر شریف‌امامی، شوهرخواهر خود را با تلفن به این خانه بخوانند و به وسیله ایشان، کیفیت کار به مقامات مربوط اطلاع داده شود. ضمنا آقای مهندس معظمی در تلفن به ایشان بگویند که یک دست لباس خود را برای او (ولی در واقع برای آقای دکتر مصدق) همراه بیاورند. چند دقیقه پس از ساعت ۸، آقای مهندس شریف امامی آمدند. برخورد ایشان ظاهرا ملایم، ولی دور از تعجب و کراهت از اینکه ما، در آن خانه هستیم، نبود.

فرمانداری نظامی

‌آقای دکتر گفتند: «من می‌خواهم خود را به فرمانداری نظامی معرفی کنم.» مهندس شریف امامی گفت: «من ممکن است حالا پیش سرلشکر زاهدی بروم و با او مذاکره کنم تا ترتیب کار را بدهند که بدون خطر از اینجا حرکت کنید.» من گفتم: «چون آقای دکتر بیست و چهار ساعت وقت دارند و گرفت و گیر از ساعت ۸ بعدازظهر شروع می‌شود، بهتر آن است که فعلا به هیچ وجه اقدامی نشود. در ساعت ۵ ‌و نیم یا ۶ بعدازظهر، آقای مهندس شریف امامی، محل توقف و تصمیم آقای دکتر را به اطلاع سرلشکر زاهدی برسانند و وسایل را طوری فراهم کنند که آقای دکتر در ساعت ۸ و نیم بعدازظهر، مصون از تعدی رجاله، به فرمانداری نظامی یا محل دیگر که معین خواهد شد، بروند.» آقایان همگی این رأی را، که من به مصلحتی داده بودم، پسندیدند.

آقای دکتر مصدق لباسی را که آقای شریف امامی آورده بودند، پوشیدند و گفتند: «این لباس برای من گشاد است. لباسی بخرید که تنگ‌تر و پارچه‌اش معمولی باشد نه به این خوبی.» آقای شریف امامی رفتند و ساعتی بعد مراجعت کردند و لباسی آوردند و گفتند: «حالا که من می‌آمدم، افسری اسلحه دستی برهنه در دست، در این کوچه می‌گشت و احتمال قوی می‌رود که به‌زودی به اینجا بیاید.»‌ گفتیم: «اگر کسی آمد که‌ آقای دکتر در اینجا هستند و او به وظیفه خود عمل خواهد کرد؛ ‌و اگر تا ساعت ۵ و نیم مأموری نیامد، به شما تلفن خواهیم کرد که بر طبق تصمیم مذکور عمل بفرمایید.» آقای شریف امامی گفتند: «پس من می‌روم. اگر تصمیم‌تان تغییر نکرد، ‌آقای مهندس معظمی در ساعت ۵ و نیم به من تلفن کنند، تا با سرلشکر زاهدی مذاکره کنم.»…

اتفاقا خانه‌ای که ما در آن ساکن بودیم، قبلا متعلق به آقای دکترمصدق بود و ایشان گفتند که به دستور خود من آن را ساخته‌اند و بعد آن را به مبلغ شانزده‌هزار تومان فروختم. این تصادف خالی از غرایب نبود که خانه قدیم خود دکتر، در چنین روزی، پناهگاه او و ما شود…

ساعت ۵ و ربع بعدازظهر در زدند. مستخدم در را باز کرد و پس از چند لحظه برگشت و به آقای مهندس گفت که: «کارآگاهان برای تفتیش خانه آمده‌اند»… ما گفتیم: «بسیار خوب، کار خود را بکنند»… همه ظاهراً در کمال آرامی بودیم. من به آنها گفتم: «‌آقایان چه می‌خواهید؟ ‌آیا مأمور بازداشت هستید؟» آن که جلو‌تر بود، با اشاره تصدیق کرد. گفتم: «مأمور بازداشت کدام یک از ما هستید؟» گفت:‌ «بازداشت همه آقایان»…

شهر هنوز وضع عادی نداشت و در مردم اضطراب و وحشت‌زدگی و حالت کنجکاوی دیده می‌شد. در بعضی جاها دسته‌های چند نفری متوقف بودند و اتومبیل ما، احیانا با عده خارج از معمول که در آن سوار بودند و سرعت فوق‌العاده که داشت، جلب توجه می‌کرد… اتومبیل به در دوم شهربانی رسید. جمعی بیرون و داخل ایستاده بودند و ظاهراً چون گرفت و گیر بسیار بود و بازداشت‌شدگان را به آنجا می‌آوردند، به تماشا(!) مشغول بودند. ما وارد محوطه شدیم… جمعی که ما را شناخته بودند، به ما نزدیک شدند و با بی‌نظمی به دنبال ما به راه افتادند. آقای دکترمصدق پیش و ما پشت سر معظم‌له بودیم. چون خواستیم از پلکان بالا برویم، یکی از میان جمعیت دست زد و چند تن به تقلید از وی متابعت کردند. من پشت کردم و به سرهنگ دومی، افسر شهربانی که نزدیک بود، با لحنی محکم و نسبتا شدید و‌ آمرانه گفتم: «هیچ می‌دانید ما در کجا هستیم و شما چه مسئولیت سنگینی به عهده دارید؟ این بی‌نظمی چیست و شما اینجا چه‌کاره‌اید؟» او فوراً به عقب برگشت که از پیش آمدن و فشار تماشاگران و تظاهر آنان جلوگیری کند؛ و کرد، و ما با این وضع و حال و مسلط بر اعصاب، با چهره و سیمای مصمم، از خطر غوغا جستیم!

… در حدود ساعت شش و هجده دقیقه، ما را از فرمانداری حرکت دادند و از در بزرگ شهربانی خارج کردند. از پلکان پایین آمدیم، سرلشکر نادر باتمانقلیچ که به ریاست ستاد ارتش رسیده است، بازوی آقای دکترمصدق را گرفته بود. هنگامی که خواستیم سوار اتومبیل شویم، شخصی با صدای بلند بر ضد ما شروع به سخنگویی و شعاردهی کرد. سرلشکر باتمانقلیچ با اخم و تشر گفت: «خفه شو پدرسوخته..!»

او ساکت شد و ما سوار شدیم و از شهربانی… به باشگاه افسران رسیدیم و وارد باشگاه شدیم… چون از میان دو صف افسران، به اتاقی که سرلشکر زاهدی و جمعی دیگر در آن بودند، رسیدیم، سرلشکر در لباس نظامی… پیش آمد و به‌ آقای دکترمصدق سلام کرد و دست داد و گفت: «من خیلی متأسفم که شما را در اینجا می‌بینم. حالا بفرمایید در اتاقی که حاضر شده است، استراحت بفرمایید.» سپس رو به ما کرد و گفت: «آقایان هم فعلا بفرمایید یک چای میل کنید تا بعد..!.» و با ما دست داد و ما به راه افتادیم…

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران اعلاميه و بيانيه برجسته ترین ها تصويري تماس با ما چند رسانه‌اي

اطلاعیه کمیته روابط عمومی جبهه ملی ایران

با توجه به پرسش های ایجاد شده به علت فعالیت های اکانت های غیر رسمی به اطلاع اعضا و دوستداران ⁧جبهه ملی ایران⁩ می رساند، تنها اکانت رسمی توئیتر جبهه ملی ایران اکانت زیر می باشد:
https://twitter.com/jebhemeliiran/

کمیته روابط عمومی جبهه ملی ایران

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها كتابخانه الكترونيك

روایت دکتر انواری از تاریخ معاصر : تلاش برای استقلال

عبدالکریم انواری یکی از برجسته‌ ترین حقوق‌دانان و از اعضای فعال جبهه ملی ایران است که به دنبال تکفیرجبهه ملی مجبور به ترک میهن شد و زندگی سیاسی خود را در خارج از کشور با استقلال و آزادی تمام و با اتکا به راه  و روش محمد مصدق ادامه داد و هر وقت لازم بود از بیان کلام حق خودداری نکرد. این کتاب به غایت در همین راستاست.

نقش جبهه ملی ایران در تاریخ معاصر ایران بر مردم و صاحبنظران سیاسی و اجتماعی میهن ما پوشیده نیست. عبدالکریم انواری در بحبوحه انقلاب اسلامی در مسئولیت خطیر دبیر شورای مرکزی جبهه از نزدیک شاهد و گزارشگر حوادثی تاریخی بوده است .

در ۳۳ سال گذشته مناقشات مستمری بین ملیون ایران از یکطرف و سلطنت طلبان و طرفداران دکتر شاپور بختیار از طرف دیگردر جریان بوده است و هریک با گمانه زنی های بی پایه نتیجه گیریهائی بنفع خویش کرده اند. اکنون برای اولین بار برمبنای اسناد و صورتجلساتی که منحصرا در اختیار مولف کتاب بوده واقعیت جریانات مربوط به نقش جبهه ملی در انقلاب و اخراج دکتر شاپور بختیار از این جبهه پیش روی خواننده قرارداده شده است

http://jebhemeliiran.org/wp-content/uploads/2020/08/Talash-Book-4-1-15.pdf

دسته‌ها
برجسته ترین ها تقويم ملي ايران سندها و مدرك‌ها

پیشنهاد و درخواست رفراندم از سوی دکتر مصدق خطاب به ملت ایران

رفراندوم انحلال یا ابقای دور هفدهم مجلس شواری ملی

تقویم ملی ایران

دوشنبه پنجم مرداد ۱۳۳۲  در ساعت دو بعد از ظهر پیام ضبط‌شده مهمی از جانب دکتر مصدق خطاب به ملت ایران از طریق رادیو تهران منتشر شد.

در این پیام رادیوی دکتر مصدق طی با تشریح اوضاع و کارشکنی مخالفان نهضت ملی شدن نفت در مجلس، تصمیم خود را مبنی بر یک همه پرسی مبنی بر انحلال مجلس شواری ملی دوره هفدهم و ابقای دولت و یا در مقابل آن ابقای مجلس شورای ملی دوره هفدهم و انحلال دولت و روی کارآمدن دولت دیگر با برگزاری رفراندم و بر اساس رای ملت اعلام کرد.

متن پیام دکتر مصدق به نقل از روزنامه اطلاعات مورخ 6 مرداد  1332 :

یک سال پیش هنگامی که اینجانب از مسافرت لاهه به خاک وطن عزیز مراجعت کردم و همه در انتظار صدور رای دیوان بین‌المللی دادگستری بودیم مشکلاتی در راه دولت به وجود آمد که خدمتگزار ناگزیر از کار کناره گرفت، اما شما ملت رشید ایران که همواره با واقع‌بینی خاصی متوجه حقایق امور بودید نگذاشتید دشمنان نهضت ملی ایران به آرزوی خود برسند و نهالی را که پس از مرارت‌ها و تلاش‌ها و زحمت‌های زیاد با خون دل مردم ایران آبیاری شده بود ریشه‌کن کنند.

از این رو با یک قیام مردانه و با ایثار خون خود در روز تاریخی سی‌ام تیر دست عمال اجنبی از کار کوتاه کردید و ملل دنیا را از این قوت نفس و قدرت اراده دچار اعجاب و شگفتی ساختید، در نتیجه این دولت بار دیگر با استظهار به حمایت و پشتیبانی بی‌دریغ شما زمام امور را به دست گرفت و با تاییدات خداوند متعال و به اتکای شما مردم فداکار توانست با وجود مشکلات فراوان مبارزات خود را با اجانب در راه تامین استقلال کشور ادامه دهد و به قدر امکان در انجام اصلاحات داخلی با وضع و اجرای لوایح قانونی سودمند قدم‌هایی بردارد.

در طی این مبارزه و اصلاحات که بنا بر اراده ملت دولت بدان دست برد البته منافع عده‌ای در خطر افتاد و مسلم بود که آن‌ها حاضر نمی‌شدند به آسانی از مطامع خویش صرف‌نظر کنند و طبعا هرچه دامنه اصلاحات توسعه می‌یافت بر عده ناراضی که این‌بار بر خلاف گذشته نمی‌توانستند با خدعه و تزویر خود را با وضع موجود تطبیق دهند افزوده می‌شد و بیگانگان نیز که از هر فرصتی استفاده می‌کنند با تحریک و تقویت این عده و هماهنگ ساختن فعالیت‌های آنان می‌کوشیدند تا هر روز مشکلات تازه‌ای ایجاد کرده و سرانجام دولت را به زانو درآورند.

حوادث غم‌انگیز نهم اسفند و توطئه قتل فجیع سرلشکر افشارطوس و تحریک برای ایجاد بلوا و آشوب در بین عشایر و حملات زننده به خدمتگزاران مملکت و استفاده از تریبون مجلس شورای ملی برای حملات غرض‌آلود به دولت و تعطیل مشروطیت با منحرف ساختن مجلس از ایفای وظیفه اصلی خود توسط اقلیت و بالاخره طرح نقشه سقوط دولت با به کار بردن دسایس، اوضاعی به وجود آورد که سد بزرگی در راه دولت ایجاد نمود، به طوری که قسمت اعظم وقت دولت مصروف این می‌شد که از این اخلال‌گری‌ها و کارشکنی جلوگیری کند و نگذارد عناصر ضدملی در کار خویش توفیق حاصل کنند و نهضت ملی ایران را سرنگون سازند.

آن‌چه در این ماجرا شایان توجه می‌باشد این است که حملات و اعتراضات مخالفین به تحریک اجانب همواره هنگامی رو به شدت می‌نهاد که ایران از لحاظ سیاست خارجی در موقعیت حساسی قرار گرفته بود چنان‌که کارشکنی مخالفین که منجر به انقلاب تاریخی سی‌ام تیر شد نیز هنگامی صورت گرفت که رای دیوان لاهه در شرف صدور بود.

بدیهی است تنها وقوع همین حوادث در چنین مواقع خاص کفایت می‌نمود که مردم بیدار و هشیار ایران از منشأ تحریک و منبع الهام مخالفین ادامه نهضت ملی ما به خوبی آگاه شوند.

در میان این مشکلات دولت به اتکای ملت راه خود را با کمال استقامت ادامه می‌داد و، چون از نعمت اعتماد مردم برخوردار بود از هیچ مشکلی هراس نداشت و در طی متجاوز از دو سال خدمتگزاری مراحل بسیاری از مبارزات ملت ایران را با حسن تمام به انجام رسانید، اما این موفقیت‌ها آسان به دست نیامد و در تمام مراحل ملت ایران در خارج و داخل با کارشکنی‌ها و اخلال‌گری‌های اجانب مواجه بوده است و اکنون هم که مراحل چندی از این مبارزه با موفقیت طی شده و امید می‌رود به زودی با قطع نفوذ اجانب و تامین استقلال واقعی مملکت آمال ملت ایران جامه عمل بپوشد هنوز آن تحریکات و دسایس باقی است و بیگانگان که بر اثر اتحاد کلمه و اتفاق مردم مملکت خود را با این‌گونه شکست مواجه می‌بینند می‌کوشند تا این اتحاد و یگانگی را به اختلاف و نفاق مبدل سازند و مخالفین داخلی را که هریک به علتی علم مخالفت برداشته‌اند به یکدیگر نزدیک نموده و به این طریق دولت را از میدان مبارزه به در و راه را برای تامین منافع دیرین خود بار دیگر هموار کنند.

هم‌وطنان عزیز! چنان‌که عرض شد هر قدمی که تاکنون برداشته شده بعد از مشیت الهی به واسطه اتحاد کلمه و پشتیبانی و حمایت عموم ملت ایران بوده است و هرکس ادعا کند که در این کار سهمی و حقی بیش از دیگران داشته ادعایش باطل و بی‌اساس است. ما همه در این مبارزه با هم همکاری کرده‌ایم و نتایجی هم به دست آمده بر اثر همین همکاری متقابل و صمیمانه بوده است.

امروز هم اگر بر اثر اغراض خصوصی عده‌ای منحرف شده باشند در صورتی که ملت ایران با منحرف‌شدگان همکاری نکند و آنان را از خود براند اقدامات اجانب به جایی نخواهد رسید و دولت به هدایت ملت بی‌دغدغه خاطر راه خود را با کمال ثبات و استقامت ادامه خواهد داد.

در میان مخالفین امروزی عده قلیلی هستند که در شروع این نهضت از هم‌قدمان و همراهان بوده‌اند، ولی به علتی که ترک ذکر آن اولاست اکنون ملت را در آخرین مراحل پیروزی رها ساخته و در تضعیف دولت و جلوگیری از پیشرفت آمال ملی حتی از مخالفین قدیم هم پیش افتاده‌اند.

اگر نهال نهضت ملی ایران که با خون پاک فرزندان برومند این کشور آبیاری شده کاملا به ثمر رسیده بود و یا در مبارزه دولت با اجانب و تامین سعادت و استقلال ملت اندک انحرافی حاصل شده بود این‌گونه نفاق‌ها و خصومت‌های فردی و غرض‌ورزی‌های شخصی محملی داشت و ممکن بود مخالفت آنان را به طریقی موجه قلمداد نمود، ولی با وضع فعلی هیچ نمی‌توان گفت: این عده به کدام دلیل قابل قبول در این دقایق حساس خود را از سرنوشت ملت خویش جدا ساخته و علم مخالت برافراشته‌اند.

آیا مخالفین فعلی تصور نمی‌کنند در صورت ادامه این وضع ثمره فداکاری‌ها و جانبازی‌های چندین‌ساله ملت ایران که اکنون به آخرین مراحل خود نزدیک می‌شود به هدر رود و لعن و نفرین ابدی برای آنان در تاریخ ایران باقی بماند.

در مبارزه‌ای که اکنون در پیش گرفته‌ایم دو راه بیش‌تر وجود ندارد: یا مقاومت و پایداری که پایان آن سعادت و استقلال واقعی و عظمت ملت ایران است، یا انقیاد و تسلیم که نتیجه‌اش ننگ و رسوایی ابدی و محرومیت از مزایای حکومت ملی و تحمل مفاسد و مظالم حکومت‌های فردی و دیکتاتوری است.

هم‌وطنان عزیز! اکنون بیگانگان با تمام قوا می‌کوشند که در صفوف متحد ملت ایران رخنه کنند، متاسفانه در مجلس شورای ملی هم که حقا می‌بایست بزرگ‌ترین مرکز مبارزه با این‌گونه افکار باشد کانونی برای پیشرفت مقاصد شوم آن‌ها تشکیل شده است. در این مجلس گروهی از مخالفین و ایادی سیاست بیگانه با بعضی از منحرف‌شدگان می‌کوشند که زمام امور را به دست دولتی بدهند که بتواند مطامع بیگانگان و منافع آنان را تامین کند و برای انجام این منظور تریبون مجلس را وسیله برای تبلیغات مضره خود قرار داده‌اند.

با مشکلات فراوانی که در پیش است دولت نمی‌تواند این کارشکنی‌ها و دسایس را تحمل کند و به این عده مجال دهد که با سرنوشت ملت ایران بازی کرده و مجلس شورای ملی را جولانگاه مقاصد شوم خود قرار داده و عرصه را بر اکثریت نمایندگان دلسوز و علاقه‌مند به مصالح کشور تنگ کنند. شاید در هیچ یک از ادوار قانون‌گذاری سابقه نداشته باشد که عده‌ای از نمایندگان مجلس تا این حد احترام این مرجع بزرگ را که کانون آرزو‌ها و آمال ملت است از بین ببرند. کسانی برای حمله به دولت بیش‌تر اوقات از حربه «عدم نظم و امنیت» استفاده می‌کردند و به دولت اعتراض می‌نمودند، خود آن‌ها مرکز قانون‌گذاری را به صورت بی‌نظم‌ترین و ناامن‌ترین مراکز درآوردند و به جای این‌که دولت را در اجرای لوایح قانونی عام‌المنفعه و سودمند یاری کنند هر روز به نحوی در کار دولت و مجلس شورای ملی کارشکنی می‌کنند.

عده‌ای از نمایندگان مخالف به جای این‌که وقت خود را صرف ارشاد و راهنمایی و انتقاد منطقی از دولت بکنند، از مصونیت پارلمانی سوءاستفاده کرده و تریبون مجلس را برای ارضای اغراض خصوصی و نقشه‌های ضدملی مورد استفاده قرار می‌دهند.

این آقایان برای آن‌که مقاصد خود را جامه عمل پوشانده و به شدت به دولت بتازند موضوع مشکلات مملکت و فقر و بیچارگی مردم را بهانه و دستاویز می‌کنند و حال آن‌که این مشکلات و فقر و بدبختی چیزی نبوده و نیست که در دو سال اخیر به وجود آمده باشد بلکه این‌ها ثمره صدوپنجاه سال تسلط اجنبی بر ایران بوده است. از این‌ها گذشته اگر در خلال یکی دو سال اخیر مشکلاتی از لحاظ مالی و بازرگانی به وجود آمده این موضوعی‌ست که یک ملت وارد در مبارزه و پیکار باید آن را تحمل کند، زیرا هیچ‌کس نیست نداند که ما متجاوز از دو سال است با یکی از مقتدرترین دول استعماری روی زمین وارد یک مبارزه سیاسی و اقتصادی شدید شده‌ایم و بدون شک در این پیکار حیاتی وضع حریف با همه کمک‌هایی که متحدینش به او می‌کنند از ما بدتر است و هنوز پس از هشت سال که از جنگ دوم جهانی می‌گذرد بسیاری از موارد خواربار در آن کشور جیره‌بندی است و از لحاظ مالی و اقتصادی نیز به تصدیق مسئولین آن کشور در آستانه ورشکستگی قرار دارد؛ بنابراین در روز‌های جنگ سربازانی که به خاطر مقاصد عالی و هدف‌های ملی قدم در میدان مبارزه می‌گذارند باید انتظار ناملایمات و محرومیت‌هایی را هم داشته باشند و کسانی که تنها راحت و آسایش خود را می‌خواهند هیچ‌گاه نباید قدم به میدان کارزار بگذارند.

ملت‌هایی که برای احقاق حقوق از دست رفته و در راه آزادی و استقلال خود وارد پیکار شده‌اند سال‌ها فداکاری و جانبازی و از خودگذشتگی کرده‌اند تا به مقصود خود نائل شده‌اند، ملت ایران نیز در طول تاریخ درخشان خود قرن‌ها با دشمنان خود پیکار کرد و فداکاری‌ها نمود و قربانی‌ها داد تا دست اجانب را از خاک وطن کوتاه کرد، مبارزه‌ای را هم که ملت ایران دو سال است آغاز نموده برای ریشه‌کن ساختن یک تسلط شوم صدوپنجاه ساله بیگانگان است که با همه سرسختی دشمن کینه‌توز در عرض همین مدت کوتاه موفقیت‌های بزرگی نصیب آن شده و انعکاس آن حتی در کشور‌های مختلف گیتی موجب تحسین و تمجید ملل آزاد گردیده است.

در خلال ۲۷ ماهی که از عمر این دولت می‌گذرد مخالفین نهضت ملی ایران که جز منافع و اغراض شخصی منظوری ندارند در همه جا بر علیه مصالح مملکت قیام کرده‌اند. این مخالفت‌ها طی ماه‌های اخیر از صفحات برخی از جراید و اجتماعات تجاوز کرده و به مجلس شورای ملی نیز کشیده شده است به طوری که می‌توان گفت: مجلس در خلال ماه‌های اخیر به صورت «هسته مرکزی» و «پایگاه اصلی» این اخلال‌گری‌ها درآمده است.

هدف مخالفین و منافقین علاوه بر اخلال در کار دولت این است که «اصالت نهضت ملی ایران» را لکه‌دار کنند و به دنیا این‌طور بفهمانند که دیگر کسی طرفدار این نهضت بزرگ تاریخی نیست، ولی مردمی که موجد این رستاخیز عظیم هستند و با خون خود اوراق این نهضت مقدس را نگاشته‌اند طی تظاهرات پرشور و پرهیجان خود نشان داده‌اند که نهضت ملی ایران با حیات و موجودیت آن‌ها بستگی دارد و دست هیچ نامحرمی نمی‌تواند نهضت تاریخی مردم ایران را لکه‌دار کند.

ملت ایران با قیام‌های دلیرانه خود بار‌ها عدم رضایت خویش را نسبت به اعمال و رفتار دشمنان نهضت ملی ایران و نمایندگان مخالفی که پا به روی مصالح ملت و مملکت می‌گذارند ابراز داشته است.

آن رادمردان و مجاهدینی که در صدر مشروطیت در راه آزادی و مشروطیت ایران نقد جان باختند و آن خون‌هایی که از پیکر افراد فداکار و از جان گذشته بر خاک وطن ریخته شد برای این بود که ملت ایران بتواند در سایه آزادی و قانون در خانه خود یعنی در وطن خویش با رفاه و آسایش و سربلندی و سرافرازی زندگی کند. آن‌ها هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند که روزی عده‌ای در پناه «قانون اساسی» دست به هر بی‌قانونی بزنند و بنیان مشروطیت و قوانین مملکت را متزلزل سازند و در سایه مصونیت پارلمانی با سرنوشت کشور بازی کنند. آن‌ها هیچ‌گاه باور نمی‌کردند که پس از مدت کوتاهی عده‌ای مجلس را به صورت سنگری علیه استقلال و حاکمیت ایران درآورند و راهی دنبال کنند که سرانجام آن اضمحلال مشروطیت و فنای آزادی باشد، به همین جهت وقتی دولت احساس کرد با این همه اخلال‌گری‌ها و کارشکنی‌ها نمی‌تواند وظایف خود را انجام دهد مسئولیت بزرگی را که بر عهده دارد همچنان به دوش بگیرد، تصمیم گرفت در این باره از ملت رشید ایران استمداد کند.

این نکته را جمعی از آقایان نمایندگان محترم نیز تشخیص داده و، چون دیدند که با یک چنین اوضاع نامساعد ادامه خدمت مقدور نیست از مقام نمایندگی استعفا دادند.

هم‌وطنان عزیز! امروز یک بار دیگر دولت ناچار شده است این حقایق را بی‌پرده با شما در میان بگذارد و در رفع مشکلات خویش از شما استمداد کند، زیرا این رای و نظر شماست که باید حق و باطل را از هم جدا سازد و خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهد.

شما همه از جریان کار مجلس شورای ملی خوب باخبرید و هیچ‌یک از جزئیات آن از نظر شما پوشیده و پنهان نیست. دولت ناچار است صریحا اعلام کند که با وضع کنونی مجلس امید هیچ‌گونه موفقیتی در مبارزه ملت ایران نیست و ناچار است از شما مردم وطن‌پرست تقاضا کند عقیده خود را در ابقا یا انحلال آن صریحا اظهار کنید.

در مواردی که بین مجلس و افکار عمومی ملت اختلاف حاصل شود و مجلس به صورت یک دستگاه کارشکنی بر علیه دولت درآید مجلس منحل می‌شود و قضاوت امر را به عهده مردم محول می‌نمایند، چنان‌چه افکار عمومی با نظر دولت تطبیق کند، نمایندگان دیگری انتخاب و روانه مجلش شوند و به این ترتیب بین دولت و مجلس همکاری ایجاد شود و چرخ اداره مملکت از کار نیفتد؛ بنابراین تنها اراده قاطبه افراد ملت که دولت و مجلس به وجود آنان قائل است می‌تواند قضاوت قطعی در این باب بنماید و آن کسانی که ادعا می‌کنند ملت حق ندارد و نمی‌تواند در این‌باره اظهار عقیده کند سخت در اشتباه‌اند، زیرا تنها ملت است که می‌تواند راجع به سرنوشت خود و سرنوشت مملکت اظهار عقیده کند.

پنجاه سال پیش «ضرورت تاریخی» ایجاب کرد که ملت ایران در راه «آزادی» و «مشروطیت» خود قیام نماید و با ایثار خون خویش به حق خود برسد و قانون اساسی را به وجود آورد، اکنون نیز در این لحظات حساس که کشور ما در آستانه مرگ و زندگی قرار دارد و دشمنان ایران علیه استقلال و آزادی ما بالاترین تلاش خود را به کار می‌برند مصالح کشور ایجاب می‌کند که ملت ایران تصمیم خود را درباره «نهضت ملی» و وضع مجلس و دولت روشن کند.

این تنها ملت ایران یعنی به وجود آورنده قانون اساسی و مشروطیت و مجلس و دولت است که می‌تواند در این‌باره اظهار نظر کند لاغیر. «قانون‌ها»، «مجلس‌ها»، «دولت‌ها» همه برای خاطر مردم به وجود آمده‌اند نه مردم به خاطر آن‌ها، وقتی مردم یکی از آن‌ها را نخواستند می‌توانند نظر خود را درباره آن ابراز کنند.

در کشور‌های دموکراسی و مشروطه هیچ قانونی بالاتر از «اراده ملت» نیست.

به همین جهت دولت در این لحظه حساس تاریخی مشکلی را که با آن مواجه شده با ملت در میان می‌گذارد و راجع به این مجلس از خود مردم سوال می‌شود که اگر با ادامه وضع کنونی مجلس تا سپری شدن دوره ۱۷ تقنینیه موافقت دارند دولت دیگری روی کار بیاید که بتواند با این مجلس همکاری کند و اگر با این دولت و نقشه و هدف آن موافق‌اند رای به انحلال آن بدهند تا مجلس دیگری تشکیل شود که بتواند در تامین آمال ملت با دولت همکاری کند.

طرز اجرای این منظور و استنباط از افکار عمومی در مورد انحلال یا بقای دوره ۱۷ مجلس شورای ملی و مقرراتی که برای آن پیش‌بینی شده بعدا به اطلاع هم‌وطنان عزیز خواهد رسید تا با رعایت آن به ایفای وظایف ملی خود قیام فرمایند و یک بار دیگر ایمان و علاقه‌مندی خود را به اصول و هدف نهضت مقدس ملی به جهانیان ثابت کنند.

در خاتمه از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم که همه را در راه خدمت به میهن توفیق پیشرفت عنایت و کرامت فرماید.

دسته‌ها
اعلاميه و بيانيه برجسته ترین ها

بیانیه جبهه ملی ایران به مناسبت سالگرد حماسه جاودان قیام سی تیر 1331

قیام ملی سی ام تیرچون نگینی درخشان بر تارک تاریخ ایران نشسته است

ملت بزرگ و با فرهنگ ایران از بیش از یکصد و بیست سال قبل ، برای کسب آزادی و استقلال  و عقب راندن ارتجاع و استبداد ، در تلاش و جانفشانی بوده و همچنان در این جنبش و پیکار مقدس درگیر است. در همین سال های اخیر ، خیزش های تیر ماه 78 ، خرداد 88 ، دی ماه 96 ، آبان ماه و دیماه 98 نمونه ها و فرازهایی از این تلاش خستگی ناپذیر هستند. در عرصه ی این نبرد برای آزادی، چه انسان های شریفی که جان باختند و چه فرزندان غیوری از این مرز و بوم که درخون خود درغلتیدند و قیام ملی سی ام تیر 1331 اوجی با شکوه از این تلاش مداوم و پر افتخار ملت ایران است .

انقلاب مشروطیت در سال 1285 توسط پدران بیدار فکر ما به منظور رهایی از ستم استبداد مطلقه و تحصیل آزادی و استقرار حاکمیت ملی به منصه ی ظهور رسید. اما متاسفانه در آغاز پیروزی ، با استبداد صغیر محمد علیشاهی و سپس با کودتای 1299 رضا خانی مواجه گردید و قانون اساسی مشروطیت که برای برقراری مردم سالاری و حاکمیت ملی تدوین شده بود، پایمال حکومت های دیکتاتوری گردید. با وقوع حوادث شهریور 1320 و سقوط رضا شاه، دوباره سپهر سیاسی ایران به قانون اساسی مشروطه، حقوق ملت، پارلمان ملی، احزاب مختلف و مطبوعات آزاد معطوف گردید و در این فضایی که طلسم اختناق شکسته شده بود ، آرام  آرام وبه تدریج نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق، شخصیتی که حامل پیام انقلاب آزادیخواهانه مشروطیت بود، شکل گرفت و  نهال نوپای نهضت ملی ایران روز به روز به سمت بلوغ و پختگی پیش رفت و در سال 1328 این نهضت  در وجود سازمان جبهه ملی ایران که با شعار انتخابات آزاد و ملی شدن نفت به میدان آمده بود، تبلور یافت.

رهبر جبهه ملی ایران، پس از به تصویب رساندن قانون ملی شدن نفت در مجلسین شورای ملی و سنا، در تاریخ هفتم اردیبهشت ماه 1330 به منظور به اجراء در آوردن قانون ملی شدن نفت، مسئولیت تشکیل دولت را پذیرفت و دولت ملی را تشکیل داد. دولت ملی مصدق، برای اجرای قانون ملی کردن نفت، پنجه در پنجه بزرگترین قدرت های  استعماری جهان افکند. او با ملی کردن نفت بساط شرکت نفت ایران و انگلیس را که نماینده و کارگزار استعمار بریتانیای کبیر در ایران بود، در هم پیچید و بعد با مدافعات متمدنانه و قانون مدارانه، اقدامات بین المللی دولت انگلیس را در شورای امنیت سازمان ملل متحد و دیوان داوری لاهه با شکست روبرو  ساخت. دکتر مصدق سپس با هوشیاری و آگاهی تمام، متوجه صحنه ی داخل کشور شد و دریافت که ایادی استعمار و عوامل بیگانه برای به شکست کشاندن نهضت ملی شدن نفت، مشغول توطئه چینی علیه دولت ملی در داخل هستند. لذا برای مقابله با دسیسه های داخلی که اکثرا توسط نظامیان گوش به فرمان شاه صورت می گرفت، در روز 25 تیر ماه 1331 هنگام معرفی کابینه جدید خود مصمم گردید که به عنوان نخست وزیر دولت مشروطه ، پست وزارت جنگ را بر طبق قانون، در اختیار بگیرد. تا بتواند ارتش را در کنترل داشته و از کارشکنی نظامیان جلوگیری نماید و چون با این درخواست قانونی او موافقت نشد ، استعفاء داد و در انتظار قضاوت ملت در خانه نشست. قوام السلطنه نخست وزیر شد و با اعلامیه ای سراسر توهین و تهدید نسبت به ملت ایران زمامداری خود را آغاز کرد.

دولت قوام السلطنه بیش از 5 روز دوام نیاورد و در روز سی ام تیر با قیام خونین ملت ایران از صندلی نخست وزیری یه زیر کشیده شد و دکتر محمد مصدق با حمایت و پشتیبانی جانانه ملت ایران بر اریکه قدرت باز گشت. سی ام تیر روز پر افتخاری است که ملت ایران با نثار خون خود، نهال آزادی و استقلال ایران را آبیاری کرد و نشان داد که تا چه حد برای آزادی و استقلال وطن خود هزینه پرداز است. جبهه ملی ایران یاد و خاطره قیام ملی سی ام تیر را گرامی می دارد و به روان پاک شهدای گلگون کفن آن روز تاریخی و همه شهدای راه آزادی و استقلال ایران، از انقلاب مشروطیت تا به امروز درود می فرستد و امید دارد که با این فداکاری های 120 ساله ، سرانجام ملت ایران به آزادی و استقلال که سرمنشاء عدالت و توسعه وپیشرفت است، دست یابد .

                                                                  سی ام تیرماه 1399

                                                             تهران – شورای مرکزی جبهه ملی ایران

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران اعلاميه و بيانيه برجسته ترین ها

رسانه های جبهه ملی ایران

به اطلاع اعضا و دوستداران وعلاقه مندان به جبهه ملی ایران رسانیده می شود که رسانه های زیر تنها رسانه های رسمی جبهه ملی ایران هستند.

http://jebhemeliiran.org سایت جبهه ملی ایران

http://jebhemeliiran.org/?cat=13 نشریه جبهه ملی ایران

http://instagram.com/jebhemeliiran اینستاگرام جبهه ملی ایران

https://twitter.com/jebhemeliiran توئیتر جبهه ملی ایران

https://t.me/JMI_official تلگرام جبهه ملی ایران

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها تاريخچه درباره ما كتابخانه الكترونيك

در روز ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ بر جبهه ملی ایران چه گذشت؟

گزیده ای از خاطرات دکتر حسین موسویان، رئیس هیئت رهبری-اجرائیه جبهه ملی

دکتر حسین موسویان

بلا تردید خشت اول انقلاب سال ۵۷ در ایران، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر زمین نهاده شد.
زمانی که حاکمیتی با کودتای طراحی شده به وسیله دستگاه های اطلاعاتی انگلیس وآمریکا وبا برکناری دولت ملی مصدق، بر اریکه قدرت نشست واز همان آغاز کارش، مورد خشم و تنفر ملت ایران قرار گرفت.
حاکمیتی که با اتخاذ سیاست مشت آهنین و سرکوب مردم و زیر پا نهادن قانون اساسی مشروطیت و تجاوز به حقوق وآزادی های ملت وارتکاب انواع فساد و تسلیم در مقابل سیاست های بیگانه، خود عامل اصلی و موثر در سوق دادن ملت ایران به سوی یک انقلاب گردید.

اگر عوامل و طرفداران رژیم پادشاهی ادعا کنند که انقلاب ایران یک توطئه جهانی، از طرف قدرت های بزرگ بوده و از کنفرانس گوادلوپ و شواهدی دیگر یاد کنند، باید از آنها پرسید که آیا بدون زمینه نارضایتی عمومی و مخالفت فراگیر ملت ایران با آن رژیم، کدام توطئه ای می توانست با آن وسعت و شدت شکل بگیرد و طومار آن حکومت تا بن دندان مسلح با ارتش چند صد هزار نفری و آن دستگاه های امنیتی گسترده را در هم بپیچد؟
کیست که نداند و نپذیرد که در انقلاب ایران سراسر این کشور علیه رژیم سابق به پا خاسته بود. و علاوه بر پایتخت و تمام شهرهای بزرگ و کوچک، حتی در روستاهای کوچکی هم که کمتر از هزار نفر جمعیت داشتند، تظاهرات ضد رژیم پادشاهی به منصه ظهور می رسید. و آیا به جز اعمال و رفتارهای ناصحیح آن رژیم هیچ عامل دیگری میتوانست موجب آن نارضایتی عمومی و آن جنبش همگانی بشود؟

در انقلاب ایران اقشار مختلف مردم در اعتصابات و اعتراضات و تظاهرات شرکت داشتند. دانشگاهیان در سراسر ایران، اعم از استادان و دانشجویان، پزشکان در اکثر بیمارستان های کشور تا جائیکه بسیاری از بیمارستان ها به محل تجمع معترضین و کانون های انقلاب تبدیل شده بودند، بازاریان واصناف در اغلب شهر ها، روحانیون و هیئت های مذهبی، کارمندان ادارات وسازمان های دولتی وبانک ها، کارگران کارخانه ها و کارگران تاسیسات نفتی، بدنه ارتش وسربازان ونیروهای نظامی به ویژه پرسنل نیروی هوائی و سرانجام فرماندهان ارشد ارتش نیز در روز آخر با اعلام

ایرانیان خارج ازکشور در کشورهائی مانند آلمان غربی، آلمان شرقی، هندوستان، اطریش، هلند، بلژیک، دانمارک، فرانسه، ایتالیا، انگلیس وآمریکا تظاهرات وسیع علیه رژیم پادشاهی بر پا میکردند که در برخی از آن ها صدها وبلکه هزاران نفر ایرانی شرکت داشتند.

به عنوان نمونه در روز ۱۰ آبان ۵۷ در تظاهرات ایرانیان مقیم لوس آنجلس صدها تن ایرانی برعلیه رژیم شاه تظاهرات نموده و با پلیس آمریکا درگیر شدند که طی آن تظاهرات، چهل نفر زخمی شده و ۱۲۰ نفر بازداشت گردیدند.
علاوه بر قشرهای مختلف مردم، احزاب و تشکل های سیاسی و سازمان های مدنی مانند کانون نویسندگان ایران، سندیکای روزنامه نگاران واصحاب مطبوعات، کانون وکلای دادگستری، حزب توده وسایر جریان های چپ مثل سازمان فدائیان خلق و سازمان پیکار، نهضت آزادی ایران، سازمان مجاهدین خلق، همه وهمه در صف انقلاب قرار داشتند.
جبهه ملی ایران نیز که هم داغ ضربات رژیم پیشین را به فراوانی بر پیکر داشت وهم به عنوان سازمانی که جز با ملت و هم راه با ملت ایران گام برنمیدارد وهم مانند دیگر گروه های سیاسی ونهادهای اجتماعی با هدف برقراری حاکمیتی قائل به آزادی واستقلال و عدالت اجتماعی که علی الدوام از آن ها دم زده میشد در موضع نفی رژیم پادشاهی قرار گرفت وپس از سال ها شعار اینکه شاه باید سلطنت کند نه حکومت، ازسلطنت اصلاح نا پذیر عبور کرد.
واکنون سال ها پس از وقوع انقلاب در حالیکه اهداف مورد نظر مردم تحقق نیافته ونتایج مطلوبی به دست نیامده و سوء سیاست ها و سوء مدیریت ها و فساد گسترده، کشور را در موقعیتی قرار داده که همه از کم و کیف آن آگاهند، عده ای که بیشتر از عوامل و طرفداران رژیم سابق هستند، از اوضاع پیش آمده سوء استفاده می کنند و در تریبون هائی که در اختیار دارند، اصل و کلیت انقلاب را به زیر سئوال میبرند و غالبا هم میکوشند پای جبهه ملی ایران و نه هیچ جریان دیگری را به عنوان مقصر آنچه که در ایران روی داده و روی می دهد به میان بکشند.

و سعی میکنند خود را درمقایسه با آنچه در کشور رویداده و میدهد تطهیر شده و منزه قلمداد نمایند.
آیا براستی اگر محصول انقلاب یک نظام پاک دست و قانون مدار و معتقد به دموکراسی و حقوق وآزادی های سیاسی ملت و پای بند به اعلامیه جهانی حقوق بشر می بود و به زندگی مردم و معیشت آنان و حفظ منافع ملی ایران دل می سوزاند، بازهم طرف داران رژیم پیشین حرفی برای گفتن داشتند؟
و آیا این گونه مدعی میگشتند؟ وحال آنکه اوضاع امروز نمیتواند توجیه کننده عمل کرد ناصحیح رژیم سابق باشد.
عوامل رژیم گذشته به خطا های بزرگ و اعمال غلط رژیم خود، از آغاز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا پایان کارشان در ۲۲بهمن ۵۷ هیچ اشاره ای نمی کنند.

آن ها زیر پا نهادن حقوق ملت وسلب آزادی های سیاسی مردم وفساد مالی وابستگان رژیم خود وحکومت با داغ ودرفش و زندان واعدام را به خاطر نمی آورند از اعدام های روزانه پس از کودتا، تا به آتش کشیدن امیرمختار کریمپور شیرازی روزنامه نگار دلیر ووطن خواه در زندان در شب چهارشنبه سوری، و به گلوله بستن دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران درکلاس درس، و با برانکارد به میدان تیرباران بردن پیکر مجروح دکتر حسین فاطمی که در روز بازداشت و زیر چشم ماموران شهربانی توسط چاقوکشان رژیم، کارد باران شده بود، وبه رگبار بستن زندانیانی که دوره زندان خودرا به پایان رسانیده بودند درتپه های اوین، و درست کردن حزب واحد من درآوردی رستاخیز وبه مردم تکلیف کردن اینکه یا به حزب رستاخیز بیائید و یا از کشور بیرون بروید، وکشتار بی رحمانه مردم به پا خاسته را در روزهای آخر حکومت خود در میدان ژاله تهران و در سراسر کشور، همه وهمه را به دست فراموشی سپرده اند وبه اینکه چرا وبه چه دلایلی انقلاب ایران در زمان وقوع در سال ۵۷ یک خواسته همگانی بوده و همه اقشار وطبقات ملت وهمه احزاب و گروه های مردم در آن شرکت داشته اند، هیچ گوشزدی ندارند.
و فراموش کرده اند که پادشاه سابق خود اولین کسی بود که در نطق تلویزیونی استغفارآمیز و عبرت آموز خود در تاریخ ۱۵ آبان ۵۷ خیزش ملت ایران را ” انقلاب ” نامید و گفت « من هم فریاد انقلاب شما را شنیدم ». فراموش کرده اند که پادشاه چگونه وبا چه تعجیلی کشور را ترک نمود و مقامات رده بالای رژیمش با چه سرعتی از ماه ها قبل از پیروزی انقلاب فرار را بر قرار ترجیح دادند.

چگونه بسیاری از مقامات رژیم مستعفی شده وبا انقلاب هماهنگ شدند حتی رئیس شورائی که تحت عنوان شورای سلطنت تشکیل دادند در صف استعفاء دهندگان قرار گرفت وچگونه برخی از نمایندگان مجلس قلابی رستاخیزی از تریبون مجلس شدید ترین حملات را به آن رژیم انجام دادند. آیا اگر کمترین پایگاه مردمی برای خود باقی گذاشته بودند به آن صورت مضمحل میشدند ؟ که اکنون اضمحلال خود را به گردن این وآن می اندازند ؟
انقلاب ایران در یک تحلیل علمی و جامعه شناختی ده ها علت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشت که بسیاری از این علل ریشه در عمل کرد نا درست ورفتار غیرمردمی رژیم پادشاهی داشت و سرنوشتی که به آن گرفتار آمد، سرنوشت محتوم همه حکومت های استبدادی وفاسد وبه هدر دهنده منافع ملی است. البته میتوان پذیرفت که هر یک از قدرت های جهانی هم، جهت حفظ منافع خود ممکن است کوشیده باشند تا روی امواج تحولات سوار شوند و سعی کرده باشند در مسیر حوادث اثر گذار باشند.

به هر روی پس از فروپاشی کامل نظام پادشاهی وپیروزی انقلاب در روز۲۲بهمن۱۳۵۷، درایران حوادثی روی داد که آن حوادث، با اصول اعتقادی جبهه ملی ایران هم سو نبوده و با این اصول مطابقت نمی کرد.
مهم ترین اصول اعتقادی جبهه ملی باور به دموکراسی وحقوق بشر، قانون گرائی واعتدال، پرهیز ازخشونت وپایه ریزی استقلال واقعی واجرای عدالت اجتماعی بوده وهست، که این باورها بارویدادهای پس از انقلاب به روشنی زاویه داشت. ولذا انتقاد واعتراض جبهه ملی نسبت به آن رویدادها آغاز گردید. خشونت گرائی با اعدام های خارج از موازین قانونی ومحاکمات عجولانه وبدون رعایت تشریفات قضائی، درمورد عوامل رژیم گذشته آغازشد وبه رفتارهای انحصارطلبانه وغیردموکراتیک وتنگ کردن عرصه بردگراندیشان ومنتقدین تسری یافت وتداوم پیدا نمود.
چند ماهی پس از پیروزی انقلاب روزی درجلسه مشترک هیئت رهبری وهیئت اجرائیه، درمورد راه صحیح و عادلانه برخورد با عوامل رژیم سابق صحبت شد.

آقای دکترکریم سنجابی که درآن زمان رئیس هیئت رهبری جبهه ملی بودند، این گونه اظهارنظرکردند، که موجه ترین راه برخورد با آنان اینست که بادعوت ازشخصیت های حقوقی وقضائی شناخته شده جهانی وهمچنین قضات شریف وپاکدامن ایرانی یک دادگاه بین المللی وزین شبیه دادگاه نورنبرگ تشکیل شود و آن دادگاه مجموعه هیئت حاکمه رژیم پادشاهی گذشته را به دلیل زیر پا نهادن قانون اساسی ونادیده گرفتن حقوق ملت وعدم رعایت حقوق بشر وهمکاری با بیگانگان درکودتای ۲۸مرداد۳۲وسرکوب وشکنجه مخالفین درزندانها وفساد ودست اندازی به اموال عمومی مورد محاکمه قرار دهد و پس از استماع دفاعیات وکلای مدافع آنان، چنانچه دادگاه با توجه به مستندات فراوان موجود، رژیم را فاسد و خیانتکار نسبت به حقوق ملت ومنافع ملی ایران تشخیص داد ومحکوم نمود، آنگاه وابستگان آن رژیم برحسب درجه وابستگی ومسئولیتی که درآن حکومت داشته اند و جرم هائی که مرتکب شده اند، بدون بغض وکینه توزی و به دور از خشونت، به مجازاتی درخور وعادلانه برسند.
این نظر موردتصدیق وتایید همه قرار گرفت. وکسی نسبت به آن ایراد واشکالی ندید ولی متاسفانه در مورد عوامل رژیم گذشته بدینگونه عمل نشد. وبرخورد با آنها خارج از موازین قانونی وبا شدت و خشونت صورت پذیرفت که چهره ای موجه وعدالت محور از انقلاب ایران ارائه نکرد.

پنج روز پس از پیروزی انقلاب درتاریخ ۲۷ بهمن ۵۷ جبهه ملی طی بیانیه ای «طرح انتقال فوری قدرت به ملت» را که متضمن تشکیل شوراهای استان ها، شهرستان ها و بخش ها میشد ارائه نمود که میتوانست نظمی سریع و دموکراتیک درسراسر کشوربرقرارکند واز بسیاری از ناهنجاری هائی که بعدا پیش آمد جلوگیری نمایدکه به آن طرح سودمند وجامع توجهی نگردید.

از فردای پیروزی انقلاب در تهران و تقریبا تمام شهرهای ایران مردم بطور خودجوش نام خیابان ها، مدارس، بیمارستان ها و سایر موسسات مهم شهر خود را به نام مصدق تغییر دادند. و همچنین در روز ۱۴ اسفند ۵۷ در سالروز درگذشت دکتر مصدق که تنها ۲۲روز از پیروزی انقلاب گذشته بود، جمعیت عظیم میلیونی که ازهمه جای کشور برای ادای احترام نسبت به رهبر نهضت ملی ایران به طرف احمدآباد سرازیرشد، به وضوح وروشنی نشان داد که ملت حق شناس ایران تا چه حد نسبت به دکتر محمد مصدق و آرمان های بلند او علاقمند و وفادار است.

مراسم یادبود دکتر مصدق 14 اسفند ماه 1357- احمدآباد

در آن روز ازدحام وتراکم جمعیت به حدی بود که جاده کمربندی آبیک به احمدآباد حتی پاسخگوی عبور پیاده راه پیمایان نبود واکثرمردم ازطریق صحرا وبیابان به طرف آرامگاه مصدق درحرکت بودند وبسیاری ازآنها امکان رسیدن و یا حتی نزدیک شدن به آرامگاه را نیافتند. آن تجلیل بزرگ وبا شکوه ازمصدق آشکارا نشان میداد که ملت ایران تا چه حد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ وبراندازی دولت ملی مصدق مکدر وخشمگین بوده ودرحقیقت انقلاب ۵۷ پاسخ تاریخی این ملت به آن کودتای شوم بوده است.

در روز ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ پنج نفر از اعضای جامعه سوسیالیست ها که از حدود یک سال قبل از آن به شورای مرکزی جبهه ملی پذیرفته شده بودند، شورا را ترک نموده وبه جبهه دموکراتیک به رهبری آقای هدایت متین دفتری پیوستند. این چند ماه، تنها سابقه حضور اعضای این جمعیت در شورای مرکزی جبهه ملی ایران در طول تمام سال های مبارزات جبهه ملی بوده است.

خروج این پنج نفر در برخی از روزنامه ها به عنوان انشقاق وانشعاب در جبهه ملی قلمداد گردید. در صورتیکه خروج آن ها هیچ تاثیری در روند فعالیت جبهه ملی نداشت. ومانند پریدن گنجشگی از روی چناری کهن سال بی اثر بود. ازنخستین روزهای پس ازپیروزی انقلاب، جبهه ملی تصمیم گرفت برای بیان مواضع خود برنامه تشکیل اجتماعات محلی ومنطقه ای را به اجرا درآورد.

تصمیم به تشکیل این میتینگ های منطقه ای به پیشنهاد آقای دکتر علی راسخ افشار مسئول وقت تشکیلات جبهه ملی اتخاذ گردیده بود. اولین میتینگ درمیدان تجریش خیابان سعدآباد محل اداره آموزش وپرورش شمیران، ودومین میتینگ چند روز بعددرمحل دبستان نظامی درنزدیکی میدان حسن آباد درشمال پارک شهربرگزار شد که البته هر دو مورد با هجوم چماقداران سازمان یافته روبرو گردید.این هجوم ها از انحصارطلبی برخی از تازه به قدرت رسیدگان حکایت میکرد. میتینگ بعدی در روز ۲۹ اسفند به مناسبت روز ملی شدن نفت درمیدان آزادی تشکیل شد.

دکتر هوشنگ امیر علائی- دکتر موسویان- میتینگ 29 اسفند1357

در میتینگ ۲۹ اسفند ۵۷ اعضای حزب توده به صورت متشکل وبا در دست داشتن پلاکاردهائی که روی آنها شعار هائی با امضای حزب توده ایران درج شده بود قصد ورود به درون جمعیت را داشتند ولی از طرف مسئولین برگزاری میتینگ به آنها تذکر داده شدکه برای ورود به آن تجمع که از طرف جبهه ملی ایران تشکیل یافته نباید از پلاکارد های با امضای حزب توده استفاده کنند. رهبران حزب توده این تذکر منطقی و به جا را پذیرفتند وپلاکاردهای خود را جمع نموده وبه صورت بدون نام و نشان به میتینگ وارد شدند در آن روز آقایان دکتر سنجابی و حسن نزیه ودکتر شمس الدین امیرعلائی سخنرانان میتینگ بودند.

و از آن پس همه هفته عصر روزهای پنجشنبه گردهمائی درمرکز تشکیلات جبهه ملی برپامی گشت.
مرکز تشکیلات جبهه ملی که چندروز پس از پیروزی انقلاب درخیابان سیمتری کارگر روبروی ستاد ژاندارمری دائر شد، محلی وسیع و با مساحت درحدودچهارهزارمترمربع باسه ساختمان وبیست اطاق بزرگ وسالن اجتماعات بود که قبل از آن دبیرستان خصوصی « ایران زمین » درآن مکان دائربود.

این دبیرستان اندک زمانی پیش از انقلاب به ساختمان جدیدش درشهرک غرب انتقال یافته واین محل را تخلیه کرده بود. این محل را یکی از فرهنگیان عضو جبهه ملی معرفی کرد وتوسط آقای دکتر سنجابی برای مرکز تشکیلات جبهه ملی به ماهی بیست هزار تومان از خانواده دکتر بینا اجاره شد. شادروان حسن خرمشاهی درسامان دادن به این مرکز ومجهزکردن اطاق ها وسالن اجتماعات آن زحمات فراوانی رامتقبل گردید.

با بالا رفتن تابلو مرکز تشکیلات جبهه ملی ایران، هر روز علاقمندان جبهه ملی برای ثبت نام به دفتر تشکیلات مراجعه میکردند و ثبت نام کنندگان در هر هفته به یک کلاس توجیهی که در روزهای پنجشنبه در ساعت ۲ بعد از ظهر تشکیل میشد دعوت می شدند. در هریک از این جلسات ده ها نفر از اقشار مختلف حضور می یافتند.
نگارنده اداره کننده این جلسات توجیهی بودم که درهر جلسه تاریخچه ای از چگونگی تشکیل جبهه ملی از ابتدا تا آن زمان را شرح می دادم واصول اعتقادی جبهه ملی را بیان می کردم وبه سئولات حاضران پیرامون مسائل مطرح شده پاسخ می دادم آن گاه از بین حاضران، افراد علاقمند به عضویت در جبهه ملی را به سازمان های صنفی مربوط به شغلشان معرفی می نمودم.

مرکز تشکیلات جبهه ملی

بعدا مرکز تشکیلات جبهه ملی به اشغال وتصرف عدوانی درآمد ودر حال حاضر دراختیار وزارت جهاد کشاورزی قرار دارد وجالب است که ذکر نمایم هنوز هم شنیده میشود که کارمندان آن وزارت خانه از آن ساختمان به نام ساختمان جبهه ملی نام میبرند.

پس ازپیروزی انقلاب دکترسنجابی همراه باشش نفردیگر از اعضای جبهه ملی در دولت موقت مهندس بازرگان شرکت داشتند ولی تصمیم گیری هائی که خارج از دولت صورت میگرفت سبب گردید که دکترسنجابی حدود دو هفته پس ازپیروزی انقلاب، برای نشان دادن اعتراض به ناهنجاری های پیش آمده ازمسئولیت وزارت خارجه استعفاء دهد.

دولت موقت مهندس بازرگان


باقبول نشدن استعفاء دکترسنجابی با بهانه کردن بیماری، خودرادربیمارستان ایران مهربستری کرد تا به وزارت خانه نرود. پس از چند روز بستری بودن در بیمارستان و نزدیک به نوروز۵۸ مجددا براستعفاء تاکید نمود که درآن موقع آقای حاج سیداحمد خمینی با ایشان دیدار نموده واز سوی آیت الله خمینی از دکتر سنجابی خواست که تا برگزاری رفراندوم صبرکنند وبعدا هرطور میلشان بود عمل نمایند ولذا اعلام کناره گیری دکترسنجابی از دولت موقت به تعویق افتاد.
سرانجام پس ازبرگزاری رفراندوم دوازده فروردین، درتاریخ ۲۶/۱/۵۸ استعفای دکترسنجابی رسما اعلام گردید. متن استعفانامه ی دکترسنجابی که در هرزمان و برای همه دولت مردان، حاوی پندهائی آموختنی ودرس هائی یاد گرفتنی میباشد به شرح زیر است :

« جناب آقای مهندس بازرگان نخست وزیر، نظر به اینکه در اوضاع و احوال کنونی پیشرفت امورمیسر نیست و با توجه به مسئولیت مشترک وزیران درکلیه امور کشور، ادامه خدمت برای اینجانب غیرمقدور است.
لذا بدینوسیله استعفای خود را اعلام میدارم. ارادتمند – دکتر کریم سنجابی – ۲۶فروردین ماه ۱۳۵۸ »
و دو روزبعد یعنی در روز ۲۸فروردین ۵۸ دکترسنجابی دریک مصاحبه مطبوعاتی که درمحل مرکزتشکیلات جبهه ملی وباحضور گروه کثیری از اعضاء وهواداران جبهه ملی برگزارشد گفت که : « استعفای من نه اعتراض به دولت که اعتراض به بی دولتی است ».

در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۵۸ شادروان داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران، طی یک مصاحبه کناره گیری خود را از جبهه ملی ایران اعلام کرد. وهمراه با ایشان اعضای این حزب نیز از جبهه ملی خارج شدند.
آیا این خروج با مصلحت اندیشی درست ودلیلی موجه صورت گرفت ؟

دکتر موسویان – متینگ 30 تیرماه 1330

عصرروز سی ام تیر۵۸ میتینگ گرامیداشت قیام ملی سی تیرازطرف جبهه ملی درمیدان بهارستان برپاشد تریبون دربالکن ساختمان ضلع شمالی میدان بهارستان، در محل قدیمی تریبون میتینگ های جبهه ملی در سال های قبل ازکودتای ۲۸مرداد استقراریافته بود.اینجانب تریبون را اداره میکردم وسخنران میتینگ آقای اصغرپارسا عضوهیئت رهبری وسخنگوی جبهه ملی بود که به علت تهاجم گروه های چماق دار واخلال آنان نتوانست سخنرانی خودرا به پایان برساند. در گیرودار آن اغتشاش آقای دکترغلامحسین صدیقی که دربالکن محل تریبون قرارداشت به داخل میدان و میان جمعیت رفت و راهپیمائی به طرف خیابان شاه آباد راشروع کرد و جمعیت زیادی پشت سرایشان به راه افتادند و میتینگ جبهه ملی به یک راه پیمائی آرام برای بزرگداشت سی ام تیر مبدل شد.

فردای روز سی ام تیر یعنی درتاریخ۳۱/۴/۵۸ جبهه ملی ایران در ضمیمه یک نامه، قانون اساسی پیشنهادی خود را به دولت موقت جمهوری اسلامی تسلیم نمود. در انتهای نامه مزبورچنین میخوانیم :

« جبهه ملی انتظار بلکه اصرار دارد که پیشنهادهای اصلاحی در مورد قانون اساسی مورد توجه قرارگرفته و قانون به نحو مترقی اصلاح شود. اگرمجلس موسسان به نحوی تشکیل شود که تمامی طبقات و گروه ها و قشرهای مملکت، این مجلس را نماینده خود تلقی نکنند و چنانکه تاکنون مرسوم بوده پیشنهادات و نظرات اصلاحی مورد توجه قرار نگیرد و حتی چنانکه شایع است اصول مترقی واساسی نظام مندرج درقانون مذکور که متناسب با اوضاع واحوال فعلی جهانی است نیز تغییرکند، بایدخاطرنشان نمائیم که تشکیل مجلس موسسان وتصویب قانون اساسی نه تنها مشکلات و مسائل فعلی مملکت را برطرف نخواهد کرد بلکه به مراتب بر آشفتگی اوضاع خواهد افزود و ملت را به ورطه نامعلومی سقوط خواهد داد. »


ولی سرانجام به جای مجلس موسسان با ۳۵۰ نماینده، ناگهان اعلام شد که یک مجلس خبرگان مرکب از۴۰ نفربرای تنظیم قانون اساسی تشکیل میشود و به دنبال اعتراض گسترده مراجع وگروه های سیاسی قرار شد نام این مجلس به « مجلس بررسی نهائی قانون اساسی » وتعداد اعضاء آن به ۷۳ نفرتغییریابد.

مجلس خبرگان قانون اساسی -1358

انتخابات این مجلس در روز۱۲مرداد ۱۳۵۸صورت گرفت ودرروز۲۸مرداد۵۸ این مجلس تشکیل شد. بر پا کنندگان این مجلس توجه نداشتند ویا شاید نخواستند که حداقل روز شروع آن را در روزی غیر از روز شوم ۲۸ مرداد معین کنند. قراربود این مجلس درمدت یک ماه کار بررسی نهائی قانون اساسی را که قبلامتن آن تهیه وتنظیم شده ومورد تصویب وتایید رهبر انقلاب نیز رسیده بود به پایان برساند وآن را برای قرارگرفتن درمعرض رای مردم آماده نماید.
در این مجلس متن قانون اساسی تغییر ماهیت داد وزمان بررسی قانون اساسی نیز از زمان مقرر تجاوز کرد، لذا چگونگی کار این مجلس از نگاه صاحب نظران و سازمان های سیاسی ازجمله جبهه ملی وحتی از طرف دولت موقت مورد انتقاد واعتراض قرارگرفت.

مهندس عباس امیرانتظام
(عضو شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایران)

و در دولت موقت طرحی برای انحلال این مجلس که زمان اعتبار آن هم منقضی شده بودعنوان گردید.آقای مهندس عباس امیرانتظام معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت، پیشنهادکننده این طرح بود و اکثر وزرا نیزآن راتایید وامضاء کردند.
و به باور من آنچه بعدا سبب نسبت دادن اتهامات واهی علیه مهندس عباس امیرانتظام وزندانی شدن این عنصرپاک نهاد و رقم خوردن یک زندگی مشقت بار و سال ها زندان برای این اسطوره مقاومت و پایداری گردید،همین پیشنهاد و پیگیری وتلاش اوبرای تحصیل یک قانون اساسی مقبول و متعارف بود.

درتاریخ اول مهر ماه 1358 نامه سرگشاده جبهه ملی به ملت ایران درباره انحراف مجلس خبرگان از اصول قانونگزاری وتشکیل هیئت حاکمه جدید توسط قشر ممتاز مذهبی منتشرگردید که درآن ازعقب نشینی دولت از امر تشکیل مجلس موسسان وجانشین کردن مجلس محدود با نام مجلس خبرگان به جای آن، انتقادشده بود درقسمتی از این بیانیه چنین میخوانیم :
«جبهه ملی ایران صریحا اعلام میکند که وظیفه تاریخی و مسئولیت مذهبی وانسانی روحانیون عالیقدر ایجاب میکند که بابرخورداری از اعتماد عمیق توده های وسیعی از مردم مراقبت نمایند که جومذهبی حاکم موجب ایجاد وتسلط قشر روحانی به عنوان قشرجدید حکومتی نشود وره آوردهای انقلاب بزرگ ملت یکباره ازمیان نرود.
جبهه ملی ایران به حکم رسالت ملی وتاریخی وسیاسی وحقوقی واخلاقی و بین المللی به صراحت اعلام میدارد که وظیفه کسانی که به عنوان نمایندگی مردم به کار تدوین قانون اساسی پرداخته اند گنجانیدن احکام الهی درعبارات قانونی موضوعه بشری نیست. مقررات الهی فوق تنظیمات بشری است. مجلس قانونگذاری باید سازمان حکومت ایران را متناسب با اوضاع احوال عصرکنونی وبه نحوی که احتیاجات زمان ایجاب میکندپی ریزی نماید. »
غیر از دکترسنجابی دیگراعضای جبهه ملی که دردولت موقت شرکت داشتند با ناخوشنودی از روند حوادث تا پایان کار دولت موقت یعنی ۱۳ آبان ۵۸ وروز اشغال سفارت آمریکا به کار خود در دولت ادامه دادند. در دولت موقت آقای مهندس بازرگان غیر از آقای دکتر سنجابی آقایان حسین شاه حسینی، دکتر احمد مدنی، علی اردلان، داریوش فروهر، دکتر اسدالله مبشری و دکتر پرویز ورجاوند شرکت داشتند.

جبهه ملی ایران با عمل اشغال سفارت آمریکا وگروگان گیری اعضای آن موافق نبود وآن حرکت را متباین با عرف بین المللی و دارای تبعات مخالف بامنافع ملی ایران ارزیابی میکرد وبه همین جهت با آن حرکت مخالف بود واز آن انتقاد کرد.

با اشغال سفارت آمریکا، دولت آمریکا بلافاصله میلیاردها دلار دارایی های ملت ایران را توقیف کرد وخصومتی غیرمنطقی بین دوکشور پایه گذاری شد که تاکنون هم ادامه دارد واکنون ۳۷سال پس از آن حادثه به ظن غالب میتوان گفت که حمله عراق به ایران وشروع جنگ ۸ساله با تمام خسارات جانی ومالی که به ایران وارد کرد تنها یکی ازتبعات آن گروگان گیری بود. جنگی که علی التحقیق با خصومت آمریکا و با نشان داده شدن چراغ سبز آمریکا به صدام حسین آغاز گردید.

ازتاریخ ۱۳ آبان ۵۸، بعد از حادثه گروگان گیری، دولت موقت مهندس بازرگان استعفا داد و اداره امور مملکت تحت نظر شورای انقلاب قرار گرفت.در تاریخ ۴ آذرماه ۱۳۵۸ جبهه ملی ایران طی نامه سرگشاده ای که خطاب به آیت الله خمینی رهبر انقلاب نوشت، مشکلات گوناگون کشور در دوران پس از پیروزی انقلاب را برشمرد ودرپایان این نامه پیشنهاد کرد که رفراندوم مربوط به تصویب قانون اساسی که توسط مجلس خبرگان تهیه شده موقتا متوقف شود و ابتدا انتخابات مجلس شورای ملی انجام گیرد وپس از آن، طرح مصوب مجلس خبرگان وطرح پیشنهادی دولت موقت وسایر پیشنهاداتی که مربوط به قانون اساسی است به مجلس شورای ملی برده شده واولین مجلس شورای ملی دوران انقلاب کار تدوین قانون اساسی را به سامان برساند.

در زمان پیروزی انقلاب نویسنده این سطور، مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی بودم و کمیته دانشجویان را تشویق کردم تا به تبعیت از سازمان دانشجویان جبهه ملی در دهه چهل، انتشار نشریه « پیام دانشجو » را از سربگیرند که چند شماره از آن به صورت هفته نامه چاپ شد.

و زمینه ای برای انتشار روزنامه رسمی جبهه ملی فراهم گردید. و درهیئت رهبری وهیئت اجرائیه تصمیم به انتشار یک روزنامه گرفته شد. و هنگامی که آقای دکتر مهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی در مورد انتخاب نام برای روزنامه ارگان جبهه که در صدد گرفتن مجوز آن بود، رایزنی میکرد، به ایشان پیشنهاد کردم برای روزنامه ارگان به مثابه«پیام دانشجو» میتوان از نام «پیام جبهه ملی» استفاده کرد که مورد قبول ایشان و تصویب سایر اعضای هیئت رهبری و هیئت اجرائیه قرار گرفت.

و یکی از اقدامات مهم و اثرگذار جبهه ملی در دوران پس از پیروزی انقلاب یعنی انتشار روزنامه ارگان ورسمی «پیام جبهه ملی» آغاز گردید. این روزنامه به علت تضییقاتی که وجود داشت، از ۱۷ فروردین ۵۹ تا خرداد ۶۰ توانست جمعا امکان انتشار۷۷ شماره رابدست آورد. امتیاز این روزنامه را آقای دکترمهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه دریافت کرد وآقای اصغرپارسا عضوهیئت رهبری وسخنگوی جبهه ملی به عنوان مدیرمسئول آن و این جانب حسین موسویان سمت سردبیری و اداره کننده این نشریه رابه عهده داشتم.

شادروان حاج قاسم لباسچی درامر چاپ وایجاد شبکه توزیع برای سراسرکشورتلاش مینمود. این روزنامه در ابتدا قرار بود هفته ای سه شماره در روزهای یکشنبه، سه شنبه و پنجشنبه منتشرشود.

ولی به تدریج که هر روز ازطرف مردم اقبال بیشتری نسبت به این روزنامه به عمل می آمد تنگناها وفشارها نیز بیشتر میشد. و انتشار منظم آن نا مقدور می گشت. انتشارشماره ۴۳ روزنامه پیام جبهه ملی با اشغال محل تشکیلات جبهه ملی ودفترروزنامه در آخرتیرماه ۵۹ مصادف گشت. لذا مدتی درانتشار آن وقفه افتاد. تا پس از حدودپنج ماه در روز ۱۱ دی ماه ۵۹ دوره جدید روزنامه با انتشار شماره ۴۴ آغازگردید. در این دوره جدیدآقای دکتر حسین اعرابی عضو قدیمی و فرهیخته حزب ایران دفتر کار خود واقع درخیابان ایرانشهر را دراختیار روزنامه قرارداده بود. این روزنامه یکی از استثنائات تاریخ روزنامه نگاری کشوراست وپرداختن به جزئیات کار آن وروال فعالیتش وچگونگی توزیعش درحالتیکه موسسه توزیع مطبوعات از پذیرش و توزیع آن به روزنامه فروشی ها امتناع میکرد و هم چنین در مورد میزان اثرگذاری آن در جامعه و نگاه به لیست هیئت نویسندگان ۵۰ نفره آن، فرصت جداگانه وشرح مفصلی رامی طلبد که من درزمان دیگری به آن ها خواهم پرداخت.

درتاریخ ۵ بهمن ۱۳۵۸ انتخابات ریاست جمهوری برگزارشد درآن انتخابات که نسبتا با موازین یک انتخابات آزاد همراه بود۱۲۴ نفرکاندیدا شرکت داشتند. البته کاندیداهای شناخته شده ودارای حمایت مردمی به ده نفر هم نمیرسیدند. جالب اینکه اکثر این ده نفر اول هم سابقه عضویت در جبهه ملی را داشتند.

نامزدهای اصلی اولین دوره انتخابات رایست جمهوری

دراین انتخابات آقای ابوالحسن بنی صدر با نزدیک یازده میلیون رای ۵/۷۶ درصد آراء را بدست آورد واولین رئیس جمهور ایران گردید. نفردوم آقای دکتر احمد مدنی با حدود دو میلیون ودویست وچهل هزار رای ۹/۱۵ درصد آراء راکسب کرد. دکترمدنی کاندیدای مورد حمایت جبهه ملی بود. آقای حسن حبیبی که مورد حمایت روحانیون حاکم وحزب جمهوری اسلامی قرارداشت، در رتبه سوم حدود ششصدوهفتادوهفت هزاررای یعنی ۸/۴ درصد آراءرابدست آورد. سایر کاندیدا ها یعنی آقایان داریوش فروهر، صادق طباطبائی، دکترکاظم سامی وصادق قطب زاده هریک کمتر از یک درصد آراء راداشتند.به فاصله کمی پس ازانتخابات ریاست جمهوری، درتاریخ ۲۴ اسفند۱۳۵۸ انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی برگزار شدکه بعدا نام آن به مجلس شورای اسلامی تغییرداده شد. این مجلس در روز ۷ خرداد ۵۹ افتتاح گردید. دراین انتخابات چند تن ازاعضای جبهه ملی یعنی آقایان دکترکریم سنجابی از کرمانشاه، علی اردلان از تویسرکان، ابوالفضل قاسمی از دره گز، دکتراحمد مدنی از کرمان، خسروقشقائی از اقلیدفارس انتخاب شدند وهمگی آن ها با ترفندهای مختلف مانندابطال انتخابات حوزه مربوطه، ردکردن اعتبارنامه درمجلس ودرمورد مهندس کاظم حسیبی در تهران به علت عدم شمارش درست آراء او، ازورود به مجلس محروم ماندند وشکایات فردی و اعتراضات سازمانی آنها هم به جایی نرسید. ولی تعدادی از اعضای نهضت آزادی ونیروهای ملی مذهبی در مجلس اول وارد شدند. و دفتر هماهنگی همکاری های مردم بارئیس جمهور که توسط آقای ابوالحسن بنی صدر تاسیس شده بود توانست ۳۳ نماینده به مجلس اول بفرستد.

در روز ۱۴ اسفند۵۸ گرامیداشت سال روز درگذشت دکتر مصدق از طرف ریاست جمهوری، آقای بنی صدر در میدان آزادی برگزار شد. اعضا ء وطرفداران جبهه ملی در آن روز از مرکز تشکیلات یعنی میدان انقلاب تا میدان آزادی در صفوفی منظم راهپیمائی نموده وبه محل میتینگ وارد شدند.

در روز۲۷ تیرماه ۱۳۵۹ درساعات پایانی شب، عده ای از دیوارهای محل تشکیلات جبهه ملی بالا رفته به داخل محوطه هجوم بردند وبه شکستن درها وتخریب اطاق هاو وسایل وروزنامه های قدیمی وپائین آوردن تابلوتشکیلات جبهه ملی مبادرت نمودند. روزبعدیعنی روزجمه ۲۸ تیر۵۹ ساعت دو بعد از ظهرنیز گروهی ازمحل برگزاری نماز جمعه دردانشگاه تهران به طرف تشکیلات مرکزی جبهه ملی حرکت کرده وآن رامجددا مورد تصرف عدوانی قراردادند. شایان ذکراست که نمازگزاران روزجمعه دراین حرکت گروه معدود سازمان یافته در تهاجم به محل تشکیلات جبهه ملی شرکت نکردند.وبه دعوت وتبلیغات آنان بی اعتنائی نمودند. مراتب این تهاجم غیرقانونی وتصرف عدوانی طی شکوائیه ای ازطرف آقای دکترمهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی به اطلاع آیت الله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی دادستان کل کشور رسید وتخلیه هرچه زودترمحل تشکیلات جبهه ملی وقرارگرفتن آن دراختیار مسئولان این سازمان درخواست گردید. که البته هیچگاه به این شکایت ودرخواست ترتیب اثری داده نشد.
جبهه ملی در تاریخ ۳۰/۵/۵۹ نامه سرگشاده دیگری به آیت الله خمینی رهبرجمهوری اسلامی نوشت که درآن درمورد ملی گرایی وهمچنین خصوصیات وخدمات نهضت ملی ایران توضیحاتی داده شد وسپس به مواردی از سلب آزادی ها اشاره کرده ودرقسمت پایانی نامه نوشت که : « مسیرکشور از هدف هائی که برای انقلاب اعلام شده بود کلا منحرف شده است وکوشش میشود نظام استبدادی جدیدی جایگزین نظام استبدادی سابق گردد »
در روز ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ به فرمان صدام حسین، ارتش عراق از راه هوا وزمین ودریا به ایران حمله ور شد و جنگ ۸ساله علیه ایران را آغاز کرد. در همان اوایل شروع جنگ، دکتر کریم سنجابی رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران، علیرغم تمام رفتارهای ناصواب حاکمیت جمهوری اسلامی نسبت به جبهه ملی، از روی عرق ملی وبرای دفاع از تمامیت ارضی کشور به طرف غرب ایران حرکت کرد و با جمع آوری نیرو های ایلات و عشایر منطقه که در آنها نفوذ زیادی داشت، نیروی بزرگی برای مقاومت در برابر نیروهای اشغال گر عراقی ودفاع از مرزهای غربی کشور فراهم کرد.

در آبانماه ۵۹ درجلسه مشترک هیئت رهبری وهیئت اجرائیه جبهه ملی ایران، بیانیه ای که قبلا نسبت به صدورآن تصمیم گرفته شده بود، مطرح گردید. قراربود در آن بیانیه جبهه ملی نسبت به مسائل مختلف کشور اعلام موضع نماید. اعضای هیئت رهبری آقایان دکترکریم سنجابی، ادیب برومند، اصغرپارسا، علی اردلان ودکتریوسف جلالی موسوی واعضای هیئت اجرائیه آقایان دکتر مهدی آذر، دکترمسعودحجازی، دکترحسین موسویان، دکترپرویزورجاوند، حاج قاسم لباسچی مهدی غضنفری وعلی اکبرمحمودیان همگی حضورداشتند. بیانیه که توسط آقای دکترمسعودحجازی تهیه شده بود توسط خود ایشان قرائت گردید.

جزوه سوم خرداد 1359

درمتن تهیه شده درباره مسائل گوناگون کشور، از اشغال سفارت آمریکا وشروع جنگ عراق با ایران وحمایت از ارتش درمقابل کسانی که خواهان انحلال ارتش بودند گرفته تا مسائلی که انقلاب را از اهداف اولیه آن دور میکرد ومحو آزادیهای مصرح درقانون اساسی مانند آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات وانحصاری شدن وسایل ارتباط جمعی دردست هیئت حاکمه جدید، ازبین رفتن امنیت قضایی، اعمال نفوذ درانتخابات مجلس، تعطیلی دانشگاه ها، گرانی وتورم وبیکاری، اشاعه فساد وسوء استفاده مالی، همگی مورد تجزیه تحلیل واظهار نظر قرار گرفته بود. پس از بررسی های مقدماتی وگنجانیدن نظرات وتذکرات حاضران آقای دکترسنجابی خواستارآن شدند که این بیانیه راشخصاو باذکرسمت رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران امضاء نمایندهمه بااین پیشنهاد موافقت کردند واعلامیه مفصل به صورت یک جزوه ۴۰ صفحه ای درتاریخ سوم آذرماه ۱۳۵۹ با امضای دکترکریم سنجابی رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران منتشرگردید. به باور من پیشنهاد دکترسنجابی برای امضاء کردن آن بیانیه دوعلت میتوانست داشته باشد. اول آنکه او میخواست با اینکاراز رویدادهای ناروائی که پس ازانقلاب پیش آمده بود برائت بجوید و اعتقادات و مواضع خودرانسبت به آن حوادث وآنچه مورد نظراو بوده و اکنون تحقق نیافته است روشن نماید.
دوم آنکه آن مرد شرافتمند و ایثارگرمیخواست که مسئولیت انتشار آن بیانیه را شخصا بپذیرد تا اگرآن بیانیه سنگین درآن زمان عکس العمل شدیدی را ازسوی حاکمیت درپی داشت، آن عکس العمل متوجه امضاء کننده یعنی شخص او بگردد وسایر اعضای رهبری واجرائی وسازمان جبهه ملی ازتعرض مصون بمانند.

روز ۱۴ اسفند۱۳۵۹ سالگرد درگذشت دکترمحمدمصدق دردانشگاه تهران وبه دعوت ریاست جمهوری، آقای ابوالحسن بنی صدر برگزارگردید. اعضاء وهواداران جبهه ملی دراین مراسم شرکت نمودند.سخنرانی آقای بنی صدر توسط افرادی، سازمان یافته به آشوب کشیده شد ودر آن روز اختلاف شدید آقای بنی صدر با روحانیون صاحب قدرت به وضوح آشکار گردید و برای هرفرد صاحب نظر وآشنا باصحنه سیاسی ایران روشن شد که جنگ و اختلاف نظر او با مخالفانش به مراحل حساسی وارد شده است.

الهیار صالح رهبر فقید جبهه ملی ایران و وزیر کشور دولت ملی دکتر مصدق


در روز۱۲ فروردین ماه ۶۰ آقای الهیارصالح شخصیت بزرگ جبهه ملی ایران دارفانی راوداع گفت. درمجلس ترحیم آن روانشاد درمسجد ارک تهران، جمعیت انبوهی از مردم که تا پشت بام ها وحیاط مسجد وخیابان های اطراف راپرکرده بودندحضوریافتند. درآن مراسم آقای بنی صدر ریاست جمهوری وآقای دکترسنجابی رئیس هیئت رهبری جبهه ملی سخنرانی کردند و هردو نفرعلاوه برتجلیل از الهیارصالح به موضوعات سیاسی روز نیز پرداختند.

در روزشنبه ۹ خردادماه ۱۳۶۰ تیتر اول شماره ۷۴ روزنامه پیام جبهه ملی عبارت « راهپیمائی ومیتینگ جبهه ملی ایران » به چشم می خورد. در زیر این تیترنامه آقای دکترمهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران به وزیر کشورجهت کسب مجوز برای راهپیمائی به شرح زیر مندرج بود :

« حضرت آیت الله مهدوی کنی وزیرمحترم کشور
جبهه ملی ایران تصمیم دارد درساعت ۴ بعداز ظهرروزدوشنبه ۲۵ خردادماه۱۳۶۰ دریک اجتماع وراهپیمائی عمومی نظرخودرا درباره کشوروخطراتی که استقلال وتمامیت ارضی کشوروحقوق وآزادیهای اجتماعی ملت رادرمعرض تهدید جدی قرارداده است بامردم علاقمند درمیان بگذارد محل برگزاری اجتماع یکی ازمیدان های بهارستان ویا انقلاب تعیین میشود که پس از ایراد سخنرانی ها، راهپیمائی تا مجلس شورای اسلامی اجرا خواهدگردید.باتوجه به اینکه مرکزتشکیلات جبهه ملی درتصرف گروه های فشاربوده وبه شکایات واعتراضات این سازمان درباره این عمل خلاف قانون تاکنون ترتیب اثر داده نشده واقدامی برای تخلیه آن ازدست متجاوزان ومتصرفان عدوانی به عمل نیامده است، جبهه ملی ناگزیر به برگزاری اجتماع دریکی ازمحل های عمومی میباشد. درخاتمه خاطرنشان میسازد که دراعتقاد جبهه ملی ایران مقررات وزارت کشوردرمورد کسب اجازه برای برگزاری اجتماعات ناقض ومخالف قانون اساسی وحقوق وآزادی های اجتماعی است ومراجعه واطلاع به وزارت کشور ازجهت رعایت و اجرای مقررات انتظامی انجام میگیرد. رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران – دکترمهدی آذر »

پیام جبهه ملی ایران شماره 74

به این نامه درخواست مجوز هرگز پاسخی داده نشد. در روزسه شنبه ۱۲ خردادماه۶۰ درشماره ۷۵ روزنامه پیام جبهه ملی درستون سرمقاله روزنامه منظور از برگزاری میتینگ وراهپیمائی جبهه ملی چنین توضیح داده شده است : « آگاهی دادن به مردم درمورد خطراتی که استقلال وتمامیت ارضی کشور راتهدید میکند. پرده برداری ازتوطئه هائی که درهرگوشه وکنارعلیه کشورایران طرح ریزی واقدام میشود. اعتراض به نقض قانون اساسی درمورد حقوق وحاکمیت ملی. اعتراض به ادامه تعطیلی دانشگاه ها. اعتراض به گرانی روزافزون وافزایش بیکاری. اعلام نظردرباره لوایحی که درمجلس شورای اسلامی تحت بررسی وتصمیم است مانند لایحه بودجه کل کشور، لایحه بازسازی نیروی انسانی، لایحه قصاص ولایحه احزاب. »
درتاریخ ۱۹ خردادماه ۶۰ اعلامیه دعوت به میتینگ وراهپیمائی از طرف جبهه ملی به شرح زیر صادر شد :

« هموطنان شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران،

«انقلاب بزرگ ملت ما که برای نابود کردن استبداد واز بین بردن وابستگی و برچیدن بساط یک رژیم فاسد صورت گرفت، از هدف های بنیادی خود منحرف شده است. نا امنی، گرانی، بیکاری واختناق بیداد میکند. در نتیجه سوء سیاست ها وپیش آمدن جنگ تحمیلی، میلیون ها نفر ازهموطنان، آواره وسرگردان شده اند. با تعطیل دانشگاه ها ومحروم شدن کشور ازتربیت افراد کارآمد و متخصص عملا راه وابستگی به قدرت های استعماری جهان هموار گردیده است. زنان پاکدامن میهن ما مورد انواع تحقیر وتوهین قرار گرفته اند. امنیت قضائی به کلی از بین رفته ودادگستری در معرض انحلال قرار دارد. با مطرح کردن لوایحی چون لایحه قصاص، لایحه احزاب ولایحه بازسازی درصدد پایمال نمودن شخصیت انسانی ملت ما هستند. تمام آزادی های فردی و اجتماعی بوسیله هیئت حاکمه مستبد و انحصارگر به زیر پا نهاده شده است. مدعیان حمایت از مستضعفان با انعقاد قراردادهای مفتضحانه میلیاردها دلار از جیب این ملت محروم را به یغما داده اند وبالاتر ازهمه استقلال و تمامیت ارضی کشور در معرض تهدید و خطرات جدی قرار دارد. در چنین اوضاع وشرایطی از شما هموطنان و همه نیروها وسازمان ها وطبقات مختلف دعوت میکنیم تا در ساعت چهار بعداز ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ماه در گردهمائی و راهپیمائی اعتراضی ج بهه ملی ایران شرکت نمائید وفریاد اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانید محل این گردهمائی متعاقبا اعلام خواهد شد. جبهه ملی ایران »

اعلامیه جبهه ملی ایران و فراخوان برای تظاهرات 25 خرداد 1360


یکی دو روز بعد محل گردهمائی، میدان فردوسی ومسیر راهپیمائی از این میدان تا دانشگاه تهران اعلام گردید.
جلسات هیئت رهبری وهیئت اجرائیه جبهه ملی همیشه به طور مشترک ومعمولا در روزهای دوشنبه صبح ودر منزل دکتر سنجابی تشکیل میشد ولی روز یکشنبه ۲۴ خرداد ۶۰ به اعضای دو هیئت اطلاع داده شد که در عصر همان روز در جلسه مشترک ودر منزل آقای علی اردلان حضور یابند،زیرا با توجه به جو به شدت تنش آلود و امنیتی که پیش آمده بود منزل دکترسنجابی برای تشکیل جلسه نا مناسب تشخیص داده شده بود. در آن جلسه تمام اعضای هیئت رهبری یعنی آقایان دکترسنجابی،ادیب برومند، اصغرپارسا، دکتریوسف جلالی وعلی اردلان حضور داشتند. از اعضای هیئت اجرائیه پنج نفر یعنی آقایان دکتر مهدی آذر، دکترمسعود حجازی، حاج قاسم لباسچی، مهدی غضنفری ودکترحسین موسویان حاضر بودند ودونفر حضورنداشتند یکی دکترپرویز ورجاوند که ازحدود چهار ماه قبل از آن یعنی ازبهمن ماه ۵۹ به بعد در هیچ جلسه ای شرکت نمیکرد وحالت کناره گیری از فعالیت های جبهه ملی به خود گرفته بود. ودومین غایب آقای علی اکبرمحمودیان بود که در آن جلسه حاضر نبود و از آن به بعد هم در فعالیت های جبهه ملی حضورنیافت. در آن جلسه آقای دکترسنجابی گزارش داد که آقای حاج سیداحمدخمینی با ایشان تماس گرفته واز ایشان خواسته اند که دعوت به میتینگ وراهپیمائی را لغونمایند وآقای دکترسنجابی پاسخ داده بود که ما ازچندین روز قبل از وزارت کشور درخواست مجوز نموده ایم و ازمردم دعوت کرده ایم واکنون چگونه میتوانیم دعوت را لغو کنیم و چگونه مراتب را به اطلاع مردم برسانیم. آقای حاج سیداحمد خمینی اظهار کرده بود که شما اطلاعیه لغو میتینگ را بنویسید ما میدهیم از رادیو وتلویزیون آن رابخوانند ومردم را از لغوشدن مطلع کنند. آقای دکترسنجابی گفته بود که تصمیم به برگزاری این میتینگ در جمع اتخاذ شده ومن نمیتوانم شخصا در این مورد تصمیم بگیرم وباید با دوستانم در این زمینه گفتگو کنم وتصمیم با دوستانم درجبهه ملی خواهد بود. واکنون دکترسنجابی در صدد بود که مطلب را به اطلاع هیئت رهبری وهیئت اجرائیه برساند تا نسبت به آن اظهار نظر نمایند. در آن موقعیت حساس، درآن جمع ده نفره، نه دکترسنجابی و نه هیچکس دیگری با لغو مراسم موافقت نکرد وهمگی بر تصمیم قبلی مهرتایید نهادند. برنامه مراسم که ازقبل تدوین شده بود عبارت بود از تجمع ومیتینگ در میدان فردوسی و سخنرانی در میتینگ توسط دکترسنجابی و قرائت قطعنامه توسط دکترموسویان وسپس راهپیمائی در طول خیابان انقلاب به طرف دانشگاه تهران. دو بلند گوی قوی روی سقف یک ماشین درنظر گرفته شده بود و پلاکاردهائی حاوی خواسته های جبهه ملی برای راهپیمائی تهیه گردیده بود و مسئولیت تدارکات و برگزاری میتینگ وراهپیمائی از طرف هیئت رهبری وهیئت اجرائیه بر عهده نگارنده این سطور محول شده بود. به علت شرایط سخت امنیتی قرار بود آقای دکترسنجابی درمنزل یکی از بستگانشان در خیابان ایرانشهر مستقر باشند و در صورتیکه امکان برگزاری میتنگ وسخنرانی ایشان مهیا شد به میدان فردوسی بیایند. آن شب در آن آخرین جلسه مشترک هیئت رهبری وهیئت اجرائیه راجع به آینده جبهه ملی صحبت شد. تقریبا همه میدانستیم که با برخوردی شدید روبرو خواهیم گشت. به همین جهت پس از مذاکرات درخصوص آینده، آقایان اصغر پارسا و دکترمسعود حجازی به عنوان قائم مقام هیئت رهبری و قائم مقام هیئت اجرائیه انتخاب شدند تا درصورتیکه شرایط به گونه ای رقم خورد که امکان تشکیل جلسه مشترک دو هیئت فراهم نگردید، این دونفر نسبت به امور جاری وسیاسی جبهه ملی اتخاذ تصمیم نمایند و قرار شد بقیه اعضاء دوهیئت با مراجعه به منزل یا دفترکارآقای دکتر سیروس یحیی زاده بتوانند با آنان در تماس قرار بگیرند. دکتر سیروس یحیی زاده عضو شورای مرکزی واز اعضای ارزشمند وقدیمی جبهه ملی بود که چون مسئولیتی در نهادهای جبهه ملی نداشت میتوانست در دفتر وکالت و منزل خود حاضر باشد وبنابر این در آن شرایط به خوبی میتوانست نقش یک حلقه ارتباطی را ایفاء نماید. آن شب آن جلسه در جو سنگینی از حزن واندوه ودر سایه ای پر رنگ از عواطف واحساسات مردانی که جز آزادیخواهی و استقرار حاکمیت ملی در کشورشان واعتلا ونیکبختی هم وطنانشان سودای دیگری درسر نداشتند پایان یافت. همه با هم دیده بوسی وداع گونه ای کردند وقرار شد هیچکس آن شب به خانه خود نرود. پس از آن جلسه من دیگر هیچگاه دکترسنجابی، دکتر آذر وحاج قاسم لباسچی را ندیدم. آنها در اثر حوادثی که پیش آمد، مخفیانه از کشور خارج شدند وتا پایان عمر زندگی خودرا در غربت به انتها رسانیدند. در آن سال ها چند نامه از دکترآذر دریافت کردم و تلفن هائی هم از حاج قاسم لباسچی داشتم.
صبح روز ۲۵ خرداد آخرین جلسه مسئولین انتظامات وبرگزارکنندگان میتینگ در منزل شادروان سیروس متوجه واقع در بلوار شمالی تالار وحدت که اکنون بلوار استاد شهریار نامیده میشود، تشکیل گردید. بیش از چهل نفر از کادرهای اصلی برگزارکننده مراسم حاضر بودند آقایان اصغرپارسا و دکترمسعودحجازی نیز درجلسه شرکت داشتند ما در حال بررسی آخرین تنظیمات میتینگ و راهپیمائی بودیم که همزمان سخنرانی آیت الله خمینی از رادیو وتلویزیون پخش میشد که در آن جبهه ملی را مرتد اعلام میکرد وبه همه سازمان های سیاسی تکلیف مینمود که از جبهه ملی برائت حاصل نمایند. ما پس از آخرین بررسی ها در حالیکه همگی امکان برگزاری مراسم را بسیار بعید میدیدیم آن خانه را ترک کردیم تا عصر در میدان فردوسی در محل های مقرر حاضر شویم.

هادی غفاری در تهاجم به تظاهرات جبهه ملی ایران

عصر روز دوشنبه ۲۵ خرداد۱۳۶۰ ازساعت ۳ بعد از ظهر ویک ساعت زود تر از زمان دعوت جبهه ملی، تهران حالت فوق العاده و وضعیت غیرعادی داشت. بازار ومغازه ها بسته بودند و در تمام خیابان های اصلی وفرعی وکوچه های اطراف میدان فردوسی جمعیت به طرف این میدان روان بود ولی میدان فردوسی پیشاپیش توسط افراد سازمان یافته وابسته به حکومت اشغال شده بود وآنها با چوب و زنجیر وحتی سلاح های گرم در میدان میچرخیدند وبر علیه ملیون شعار میدادند. درضمن از ساعت ۳ به بعد گروه های زیادی از همین عوامل وطرفداران حکومت به صورت متشکل و دسته جمعی از شمال وجنوب وشرق وغرب میدان فردوسی با دادن شعار به طرف میدان سرازیر شدند. در چنین شرایطی مسلم است که برای اعضای جبهه ملی وطرفداران و انبوه گسترده مردمی که به ندای جبهه ملی پاسخ مثبت داده بودند جائی برای تمرکز وتشکل باقی نمانده بود. البته درخیابان های اطراف میدان تظاهرات پراکنده وخودجوش از طرف مردم صورت گرفت وتعداد زیادی ازمردم به وسیله زنجیر و چوب و پنجه بکس مضروب ومجروح شدند وتعدادی نیز بازداشت گردیدند. بسیاری از رسانه ها جمعیت آماده برای شرکت در میتینگ را بیش از یک میلیون نفر تخمین زدند.

جمعی از مهاجمین
موتور سواران وابسته به نهادهای مختلف برای مقابله با تظاهرات 25 خرداد1360
جمعی از مهاجمین

ازهمان روز بازداشت اعضای جبهه ملی آغاز شد. آقایان ابوالفضل قاسمی،سرهنگ ناصرمجللی،حسن خرمشاهی ومهدی غضنفری از اعضای شورای مرکزی و آقایان هوشنگ اعتصامی فر، حسین بیک زاده، عباس عابدی، مجیدشاهدی، صادق طوسی،علیقلی سوزنی،حسین نایب حسینی،کریم دستمالچی،منوچهراطمینانی،محمدیگانه وصمدملکی ازنخستین بازداشت شدگان بودند. تمام اعضای هیئت رهبری وهیئت اجرائیه مخفی شدند،ازجمله اینجانب تا حدود یکسال را درمنزل اقوام ودوستان وگاهی خارج از تهران به سر بردم. ولی در همان وضع اختفا از طریق تماس با دکترسیروس یحیی زاده با سایر دوستان در ارتباط قرار گرفته و از اوضاع واحوال سایرین با خبر میشدم.

جبهه ملی ایران هرگز یک جریان مذهبی نبوده ونیست. ولی هیچگاه طرز تفکر ضد مذهب ومخالف با اعتقادات دینی مردم هم نداشته وندارد. فراوانند روحانیون برجسته درحد مرجع تقلید ودارای اجتهاد که علاقمند به جبهه ملی بوده وبرخی در این سازمان عضویت داشته وفعال بوده اند. مضافا بر این، شخصیت های بنیانگذار جبهه ملی از دکترمصدق گرفته تا همکاران و پیروانش هیچیک صبغه ضد مذهبی نداشته اند و برعکس غالبا افرادی متدین بوده اند که البته هیچگاه اعتقادات دینی خود را با مشی سیاسی و تفکر اجتماعی درهم نیامیخته اند. و قطعا به جدائی دین از حکومت اعتقاد داشته اند.

همان گونه که در اعلامیه دعوت و در روزنامه پیام جبهه ملی درج گردیده و در بالا عینا نقل گردید جبهه ملی درفراخوان خود برای روز ۲۵ خرداد ۶۰ هرگز به امری مربوط به دین وارد نشد بلکه از مردم خواست تا نسبت به لوایحی که دولت رجائی به مجلس داده بود دریک تجمع اعتراضی شرکت نمایند. این لوایح شامل لایحه بودجه، لایحه احزاب، لایحه بازسازی نیروی انسانی ولایحه قصاص بود. درمورد این لوایح مخالفت جبهه ملی نه با یک امر شرعی، بلکه با لوایحی بود که دولت به مجلس داده و باید چه ازطرف مجلس وچه از سوی مردم و صاحبنظران مورد بررسی وتحلیل واظهار نظر قرار بگیرد. زیرا که اگر غرض اجرای یک امرشرعی بود چه نیازی به لایحه دولت و بررسی و تصویب در مجلس داشت ؟ آیا مخالفت هر نماینده مجلس با هریک از این لوایح یا رای ندادن به بندهائی از آن ها باید اقدامی خلاف اسلام تلقی میشد؟

پس از ۲۵ خرداد واعلام ارتداد جبهه ملی، از آیت الله منتظری که در آن زمان سمت قائم مقام رهبری را به عهده داشتند، در مورد ارتداد نسبت داده شده به جبهه ملی سئوال شده بود وایشان پاسخ داده بودند که «خیر جبهه ملی مرتد نیست. آن روز آقا عصبانی بودند ویک صحبتی از روی عصبانیت کردند». وسال ها بعد آقای محسنی اژه ای به عنوان یک مقام قضائی در مصاحبه خود، وقتی راجع به سوابق ارتداد صحبت میکرد به عنوان مثال از ارتداد جبهه ملی در اوایل انقلاب نام برد ولی افزود که « مادرباره زندانیان جبهه ملی وچگونگی برخورد با آنان از امام خمینی سئوال کردیم وایشان ممکن است که فرموده باشند که خیر به عنوان مرتد آنها را تعقیب نکنید.»این بدان معنی است که حکم ارتداد توسط خود آیتالله خمینی نقض گردیده است. واین مصاحبه آقای محسنی اژه ای دربسیاری از روزنامه ها درج شده است.

آقای دکتر محسن بهشتی سرشت نویسنده کتاب « زمانه وزندگی امام خمینی » در مصاحبه با پایگاه اطلاع رسانی وخبری جماران درتاریخ ۳/۸/۹۱ اظهار میدارند که « حدود یک سال پس از آن جمله امام خمینی درمورد مصدق وجبهه ملی، در ملاقاتی که آقایان جلال الدین فارسی ودکتر شریعتمداری، اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی با ایشان داشته اند وتوضیحاتی که به ایشان داده اند، امام خمینی در مورد آن جمله گفته اند اگر این گونه است که شما میگوئید من از حرفم برگشتم ».

دکتر مهدی موید زاده

چند روز پس از ۲۵ خرداد، توسط دکتریحیی زاده به محلی که آقایان اصغرپارسا ودکترمسعودحجازی سکونت گزیده بودند فراخوانده شدم. آنها درشهرک غرب ودرمنزل شادروان عباس سنگانی سکونت داشتند. در منزل آقای سنگانی علاوه بر آقایان پارسا وحجازی آقای ادیب برومندعضو هیئت رهبری هم حضور داشتند. من ودکتریحیی زاده هم وارد شدیم. پس از مذاکرات مفصل در باره حوادث پیش آمده وعزل آقای بنی صدر و مسائل پیرامون آن، در باره سرنوشت جبهه ملی وتشکیلات آن صحبت شد وقرار شد ترتیبی اتخاذ شود که سازمان های جبهه ملی، حتی اگر به صورت محدودتر هم که شده حفظ شوند وبه کار خود ادامه دهند. وقرار شد شخصی که تحت تعقیب نبوده و بتواند رفت وآمد علنی داشته باشد به عنوان مسئول تشکیلات تعیین گردد. آقایان اصغرپارسا ودکترمسعودحجازی به عنوان قائم مقام هیئت های رهبری واجرائی وما سه نفردیگر، روی آقای مهدی مویدزاده که در آن زمان مسئول سازمان جوانان جبهه ملی بود به اشتراک نظر رسیدیم. تصمیم این جلسه بعدا به آقای مویدزاده ابلاغ شد وایشان این مسئولیت را در آن شرایط خطیر پذیرفت وبا همکاری یک کمیته تشکیلات، سالها یعنی تا بیش از یک دهه به این مسئولیت خود ادامه داد. اعضای این کمیته تشکیلات را آقایان مهدی مویدزاده،اصغرفنی پور،حشمتالله خیاط زاده، مصطفی روحانی، ابراهیم سکاکی وفرهاد اعرابی تشکیل میدادند.

چند ماه بعد یک کمیسیون تعلیمات هم برای اداره حوزه ها درکنار کمیته تشکیلات قرار گرفت. این کمیسیون تعلیمات از آقایان حشمت الله خیاط زاده، حسن طالبی، دکترقاضی مقدم،عباس سنگانی واینجانب تشکیل یافته بود. آقای هرمزان فرهنگ در آن دوران نوشته ها وتحلیل های ارزشمندی را برای تشکیلات جبهه ملی تهیه نمود.

در صبح روز ۱۴ اسفند سال ۶۰ این تشکیلات تعداد افراد قابل ملاحظه ای را بسیج نموده وبه احمدآباد برد ودر حالیکه همگی شاخه هائی از گلایل سفید در دست داشتند نسبت به مزار دکترمصدق ادای احترام نمودند. این حضور در احمد آباد در سال های بعد نیز در روزهای ۱۴ اسفند ادامه داشت و افراد به صورت متشکل از میدان توحید اول خیابان ستارخان ومیدان ونک با اتوبوس هائی که فراهم شده بود به طرف احمدآباد حرکت میکردند وهمه میدانستند که آن گروه باشاخه های گلایل سفید، اعضای جبهه ملی هستند که به صورت متشکل به احمدآباد وارد میشوند. انتشار اعلامیه جبهه ملی در ۲۲ بهمن ۶۰ به مناسبت سالروز انقلاب، جزوه هدف کور، چاپ وانتشارکتاب امیدها ونا امیدی های دکترسنجابی در داخل کشور، سخنی با مردم ومدعیان مسئولیت، تحلیلی از انقلاب ایران در دوحرکت وجزوه پاسخی به روبرت دریفاس، از کارهای ماندگار تشکیلات در آن دوره بود.

پس از یورش حاکمیت به جبهه ملی ایران در ۲۵ خرداد۶۰ تعدادی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی تدریجا از ایران خارج شدند اعضائی که به خارج از کشور رفتند عبارتنداز آقایان دکترسنجابی، دکترمهدی آذر، حاج قاسم لباسچی، دکتراحمدمدنی، مهندس مهدی مقدس زاده، مهندس حمیدذوالنور، مهندس هوشنگ کردستانی. برخی دیگر از اعضای شورا به زندان افتادند. آقایان حسن خرمشاهی، مهدی غضنفری، سرهنگ ناصرمجللی، دکتراسدالله مبشری وابوالفضل قاسمی در همان روزهای اول و آقایان اصغرپارسا، علی اردلان، دکترمسعودحجازی، دکترپرویزورجاوند حدود یک سال بعد بازداشت شدند ومدت ها وبرخی نزدیک به سه سال را در زندان به سر بردند.
درتابستان ۱۳۶۴ در بحبوحه جنگ عراق با ایران دعوت نامه کتبی با امضای آقای عبدالحسین دانشپور نایب رئیس شورای مرکزی به اعضای باقیمانده شورا ارسال شد وجلسه ای باحضور ۱۴ نفر در منزل آقای حسین شاه حسینی تشکیل گردید. این اولین جلسه شورا بعد از چهار سال یعنی پس از خرداد سال ۶۰ بود. دراین جلسه اوضاع سیاسی کشور وموقعیت جبهه ملی مورد بحث وگفتگو قرار گرفت. شادروان مهندس عبدالحسین خلیلی از اعضای قدیمی وبرجسته شورای مرکزی در آن روز تحلیل مفصلی از اوضاع نمود وبادیدی حاکی از میهن دوستی و عشق به تمامیت ارضی کشور نتیجه گیری نمود که تا تهاجم دشمن خارجی وجود دارد وجنگ برقرار است، جبهه ملی باید فقط به کار تشکیلاتی وحفظ ارتباطات سازمانی خود بپردازد واز موضع گیری سیاسی که ممکن است به دفاع ازتمامیت ارضی کشور صدمه بزند پرهیز نماید. با این تحلیل ونتیجه گیری هیچکس مخالفتی ننمود ودر حقیقت این استراتژی مورد تایید شورا قرار گرفت. جنگ درسال ۶۷ به پایان رسید ویکی دو سال پس از آن شرایط نسبتا بهتری برای گسترش فعالیت جبهه ملی احساس میشد وبرای شروع حرکت گسترده تر تشکیل جلسه شورای مرکزی ضروری به نظر میرسید. مهندس کاظم حسیبی رئیس شورای مرکزی جبهه ملی که از چهره های درخشان نهضت ملی ایران محسوب میشد، در آبانماه ۱۳۶۹ به رحمت ایزدی پیوسته بود.

از اعضای هیئت رهبری صرفنظر از آقای دکترسنجابی که ناخواسته در خارج ازکشور به سر میبردسایرین مواضع مختلفی داشتند. آقای علی اردلان که مدت طولانی زندان را درشرایطی سخت پشت سر گذاشته بود و با اینکه حاضر به هرگونه فداکاری در راه آزادی واستقلال ایران بود ولی عقیده داشت که باتوجه به صحبت ارتداد نمیشود ونبایدتحت نام جبهه ملی کار کرد وبه همین جهت بود که ایشان در جمعیت دفاع از آزادی وحاکمیت ملی شرکت جست ویا بعدا به فراخوان شادروان داریوش فروهر برای تشکیل اتحاد بزرگ نیروهای ملی که مورد نظر وسلیقه آقای فروهر بود، پاسخ مثبت دادو طبیعی بود که با این نگرش واین تفکر برای دعوت از اعضای شورا وتشکیل شورای مرکزی جبهه ملی آمادگی نداشت. آقای اصغرپارسا پس از گذراندن دوران زندان، در مراجعاتی که شخصا به ایشان داشتم، میگفت من درسن بازنشستگی به سرمیبرم وفقط میتوانم به عنوان مشاور درکنار شما باشم وبنابر این داوطلب دعوت از اعضای شورا نبود ولی همانطور که گفته بود از دیدار با همه دوستان ودادن تحلیل ونظر مشورتی به آنان دریغ نمی ورزید.

آقای دکتریوسف جلالی را که استاد دانشکده پزشکی بود پس از ۲۵ خرداد ۶۰، گروه های فشار در بیمارستان ودر کلاس درس مورد توهین شدید قرارداده واورا با شعار « استاد آمریکائی اخراج باید گردد » از در بیمارستان به بیرون رانده بودند واو که پس از عمری مبارزه برای کسب آزادی و تدریس به دانشجویان پزشکی وتربیت پزشک برای این کشور، اکنون با چنین نتایجی از انقلاب روبرو شده بود، کاملا دلزده ودر خود فرورفته شده بود واصولا برای فعالیت سیاسی مجدد هم آمادگی نداشت چه رسد به قبول دعوت از سایر اعضای شورای مرکزی. تنها عضو باقیمانده هیئت رهبری که دعوت از اعضای شورا را برای تشکیل جلسه پذیرفت وصمیمانه وباشهامت اقدام نمود آقای ادیب برومند بود. ایشان درسال۷۲ فقط از افراد باقیمانده از لیست اعضای شورای مرکزی درسال ۶۰ دعوت به عمل آورد وحتی یک نفر را هم خارج از اعضای قبلی شورا اضافه نکرد وهیچکس را هم ازلیست قبلی حذف ننمود هرکس غیر ازاین چیزی نوشته یا گفته باشد حاکی از بی اطلاعی او و عاری از حقیقت و کذب محض است.

اولین جلسه درمنزل آقای حسن شهیدی تشکیل گردید. حاضران در جلسه عبارت بودند از بانوفرشید افشار وآقایان ادیب برومند، علی اردلان، دکتر شمس الدین امیرعلائی، دکترپرویز دبیری، حسین شاه حسینی، حسن شهیدی، حسن خرمشاهی، محمدرضا عالم زاده، دکتر باقر قدیری اصلی، تیمسارناصر مجللی، حسن لباسچی، دکترحسین موسویان و دکتر پرویز ورجاوند. شورا به اتفاق آراء آقای ادیب برومند را به سمت ریاست شورای مرکزی انتخاب نمود. وسپس برای شروع فعالیت های جاری شش نفر را به عنوان هیئت اجرائیه برگزید. این شش نفرعبارت بودند از آقایان ادیب برومند، علی اردلان، حسین شاه حسینی، حسن لباسچی، دکترحسین موسویان ودکترپرویز ورجاوند. درجلسات بعدی شورا چند تن دیگر از اعضای قبلی نیز به تدریج به جلسه آمدند. آقایان دکترسعیدفاطمی، دکترمسعود حجازی، دکتر سیروس یحیی زاده، منوچهرملک قاسمی ومهندس علی اکبرنوشین از آن جمله اند. دو سه سال بعد اعضای جدیدی با تصویب شورای مرکزی بر طبق اساسنامه به عضویت شورای مرکزی در آمدند. آقایان مهندس نظام الدین موحد، غلامرضا رحیم، دکترخسرو سعیدی، دکترمهدی موید زاده وحشمت الله خیاط زاده از آن جمله اند.
در فروردین ماه ۷۴ اولین شماره نشریه داخلی جبهه ملی با نام « پیام طرفداران جبهه ملی ایران » منتشر گردید.

ودرمهرماه ۱۳۷۴ اعلامیه جبهه ملی ایران در باره انتخابات دوره پنجم مجلس که امضای شش نفر اعضای هیئت اجرائیه درزیر آن قرار داشت، منتشرگردید. در آبان ماه ۷۴ دومین اعلامیه درمورد انتخابات با عنوان « جو اختناق و انتخابات مجلس » با امضای هیئت اجرائی جبهه ملی ایران انتشار یافت.

از سال ۱۳۷۵ آقایان مهندس نظام الدین موحد ودکترمسعود حجازی نیز به جمع شش نفره هیئت اجرائیه اضافه شدند وکوشش شد تا این جمع ۸ نفره به خاطر رعایت اساسنامه، در قالب یک هیئت رهبری سه نفره ویک هیئت اجرائیه ۵ نفره مشترکا به اداره امور جبهه ملی ادامه دهند. در این جمع آقای علی اردلان سمت ریاست هیئت رهبری وآقای دکترمسعود حجازی ریاست هیئت اجرائیه را عهده دار بودند. مسئولیت تشکیلات با اینجانب بود و آقای حسن لباسچی در سمت سخنگوئی جبهه ملی قرار داشت.
در تاریخ دهم خرداد ۷۶، اعلامیه جبهه ملی درباره انتخابات تازه انجام شده ریاست جمهوری صادر شد.در بخشی از این اعلامیه چنین میخوانیم : « حقیقت اینست که رای بیست میلیونی به آقای خاتمی چه ایشان بخواهند یا نخواهند در واقعیت امر رای اعتراض به انحصار طلبی، بی قانونی، نبود امنیت اجتماعی و قضائی، سرکوب آزادی های سیاسی واجتماعی، خشونت وبی حرمتی به شخصیت انسانی، چپاولگری جمعی سودجو، تورم و گرانی لجام گسیخته وفقرسیاه جامعه، در تنگنا قرار دادن پویایی های فرهنگی، فساد و بسیاری نابسامانی های دیگر ودر عین حال رای به مواضع اعلام شده ایشان چون احترام به آزادی،حاکمیت مردم و وفاق ملی است. »

در بهمن ماه ۷۶ نامه سرگشاده مفصل و جزوه گونه شورای مرکزی جبهه ملی ایران به آقای سیدمحمدخاتمی ریاست جمهوری منتشر گردید. در این نامه سرگشاده جبهه ملی چارچوب های فکری آقای خاتمی دائر بر شناخت حقوق و آزادی های سیاسی و اجتماعی ملت ایران، تحمل عقاید مخالف و خودداری از توسل به زور واعمال خشونت، قبول آزادی بیان و نشر عقاید و افکار ومخالفت با اختناق و سانسور، قبول واجرای اصول دموکراسی، تاکید بر آزادی احزاب واجتماعات واستقرار حکومت قانون وتشکیل جامعه مدنی از طریق مشارکت آزاد همه شهروندان را مورد تایید قرار داده واز ایشان خواسته بود که برای به اجرا در آوردن این عقاید اصولی ومفید به حال جامعه، اقدام عملی از خود نشان دهد. وپیشنهاداتی به عنوان راه کارهائی برای دستیابی به این اعتقادات بیان شده بود.
در هر صورت در دوران ۸ ساله ریاست جمهوری آقای سیدمحمد خاتمی فضا نسبت به قبل تا حدودی باز شد و در برخی از زمینه ها بهبودی نسبی پدیدار گشت. مثلا روزنامه هائی با آزادی نسبی وبا محتوای غیر دستوری وغیر دولتی فرصت انتشار یافتند. انتشار کتاب با وضعی بهتر از پیش همراه گردید. فیلم و سینما وموسیقی با فشار و سانسور کمتری روبرو بود. انتخابات مجلس ششم، هرچند با اعمال نظارت استصوابی شورای نگهبان، برای دگراندیشان و گروه های سیاسی خارج از حاکمیت از جمله جبهه ملی عرصه ای کاملا مسدود بود ولی حد اقل از میان اشخاصی که در دایره قدرت حضور داشتند، افرادی با دیدگاه های نسبتا مثبت تر نسبت به حقوق مردم و آزادی های اساسی ملت به مجلس راه یافتند ومجموعا مجلسی شد که حد اقلی از صدای مردم در آن شنیده میشد. در زمینه سیاست خارجی و ارتباطات بین المللی نیز شرایط بهتری فراهم گردید. با وجود نزول قیمت نفت، شاخص های اقتصادی، وضعیت اقتصادی بهتری را نشان میدادند. فساد مالی نسبت به سایر دوره ها کمتر شنیده میشد. اما متاسفانه ماجرای قتل های زنجیره ای دگراندیشان ومخالفان سیاسی هم در همان دوران اتفاق افتاد. شهیدان بزرگ نهضت ملی ایران، پروانه و داریوش فروهر از جمله کسانی بودند که درجریان آن قتل های فجیع به دست کوردلانی به دور ازانسانیت و مدنیت، درخانه خود کارد آجین شدند. درغروب همان روز که خبر قتل آنان انتشار یافت با تلفن یکی از اعضای جبهه ملی از آن خبر دردناک اطلاع یافتم و من هم آن خبر تکان دهنده را به اطلاع دیگران از جمله آقایان ادیب برومند، علی اردلان و دکتر مسعود حجازی رساندم و بلا فاصله به طرف منزل فروهر ها حرکت کردم عده زیادی از مردم و شخصیت های ملی مانند آقایان مهندس معین فر، دکتر بهروز برومند، خسرو سیف، مهندس نمازی و دیگران در خیابان و در پشت در خانه جمع شده بودند.

بالاخره پیکر پاک آن دو شهید راه وطن را به داخل آمبولانس گذاشته و به پزشک قانونی بردند و ما با عده ای از دوستان حاضر در آنجا قرار گذاشتیم که صبح روز بعد برای تدارک برنامه مراسم تشییع و ترحیم در منزل آقای خسرو سیف حضور پیدا کنیم. در منزل آقای سیف حدود ۲۰ نفر از گروه های مختلف ملی حضور داشتند. در آنجا قرارشد آن جمع، ستاد برگزاری مراسم نامیده شده و فعالیت برای برگزاری مراسم راشروع نماید. به پیشنهاد آقای دکتر بهروز برومند و تصویب سایرین اینجانب را به عنوان مسئول آن ستاد برگزیدند. عصر همان روز به اتفاق خانم پرستو فروهر به کلانتری میدان بهارستان فرا خوانده شدیم تا برنامه مراسم را از طرف ستاد برگزاری و خانواده فروهر به اطلاع مقامات دولتی که از نهاد های مختلف در آن جا جمع بودند برسانیم. مراسم تشییع آن دو از مسجد فخرالدوله دروازه شمیران با حضور ده ها هزار نفر از مردم حق شناس تهران برگزار گردید و نماز بر پیکر آنان در خیابان وتوسط شادروان دکتر یدالله سحابی خوانده شد. قتل های زنجیره ای بسیار نا بخردانه و غیرانسانی صورت گرفت، ولی باید اذعان داشت که آقای محمد خاتمی رئیس جمهور آنها را « قتل های نفرت انگیز » نامید و ماجرای آن قتل ها را برملا کرد ودر اعلامیه ای که صادر کرد ذکر نمود که عناصری خودسر از درون وزارت اطلاعات عامل آن قتل ها بوده اند و عده ای از آنان را بازداشت کرد. که این حرکت نیز در جمهوری اسلامی بی سابقه بود. هرچند در دستگاه قضائی رسیدگی وبرخورد لازم با عاملان وآمران آن قتل ها صورت نگرفت. آقای خاتمی در مقابل نظریه جنگ تمدن ها که آقای ساموئل هانتینگتون مطرح نمود، تئوری گفتگوی تمدن ها را پیش کشید که درجهان مورد توجه قرار گرفت.

ولی متاسفانه ایشان از فراهم کردن زمینه گفتگو بین مردم داخل کشورخود که دیدگاه های مختلفی دارند غفلت نمود. ویا قدرت فراهم کردن چنین زمینه هائی را نداشت. شکل دادن و نهادینه کردن گفتگوی آزاد ملی مسئله ای بود که میتوانست پیشرفت قطار انقلاب را از روی ریل نادرست به مسیر درست واصلی یعنی آزادی واستقلال برگرداند. دولت اصلاحات دریچه کوچکی راهم بروی دگراندیشان و ملیون مانند جبهه ملی نگشود. با این حال جبهه ملی ایران در آن دوران پر از بیم وامید توانست تشکیلات خودرا تا حدودی ساماندهی کند. ده ها بیانیه واعلامیه ونشریه درون سازمانی پیام جبهه ملی را منتشرنماید ودر روزهای مربوط به نهضت ملی مانند روزهای ۱۴ اسفند و۲۹ اردیبهشت مصادف با سالگرد درگذشت وسالروز تولد مصدق، همچنین سالروز قیام ملی ۳۰ تیر و ۱۹ آبان سالروز شهادت دکترحسین فاطمی و۱۶ آذر، روز دانشجو، مراسمی را بر پا نماید.

دکتر حسین موسویان در پلنوم الهیار صالح
نشسته از چپ( بانو افشار- مهندس موحد، استاد ادیب برومند- تیمساربازنشسته فربد)

با شکل گرفتن سازمان های شانزده گانه جبهه ملی درتهران وسازمان های شهرستان ها، جبهه ملی ایران توانست به طرف برپائی یک پلنوم برود. انتخابات در سازما ن های جبهه ملی برای انتخاب نمایندگان شرکت کننده در پلنوم تحت نظر کمیسیون تعیین شده از طرف شورای مرکزی، متشکل از آقایان حسین شاه حسینی، حسین راضی ودکترخسرو سعیدی صورت پذیرفت. و در روز جمعه دوم آبانماه ۱۳۸۲ پلنوم جبهه ملی تحت نام پلنوم اللهیار صالح باحضور نمایندگان منتخب سازمانهای جبهه ملی درتهران ونمایندگان شهرستان ها درمنزل مهندس نظام الدین موحد برگزار گردید. درابتدای جلسه پلنوم آقای ادیب برومند به سمت ریاست پلنوم و آقایان مهندس نظام الدین موحد وسرلشگرناصرفربد به عنوان نواب رئیس انتخاب شدند. واین جانب به عنوان رئیس هیئت اجرائیه ومسئول تشکیلات خلاصه گزارشی ازفعالیت های جبهه ملی را به استحضار اعضای پلنوم رسانیدم. درپلنوم اللهیار صالح شورای مرکزی مرکب از ۳۶ نفرانتخاب گردید، و پس از آن نهادهای هیئت رئیسه شورای مرکزی وهیئت رهبری وهیئت اجرائیه توسط شورای مرکزی منتخب پلنوم برگزیده شدند.

در این جا ضروری است که اذعان کنم که آنچه در فوق قلمی گردید فقط فهرست مختصری از حوادث آن سال ها به منظور یاد کردن از ۲۵ خرداد سال ۶۰ و روزهای پس از آن بود، و نوشتن شرح مفصل آن رویدادها و رویدادهای پس از پلنوم اللهیار صالح، نگارش خاطراتی کامل و شرایطی مقتضی را طلب می کند. که امید است در آینده این شرایط فراهم گردد.


دسته‌ها
برجسته ترین ها تقويم ملي ايران درباره ما

هفتم خرداد: نفت؛ خیانت تمدید قرارداد 1933 و خدمت برای لغو قرارداد 1933

تقویم ملی ایران

هفتم خرداد در تقویم ملی ایران با نفت در هم آمیخته است:
نخست: در سال 1312 و در مجلس نهم به دستور رضا شاه قرارداد جدید نفتی ایران و کمپانی BP برای مدت شصت سال تمدید شد. اگرچه در این قرارداد بظاهر محدوده عملیاتی کمپانی کم گشته و پول بیشتری نصیب ایران می شد ولی اکتشاف و استخراج و فروش نفت خطه جنوب ایران ، در برابر دریافت مبلغی ثابت از فروش و 20 درصد از توزیع منافع خالص پس از کسر مالیات در انگلستان به همان شیوه و روابط استعماری قبل واگذار گردیده بود.


این قرارداد چند نکته مهم داشت.
نخست اینکه میزان دریافتی از بیست درصد سود پس از کسر مالیات توسط دولت انگلستان بود.
دوم مدت قرار داد را 30 سال دیگر افزایش داد.
سوم در پایان قرارداد دارسی تمامی اموال شرکت به ایران تعلق داشت اعم از شرکت های ثبت شده در تمامی دنیا و تجهیزات و … اما با این دستور رضا شاه و گردش قلم تقی زاده که به گفته خود آلت فعل بوده تمامی این اموال مجددا به شرکت BP و به عبارت بهتر دولت انگلستان بخشیده شد. حتی اگر در همان زمان بحث تقسیم اموال شرکت صورت می گرفت با توجه به گذر زمان ایران 52 درصد اموال شرکت BP را باید در اختیار می گرفت.

تقی زاده به نقل از مرحوم عیسی فیض کمیسر نفت در لندن می گوید که :
مبلغی در حدود 30 هزار لیره به حساب رضاشاه در بانک « لویدز» لندن ریخته شده است … و بعد از این که رضاشاه اراضی شاه آباد غرب را تصرف کرد انگلیس ها برای حفاظت لوله های نفت سالی 12هزار لیره دیگر به حساب شاه واریز می کردند. از سوی دیگر عبدالله مستوفی نیز در این خصوص چنین می گوید:انگلیس ها به ازای تصویب قرارداد 1933 یک میلیون لیره سهم و پول نقد به شاه دلالی دادند … و سرانجام هم رضاشاه در سال 1317 کلیه سهام بختیاری ها را تحت فشار و با قیمت ارزان خرید.

دکتر مصدق در خصوص این قرارداد که به دستور رضا شاه بسته شد، در مجلس چهاردهم چنین می گوید:
«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ میلادی (۱۳۴۰خورشیدی) به بعد دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود؛ بنابراین صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ میلادی حق دولت می‌شود، طبق قرارداد جدید کمپانی آن را تا ۳۲ سال دیگر می‌برد. 126میلیون لیره انگلیس از قرار ۱۲۸ریال، ۱۶۱۲۸۰۰۰۰۰۰ ریال می‌شود و تاریخ عالم نشان نمی‌دهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶بیلیون و ۱۲۸ هزار ریال ضرر زده باشد و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند»

اما دومین حادثه نفتی روز هفتم خرداد را باید تلاش دکتر محمد مصدق برای لغو این قرارداد دانست.
در این روز دکتر مصدق به همراه هیئتی به لاهه رفت تا از حقانیت ایران در دادگاه لاهه در برابر شرکت نفت BP و انگلستان دفاع کند.

دکتر مصدق و هیئت همراه ديوان بين المللي دادگستري
(دیوان لاهه)

در این سفر حسین نواب (وزیرمختار ایران در هلند)،نصرالله انتظام (نماینده ایران در سازمان ملل)،اللهیار صالح (سفیر ایران در آمریکا)،دکتر علی شایگان (استاد برجستهٔ حقوق بین الملل)،مهندس کاظم حسیبی (نماینده مجلس شورای ملی)،دکتر کریم سنجابی (قاضی اختصاصی ایران)،دکتر مظفر بقائی (نماینده مجلس)، دکترمحمدحسین علی آبادی (حقوق دان- معاون پارلمانی )، مفتاح (کنسول ایران در هلند)،دانشپور (مترجم) ، حسن صدر(حقوق دان و نویسنده لایحه دفاعیه ایران در لاهه) دکتر مصدق را همراهی می کردند.

درجریان این مسافرت که با پیروزی ایران و اعلام عدم صلاحیت رسیدگی به شکایتِ انگلستان از ایران از سوی قُضات دیوان منجر شد ، تمامی هزینه های وکیل (پروفسورهانری رولن) و مارسل سلووني عضو هيأت وكلاي بروكسل ،محل اقامت ، هزینه های دادرسی، از سوی دکتر مصدق و از اموال شخصی ایشان و با فروش املاک مادری (بانو نجم‌السلطنه) صورت گرفت و اعضای هیئت همراه نیز تمامی هزینه های خود اعم از هزینه بلیط و غیره را شخصا پرداخت کرده و هیچ گونه دستمزد و یا حق ماموریتی دریافت نکردند.
دادگاه لاهه داراى صلاحيت رسيدگى به اختلافات دولت هاست حال أنكه در رابطه با پرونده مطروحه در ديوان يك طرف دولت ايران و طرف ديگر يك شخص حقوقى يعنى شركت نفتى BP قرار داشتند.

جلسه ديوان بين المللي دادگستري

نکته مهم دادگاه این بود که از ۱۴ قاضي حاضر در دادگاه لاهه، نه قاضی از جمله قاضی معرفی شده از سوی انگلستان نیز به سود ایران رای داد.

  • عکس از حسین دهباشی

دسته‌ها
اخبار جبهه ملی ایران برجسته ترین ها تصويري چند رسانه‌اي

به مناسبت یکصد و سی و هشتمین زادروز دکتر محمد مصدق

پیشوای نهضت ملی ایران و بنیانگذار جبهه ملی ایران